هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ هادی جان میگم یه موردش من 2 سالم بوده آخه بچه دوساله چه به جذب فکر و ذهنیت و...اون هم موقع بمباران جنگاون نیروی جاذبه بحثش جداست اونم دارم بد......... این نیرو که دست منو شما نیستش که بهر وقت خواستیم استفاده کنیم هر موقع نخواستیم استفاده نکنیم اتفاقا چون شما دو سالت بوده درگیری فکریت کمتر بوده و همه انرژیتو روی موضوع متمرکز می کردی به طور نا خواسته یعنی اگر یه اسمی رو دوست داشتی واقعا دوسش داشتی از ته قلبت 3 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ این نیرو که دست منو شما نیستش که بهر وقت خواستیم استفاده کنیم هر موقع نخواستیم استفاده نکنیم اتفاقا چون شما دو سالت بوده درگیری فکریت کمتر بوده و همه انرژیتو روی موضوع متمرکز می کردی به طور نا خواسته یعنی اگر یه اسمی رو دوست داشتی واقعا دوسش داشتی از ته قلبت خب اگر دست من بود که میشدم حس برتر باهاش میز جابه جا میکردم...... هرچیزی میخوای بگو بگو ولی من فرق نیروی جاذبه و اینو میدونم شاید برای شما سخت باشه قبولش کنی ولی همینه که هست........ شاید روح من خیلی کنجکاو زودتر میره سرکشی اتفاقات و میفهمه میاد کسی مجبور نیست قبول کنه یا نکنه.......بحثی نداریم چون همه اونهایی که برام اتفاق افتاده هیچ کدومش دست خودم و فکرم و چیز دیگه ای نبوده.... 2 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ من که چیزی یادم نمیاد اما مامان میگه پیشگویی بودم در حد تیم ملی برزیل بچگیام اون زمان خونمون شهرستان بود ! فک کنم قزوین بودیم ! اخه ما هر جایی که فکرش رو بکنین زندگی گردیم ! فامیل ها که از مشهد میزنگیدن که ما احتمالا داریم میایم ، بعد از تلفنشون من میگفتم واقعا میان یا نمیان ! مامان میگه این اخریا وقتی میگفتی نمیان دیگه غذا هم درست نمیکردم ! میگه 100% درست میگفتی ! یبارم داشتیم تو 2000 تن کابن فوتبال بازی میکردیم ، من 6 سالم بود فکر کنم یهو بارون اومد همه پاشدن برن ! من گفتم 5 دقیقه صبر کنین بند میاد ها ! کسی گوش نکرد ! تو ماشین که نشستیم بند اومد اما جدا اون زمان که این حرف زدم یادمه که مطمئن بودم که متوقف میشه ! اصلا شک نداشتم نمیدونم چرا ! 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده