MoonRise 201 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ نزديكيهاي ساعت ٩ صبح بود كه تقريبا همهاعضاي گمرك یکی از شهرهای مرزی مان، براي بازكردن و تفتيش چند صندوق چوبي بزرگ خوش ظاهر كه از آمريكا آمده بود گرد يكديگر جمع شدند. پيشخدمتها با تيشه و تبر به كندن ميخ و تختههاي روي جعبه مشغول شدند و پس از آن كه پوشال روي صندوقها را پس زدند بوي خوشي برخاست كه همه مطمئن شدند صندوقها محتوي شكلات ميباشند. طبق معمول در يك قوطي باز شد و يكي ازكارمندان براي خود و رفقايش از آن شكلاتها مقداري برداشت. طعم و مزه شكلاتها نيشها را باز كرد و دهن همه به جنبش افتاد و متعاقب آن چندين بسته ديگر مورد ناخنك حضرات از رئيس گرفته تا مامورين جزو اداره قرار گرفت و گذشته از آن هر يك از اعضا چندين بستهنيز براي اهل بيت خود كنار گذاشتند كه موقع ظهر با خود ببرند! يك ساعت بعد صندوقها ميخكوب و براي تحويلشدن به صاحب جنس آماده بود. كارمندان نيزدر پشت ميزهاي خود مشغول كار شدند ولي گاهگاهي صداي زنگ بلند ميشد و كارمندان به پيشخدمتها اُرد آب خوردن ميدادند لحظه به لحظه مرض عطش در عمارت گمرك شدت يافت و به فاصله نيم ساعت بشكه حلبي بزرگ عمارت گمرك خالي و دوباره پر از آب شد ولي تشنگي كارمندان از بين نرفت! رئيس خواست به منزل جيم شود ديد معاون اداره تقاضاي دو ساعت مرخصي كرده و ساير اعضا نيز هر كدام به بهانهاي طلب مرخصي نموده و قصد خروج را دارند. ناچار در جاي خود باقي ماند. صداهاي ناجور شكم اعضاي دله دزد گمرك از هر طرف بلند بود و در عرض چند دقيقه هجوم عمومي به طرف مستراح شروع شد ولي بدبختانه ياخوشبختانه عمارت گمرك بيش از يك آبريزگاه گلي و يك آفتابه حلبي نداشت. لحظه به لحظه مراجعه كنندگان مستراح زيادتر شد و بعداز يك ربع هيچكس در اتاقها ديده نميشد. همه براي رفتن به مستراح از سروكول هم بالا ميرفتند. فراش، انديكاتور نويس، بازرس،هيچكدام طاقت يك دقيقه انتظار را نداشتند. هر كس هم كه داخل جايي بود به اين زوديها كارش تمام نميشد به همين جهت هر كس داخل ميشد يك فصل فحش از بيرونيها ميشنيد تا كارش تمام شود و بيرون بيايد 6 لینک به دیدگاه
MoonRise 201 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ جناب رئيس به گمان اين كه آنجا هم تك و توش بر ميدارد با طمطراق عازم شد ولي احدي ملاحظه او را نكرد. كم كم صداي او هم بلندشد كه: منتظر خدمتتان ميكنم، به بندرعباس انتقالتان ميدهد، حمالها، فلان فلانشدهها، چرا ملاحظه رئيس و مرئوسي را نميكنيد؟ ولي هيچكدام از اين حرفها و تعارفها اثري نداشت! در اين گيرودار رئيس بيچاره دفعتا متوجه خود شد و ديد كه شلوار خود رامظفرانه كثيف كرده است! خواست به گوشهاي برود و شلوار خود را عوض كند كه ناگهان اتومبيل شيك آخرين سيستمي جلوي عمارت گمرك ترمز كرد و يكي از بازرسهاي معروف گمرك جنوب كه مامور سركشي گمرك خرمشهر بود پياده شد. اولين چيزي كه نظر او را به خود جلب كرد اينبود كه در گزارش خود بنويسد: نبودن پاسبان جلوي عمارت .... از پلهها بالا رفت،هيچكدام از اعضا را نديد. از درون اتاقها هم صداي نفسكشي شنيده نميشد. بدبخت باعصبانيت به طرف اتاق رئيس رفت. رئيس بدبخت از مشاهده بازرس خود را باخت و رنگ از رويش پريد و از اين كه به علت اشكالات فني! نميتوانست از جا بلند شده و تعارف بكند بياندازه شرمگين شد با اين حال با لكنت زبان خير مقدمي گفت و اضافه نمود كه به علت رماتيسم و درد پا قادر به تكان خوردن نيستم و بعد هم زنك زد تا فراش آمده و براي مهمان تازه وارد چاي و شيريني بياورد ولي هيچكس در راهروهاي عمارت وجود نداشت تابه زنگ رئيس پاسخ دهد! بازرس در حالي كه از اين قضيه در فكر فرو رفته بود چند دور با عصبانيت طول اطاقها را طي نمود و در اين اثنا يك مرتبه چشمش از پنجره به بيرون افتاد و از مشاهده هجوم اعضا و معاون گمرك به مستراح بياختيار خندهاش گرفت. مخصوصا چند نفري كه طاقت نياورده و دولادولا در گوشههاي حيات، پشت درختهاي نخل مشغول (!) شده بودند، توجهش را بيشتر جلب كرده و بر تعجبش افزوده بود! بوي تعفن گيج كنندهاي فضاي گمرك را معطر ساخته بود! تمام اين جريانات كه باعث رسوايي كارمندان گمرك گرديده بود شاهكار يك جوان ارمني بود كه مرتبا از آمريكا شيريني و شكلات وارد ميكرد و چون هر دفعه بيش از نصف هر صندوق را آقايان محض تبرك (!) ميچشيدند و طبق معمول هيچ مرجعي هم براي شكايت نداشت، حقهاي به كار زده و يك بار سفارش داده بود كه براي او شكولاكس يعني شكلات مسهل بفرستند و به طريقي كه ملاحظه شد به بهترين وجهي انتقام خود را از شكمهاي دله كارمندان گمرك آن شهرگرفت 1 لینک به دیدگاه
MoonRise 201 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ این داستانک رو خوندم خیلی خوشم اومد خیلی خوبه هر کسی به سهم خودش از حق خودش دفاع کنه 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ متاسفانه از این دله دزدی ها تو همه ارگانها هست حالا این گمرک متنبه شدن بقیه ارگانها رو نمیتونن جلوشو و بگیرن لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ هرچند خیلی قدیمی بود ولی خیلی راهکارش بالا بود لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده