M.M.M 476 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر کنار فلان باغ می بینمت . مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست . نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت . مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت : ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون برگشت به شهر. در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟! و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه ! آخه نشونه اینه که ، لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره ! دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده! و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟! و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری ! مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه : تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد ! تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی ! 34 لینک به دیدگاه
Jafar Alishah 6341 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ خیلی قشنگ بود عشق های اساطیری.... لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ خیلی این داستان رو دوست دارم.....منو یاد یکی از بهترین دوستام میندازه لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ یک اتفاق، دو تفسیر .... خوب می رفت از لیلی می پرسید . لینک به دیدگاه
M.M.M 476 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ یک اتفاق، دو تفسیر .... خوب می رفت از لیلی می پرسید . عاشق نشدی سجاد جان بدونی مجنون چی حالی داشته. خوب حواسش نبود بره بپرسه ممنون که اومدی دیدی لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ مجنون همینجوریش هم خواب نداشته چه برسه بخواد واسه دیدار لیلی بخوابه داستانت مشکل داره لینک به دیدگاه
saba mn 20993 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ خیلی قشنگ بود مرسییه داستان دو نتیجه.. لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ قصه ی عشقی که میگم، عشق لیلای مجنونهبا یه روایت دیگه، لیلی جای مجنونه مجنون سر عقل اومده، شده آقای این خونه تعصب و یه دندگیش، کرده لیلی رو دیوونه اما لیلی بی مجنونش، دق میکنه میمیره با یه اخم کوچیکِ اون دلش ماتم میگیره میگه باید بسازه و این مثل یه دستوره همین یه راه مونده واسش، چون عاشقه مجبورههــه زوره! عشق تو زوره! احســاس همیشه کوره هر جا خودخواهی باشه، انصاف از اون جا دوره عاقبت لیلیِ ما، مثله گل های گلخونه تو قاب سرد شیشه ای، پژمرده و دلخونه حکایت عشق اونا، مثل برف زمستونه اومدنش خیلی قشنگ، آب کردنش آسونه قلب تو خالی از عشقو بی نوره، سوت و کوره عاشق کشی مرامته، نگات سرده و مغروره عشقو ببین توی نگاش از کینۀ تو دوره یه کاری کن تو هم براش، چرا عاشقیتم زورههــه زوره! عشق تو زوره! احساس همیشه کوره هر جا خودخواهی باشه، انصاف از اون جا دوره زوره! عشق تو زوره! احساس همیشه کوره هر جا خودخواهی باشه، انصاف از اون جا دوره زوره! عشق تو زوره! احساس همیشه کوره هر جا خودخواهی باشه، انصاف از اون جا دوره لینک به دیدگاه
morvaridtalaee 2591 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ تعبير مجنون از برخورد ليلي خيلي جالبه .... لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ جالب بودمن عاشق فرهاد بودم! منم اول فکرمیکردم فرهاد چقدر گناه داره ولی بعدش فهمیدم عاشق زن مردم شده بوده ازچشمم افتاد و رفت لینک به دیدگاه
haniye.a 5626 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۰ منم اول فکرمیکردم فرهاد چقدر گناه داره ولی بعدش فهمیدم عاشق زن مردم شده بوده ازچشمم افتاد و رفت نه باباقبل از اینکه شیرین ازدواج کنه عاشقش بوده تا اینکه شوهره شیرین چون حاکم بوده به زور شیرینو زن خودش میکنه وگرنه فرهاد نامرد نیست! لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۰ نه باباقبل از اینکه شیرین ازدواج کنه عاشقش بوده تا اینکه شوهره شیرین چون حاکم بوده به زور شیرینو زن خودش میکنه وگرنه فرهاد نامرد نیست! نه ازقبل میخواستند باهم ازدواج کنند...اون اومده بینشون یکبار شیرین و فرهاد و بخون از اول میفهمی حرف من درسته....... وگرنه نمیفرستادنش پی کوه کندن و.... جوی کندن همچین شیرین هم عاشقش نبوده لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده