saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند ... وای سهراب کجایی آخر؟ ... زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدن ! وای سهراب دلم را کشتند .. لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ روشنایی نگاهت را به پهنه ی چشمانم هدایت که می کنی آسمان با اشک شیرین فرشته ها به وصال زمین می رسد چترت را زمین بگذار گاه آرمیدن است ... لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بیا برای من بگو که زندگی سراب نیست که زندگی برای تو تجسم حباب نیست بیا بگو برای من که زندگی گناه نیست که زندگی فقط همان شکار یک نگاه نیست بیا بگو که زندگی شهامت است که زندگی شهامت شنیدن صداقت است لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ باز خودم را به عشق مبتلا کردم .باز با واژه هایم عاشق شدم من از عشق سرشار پنجره را می گشایم تا برای کسانی که دوستشان می دارم دعا کنم. خدایا جز عشق در قلبشان چیزی نگذار ، جز خوشی در جام زندگانیشان چیزی نریز و سعادت را قرین زندگانی در هر دو سرایشان ساز . امشب آرزوهای ناگفته ام را با خدا در میان می گذارم و جام باران را مستانه سر می کشم. لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ من از طرح زیبای هر خاطره، سلامی غزل گونه خواهم نوشت، که باور کنی گرچه دور از توام فراموش هرگز نکردم تو را. در این رخوت بی مجال زمان، که احساس پژمرده همچون خزان، به یاد تو من مانده ام آشنا، که شاید، که من یاد باشم تو را! لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ هر چه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم هر چه رو برمیگردانم تو را بیشتر می بینم جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم ! هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن... لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ در من ترانه های قشنگی نشسته اند انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان حالا به من رسیده و در من نشسته اند ... من باز گیج می شوم از موج واژه ها این بغضهای تازه که در من شکسته اند من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ وقتي سكوت ِ دهكده فرياد مي شود تاريخ ، از انحصار ِ تو آزاد مي شود تاريخ ، يك كتاب ِ قديمي ست كه در آن از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم تا كي به اهل ِ دهكده بيداد مي شود؟ خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن موسي ، دل ِ من است كه نوزاد مي شود با اين غزل ، به مـُلك ِ سليمان رسيده ام اين مرد ِ خسته ، همسفر ِ باد مي شود اي ابروان ِوحشــي ِتو لشكر ِ مغول! پس كي دل ِ خراب ِ من ، آباد مي شود؟ در تو هزار مزرعه ، خشخاش ِ تازه است آدم به چشـــــــــــــم هاي تو معتاد مي شود لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بار ِ دلــتـنگـیـت ُ بستی ، دیگه وقت رفتنه داری میری و فقط خاطره هات سهم منهدلم از حادثه خونه ، چشام از خاطره خیسدوس داری برو ولی نامه برامون بنویس *به تو می رسم اگه موج ِ مسافر بذاره اگه دلبستگیــا لحظــه ی آخـــر بذاره به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه !به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه !به تو می رسم به چشم ِ انتظاری که داریبه تو می رسم به آغوش ِ بهاری که داری به تو که آینه ها محو تماشات می شدنشبای تیره چراغونی ِ چشمات می شدن *می تونی دل بـِکــنـــی تا ته ِ دنیا برسیامروزُ رها کنی تا خود ِ فردا برسیمی تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشیمی تونی تو چار دیوار ِ غربت ِ دنیا بریمی تونی هر جا بمونی ، می تونی هرجا بریامّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاریتو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونهتا ابد غصه ی غربت ، تو دلت جا می مونه لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ روزگار غريبی است ... سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب هميشه معني صد اضطراب ... من، بي تو هميشه ديدن بي پرده ی شما در خواب چه عاشقانه ی پوچي! تو خوب مي داني ميان اين همه رويا ، فقط تويي كمياب و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب! ... 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ کاش میدیدم چیست انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست اه وقتی تولبخند نگاهت را میتابانی بال مژگان بلندت را میخوابانی... من در ان لحظه که چشم تو به من مینگرد برگ خشکیده ی ایمان را در پنجه ی باد رقص شیطانی خواهش را در اتش سبز نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر اهتزاز ابدیت را میبینم بیش ار این سوی نکاهت نتوانم نگریست اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست کاش میگقتی چیست انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ همین که تو اینجا کنار منی همین که کنارت نفس میکشم همین که تو میخندی و من فقط کنار تو از غصه دس میکشم همین که تو چشمای من زل زدی نگاهت پناه دل خستمه نمیخوام که دنیا بهم رو کنه همین که کنار منی بسمه من حتی به این حدشم راضیم که باشی کنارم بمونی فقط واسه من فقط بودنت کافیه دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت واسه من فقط بودنت کافیه که هستی کنارم قدم میزنی بهم حس دلداگی میدی و داری لحظه هامو رقم میزنی من حتی به این حدشم راضیم که باشی کنارم بمونی فقط واسه من فقط بودنت کافیه دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ منم آن شعله آتش که از هر شمع برخیزم... تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم... درون قلب من فرمانروایی کن... که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم... 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ تورا آرزو نخواهم کرد ، هیچوقت ! تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیای با دل خود ، نه با آرزوی من! ____________ 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند قاب عکس توست ولی شیشه عمر من است بوسه بر مویت زنم ترسم که مویت بشکند رشته موی توست ولی ریشه عمر من است 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ خودم را مےزنم بـ آن راه ؛ افسوس بـ «تو» ختم مےشوند، انتهاے ِ تمام ِ راه ها! 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟ رو پشـت بـــــوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟ اجازه هست كه قلـبمو برات چراغونی كنم؟ 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو .کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش میدانستی....... کاش می دانستی........ لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بهترین روز دیدن تو بهترین حرف گفتن از تو زندگی هستی و بودن یعنی خواستن خواستن تو بهترین خاطره از تو یادگار عمر من تو دورترین راه واسه من کمترین فاصله از تو پرسیدی از عشق اول فقط از رو بچگی بود چی بگم از عشق دوم اون هم از رو سادگی بود دلم عادت غریبی به هوای عاشقی داشت عشق سوم اومد از راه رو هوا زد دلم رو برد عشق بعد از سر لج بود چند صباحی بو د و بس بود وقتی از سرم بدر شد دفع صد بلا و شر شد اما تو، تو آخرینی عزیزم عزیزترینی همه دنیا یه طرف تو یه طرف که بهترینی خواستنی ترین وجودی زندگی بود و نبودی میمیرم اگه یه روزی بگی عاشقم نبودی لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده