sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ [h=4]شرافت حیات سیاوش یالپانیان*[/h] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دشتی یخ زده و پر هوهوی باد، و تا چشم کار می کند برف و برف... مرد خسته وسرما زده پیش می رود، از دور کورسوی چراغ آبادی که پیدا می شود رمق به جان مرد بازمی گردد، پر توان تر پیش می رود که ناگهان سیاهی مهیبی روی تپه ی روبرو بر جا میخکوبش می کند، برف جلوی چشمانش را هاشور می زند، هول برش داشته است... و صدای زوزه که می آید عرق سردی بر جان مرد می نشیند... به خود که می آید گرگ را در چند قدمی می بیند... خز خاکستری اش با دانه های برف پوشیده شده است، چشمان زردش را به چشمان مرد دوخته است، مرد بی حرکت ایستاده است، ناتوان و انگار که مسخ شده باشد... گرگ نگاه دیگری می کند و همانطور که آمده بود میان بوران وبرف از نظر مرد دور می شود... ماجرای بالا شاید بارها برای مردمان سرزمین ما رخ داده باشد، گاهی با پایانی مثل پایان ماجرای ما و گاهی با پایانی غم انگیزتر... و این غم انگیزی تنها کشته شدن مرد نیست... گاهی در این گیر و دارها گرگ ها چنان سلاخی می شوند که در آن میان گرگ بودن و انسان بودن گم می شود... چوپانی در خراسان سه توله گرگ را آتش می زند، اهالی روستایی در همدان گرگی را چنان می کشند که لاشه ی حیوان هم حتی دیگر شبیه گرگ نیست... تا همین چند سال پیش بود که با موتور سیکلت گرگ ها را تعقیب می کردند و ساعتی بیشتر طول نمی کشید که جنازه چند گرگ بر خاک می افتاد... هنوز هم آوردن سر گرگ برای چوپانها، افتخاری ست بزرگ... و گاهی که ماجرا وارونه می شود و گرگی به گله ای میزند: خونریز، سفاک، درنده، بی رحم و... خطاب آدمیان به گرگ ها می شود و پای افسانه ها که به وسط می آید دیگر حساب کار از دست انصاف خارج می شود و ماجرا به آدمخواری گرگ و بچه دزدی اش می رسد... با این حال داستان آنقدرها هم پیچیده نیست، مردم اصولا برای داوری درباره رفتار گوشتخواران معیارهای اخلاقی و انسانی دارند که با واقعیت منطبق نیست، حتی در داستان های خیالی، جانوران شکارچی را مشابه آدمی می دانند که همنوعانشان را به قتل می رساند. حقیقت اما رویه ی دیگری دارد: در پارک ملی «ویپساند» دسته ای گرگ زندگی می کند که می توان رفتار آنها را از پشت حصارها بررسی کرد، محقیقن بارها صحنه های نزاع گرگ ها را مشاهد کرده اند، دو گرگ دندان های نیش خود را به هم نشان می دهند و آنها را به سرعت بهم می زنند... با اینحال درگیری ها هیچ گاه به مرگ دیگری نمی انجامد، زخم های سطحی و گاهی نیمه عمیق رهاورد این درگیری هاست... گرگ غالب هرگز دندانش را در گردن حریف مغلوب فرو نمی برد... نگاهی به رفتار اجتماعی گرگ ها زوایای جالبی از زندگی این حیوان را روشن می سازد، گرگ ها در دسته هایی زندگی می کنند که سلسله مراتب در آن به شدت رعایت می شود، گرگ ها حیواناتی پایبند به دسته و خانواده ی خود هستند، و این پیوند گروهی، ناگسستنی ست، آنها با هم شکار می کنند، با هم مسافت های طولانی را می پیمایند، تا پای جان از هم دفاع می کنند و اگر شرایط ایجاب کند با هم می میرند. اغلب دسته ی گرگ ها از گروه های فامیلی تشکیل می شود که همین باعث پایبندی آنها به گروه می شود، توله ها در دسته به شدت مورد توجه بزرگترها هستند، توله ها اجازه دارند از سر و کول بالغ ها بالا بروند و حتی آنها را گاز بگیرند، با این همه حتی با خرناس گرگ های بزرگتر هم مواجه نمی شوند... حتی در بسیاری موارد مواجهه ی گرگ ها با انسان (چنان که در ابتدای این نوشته گفته شد) خساراتی در پی نداشته است؛ اما با همه ی این حرف ها شده است که گرگی یا گروهی گرگ به گله ای بزنند و چوپانی را به خاک سیاه بنشانند و یا گرگی محدوده ی شکارش را روستایی انتخاب کند و در این میان خانواده ای داغدار شود که گرگی عزیزش را دریده است... خانواده ی داغدار یا چوپان گرگ زده چاره را در مرگ حیوان می بیند، چوب و چماق و اسلحه است که بیرون آورده می شود که گرگ را به سزای عملش برسانند، چنان که رساندند و شرحش در زیر می آید ... در روستای "پشت جین" از توابع شهرستان رزن در همدان بنا به گفته اهالی روستا مادر و دختری طعمه ی گرگ شدند... چندی پیش تر هم دختر خردسالی در روستای "حسن قشلاق" در استان همدان مورد حمله گرگ قرار گرفت... و مواردی دیگر از این دست باعث شد تا گرگ ها در همدان چنان بدنام شوند که شکارچی حرفه ای برای شکار گرگ ها استخدام شود... روستاییان و دامداران دست به دامن اداره ی محیط زیست استان شدند و چنان که رسم بوده و هست اخبار ضد و نقیضی از تاییدها و تکذیب ها از جانب اداره ی مزبور روانه ی رسانه های عمومی شد و در این میان حیات و شرافت حیات تنها موضوعی بود که نادیده گرفته شد و در پس انواع کارشناسی ها و خطابه ها گم شد و پشت غباری از طرفداری های احساساتی و بی پشتوانه علمی از گرگ و یا لفاظی های سخنرانانه در دفاع از حقوق انسان، پنهان شد. خطابه ها اما راه به جایی نبرد و جنازه ی گرگ ها بود که به خاک افتاد... با این همه حمله ها هنوز هم ادامه دارد و اینبار در روستای دیگری و 160 کیلومتر دورتر از منطقه ای که کارشناسان مثلث تهاجم گرگ خواندند!... اینبار اهالی روستای «سوری» از روستاهای اطراف منطقه حفاظت شده «خانگرمز» بودند که گرگی را کشته بر خاک مزارع انداختند... اخباری از این دست همچنان ادامه خواهد داشت تا آن هنگام که شرایط برای بروز چنین حوادثی مهیا باشد... دلایلی همچون انباشت زباله درست پشت روستاها... رها سازی لاشه های دامی در اطراف روستا و نابودی زیستگاه های دشتی که گرگ در آن می زیسته و اکنون به چشم داشت برداشت خوشه ای چند به رفع نیازی از خانواده ای، شخم خورده و زمین دیمی شده است خالی از حیات جانوری... دلایلی بدیهی برای حضور گرگ ها در اطراف روستاهاست... بر همه ی اینها اضافه کنید گسترش مزارع ذرت و گندم تا نزدیک اولین خانه ی آبادی... و حساب کنید که چه پناه خوبی ست برای اینکه گرگی خود را به روستا برساند به طمع ربودن طعمه ای دور از چشم اهالی... و یادمان نرود که گرگ است... همواره گرسنه و در پی شکار... به آغلی اگر بزند سرشت اش است که تا توان دارد شکار کند برای بردن... و یا به انسانی اگر بربخورد اگر موقعیتش غالب شود انسان را به چشم طعمه ای خواهد دید، چه او مردی باشد بالغ، چه خردسالی ناتوان... و باز هم اضافه کنید اشتباه روستاییان را در نگهداری از توله های گرگ برای جفت کردن آنها با سگ ها به طمع بدست آوردن سگ های با قدرت گرگها و فرمانبرداری سگها... حال آنکه اشتباه همین جاست...: بر خلاف تصوری که وجود دارد، سگ ها رام شدگانی از تبار گرگ ها نیستند، بلکه سگ ها از اهلی شدن شغال های طلایی بوجود آمده اند... و با گذشت سالیان، گرگ ها همیشه آزاد زیسته اند که اهلی ناپذیرند. در این میان دو رگ گیری هایی توسط روستاییان صورت می گیرد و سگ- گرگی پدید می آید که «گرگاس» نامیده می شود... بر خلاف تفکری که وجود دارد گونه ای جدید متولد نشده و حتی زیر گونه ای جدید، گرگاس همان گرگ است و این موضوع در آریزونا مورد مطالعه ی ژنتیکی قرار گرفته است... حضور سگ-گرگ ها در روستاها و زوزه کشیدنهای آنها باعث معطوف شدن توجه دسته های گرگ به این مناطق می شود، ضمن اینکه چنان که می دانیم رفتار در طی «دوره ی تکاملی» تغییر می کند و نه در طی چند نسل که به 30 سال هم نمی رسد، زوزه کشیدن و ارتباط از طریق سر دادن ناله های طولانی از رفتارهای ثابت شده ی گرگ هاست و سگ-گرگ ها ضمن زوزه کشیدن ها دسته های گرگ را از شرایط موجود در روستا آگاه می کنند و همین باعث حضور پر رنگ گرگ ها در اطراف روستاها و حمله های بی محابای آنها به این مناطق شده و همین باعث بروز فجایعی انسانی و اقتصادی می گردد. و بازهم به همان نقطه ای می رسیم که در اکثر مواقع و در موارد مشابهی با افسوس از آن یاد می کنیم: فرهنگ! و اینبار نه برای احترام به قانون و مقوله های این چنینی و اینکه بگوییم اصل پنجاهم قانون اساسی صراحتا به موضوع حفاظت از محیط زیست می پردازد و تخلف از آن را مجاز نمی شمرد؛ بلکه به ندای وجدان و پاسداشت شرافت حیات... چنانکه خدای مهربان به ودیعه در جانمان نهاده است... * کارشناس ارشد زیستگاه ها و تنوع زیستی 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده