viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ خب متاسفانه این موضوع هم از علاقه مندی های منهتو کتابهای هاوکینگ که الان چیزی مثل انجیل شدن برا بعضیا کجا نوشته شده خلا؟ اصلا هاوکینگ رو ولش کن هرمنبع معتبری بیاری من قبولت دارم فقط یادت باشه چگالی مترراکم با خلا خیلی متفاوته درمورد فلاسفه هم بگم اونا عاقلترین دیوانگان عالمند!! به وافن پی ام میدم بیاد بحث کنه با شما. من نه فلسفه خووندم و نه فیزیک. :icon_razz: من بحثی درباره قبل از انفجار بزرگ ندارم، چون چیزی درباره ش مطالعه نکردم. حتی ممکنه قبل از اون یه دنیای دیگه وجود داشته بوده که از بین رفته و ازش فقط یه هسته باقی مونده باشه. در هر حال چیزی که برای من قابل قبولتره اینه که نظریه پیدایش جهان از بیگ بنگ خیلی منطقی تر و عقلانی تره. یه ذره بود در فضا و مکان صفر، در هیچ، که منفجر شد و .... 1 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ بالاخره دوستان قبول کردند همه چیز مادی نیست یا نه؟ 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من یک کنفرانس و سه تا امتحان داره در هفته ای که داره میاد... برمیگردم و با دوستان بحث رو ادامه خواهیم داد... 4 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ بررسی عوامل فیزیولوژیک و روانشناسی در پدیده خواب دیدن (You can see links before reply)از زمانی که انسان به خواب می رود یعنی دقیقا لحظه ای که هوشیاری از بین می رود، بدن و در راس آن مغز چند مرحله را طی می کند. مرحله اول زمانی است که خواب بسیار سبک است و با کوچکترین تحریکی در اطراف بیدار می شویم. این مرحله از خواب حدود 45 درصد کل زمان خواب را شامل می شود. مرحله بعدی، خوابمان کمی سنگین می شود، ولی خیلی عمیق نیست. این بخش در حدود ۵۵ - ۴۵ درصد خواب را دربر می گیرد. در مرحله سوم، خواب عمیق می شود، نوعی از امواج مغزی موسوم به امواج دلتا در این مرحله از خواب از مغز ساطع می شود. در مرحله بعدی که ۱۵ - ۱۲ درصد کل خواب است، خواب بسیار عمیق می شود و دقیقا زمانی است که فرد در اوج خواب بسر می برد. در این مرحله فعالیت عضلات کمی کاهش پیدا می کند. امواج دلتا همچنان منتشر می شود و تنفس ریتم و آهنگ منظمی پیدا می کند و اما مرحله پنجم یا همان مرحله REM (Rapid eye movement). این مرحله شاید یک مرحله خارج از زندگی عادی هر کسی باشد، چون شرایطی خاص به وجود می آید. در این موقع که پس از حدود ۹۰ دقیقه بعد از به خواب رفتن وارد آن می شویم، تنفس سریع تر و دم زدن ها کم عمق می شوند، فشار خون بالا می رود و امواج آلفا در مغز تولید می شود. عضلات شل می شوند و تقریبا هیچ حرکتی نمی کنند. این مرحله ۲۵ - ۲۰ درصد خواب را تشکیل می دهد و در این شرایط است که ما خواب می بینیم. REM در سال ۱۹۵۳ توسط دو محقق به نام های یوگن آسترینسکی، فارغ التحصیل رشته فیزیولوژی و دکتر ناتانائیل کلیت من که او هم استاد فیزیولوژی بود، کشف شد. در مرحله REM (مرحله پنجم از هر دوره خواب) برخی از عملکردهای اعضای بدن (Physiological) تغییراتی ایجاد می شود، از جمله اینکه فشار خون بالا می رود، دمای بدن را نمی توان کنترل کرد و تا حدودی کاهش پیدا می کند، فعالیت مغزی افزایش پیدا می کند و امواج آلفا همانطور که در بیداری هستیم از مغز منتشر می شود، قوای تحرکی بدن از بین می رود و قادر به حرکت عضلات به طور ارادی نیستیم. چون در مرحله REM است که خواب می بینیم، در مدتی که خواب می بینیم هیچ حرکتی غیر از آنچه که در خواب می بینیم، نمی توانیم انجام دهیم. مثلا اگر در کنار کسی که در حال دیدن خواب مشتزنی است بخوابیم، ممکن است تا زمانی که خواب می بیند، مشت بخوریم! حال این سئوال پیش می آید که اگر REM نبود چه می شد؟ به طور کلی محققان بر این باورند که نداشتن REM مساوی است با ندیدن خواب. به تعبیر جالبی می توان گفت که REM مانند یک شیر اطمینان برای مغز عمل می کند و با ورود به این مرحله از خواب، مغز این فرصت را پیدا می کند تا بخار اضافی را که در طول بیداری نمی تواند از خود خارج کند، از طریق این شیر اطمینان خارج سازد. نتیجه اینکه این فرصت بسیار خوبی برای رسیدن به آرامش روانی است. ویلیام دمنت، محقق دانشگاه استانفورد روی REM تحقیقات گسترده ای انجام داد و به این نتیجه رسید که اگر کسی در لحظه وارد شدن به مرحله پنجم از دوره خواب است را بیدار کنیم، دچار اختلالاتی روانی البته موقت می شود، مثلا کج خلق می شود، دچار اضطراب و استرس می شود، نمی تواند تمرکز کند و کم اشتها نیز خواهد شد. برای همین است که وقتی کسی شما را در نیمه شب بیدار می کنند، احساس بدی به شما دست می دهد. وقتی از خواب بیدار می شویم و خوابی را که دیده ایم به یاد نمی آوریم، واقعا کلافه می شویم. این اتفاق ممکن است بارها برایتان پیش آمده باشد. گفته می شود پنج دقیقه بعد از تمام شدن رویا، ۵۰ درصد محتویاتش را فراموش می کنیم و ۱۰ دقیقه بعد، ۹۰ درصد آن را از یاد می بریم. هنوز هم تحقیقات و مطالعات وسیعی در زمینه خواب و رویا انجام می شود و هر روز نکات جدید و جالب تری کشف می شود. دانشمندان امیدوارند بتوانند با کسی که در حال خواب دیدن است، به نوعی ارتباط برقرار کنند. استفان لابرگ، محققی است که در این زمینه از دیگران پیشی گرفته و به نتایج جالب توجهی رسیده است. او دستکشی ساخته که مجهز به سنسورهای حساسی است. او این دستکش را به دست کسی که در حال دیدن خواب است می پوشاند و سعی می کند با کمک زبان اشاره و از روی حرکاتی که سنسورها حس و ثبت می کنند، متوجه شود فرد خوابیده، در حال دیدن چه خوابی است. شاید روزی برسد که ما بتوانیم خواب هایمان را کنترل کنیم، یعنی تعیین کنیم که چه خوابی ببینیم و حتی بتوانیم خواب دیگران را همراه آنها همزمان ببینیم! امواج مغزی: مغز ما چهار موج آلفا، بتا، دلتا و تتا را با مشخصات مختلف تحت تاثیر شرایط گوناگون از خود ساطع می کند. با بررسی مشخصات هر موج، اطلاعاتی راجع به نوسان ولتاژ الکتریک در مغز به دست می آید. موج دلتا خیلی آهسته است و نشان می دهد نوسان، صفر تا چهار سیکل در ثانیه است. این موج در زمان خواب عمیق ایجاد می شود. تتا چهار تا هفت سیکل در ثانیه و در زمان خواب سبک منتشر می شود (مرحله اول خواب). امواج آلفا هشت تا ۱۳ بار در ثانیه و در زمان REM و نیز زمانی که بیدار هستیم ساطع می شوند. امواج بتا که سریع ترین حالت نوسان ولتاژ است، ۱۳ تا ۴۰ سیکل در ثانیه را نشان می دهد. این امواج فقط زمانی ایجاد می شوند که حالت هایی از قبیل اضطراب، پریشانی و استرس بر ما حاکم است یا زمانی که می خواهیم روی یک موضوع خیلی متمرکز شویم. تمامی این مواج توسط دستگاه EEG (Electroencephlogram) نمایش داده می شوند. خواب دیدن معمولا پنج تا ۲۰ دقیقه طول می کشد. خواب ها فقط سیاه و سفید نیستند، اوایل تصور می شد خواب نمی تواند رنگی باشد شاید به یاد نیاوریم چه خواب هایی دیده ایم، ولی در طول هر شب ممکن است چند بار خواب ببینیم، در طول یک عمر معمولی (۷۰ ۶۵ سال) حدود شش سال در رویا هستیم در هنگام خروپف خواب نمی بینیم! فیل و بعضی حیوانات دیگر در زمان NREM ایستاده می خوابند، ولی وقتی وارد REM می شوند، دراز می کشند. منبع (You can see links before reply) چندی پیش آزمایشی انجام شد که در طی آن به افراد بالغ داروهایی داده میشد که اجازه حرکت سریع مردمک چشم در خواب (REM) را از آنها می گرفت. زمانی که چشم چنین حرکتی دارد، فرد مورد نظر خواب می بیند. حذف توانایی خواب دیدن تضادهای اخلاقی شدیدی را در افراد تحت آزمایش ایجاد کرد. آنها به شدت مضطرب و خشن شده بودند و نمی توانستند به راحتی بر روی مطلبی تمرکز کنند. در این آزمایش همچنین ثابت شد که هر چه فردی جوانتر باشد رویا برای حفظ سلامت او نقش محوری تری را بازی می کند. خواب دیدن، سیر و سلوک روح نیست بلکه فعالیت مغزی در هنگام خواب است، که در آن اندوخته های ذهنی فرد از قبیل تجربیات و احساسات در قالب خاطرات یا آموخته ها در حافظه بلند مدت ذخیره می گردد و بخشی از آن که بی ارزش است فراموش می شود. مثلا افراد نابینا خواب های صرفا صوتی و افراد نا شنوا خواب های تصویری می بینند. در صورتی که اگر خواب دیدن را پرواز روح تصور کنیم باید بپذیریم که روح این افراد نیز چشم یا گوش ندارد ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تمام مطلب درباره خواب رو که نوشتی قبلا خونده بودم ولی این نتونست منو قانع کنه که ما تو خواب جایی یا حادثهای رو میبینیم که در اینده اتفاق می افته چون اگه دنیا فقط ماده باشه در زمان نمیتونه حرکت کنه حتی امواج مغزییه چیزی مینوشتی که تازه تر باشه و جامع تر 4 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ تمام مطلب درباره خواب رو که نوشتی قبلا خونده بودم ولی این نتونست منو قانع کنه که ما تو خواب جایی یا حادثهای رو میبینیم که در اینده اتفاق می افته چون اگه دنیا فقط ماده باشه در زمان نمیتونه حرکت کنه حتی امواج مغزییه چیزی مینوشتی که تازه تر باشه و جامع تر اتفاقا وحید جان با همین پست فکر کنم اثبات شد که همه چیز مادی نیست 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ به وافن پی ام میدم بیاد بحث کنه با شما. من نه فلسفه خووندم و نه فیزیک. :icon_razz:من بحثی درباره قبل از انفجار بزرگ ندارم، چون چیزی درباره ش مطالعه نکردم. حتی ممکنه قبل از اون یه دنیای دیگه وجود داشته بوده که از بین رفته و ازش فقط یه هسته باقی مونده باشه. در هر حال چیزی که برای من قابل قبولتره اینه که نظریه پیدایش جهان از بیگ بنگ خیلی منطقی تر و عقلانی تره. یه ذره بود در فضا و مکان صفر، در هیچ، که منفجر شد و .... من ووافن بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکنی توافق معنایی داریم منتهی شاید دریدایی لازمه تا بتونه این تطبیق رو تشخیص بده باشه عزیز من مشتاق بحثم 4 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من فردا و پس فردا امتحان میان ترم دارم و دوشنبه هم یک کنفرانس. وقتی وقتم آزاد شد میام با وحید و جواد و دیوید ترزگه ادامه میدم. 3 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ دوست عزیز اینبار تمام مطلبتونو خوندم و چند تا سوال دارم با شماره بیان میکنم همینطورم جواب بدین لطفا1. فرمودین که در اول منظومه شمسی و... سوال من اینه خود این منظومه از کجاست؟ 2. شما میگین بعد از مدتی زمین حیات دار میشه و... جالبه شما هنوز حیات رو برای ما معنی نکردین دارین ادعا میکنین بر اثر یه سری تغییرات زمین حیات دار میشه من سوالی داشتم مبنی بر اینکه اگه حیات امر مادیه و از ماده پدید میاد پس چرا همه موجودات مادی دارای حیات نیستند؟ مگه همه موجودات مادی در ماده داشتن مشترک نیستند؟ 3. فرضیهداروین و تکامل که از طرف خود دانشمندان علم تجربی جواب داده شده نمیدونم چرا شما هنوز به این استناد میکنین راستش من که از نسل میمون و... نبوده و نیستم ولی .......... تازه بر فرض که این فرضیه درست خب اون تک سلولی از کجا اومده؟ من نمیخواستم الان پاسخ بدم ولی خوب یک پاسخ کوتاه به این پست شما میدم... اولا این مسئله رو بگم که شما به قدری به مسائل علم روز آشنایی ندارید (از سوالاتی که میپرسید میگم) که بحث با شما نتیجه ای نخواهد داد مگر اینکه شما هم قبول بکنید که برید و کمی با مسائل علم روز آشنا بشید... شما فلسفه رو خیلی یک سویه میبینید و فقط به یک سری از باور های فلسفی اشاره دارید... بنده انتظار دیگری از فردی که فوق لیسانس فلسفه داره داشتم... انتظار داشتم که خیلی بی طرفانه مسائل رو بررسی کنید و همه ی باور های فلسفی رو بررسی کنیم با هم در صورتی که چنین نشد... بنده قبلا با دوستانی که دقیقا کلمه به کلمه حرف های شما رو میزدند زیاد بحث کردم... متاسفانه این گونه بحث ما رو به جایی نخواهد رسوند... خود منظومه در از لحظه ی گسترش به وجود آمد... البته نه کل منظومه بلکه شکل کلی اون... در حقیقت بعد از حدود یک دقیقه از بیگ بنگ بیشتر مواد به وجود آمدند... در حقیقت منظومه ی ما یکی از منظومه های تقریبا جوان کیهانی هست... حیات دارای درجات و ساختار های متفاوت هست و شما وقتی حرف از حیات میزنید باید مشخص کنید منظورتون از این کلمه اشاره به کدام ساختار و درجه ی زندگی خاکی هست... اگر منظور شما از حیات فقط اشاره به مکانیزم های پیچیده هست پس تعریف این خواهد بود : به هر سیستم و مکانیزمی گفته میشه که توانایی رشد، ساز و کار متابولیزمیک، تولید مثل، همگونی با محیط از راه تغییرات درونی و بیرونی رو داشته باشه... البته امروزه این نظریه وجود داره که کلمه ی حیات رو باید به مسائل non-organic هم نسبت داد... ولی اون بحث دیگری هست که جاش اینجا نیست... ما چیزی رو ادعا نکردیم دوست عزیز... حرف هایی که زده شده با علم اثبات شدند و الان هم در علم روز براین اساس فعالیت میشه و براش دلایل علمی و اثبات های قوی وجود داره... آیا شما توانایی رد این اثبات ها رو دارید ؟ این سوال شما مشابه این سوال قدیمی هست که میگه اگر انسان ها از نسل میمون هستند پس چطور میمون ها همچنان وجود دارند ؟ حیات همونطور که گفتم دارای درجات مختلفی هست... باور شما متاسفانه از پایه اشتباه هست برای اینکه در تقریبا تمامی ساختار ها حیات در حد بسیار پایین وجود داره... و اما اینکه چرا و چگونه تمامی "مواد" به قول شما به درجه های بالای حیاتی نرسیدند و در حقیقت تبدیل به یک ساختار پیچیده نشدند این هست که تمامی مواد توانایی تبدیل و تغییر ساختار رو در این کره ی خاکی ندارند و بسیاری از انواع مکانیزم های ساده هرگز نمیتونند به ساختار های پیچیده تر تبدیل بشند... و اما در ادامه باید به این مسئله اشاره کرد که خود مواد تبدیل به موجودات زنده نمیشند که شما میفرمایید پس چرا همه ی مکانیزم ها دارای ساختار پیچیده نیستند... بلکه ساختار های پیچیده از ساختار های پایه به وجود میاند و به تکامل میرسند و ساختار های پایه خود به خود ثابت باقی میمونند... در نتیجه صرف داشتن "ماده" دلیل بر توانایی در ایجاد کنش های کافی برای ساخت مکانیزم های پیچیده نیست... چه جوابی داده شده دوست عزیز ؟ کسی اینجا فکر نکنم در مورد فرضیه ی داروین حرفی زده باشه البته... فکر کنم شما دارید فرگشت رو که مسئله ای بسیار پیچیده هست با تفکر پایه ی فرضیه ی داروین اشتباه میگیرید... میشه بفرمایید این "دانشمندان" چه جوابی دادند ؟ چون اگر فرضیه ی رد شده باشه دیگه در علم از اون استفاده نمیشه... همونطور که هیچکس امروز در مورد cold fusion حرفی نمیزنه... در صورتی که فرگشت امروز پایه و اساس علومی مثل زمین شناسی و زیست شناسی و حتی عصب شناسی و فیزیولوژی و sociobiology هست... این علموم دارند بیماران رو درمان میکنند و زندگی و جهان رو توضیح میدند... اگر پایه ی تفکری درست باشه چطور میتونه در جهان واقعی کاربردی داشته باشه ؟ عجب ؟ شما دوست دارید از نسل میمون نباشید ؟ زیاد مهم نیست... علایق شما تاثیری در واقعیت ها نمیزارند دوست عزیز... شما چه بخوای و دوست داشته باشی و چه دوست نداشته باشی از نسل میمون ها هستی... این علم هست و هیچ مقدار فلسفه ی ایدئالیستی هم نمیتونه اون رو تغییر بده... اینکه تک سلولی اول هم از کجا اومدند رو اون بالا توضیح دادم... ولی اگر انتظار دارید بنده برای شما یک کتاب کامل 900 صفحه ای رو توضیح بدم تا کمبود مطالعات شما در علوم نوین جبران بشه باید عرض کنم که بنده نه وقت و نه علاقه به چنین کاری دارم... این وظیفه ی خودتون هست... من میتونم بهتون کتب مختلفی رو معرفی کنم که به عنوان مرجع از اونها استفاده کنید... 2 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ تمام مطلب درباره خواب رو که نوشتی قبلا خونده بودم ولی این نتونست منو قانع کنه که ما تو خواب جایی یا حادثهای رو میبینیم که در اینده اتفاق می افته چون اگه دنیا فقط ماده باشه در زمان نمیتونه حرکت کنه حتی امواج مغزییه چیزی مینوشتی که تازه تر باشه و جامع تر عزیز چون اون مطلب شما رو قانع نکرده از رد اون دارید استفاده میکنید به عنوان اثبات برای اینکه همه چیز مادی نیست ؟ شما اگر میخواید بگید فراماده وجود داره باید اثباتی مستقیم برای وجود فراماده بیارید نه اینکه از اثبات منفی استفاده کنید... اگر فردی بگه a هست و شما بگید b هست... اثبات نبودن a مستقیما دلیل بر وجود b نیست... البته اینکه مسئله ای شما رو قانع نمیکنه به هیچ وجه اثبات نیست... ولی خوب بنده فقط خواستم بگم که تفکر منطقی نبود... در ضمن هیچکس ادعا نکرد که ما میتونیم تمام مسائل رو توضیح بدیم... ولی تا همین چند قرن پیش کسی باور نمیکرد که پشت ستارگان جهانی باشه... فکر میکردند خدا هست... اون روزها هم افرادی بودند مثل شما که از حد علم اون زمان برای اثبات اعتقادات خودشون استفاده میکردند... 4 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من دیگه باید برم به کارم برسم... بنده بحث رو ادامه نخواهم داد تا زمانی که دوستان برند به خودشون کمی زحمت بدند و اثبات کنند که فراماده وجود داره... فرگشت و کیهان شناسی و بیگ بنگ هم بی پایه و اساس و اشتباه هستند و براش منابع و دلایل قابل استناد بیارند... در غیر اینصورت بنده اگر میخواستم حرف های تکراری رو بشنوم میرفتم بحث های چند سال قبل رو دوباره و دوباره و دوباره و دوباره میخوندم... بنده تصور میکردم بحث با ورود دوست جدیدمون خیلی حد و اندازه ی بالاتری داشته باشه ولی متاسفانه به همون حرف های قدیمی رو به رو شدم... در پناه "حق"... 3 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ عزیز چون اون مطلب شما رو قانع نکرده از رد اون دارید استفاده میکنید به عنوان اثبات برای اینکه همه چیز مادی نیست ؟ شما اگر میخواید بگید فراماده وجود داره باید اثباتی مستقیم برای وجود فراماده بیارید نه اینکه از اثبات منفی استفاده کنید... اگر فردی بگه a هست و شما بگید b هست... اثبات نبودن a مستقیما دلیل بر وجود b نیست... البته اینکه مسئله ای شما رو قانع نمیکنه به هیچ وجه اثبات نیست... ولی خوب بنده فقط خواستم بگم که تفکر منطقی نبود... در ضمن هیچکس ادعا نکرد که ما میتونیم تمام مسائل رو توضیح بدیم... ولی تا همین چند قرن پیش کسی باور نمیکرد که پشت ستارگان جهانی باشه... فکر میکردند خدا هست... اون روزها هم افرادی بودند مثل شما که از حد علم اون زمان برای اثبات اعتقادات خودشون استفاده میکردند... من کلا به بحث اینکه خدا هست یا نیست کاری ندارم ولی اینو قبول دارم که هیچ ایدئو لوژی مادی کامل نیست برای همین هم هیچ وقت نمیتونم ازش طبعیت کنم حرف شما رو هم قبول ندارم چون نمیتونی با معادلات ریاضی و علوم تجری که همه ناقص هست توضیح کامل و بی کم و کسری بدی از یه طرف مکاتب روحانی و الهی رو هم هیچ وقت به صورت چشم بسته قبول نمیکنم چون با زمان حال به روز نشدن 3 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من یک کنفرانس و سه تا امتحان داره در هفته ای که داره میاد... برمیگردم و با دوستان بحث رو ادامه خواهیم داد... رفیق کجایی بحث بی تو صفایی نداره 1 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من فردا و پس فردا امتحان میان ترم دارم و دوشنبه هم یک کنفرانس. وقتی وقتم آزاد شد میام با وحید و جواد و دیوید ترزگه ادامه میدم. چه جالب مثل اینکه همه با هم کارامون شروع شده منم این هفته یه مقاله باید بنویسم که بیچارم کرده دعا کنین زود تمومش کنم بیام بحث 1 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من نمیخواستم الان پاسخ بدم ولی خوب یک پاسخ کوتاه به این پست شما میدم... اولا این مسئله رو بگم که شما به قدری به مسائل علم روز آشنایی ندارید (از سوالاتی که میپرسید میگم) که بحث با شما نتیجه ای نخواهد داد مگر اینکه شما هم قبول بکنید که برید و کمی با مسائل علم روز آشنا بشید... شما فلسفه رو خیلی یک سویه میبینید و فقط به یک سری از باور های فلسفی اشاره دارید... بنده انتظار دیگری از فردی که فوق لیسانس فلسفه داره داشتم... انتظار داشتم که خیلی بی طرفانه مسائل رو بررسی کنید و همه ی باور های فلسفی رو بررسی کنیم با هم در صورتی که چنین نشد... بنده قبلا با دوستانی که دقیقا کلمه به کلمه حرف های شما رو میزدند زیاد بحث کردم... متاسفانه این گونه بحث ما رو به جایی نخواهد رسوند... خود منظومه در از لحظه ی گسترش به وجود آمد... البته نه کل منظومه بلکه شکل کلی اون... در حقیقت بعد از حدود یک دقیقه از بیگ بنگ بیشتر مواد به وجود آمدند... در حقیقت منظومه ی ما یکی از منظومه های تقریبا جوان کیهانی هست... حیات دارای درجات و ساختار های متفاوت هست و شما وقتی حرف از حیات میزنید باید مشخص کنید منظورتون از این کلمه اشاره به کدام ساختار و درجه ی زندگی خاکی هست... اگر منظور شما از حیات فقط اشاره به مکانیزم های پیچیده هست پس تعریف این خواهد بود : به هر سیستم و مکانیزمی گفته میشه که توانایی رشد، ساز و کار متابولیزمیک، تولید مثل، همگونی با محیط از راه تغییرات درونی و بیرونی رو داشته باشه... البته امروزه این نظریه وجود داره که کلمه ی حیات رو باید به مسائل non-organic هم نسبت داد... ولی اون بحث دیگری هست که جاش اینجا نیست... ما چیزی رو ادعا نکردیم دوست عزیز... حرف هایی که زده شده با علم اثبات شدند و الان هم در علم روز براین اساس فعالیت میشه و براش دلایل علمی و اثبات های قوی وجود داره... آیا شما توانایی رد این اثبات ها رو دارید ؟ این سوال شما مشابه این سوال قدیمی هست که میگه اگر انسان ها از نسل میمون هستند پس چطور میمون ها همچنان وجود دارند ؟ حیات همونطور که گفتم دارای درجات مختلفی هست... باور شما متاسفانه از پایه اشتباه هست برای اینکه در تقریبا تمامی ساختار ها حیات در حد بسیار پایین وجود داره... و اما اینکه چرا و چگونه تمامی "مواد" به قول شما به درجه های بالای حیاتی نرسیدند و در حقیقت تبدیل به یک ساختار پیچیده نشدند این هست که تمامی مواد توانایی تبدیل و تغییر ساختار رو در این کره ی خاکی ندارند و بسیاری از انواع مکانیزم های ساده هرگز نمیتونند به ساختار های پیچیده تر تبدیل بشند... و اما در ادامه باید به این مسئله اشاره کرد که خود مواد تبدیل به موجودات زنده نمیشند که شما میفرمایید پس چرا همه ی مکانیزم ها دارای ساختار پیچیده نیستند... بلکه ساختار های پیچیده از ساختار های پایه به وجود میاند و به تکامل میرسند و ساختار های پایه خود به خود ثابت باقی میمونند... در نتیجه صرف داشتن "ماده" دلیل بر توانایی در ایجاد کنش های کافی برای ساخت مکانیزم های پیچیده نیست... چه جوابی داده شده دوست عزیز ؟ کسی اینجا فکر نکنم در مورد فرضیه ی داروین حرفی زده باشه البته... فکر کنم شما دارید فرگشت رو که مسئله ای بسیار پیچیده هست با تفکر پایه ی فرضیه ی داروین اشتباه میگیرید... میشه بفرمایید این "دانشمندان" چه جوابی دادند ؟ چون اگر فرضیه ی رد شده باشه دیگه در علم از اون استفاده نمیشه... همونطور که هیچکس امروز در مورد cold fusion حرفی نمیزنه... در صورتی که فرگشت امروز پایه و اساس علومی مثل زمین شناسی و زیست شناسی و حتی عصب شناسی و فیزیولوژی و sociobiology هست... این علموم دارند بیماران رو درمان میکنند و زندگی و جهان رو توضیح میدند... اگر پایه ی تفکری درست باشه چطور میتونه در جهان واقعی کاربردی داشته باشه ؟ عجب ؟ شما دوست دارید از نسل میمون نباشید ؟ زیاد مهم نیست... علایق شما تاثیری در واقعیت ها نمیزارند دوست عزیز... شما چه بخوای و دوست داشته باشی و چه دوست نداشته باشی از نسل میمون ها هستی... این علم هست و هیچ مقدار فلسفه ی ایدئالیستی هم نمیتونه اون رو تغییر بده... اینکه تک سلولی اول هم از کجا اومدند رو اون بالا توضیح دادم... ولی اگر انتظار دارید بنده برای شما یک کتاب کامل 900 صفحه ای رو توضیح بدم تا کمبود مطالعات شما در علوم نوین جبران بشه باید عرض کنم که بنده نه وقت و نه علاقه به چنین کاری دارم... این وظیفه ی خودتون هست... من میتونم بهتون کتب مختلفی رو معرفی کنم که به عنوان مرجع از اونها استفاده کنید... جالبه . من نمیخوام الان جواب بدم چون نیستین که بخونین اما یه مطلب اگر چه شما فکر میکنین که من به علم روز شما بی اطلاعم ولی خب مگه ما خواستیم با هم بحث تجربی بکنیم؟ اگه اینطوره که شمام از فلسفه هیچ نمیدونین و هر چی من میگم شما رد میکنین. وقتی قرار شد با عقل بحث کنیم دیگه نه تجربه و نه فلسفه هر دو باید کنار برن. شما فکر میکنین من باید هر چی شما میگین قبول کنم و با علم شما بحث کنم 2 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ من نمیخواستم الان پاسخ بدم ولی خوب یک پاسخ کوتاه به این پست شما میدم... اولا این مسئله رو بگم که شما به قدری به مسائل علم روز آشنایی ندارید (از سوالاتی که میپرسید میگم) که بحث با شما نتیجه ای نخواهد داد مگر اینکه شما هم قبول بکنید که برید و کمی با مسائل علم روز آشنا بشید... شما فلسفه رو خیلی یک سویه میبینید و فقط به یک سری از باور های فلسفی اشاره دارید... بنده انتظار دیگری از فردی که فوق لیسانس فلسفه داره داشتم... انتظار داشتم که خیلی بی طرفانه مسائل رو بررسی کنید و همه ی باور های فلسفی رو بررسی کنیم با هم در صورتی که چنین نشد... بنده قبلا با دوستانی که دقیقا کلمه به کلمه حرف های شما رو میزدند زیاد بحث کردم... متاسفانه این گونه بحث ما رو به جایی نخواهد رسوند... خود منظومه در از لحظه ی گسترش به وجود آمد... البته نه کل منظومه بلکه شکل کلی اون... در حقیقت بعد از حدود یک دقیقه از بیگ بنگ بیشتر مواد به وجود آمدند... در حقیقت منظومه ی ما یکی از منظومه های تقریبا جوان کیهانی هست... حیات دارای درجات و ساختار های متفاوت هست و شما وقتی حرف از حیات میزنید باید مشخص کنید منظورتون از این کلمه اشاره به کدام ساختار و درجه ی زندگی خاکی هست... اگر منظور شما از حیات فقط اشاره به مکانیزم های پیچیده هست پس تعریف این خواهد بود : به هر سیستم و مکانیزمی گفته میشه که توانایی رشد، ساز و کار متابولیزمیک، تولید مثل، همگونی با محیط از راه تغییرات درونی و بیرونی رو داشته باشه... البته امروزه این نظریه وجود داره که کلمه ی حیات رو باید به مسائل non-organic هم نسبت داد... ولی اون بحث دیگری هست که جاش اینجا نیست... ما چیزی رو ادعا نکردیم دوست عزیز... حرف هایی که زده شده با علم اثبات شدند و الان هم در علم روز براین اساس فعالیت میشه و براش دلایل علمی و اثبات های قوی وجود داره... آیا شما توانایی رد این اثبات ها رو دارید ؟ این سوال شما مشابه این سوال قدیمی هست که میگه اگر انسان ها از نسل میمون هستند پس چطور میمون ها همچنان وجود دارند ؟ حیات همونطور که گفتم دارای درجات مختلفی هست... باور شما متاسفانه از پایه اشتباه هست برای اینکه در تقریبا تمامی ساختار ها حیات در حد بسیار پایین وجود داره... و اما اینکه چرا و چگونه تمامی "مواد" به قول شما به درجه های بالای حیاتی نرسیدند و در حقیقت تبدیل به یک ساختار پیچیده نشدند این هست که تمامی مواد توانایی تبدیل و تغییر ساختار رو در این کره ی خاکی ندارند و بسیاری از انواع مکانیزم های ساده هرگز نمیتونند به ساختار های پیچیده تر تبدیل بشند... و اما در ادامه باید به این مسئله اشاره کرد که خود مواد تبدیل به موجودات زنده نمیشند که شما میفرمایید پس چرا همه ی مکانیزم ها دارای ساختار پیچیده نیستند... بلکه ساختار های پیچیده از ساختار های پایه به وجود میاند و به تکامل میرسند و ساختار های پایه خود به خود ثابت باقی میمونند... در نتیجه صرف داشتن "ماده" دلیل بر توانایی در ایجاد کنش های کافی برای ساخت مکانیزم های پیچیده نیست... چه جوابی داده شده دوست عزیز ؟ کسی اینجا فکر نکنم در مورد فرضیه ی داروین حرفی زده باشه البته... فکر کنم شما دارید فرگشت رو که مسئله ای بسیار پیچیده هست با تفکر پایه ی فرضیه ی داروین اشتباه میگیرید... میشه بفرمایید این "دانشمندان" چه جوابی دادند ؟ چون اگر فرضیه ی رد شده باشه دیگه در علم از اون استفاده نمیشه... همونطور که هیچکس امروز در مورد cold fusion حرفی نمیزنه... در صورتی که فرگشت امروز پایه و اساس علومی مثل زمین شناسی و زیست شناسی و حتی عصب شناسی و فیزیولوژی و sociobiology هست... این علموم دارند بیماران رو درمان میکنند و زندگی و جهان رو توضیح میدند... اگر پایه ی تفکری درست باشه چطور میتونه در جهان واقعی کاربردی داشته باشه ؟ عجب ؟ شما دوست دارید از نسل میمون نباشید ؟ زیاد مهم نیست... علایق شما تاثیری در واقعیت ها نمیزارند دوست عزیز... شما چه بخوای و دوست داشته باشی و چه دوست نداشته باشی از نسل میمون ها هستی... این علم هست و هیچ مقدار فلسفه ی ایدئالیستی هم نمیتونه اون رو تغییر بده... اینکه تک سلولی اول هم از کجا اومدند رو اون بالا توضیح دادم... ولی اگر انتظار دارید بنده برای شما یک کتاب کامل 900 صفحه ای رو توضیح بدم تا کمبود مطالعات شما در علوم نوین جبران بشه باید عرض کنم که بنده نه وقت و نه علاقه به چنین کاری دارم... این وظیفه ی خودتون هست... من میتونم بهتون کتب مختلفی رو معرفی کنم که به عنوان مرجع از اونها استفاده کنید... دوست عزیز شما اطلاعاتتون خوبه ولی سعی کنید در هر بحثی تمام اطلاعاتتون رو ارائه ندید بلکه همونهایی رو بگید که مربوط به بحثه حیات مفهوم پیچیده ای نیست(برای درک) پس خواهشا تعاریف پیچیده ارائه ندید که اصلا به جواب شبیه نیست!! 1 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ عزیز چون اون مطلب شما رو قانع نکرده از رد اون دارید استفاده میکنید به عنوان اثبات برای اینکه همه چیز مادی نیست ؟ شما اگر میخواید بگید فراماده وجود داره باید اثباتی مستقیم برای وجود فراماده بیارید نه اینکه از اثبات منفی استفاده کنید... اگر فردی بگه a هست و شما بگید b هست... اثبات نبودن a مستقیما دلیل بر وجود b نیست... البته اینکه مسئله ای شما رو قانع نمیکنه به هیچ وجه اثبات نیست... ولی خوب بنده فقط خواستم بگم که تفکر منطقی نبود... در ضمن هیچکس ادعا نکرد که ما میتونیم تمام مسائل رو توضیح بدیم... ولی تا همین چند قرن پیش کسی باور نمیکرد که پشت ستارگان جهانی باشه... فکر میکردند خدا هست... اون روزها هم افرادی بودند مثل شما که از حد علم اون زمان برای اثبات اعتقادات خودشون استفاده میکردند... ما جایی گفتیم همه چیز غیر مادیه؟!!!!! دوست عزیز وقتی مثال نقضی برای باورهای شما آورده شود دلیلی بر درستی باورتون نمیمونه!! مثالتون هم مغلطه ای داره و اونم اینکه تو بحث ما یا مادست یا فراماده و حالتی غیر از اون وجود نداره در حالی که غیر از a و b حروف زیادی وجود داره! کی فکر میکرده پشت ستارگان خدا هست؟؟؟ 1 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ سلام مثل اینکه دوستان از بحث منصرف شدن اما اگه مایل بودین ادامه بدیم دوستان ما وافن و ... بر اساس علم تجربی بحث میکنن در حالیکه ما با هم وعده کرده بودیم با عقل بریم جلو ولی این دوستان از مدار بحث خارج شده و هی به علم تجربی متوجه میشنو میخوان اونو به ما تحمیل کنن در حالیکه خودشونو میدونن اکثر علمای تجربی و فرضیه هاشون(میگم فرضیه چون هیچ کدوم از نظر من قطعی نیست ولو اینکه الان نقضش نیومده ولی بعید نیست که بیاد اینو همین علم تجربی ثابت کرده) قابل قبول نیست چون مدام در حال نقض شدنه. بر خلاف حکم عقل که همیشه کلی بوده 2 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۰ سلاممثل اینکه دوستان از بحث منصرف شدن اما اگه مایل بودین ادامه بدیم دوستان ما وافن و ... بر اساس علم تجربی بحث میکنن در حالیکه ما با هم وعده کرده بودیم با عقل بریم جلو ولی این دوستان از مدار بحث خارج شده و هی به علم تجربی متوجه میشنو میخوان اونو به ما تحمیل کنن در حالیکه خودشونو میدونن اکثر علمای تجربی و فرضیه هاشون(میگم فرضیه چون هیچ کدوم از نظر من قطعی نیست ولو اینکه الان نقضش نیومده ولی بعید نیست که بیاد اینو همین علم تجربی ثابت کرده) قابل قبول نیست چون مدام در حال نقض شدنه. بر خلاف حکم عقل که همیشه کلی بوده حکم عقل شما نقض ناشدنیه؟؟؟؟ فرضیه نیست؟ میشه یه کم در مورد عقلتون توضیح بدین چون فک کنم عقل دانشمندان رو قبول ندارید!!!! 3 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ حکم عقل شما نقض ناشدنیه؟؟؟؟ فرضیه نیست؟ میشه یه کم در مورد عقلتون توضیح بدین چون فک کنم عقل دانشمندان رو قبول ندارید!!!! خب این حرف خوبیه که بگیم حکم عقل چیه بعد به ادامه بحث بپردازیم. اینم بگم که من عقل دانشمندانو هم قبول دارم. اما همه اونا که با عقل حرف نمیزنن بلکه با علم تجربی و فرضیه حرف میزنن اگه حرف عقلی بزنن چشم میپذیرم. عقل قوه ای است که انسان به وسیله اون مفاهیم کلی رو درک میکنه مثلا یه دانشمند علم تجربی وقتی یه آهنی رو آزمایش میکنه و میبینه که این آهن در اثر دیدن گرما حجمش افزایش پیدا میکنه بعد یه آهن دیگه و... قطعا اینجا اون و نه هیچ کس دیگه نمی تونه ادعا کنه که من همه آهنهای عالمو آزمایش کردم و به این نتیجه رسیدم که هر آهنی در اثر گرما حجمش افزایش پیدا می کنه چون این امکان پذیر نیست. اما اینجا یه حکم کلی از طرف اون دانشمند صادر میشه مبنی بر اینکه هر آهنی در اثر گرما دیدن حجمش افزایش پیدا می کنه. خب این حکم کلی فقط از عقل بر میاد چون تجربه فقط علم جزییی رو نصیب ما می کنه و از دادن حکم کلی معذوره. یا اینکه عقل حکم میکنه که یک شیء نمیتونه در یک زمان و مکان هم باشه هم نباشه و... این یه اجمالی از عقلی که مورد نظر ماست بود. اما عقل تقسیمات و توضیحاتی داره که در کتابهای فلسفی مفصل مطرحه که نیاز نیست ما بهش بپردازیم 3 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ کسی که بهشت را بر زمین نیافته است آن را در آسمان نیز نخواهد یافت.... خانه ی خدا نزدیک ماست و تنها اثاث آن ، عشق است…. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده