Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ در معاني اخلاقي، سکوت بسيار ارزشمند است. سکوت يا مهر زدن به زبان و پرهيز از گفتار بيهوده، يک اصل مهم دراخلاق و عرفان است؛ چرا که حيات معنوي چيزي نيست جز دخل و تصرف روح خدا در باطن ما؛ بنابراين، سکوت بايد بخش بزرگي از آمادگي براي اين دخل و تصرف باشد؛ پرگويي و التذاذ از کلام غالبا مانع خرد است برسر راه آن چيزي که ما فقط از طريق شنيدن آنچه روح الهي و آواي خدا درگوش دل ما مي گويد، کسب مي توانيم کرد. حفظ زبان نه فقط يکي از دشوارترين و دقيق ترين رياضت ها، بلکه از سودمندترين آنهاست. سکوت و توجه به الزامات چنين مقامي خود دريچه اي است براي رسيدن به حقايق و معاني. اين که مي بينيم مولانا با وجود سرودن اشعار بسيار و بي شمار تخلص «خموش» يا «خموشي » را برمي گزيند، خالي از حکمت و لطافت نيست. مولانا در برابر گفتن و شنيدن به شنيدن بيشتر توجه دارد. بشنو از ني چون حکايت مي کند از جدايي ها شکايت مي کند دم مزن تا بشنوي زاسرار حال از زبان بي زبان که: قم تعال درجهان بيني مولوي ارزش خاموشي از سخن بيشتراست، چرا که درگفتار، پوششي براي آن دگرگيتي است، زنگاري است بر آينه دل که نمي گذارد زيبايي يار ازلي درجام جم دل نمايان شود. خاموشي بحرست و گفتن همچو جو بحر مي جويد تو را،جو را مجو مولوي، پخته و سوخته و گداخته اي است ميان خامان و «درنيايد حال پخته هيچ خام» و به ناچار سخن کوتاه مي کند. مولانا شايد جدا افتاده از يار و ديار آغازين باشد. مولوي «مرغ بال ملکوت» است و «ني» جدا مانده از «نيستان». هرکه او از همزباني شد جدا بي زبان شد گرچه دارد صد نوا باري ترجيح سکوت بر گفتن اين است که زبان آوري و گفتار، باعث لوث حقايق و معاني و خرج شدن سرمايه هاي معنوي مي شود. اين سخن درسينه دخل مغزهاست درخموشي، مغز جان را صد نماست چون پيامد در زبان شد خرج مغز خرج گم کن تا بماند مغز نغز مرد کم گويند را فکري است زفت قشرگفتن چون فزون شد، مغز رفت پوست افزون بود لاغر بود مغز پوست لاغر شد چو کامل گشت و نغز گلستان سعدي هشت باب دارد که باب چهارم آن در فوايد خاموشي است. سعدي با فصاحت و ايجاز تمام مي گويد:«خردمند کسي است که وقتي زبان به سخن مي گشايد که گفتارش حکمت آموز باشد و وقتي دست به سوي غذا مي برد که خوردنش مايه تندرستي باشد.» سخن ترجمان ضمير است. بدان معنا که آنچه در انديشه است به گفتار مي آيد. 3 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ لذا انديشه پيش از گفتار سبب بالا بردن کيفيت آن و نشانه ميزان خردمندي و حد و حدود ادراک و ادب آدمي است. خداوند در قرآن کريم، ايمان آورندگان را تهي از سخنان باطل وبي اساس مي شمارد و از هرگونه انديشه و اعمال بيهوده دور مي دارد و مي فرمايد:«والذين هم عن اللغو معرضون» (آنان از لغو و بيهودگي روبگردانند). فردوسي خاموشي و کم سخني را مي ستايد و براي آن منافع بي شماربرمي شمرد. از نظر حکيم خاموشي پيرايه اي است که پوشاننده عيب هاست. وي دراين باره مي گويد: زدانش چو جان تو را مايه نيست به ازخامشي هيچ پيرايه نيست و سعدي همچون فردوسي خاموشي را وقار و پرده پوشي مي داند و مي سرايد: ترا خاموشي اي خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش فردوسي فراوان سخن را نکوهش مي کند. زيرا به دليل پرسخني است که معني سخن را دير مي فهمد. کسي را که مغزش بود با شتاب فراوان سخن باشد و ديرياب و به همين دليل است که اگر برحسب اتفاق، فراوان سخن، سخن نغزي هم بگويد پذيرفته نيست. زباني که اندر سرش مغز نيست اگر در بيارد همي نغز نيست سعدي با الهام از سخن فردوسي براين باورست که فراوان سخن سنگين گوش است. فراوان سخن باشد آگنده گوش نصيحت نگيرد مگر در خموش فردوسي فراوان سخن را درچشم مردم خوار مي داند. چو گفتار بيهوده بسيار گشت سخنگوي در مردمان خوار گشت فردوسي براين باور است که چون سخن نيوش نيست، بايد خموشي گزيد. حکيما چو کس نيست گفتن چه سود ازين پس بگو کآفرينش چه بود صائب تبريزي در زمينه خاموشي بيش از ??? بيت دارد که هريک چون درّ است. او معاني رنگين، انديشه هاي بيگانه و افکار غريب را با مهارت تمام به هم نزديک مي کند. صائب در زمينه خاموشي مي گويد:« حتي پرندگان اگر خاموش باشند و خوش زباني نکنند گرفتارچنگال عقاب نمي شوند. و در بيتي اشاره مي کند: همان طور که صيقل، زنگار آينه فلزي مي زدايد، خاموشي نيز غبار از دل مي برد. کثرت و تفرقه درعالم گفتار بود که جهاني همه يک تن شود از خاموشي شعر زبان اسرار دل است با لحني آهنگين، عطار نيشابوري اشعاري در زمينه خاموشي سروده است. عاقلان را پيشه خاموشي بود پيشه جاهل فراموشي بود گر خبرداري زحي لايموت بر دهان خود بنه مهر سکوت آورده اند که بهرام گور شب هنگام زير درختي نشسته بود. صداي پرنده اي را شنيد. پس با تيري آن را از پا درآورد و گفت: ما أحسن حفظ اللسان بالطائر ولانسان لو حفظ لسانه ما هلک. (کنترل زبان براي انسان وپرنده چه خوب است، اگر اين پرنده زبانش را نگاه مي داشت، کشته نمي شد.) حکيم خيام پند و اندرزي درباب خاموشي دارد. اي رفته به چوگان قضا همچون گو چپ مي خور و راست مي رو و هيچ مگو کان کس که ترا فکنده اندر تک و پو او داند و او داند و او داند و او درجهان بيني مولوي ارزش خاموشي از سخن بيشتراست، چرا که درگفتار، پوششي براي آن دگرگيتي است، زنگاري است بر آينه دل که نمي گذارد زيبايي يار ازلي در جام جم دل نمايان شود. 3 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۳ مرسی. البته بنظر من خاموشی مقصود، غیر کلامی بود. انتقال بدون کلام. وگرنه پیدا کردن گنجی ک نشه ب هیچچچچچ کسی معرفیش کرد خود ب چ کار آید. جسته گریخته هایی هم اینجا هست : [h=3]رمز گشایی سکوت[/h] لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده