saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ ميترسم پشت اون نقاب زيبا تو نباشي ميترسم که دلم با اين حقيقت روبروشه برام نقش يه عاشق پيشه رو بازي کني باز ميترسم که يهو براي من دست تو روشه مثل ديونه ها چشمامو بستم که حقيقتو نبينم يه رازي پشت حرفات که هنوزم من ازش چيزي نفهميدم ولي ايکاش اتفاقاي زمونه جوري ميافتاد که يه روز ميشد حتي تو خوابم شده اينده مو از نزديک ميديدم 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ واسه فهمیدن حالت باید دریایی شه حالم باید از تشنگی رد شم به این احساس می بالم واسه فهمیدن حالت که دلتنگی رو می فهمه باید خالی بشه پشتم چه قدر تنهایی بی رحمه 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی، مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید نظر شخصي:يادمون باشه هر چيزي موقعي داره حتي گفتن دوستت دارم. 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نهاینکه مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگارنیست امشب ولی هوای جنون موج میزند دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ گفتی ساده باش ..... ساده نگاه کن ....... ساده بگیر ........ ساده فکر کن ..... و ساده نگاه کردم ، ساده فکر کردم ، ساده گرفتم ، چقدر زیباست زندگی اگر نگاهمان ساده باشد ، پاک و بی آلایش ..... حال ساده نُه حرفم را کنار هم می گذارم ..... دوستت دارم ..... خیلی ساده است ؟ نه ؟! ولی تو هرگز نفهمیدی ....... چرا ؟!؟ چون ساده نبودی ..... 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ {قلب من در هر زمان خواهان توست} {این دو چشم عاشقم مهمان توست} {گرچه لبریز از غمی درمانده ام} {این نگاهم در پی درمان توست} {در میان ظلمت شبهای غم} {چلچراغ قلب من چشمان توست} {در کنارم لحظه ای آسوده باش} {همدم دستان من دستان توست} 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ {باران صدایم می زند ازپشت این دیوار غم} {ازپشت این دلمردگی باقطره هایش دم به دم} {باران صدایم می زند با شوروبا سرزندگی} {با خود به دورم می برد ازسرزمین تشنگی} {باران صدای عشق توعشقی که تنهایم گذاشت} {عشقی که بیم مردنم با رفتنش هرگز نداشت} {باران صدای گریه ام در خلوت شبهای دور} {آواز تلخ من در کوچه ها ی سوت و کور} باران صدایم می زند از خاطرات گم شده} {آمد سراغ خستگی گوید جهان روشن شده} {باران نویدم می دهد عشقت فراموشم شود} {آخر تمام عشق من همراه باران می رود} 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ هرگز این قصه ندانست کسی} {آن شب آمدبه سرای من و خاموش نشست} {سر فروداشت نمی گفت سخن} {نگهش از نگهم داشت گریز} {مدتی بود که دیگر با من} {برسر مهر نبود} {آه این درد مرا می فرسود} {او به دل عشق دگر می ورزد} {گریه سر دادم در دامن او} {های هایی که هنوز} {تنم از خاطره اش می لرزد} {بر سرم دست کشید} {بوسه بخشید به من} {لیک می دانستم} {که دلش با دل من سرد شده است} برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ تنهایی را دوست دارم تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست.... تنهايي را دوست دارم زيراعشق دروغي در ان نيست.... تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه كردم.... تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند تنهاست.... تنهايي را دوست دارم زيرا....!؟ 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ خیلی دوست داشتم که دستای تو همیشه مال من باشه اما بدون تو شبا فقط میکردم دائما ناله میخوام بشینمو گریه کنم ولیکن فایده نداره چون اینو میدونم که با تو بودن یه رویای محاله 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ دیدگانت را نبند ...! نگاهت را ندزد ...! تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم، از گوشه چشمهایت تلاوت می شود... 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ رفتن دلیل نبودن نیست ...! در آسمان تو پرواز می کنم عصری غمگین و غروبی غمگین تر در پیش من بیزار از خود و کرده ی خویش دل نامهربانم را بر دوش می کشم تا آنسوی مرزهای انزوا پنهانش کنم در اوج نیزار های پشیمانی به ابرهای سیاه سرگردان که با من از یک طایفه اند سلام می گویم ، تو باور نکن اما من عاشقم ! 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ هیچ کس باور نمی کند که من به خاطر صدایی که دوباره بشنوم در کوچه های شبانه تلف شدم ... مُردم ... تو صدای دل انگیز ترانه ای بودی که در یک شب مهتابی از جهتی مجهول به گوش می رسید ... هیچ کس باور نمی کند که من ... به خاطر ... به خاطر تو آواره ی باران شدم ... 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ تو آواز پرندگانم بودی رویای خاطره های دوردست که زیبایی ات مثل نسیم از لابه لای درخت ها گذشت اما... به شانه هایت اعتمادی نبود و این گونه نقش بر زمینم کردی ... 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ تو نیستی اما من برایت تولد گرفته ام! شمع ها را فوت می کنم! مبارک است...! تو نیستی اما من برایت چای می ریزم دیروز هم نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم! دوست داری بخند دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش مبهوت من و دنیای کوچکم! دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی من با تو زندگی می کنم...! 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ گُلِ همیشه ی یادت همیشه در دل من همیشه همدم و همراه من،مقابل من حضور دائم سبزت به باغ خاطره هام عبور روشن یادت،چراغ خاطره هام به گوش منتظرم جاری صدای تو سبز همیشه یاد تو خرّم،همیشه جای تو سبز 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ یادت باشه که دنیا با تو آغاز می شود روز با تو و خورشید با تو گرما می گیرد نسیم با بوی خوش تو جاری می شود و بهار برای تو خود را می آراید ... یادت باشد که شب بی نگاه زلال تو دلش می گیرد و پرندگان به خاطر تو عاشقانه می خوانند ... وقتی نگاه می کنی چشمی هست که تو را می نگرد ... باور کن ... نگاه زیبایت و زیبایی نگاه را باور کن و دنیا را با نگاهت زیبا تر کن ... 3 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ حوا نافرماني کرد آدم پشتش بود اما امروز آدم که ديگر نيست هر چه که هست نامردمانيست که به گناه ناکرده ............از پشت خنجر ميزنند و حوا را به صلابه ميکشند امروز حوا از نبود آدم ميترسد 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ نذر کرده ام ، آنگاه که تو بیائی به اندازۀ تمامِ مهربانی هایت غزل بسرایم ؛ کمکم کن: می خواهم عاشق ترین شاعرِ دنیا باشم. لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ پیراهنی که هرگز به تن نکردی را در باد می آویزم؛ . . . روزی، شاید، بوی تو را گیرد ... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده