alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ فکور جان پست های شما رو خوندم جالب بودن تشکر/ منم با ساناز خانم موافقم گرچه نقل قول از گفته های بزرگان اگه در راستای بحثمون باشه بعضا لازمه/ قرار بود پله پله به ملاقات خدا بریم/ در راستای هدفمون به مادی یا ماورایی بودن عقل رسیدیم گرچه فک کنم یکی از پست های شما در مورد عقل بود/ اختلاف یونگ و فروید هم میگه نباید بی خیال علوم مرموز(فلسفه و دین و...) بشیم 3 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ انسان رو اگه با یک ماشین برابر بدونیم باید بگم انسان در همون لحظه لقاح اکثرخصوصیات خودش رو از پدرمادرش به ارث می برد منظور هم از ارث یعنی کپی شدن کدهای DNA برروی رشته DNA فرزنددر این بین دراثر تصادف (برحسب افزایش یا کاهش عوامل شیمیایی و .. ) یکسری جهش (MUTATION) هایی رخ میدهد که باعث میشود این کدها حین کپی شدن از والدین به فرزند تغییر پیدا کنن انسان اینگونه بدنیا می اید دراین حالت تمامی اتصالات شبکه عصبی انسان دارای وزن های تصادفی و کمی است (به عبارت بهتر اتصال بین نرون ها خیلی کمه ) کم کم کودک دراثر تعامل با محیط شروع به یادگیری می کند یعنی اتصال این نرون ها قویتر میشودو وزن انها شروع به تغییر و به روز اوری می کند اما علت اینکه انسان 5 سال پیش با انسان 60 سال اینده فرق دارد بخاطر این است که سلول های کهنه از بین رفته ولی چون اطلاعات به صورت redundance در تمامی سلول ها کپی شده بنابراین این اطلاعات به کل از بین نمی رود در حین اینکه انسان با گذر عمر درحین تعامل با محیط عمل یادگیری و تقویت و تضعیف این نرون ها را انجام میدهد اصل و BASE یک چیزه مثلا انسانی که تو کودکی یادگرفته باید با قاشق غذا بخورد و اینکار رو چندین سال انجام داده یه شبه این رفتارش تغییر نمی کند مگر اینکه بخشی از مغز یا سیستم عصبی مختل بشود اتفاقا سیستم یادگیری و حفظ اطلاعات در بدن انسان فوق العاده ساده هس پیچیدگیش در چگونگی چینش این زیر سیستم هاست ممنون از توضییحتون اما یه چیزی تو عبارتتون هست که یکم بازش میکنم تا ببینین این انسان واقعا ناشناختست. این عبارت شماست که من بولدش کردم تو متنتون:بخاطر این است که سلول های کهنه از بین رفته ولی چون اطلاعات به صورت redundance در تمامی سلول ها کپی شده بنابراین این اطلاعات به کل از بین نمی رود شما میگین سلولها از بین رفته بعد میگین این اطلاعات در سلولها کپی شده. تا حالا پارادکس به این واضحی دیده بودین؟ من قصد توهین ندارم نه به شما نه به علم اما این حرف خیلی ابتداییه. بر فرض هم که اینطور باشه کی این عمل کپی رو انجام میده؟ چون این قطعا یه عمل ارادی نیست اگه بگین مغز. من اینو بهتون میگم که اگه مغز این کارها رو میکنه و هم دستور برای هضم غذا و تپیدن قلبو تنفس و ...پس چرا وقتی شخص مرگ مغزی میشه باز هم این کارها انجام میگیره بدون هیچ خللی؟ یکم بهش فکر کنین 4 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ این حرف شما روح رو اثبات میکنه الان ؟ یعنی چون مغز توانایی دسته بندی کردن و ارجحیت دادن به یک فعالیت خاص رو داره این بدین معنا هست که روح وجود داره ؟ بله مسلما قابل افزایش هست تا حدی... و البته به مواردی مثل ساختار های ژنتیکی بستگی داره... خیر... انتقال سیگنال ها بین نورون ها بیشتر نیست... بلکه ساختار نورون ها و نوع فعالیت بخش های مختلف مغز هست که در افراد مختلف متفاوت هست... وافن عزیز قبل از جواب به این سوالتون یه بحثی رو باید روشن کنم فکر کنم این بحث ما و شما و ساناز خانوم بدون اینکه از روح تعریف ارائه بدیم داره پیش میره و بعضی وقتا شاید من یه چیز از روح مد نظرم باشه و دنبال اثباتش هستم و شما یه چیز دیگه و اونو نفی میکنین. به همین دلیل من تعریفمو از روح میگم : روح کلمه ای عربیه و در فارسی معادلش «نفس» است. واین نفس یعنی خود شخص یا همان حقیقت انسان که ما ازش به «من» یاد میکنیم. اینه که هر کسی از وقتی یادش میاد من وجودش یکی هست تا وقتی میمیره ما به این من میگیم نفس که در عربی بهش روح میگن که این نفس مادی نیست و تمام حرکات و اعمال ما زیر نظر این نفس اداره میشه اعم از ارادی یا غیر ارادی اما خود این کارهاشو بوسیله بدن انجام میده یعنی فرمانی از مغز به طرف اندامها میره و حرکت صورت میگیره دقیقا همون چیزایی که در علم تجربی میگن اما ما میگیم اینها زیر نظر نفس اداره میشه که باعث زنده بودن بدنه وقتی اون میره بدن هم میشه یه جسم بی جان. و اینی که گفتم وقتی تو کلاس توجه نداری با اینکه تمام شرائط هست اینطور میشه دلیل برای نفس که چون اونه که فرمانده بدنه و اگه اون نباشه و متوجه جای دیگه باشه دیدن یا شنیدن صورت نمیگیره عامل توجه همون نفسه که حواس هم در اختیار اون هستن. این دیدگاه منه در مورد نفس اینا رو گفتم تا دیگه ساناز خانوم نگن که ما فقط سوال میپرسیم و جواب نمیدیم حالا شما بفرمایید منظورتون از اینکه میگین روح نیست و وجود نداره چیه؟ چون شما هم باید یه شناختی داشته باشین از چیزی که دارین نفیش میکنین 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ اکثر پست های اخیر رو خوندم استفاده کردم خلاصه بگم: 1-زود در مورد روح بحث کردیم 2-سفسطه و برهان خلف و پرسش های سقراطی اگه برای حل مسئله باشه خوبه. 3-ابزار نجار رو بگیرم بازم نجار هست. عقل من اینطور میگه. 4-ماهیت مغز ثابته. 5-مثالی که دیوید آورد در مورد شاگرد و.. اگه بگیم تمرکز به نظرم میشه همون مادی(داروهای افزایش دهنده تمرکز فک کنم تایید کنه این مطلب رو) مگر اینکه چیز دیگه ای باشه. 6-ساناز خانم اشاره کردن:"...دوستان میگن اگر عقل مادی است پس چرا محدود نیست؟ کی گفته محدود نیست؟...90 درصد اطلاعات کودکی پاک شده پس مغز محدوده و مدام پر و خالی می شود....":w58: یکی دیگه از دوستان اشاره کردن:"... مغز آسیب می بینه اینجا روح کجا رفته":w58: تا الان:من که به نتیجه ی محکمی نرسیدم در کل مثال های مادی گرها ملموس تر بود برام تا مثال های دیوید و جواد مسی/ البته شاید بخاطر این باشه که غیرمادی رو با ابزاری مادی میخوام درک کنم که... تعریف عقل رو از نظر ارسطو/فارابی/ سهروردی/ ابن سینا/ ملاصدرا خوندم ولی چیز خاصی نفهمیدم شاید لازم باشه عقلم رو تقویت کنم 5 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ به نظرم میرسه دوستان برای درک بهتره ساختار مغز ابتدا فیزیولوژی اعصاب رو مطالعه کنند تا سوالاتی نپرسند یا حداقل درباره ساختار و عملکرد مغز جوابهایی رو با قطع و یقین ندن که لج دار هست.من تا جایی که یادم میاد و خووندم یه کم مینویسم: اعصاب انسان شامل دو قسمت هست یکی سیستم عصبی مرکزی که مغز و نخاع رو شامل میشه و دیگری سیستم عصبی محیطی که اعصاب حسی و حرکتی و عقده ها رو شامل میشه. سیستم عصبی مرکزی سه سطح داره: پایینترین سطح؛ سطح نخاعی هست که باعث بروز اعمالی مثل راه رفتن، چندین رفلکس و... میشه. دومین سطح؛ سطوح مغزی تحتانی هستند که قسمتهای زیر قشر مغز مثل بصل النخاع، پل مغزی، هیپوتالاموس و ... رو شامل میشن و فعالیتهای غیرارادی مثل تنفس، گردش خون، واکنش های تغذیه ای و ... کنترل میکنند. و سومین سطح؛ سطح مغزی فوقانی (قشر مغز) هست که اعمال عالی مغز مثل حافظه، تفکر و... رو انجام میده. این سه سطح با هم در ارتباطند از طریق نورونها یا همون سلولهای عصبی. سلوهای عصبی از طریق فضای سیناپسی با هم ارتباط برقرار میکنند. یعنی وقتی پیام عصبی که در واقع پتانسیل عمل هست به انتهای یک نورون میرسه باعث میشه نورون مذکور یک انتقال دهنده عصبی رو به درون فضایی که بین این نورون و نورون مقابل و یا هر سلول دیگری قرار داره منتشر کنه، این انتقال دهنده عصبی میره و روی سلول مقابل اثر میکنه که ممکنه تحریکی یا مهاری باشه اثرش. عواملی مثل افزایش یا کاهش ph، کافئین، تئوفیلین، داروهای بیهوش کننده و ... باعث تغییر تحریک پذیری نورونها میشن، مثلا اگه ph بدن افزایش پیدا کنه باعث افزایش تحریک پذیری نورون و در نتیجه ممکنه باعث تشنج در فرد بشه که بازم با نظریه وجود روح و اینکه جسم انسان فقط یک کالبد هست که برای روح نقش پل ارتباطی داره قابل تفسیر نیست، چون طبق این نظریه وقتی نورونها تحریک پذیریشون افزایش پیدا میکنه، فقط جسم باید دچار تشنج بشه و روج هیچ صدمه یی نبینه و در ضمنی که جسم دچار این حالت شده، روح گوشه ای به تماشا بنشیند. و در مورد تاثیر داروهای بیهوش کننده هم همینطوره. سیستم عصبی محیطی یه بخش حسی داره و یه بخش حرکتی؛ خلاصه کنم مثلا اگه بخش حسی از بین بره یا آسیب ببینه فرد نمیتونه وزن اشیا رو تشخیص بده، شکل اشیا رو نمیتونه تشخیص بده، جنس اشیا رو نمیتونه تشخیص بده، میزان فشارهای وارده به بدن رو نمیتونه تشخیص بده، درد رو نمیتونه تشخیص بده، دما رو نمیتونه و.... من موندم پس روح مورد ادعای برخی دوستان میخواد به چه دردی بخوره؟ از توضیح بقیه قسمتها میگذریم چون اگه من بخوام تمام فعالتهای مغز رو تا اونجایی که خووندم بنویسم کلی وقتمو میگیره. کافیه شما برید فصل های مربوط به فیزیولوژیه اعصاب گایتون رو بخوونید. قدرت تفکر به صورت ژنتیکی در همه افراد سالم وجود داره چون مغز و بخشهای مربوط به فکر کردن در تمام افراد سالم وجود داره، قدرت تفکر رو گمون نکنم افزایش پیدا کنه بستگی به خود فرد داره که چقد ازش استفاده کنه. قدرت تفکر افراد مختلف متفاوته، این قدرت تفکر بخش ساختاریش ژنتیکیه ولی بخشی که مربوط به محصول قدرت تفکر میشه اکتسابی. در مورد بیشتر تواناییهای ما همینطوره، مثلا یادگیریه زبان در ناحیه بروکای قشر جلوی پیشانی پردازش میشه، اگه ما اول یک زبانی رو یاد بگیریم (مثل زبان پارسی) و بعد بخوایم یه زبان دیگه رو یاد بگیریم (مثل انگلیسی) ناحیه ای که زبان جدید درش ذخیره میشه کمی دورتر از ناحیه ذخیره زبان قبلی هست و در نتیجه کار ما سخت تر میشه (چون زبان جدید باید ابتدا به ناحیه ذخیره شده زبان قبلی فرستاده بشه در اونجا ترجمه بشه) اما اگه ما دوتا زبان رو همزمان یاد بگیریم هردو با هم در یک ناحیه ذخیره میشن و بنابراین کار راحتتری رو در پیش خواهیم داشت. تمام اعمال ما از قبیل تفکر، حافظه، یادگیری و... به وسیله مغز پردازش و کنترل میشه و این قابل توضیح، اثبات و توجیه منطقی هم هست. من نمیدونم دوستان چه اصراری دارن که این فعالیتها رو به روحی که وجود خودش هنوز اثبات نشده با توجیهاتی که برای خودشون هم به نظرم چندان باورپذیر نیست نسبت بدن. منظورتون از صدمه چیه؟بازم شما دارین روح رو مفهومی مادی فرض میکنید که دنبال صدمه مادیه اون هم میگردید!! حرفای شما از قبل هم جوابش معلومه مگه کسی گفته روح وظیفه هماهنگی اعصاب رو به عهده داره؟!!! متاسفانه شما دارید روح رو مفهومی در نظر میگیرید که جدای از ماست بعد میخواید اثباتش کنید در حالی که ما میگیم روح همون خود ماییم و اثبات خودمون برای خودمون هم عجیبه هم یکم مشکل!! چون حرف شما از این ناشی میشه که به فراماده اعتقاد ندارید از شما هم میپرسم حیات چیست؟؟؟ 1 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ انسان رو اگه با یک ماشین برابر بدونیم باید بگم انسان در همون لحظه لقاح اکثرخصوصیات خودش رو از پدرمادرش به ارث می برد منظور هم از ارث یعنی کپی شدن کدهای DNA برروی رشته DNA فرزنددر این بین دراثر تصادف (برحسب افزایش یا کاهش عوامل شیمیایی و .. ) یکسری جهش (MUTATION) هایی رخ میدهد که باعث میشود این کدها حین کپی شدن از والدین به فرزند تغییر پیدا کنن انسان اینگونه بدنیا می اید دراین حالت تمامی اتصالات شبکه عصبی انسان دارای وزن های تصادفی و کمی است (به عبارت بهتر اتصال بین نرون ها خیلی کمه ) کم کم کودک دراثر تعامل با محیط شروع به یادگیری می کند یعنی اتصال این نرون ها قویتر میشودو وزن انها شروع به تغییر و به روز اوری می کند اما علت اینکه انسان 5 سال پیش با انسان 60 سال اینده فرق دارد بخاطر این است که سلول های کهنه از بین رفته ولی چون اطلاعات به صورت redundance در تمامی سلول ها کپی شده بنابراین این اطلاعات به کل از بین نمی رود در حین اینکه انسان با گذر عمر درحین تعامل با محیط عمل یادگیری و تقویت و تضعیف این نرون ها را انجام میدهد اصل و BASE یک چیزه مثلا انسانی که تو کودکی یادگرفته باید با قاشق غذا بخورد و اینکار رو چندین سال انجام داده یه شبه این رفتارش تغییر نمی کند مگر اینکه بخشی از مغز یا سیستم عصبی مختل بشود اتفاقا سیستم یادگیری و حفظ اطلاعات در بدن انسان فوق العاده ساده هس پیچیدگیش در چگونگی چینش این زیر سیستم هاست سوال ساده: مگر چیزهایی که ما یاد میگیریم مادی هستند؟؟؟مطمئنا نیستند پس چطور در ماده ذخیره میشند؟!!! البته میشند چون ما هیچوقت نگفتیم روح جداست و بدن هم جدا اما مطمئنا وظیفه دیکد کردن و انکد کردن اونا به صورت ماده باید تحت عاملی غیر مادی باشه مثلا من میدونم سینوس 90 درجه میشه یک اما مطمئنا این یک مفهوم غیر مادیه که من دارم پس درسته که روی مغز هم اثری داره اما موقع به خاطر آوردن دوباره میشه مفهوم غیر مادی!! واقعا درک این که اون به خاطر آوردنه برای منی غیر مادیست سادست!! گرچه دوباره بحث داره میره روی علوم تجربی اما خواهشا هر جا هم میره مستدل باشه وگرنه حرف شبه علمی خیلی میشه زد!! سوال کلی: حیات چیست؟؟؟ لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ نکته جالب که من در بحث های دو دوستمون دیوید و جواد ملاحظه میکنم اینست که تا میخواهی افکارشون را نقد کنی میگن ما بحث دینی نداریم، اما راحت میگن فلان فیلسوف مادی گرا اینطور گفت، فلانی اونطور. خوب من هم بخوام مکتب شما رو نقد کنم چاره ای ندارم بگم قرآن اینطور گفت و.... شما برای کوبیدن افکاری که ماده را اساس همه چیز میداند به فیلسوفان مادی گرا مراجعه میکنید پس من هم برای نقد افکاری که به روح و… معتقد است باید به سرچشمه هایش رجوع کنم. قرآن گفته الله از آنچه در دل ها و قلب های شما میگذرد آگاه است. چرا این حرف رو زده؟ به خاطر اینکه از دید بشر اونروز قلب و دل کانون تفکر و احساسات و همه چیز بوده. در این کتاب حتی یکبار هم کلمه مغز به عنوان منشا تفکر و احساسات نیامده همه جا صحبت از دل و قلب است. این نشاندهنده عجز علمی است و فرق مکتب دوستان با مکاتب علمی هم همینجاست. در مکتب علمی وقتی تئوری اشتباهی نفی میشه همه به اون اذعان میکنند. بنابر این علم میشه کانون تجربه و عدم تعصب برای امید به پیشرفت. اما در چنین مکتبی موجوداتی به نام مفسر را علم میکنند که منظور از دل اون دل مادی نیست و اون دل معنوی است و قلب منظور قلب روحانی است و.... باوری که هنوز نمیداند منشا تفکر و احساسات و خیالات از مغز میاد و میگوید من از آنچه در قلب های شما میگذرد آگاهم به جای آنکه بگوید من از آنچه در مغز شما میگذرد آگاهم، طبیعی است که نتواند چنین چیزهایی را درک کند. برای همین میگم عقل از نظر دوستان اصلا مغز نیست، یک چیز خیالی و شاعرانه به نام قلب و دل است که اصلا معلوم نیست به کجا میگن و فقط شاعران با توجه به همون باور قدیمی عوام که دل و قلب را کانون همه چیز میدانستند هنوز هم شعر میگن الا ای دل …….!!!! مسلما این دل همان روح نیست، چون کلمه روح هم آنزمان وجود داشته. گویا این عقلی که دوستان مدام صحبت میکنند همین دل است که معلوم نیست کجاست !!! در هیچ یک از تئوری های ادیان ابراهیمی حتی یکبار هم لغت مغز نیامده اما تا دلتون بخواد قلب و دل هست. برای همین میگم شما حتی نمیدونین سرچشمه عقل از مغز است، برای همین مدام به چیزهایی خیالی مثل دل روی میاورید. 3 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ نکته جالب که من در بحث های دو دوستمون دیوید و جواد ملاحظه میکنم اینست که تا میخواهی افکارشون را نقد کنی میگن ما بحث دینی نداریم، اما راحت میگن فلان فیلسوف مادی گرا اینطور گفت، فلانی اونطور. خوب من هم بخوام مکتب شما رو نقد کنم چاره ای ندارم بگم قرآن اینطور گفت و.... شما برای کوبیدن افکاری که ماده را اساس همه چیز میداند به فیلسوفان مادی گرا مراجعه میکنید پس من هم برای نقد افکاری که به روح و… معتقد است باید به سرچشمه هایش رجوع کنم. قرآن گفته الله از آنچه در دل ها و قلب های شما میگذرد آگاه است. چرا این حرف رو زده؟ به خاطر اینکه از دید بشر اونروز قلب و دل کانون تفکر و احساسات و همه چیز بوده. در این کتاب حتی یکبار هم کلمه مغز به عنوان منشا تفکر و احساسات نیامده همه جا صحبت از دل و قلب است. این نشاندهنده عجز علمی است و فرق مکتب دوستان با مکاتب علمی هم همینجاست. در مکتب علمی وقتی تئوری اشتباهی نفی میشه همه به اون اذعان میکنند. بنابر این علم میشه کانون تجربه و عدم تعصب برای امید به پیشرفت. اما در چنین مکتبی موجوداتی به نام مفسر را علم میکنند که منظور از دل اون دل مادی نیست و اون دل معنوی است و قلب منظور قلب روحانی است و.... باوری که هنوز نمیداند منشا تفکر و احساسات و خیالات از مغز میاد و میگوید من از آنچه در قلب های شما میگذرد آگاهم به جای آنکه بگوید من از آنچه در مغز شما میگذرد آگاهم، طبیعی است که نتواند چنین چیزهایی را درک کند. برای همین میگم عقل از نظر دوستان اصلا مغز نیست، یک چیز خیالی و شاعرانه به نام قلب و دل است که اصلا معلوم نیست به کجا میگن و فقط شاعران با توجه به همون باور قدیمی عوام که دل و قلب را کانون همه چیز میدانستند هنوز هم شعر میگن الا ای دل …….!!!! مسلما این دل همان روح نیست، چون کلمه روح هم آنزمان وجود داشته. گویا این عقلی که دوستان مدام صحبت میکنند همین دل است که معلوم نیست کجاست !!! در هیچ یک از تئوری های ادیان ابراهیمی حتی یکبار هم لغت مغز نیامده اما تا دلتون بخواد قلب و دل هست. برای همین میگم شما حتی نمیدونین سرچشمه عقل از مغز است، برای همین مدام به چیزهایی خیالی مثل دل روی میاورید. واقعا به نظرتون اینطور بحث کردن به جایی میره؟!!! واقعا از شما بعیده وقتی بحث فلسفیست و ما به فیلسوفان ماده گرا مراجعه میکنیم شما هم باید به فیلسوفان معتقد به فراماده رجوع کنید!! کجای حرفای ما دیدی که گفته باشیم چون قرآن میگه فراماده وجود داره به اون معتقد شدیم؟!!! البته این شیوه جواب دادن تو این سایت برام آشناست بازهم ازتون خواهش میکنم بحث دینی تو این تاپیک فعلا نکنید خودتون هم میدونید نه برای اینکه جواب نداریم بلکه موضوع تاپیک چیز دیگریست اگر هم تو پست بعدی میخواهید بگویید هیچوقت جواب نداشته اید برای منحرف نشدن بحث میگویم حق با شماست!!! لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ واقعا به نظرتون اینطور بحث کردن به جایی میره؟!!!واقعا از شما بعیده وقتی بحث فلسفیست و ما به فیلسوفان ماده گرا مراجعه میکنیم شما هم باید به فیلسوفان معتقد به فراماده رجوع کنید!! کجای حرفای ما دیدی که گفته باشیم چون قرآن میگه فراماده وجود داره به اون معتقد شدیم؟!!! البته این شیوه جواب دادن تو این سایت برام آشناست بازهم ازتون خواهش میکنم بحث دینی تو این تاپیک فعلا نکنید خودتون هم میدونید نه برای اینکه جواب نداریم بلکه موضوع تاپیک چیز دیگریست اگر هم تو پست بعدی میخواهید بگویید هیچوقت جواب نداشته اید برای منحرف نشدن بحث میگویم حق با شماست!!! 1- خوب بزرگترین و مهم ترین فیلسوفان فراماده از نظر من کسانی هستند که نام پیامبر بر اونها گذاشتین. و بزرگترین کتب فراماده هم همین سه کتاب هستند. به نظرم همیشه باید به راس هرم اشاره کرد تا قسمت هایی پایینی هرم. شما گفتین چون قرآن گفته فراماده به فراماده معتقد نشدین، پس چون کی گفته معتقد شدین؟ اگر به نظر شما من با خواندن نظرات متریالیست ها مادی گرا شدم، پس مسلما شما هم با خواندن نظرات کسانیکه فراماده ای فکر میکنند، این تئوری را پذیرفتین و مسلما مهترینشون پیامبرتون بوده، اگه غیر از اینه خوشحال میشم منو از اشتباه در بیارین. 2- راستش من متوجه نشدم منظورتون چیه که میگین شیوه جواب دادنم آشناست !!! خوب من هم جواب شما و دوستان را میبینم دقیقا همون جواب هایی هستند که تو کتاب های اسلامی و سایت های دینی هم وجود دارن، یعنی همین سوالات درباره حیات و مغز و... دقیقا اونجا هم هست. 3- به نظر من بحث دینی نیست. من ازتون خواه کردم شما تعریفی از عقل ارائه بدین و بفرمایین دل کجاست که مدام اشاره میشه ما به آنچه در قلب ها و دل های شماست آگاهیم. اساس دین فراماده است و وقتی میگین دین را فاکتور بگیر برام خیلی خیلی عجیبه. در ضمن من هم ازتون تفسیر آیه و ... نخواستم. نظر عقلانی مد نظر خودتون را درباره دل و قلب و تفاوتش با مغز را خواستم. 1 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ 1- خوب بزرگترین و مهم ترین فیلسوفان فراماده از نظر من کسانی هستند که نام پیامبر بر اونها گذاشتین.و بزرگترین کتب فراماده هم همین سه کتاب هستند. به نظرم همیشه باید به راس هرم اشاره کرد تا قسمت هایی پایینی هرم. شما گفتین چون قرآن گفته فراماده به فراماده معتقد نشدین، پس چون کی گفته معتقد شدین؟ اگر به نظر شما من با خواندن نظرات متریالیست ها مادی گرا شدم، پس مسلما شما هم با خواندن نظرات کسانیکه فراماده ای فکر میکنند، این تئوری را پذیرفتین و مسلما مهترینشون پیامبرتون بوده، اگه غیر از اینه خوشحال میشم منو از اشتباه در بیارین. 2- راستش من متوجه نشدم منظورتون چیه که میگین شیوه جواب دادنم آشناست !!! خوب من هم جواب شما و دوستان را میبینم دقیقا همون جواب هایی هستند که تو کتاب های اسلامی و سایت های دینی هم وجود دارن، یعنی همین سوالات درباره حیات و مغز و... دقیقا اونجا هم هست. 3- به نظر من بحث دینی نیست. من ازتون خواه کردم شما تعریفی از عقل ارائه بدین و بفرمایین دل کجاست که مدام اشاره میشه ما به آنچه در قلب ها و دل های شماست آگاهیم. اساس دین فراماده است و وقتی میگین دین را فاکتور بگیر برام خیلی خیلی عجیبه. در ضمن من هم ازتون تفسیر آیه و ... نخواستم. نظر عقلانی مد نظر خودتون را درباره دل و قلب و تفاوتش با مغز را خواستم. بازم خواهش میکنم بحث دینی نکنید ما برای این به فراماده معتقدیم که عقلانیه و گاهی جاها بدیهی!! شما اصلا با فلاسفه آشنایی دارید یا نه؟!!! خواهشا دوباره بحث رو منحرف نکنید 2 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ بازم خواهش میکنم بحث دینی نکنیدما برای این به فراماده معتقدیم که عقلانیه و گاهی جاها بدیهی!! شما اصلا با فلاسفه آشنایی دارید یا نه؟!!! خواهشا دوباره بحث رو منحرف نکنید فکر کنم همون جوابی که توی پیام های خصوصی هم بهتون دادم اینجا هم بدم و زحمت را کم کنم. برین با کسانی بحث کنین که بتونین بدون جواب دادن، فقط سوال پیچشون کنید. تا میتونین از اونها بحث عقلی بخواهید و خودتون به جای جواب دادن روح و خدا را بندازین وسط و قال قضیه را بکنین. روزتان خوش به نظرم زیادی سر بچه هارو توی این تاپیک درد آوردم. من دیگه هیچ حرفی در این تاپیک ندارم و به قول el roman توی یکی از تاپیک ها،نرود میخ آهنین در سنگ. مثل همه کسانیکه از بحث با افکار شما و دوستانتان کنار کشیدند من هم تسلیم نظریه های فوق منطقی شما شدم چون از بس عقلانی و بدیهی بود، به شدت کم آوردم. در شناخت خودتان از جهان، خوش و خرم باشید. 5 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ فکر کنم همون جوابی که توی پیام های خصوصی هم بهتون دادم اینجا هم بدم و زحمت را کم کنم.برین با کسانی بحث کنین که بتونین بدون جواب دادن، فقط سوال پیچشون کنید. تا میتونین از اونها بحث عقلی بخواهید و خودتون به جای جواب دادن روح و خدا را بندازین وسط و قال قضیه را بکنین. روزتان خوش به نظرم زیادی سر بچه هارو توی این تاپیک درد آوردم. من دیگه هیچ حرفی در این تاپیک ندارم و به قول el roman توی یکی از تاپیک ها،نرود میخ آهنین در سنگ. مثل همه کسانیکه از بحث با افکار شما و دوستانتان کنار کشیدند من هم تسلیم نظریه های فوق منطقی شما شدم چون از بس عقلانی و بدیهی بود، به شدت کم آوردم. در شناخت خودتان از جهان، خوش و خرم باشید. دقیقا انتظار چنین رویه ای رو ازتون داشتم توی بحث منطقی و فلسفی کم بیارین بعد موضوع رو بکشونید به دین در حالی که اصلا بحث ما دینی نیست بعد هم بگید سوالات یک طرفست بعد هم طعنه و کنایه های معمول!!! خیلی دوست داشتم تا مفهوم حیات رو از نظر ماتریالیستها بدونم(گرچه از فلاسفه بزرگشون دونستم!)ولی خب چون مفاهیم حک شده ذهنتون قابل تغییر نیست و برای فرار از اون به جملاتی همچون علم داره کشفش میکنه پناه میبرید چاره ای جز همین انحراف آگاهانه تاپیک نبود موفق باشید 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ منظورتون از صدمه چیه؟بازم شما دارین روح رو مفهومی مادی فرض میکنید که دنبال صدمه مادیه اون هم میگردید!!حرفای شما از قبل هم جوابش معلومه مگه کسی گفته روح وظیفه هماهنگی اعصاب رو به عهده داره؟!!! متاسفانه شما دارید روح رو مفهومی در نظر میگیرید که جدای از ماست بعد میخواید اثباتش کنید در حالی که ما میگیم روح همون خود ماییم و اثبات خودمون برای خودمون هم عجیبه هم یکم مشکل!! چون حرف شما از این ناشی میشه که به فراماده اعتقاد ندارید از شما هم میپرسم حیات چیست؟؟؟ ببینید من نه از فلسفه سر در میارم و نه علاقه ای بهش دارم، من مطابق تعریفی که شما ارائه دادید به این نتیجه رسیدم که برای انسان روحی جدا از جسم قائل هستید، الان دارید میگید این روح همون من انسان هست، ولی استاد اندیشه اسلامی ما در توجیه اینکه تفکر، حافظه و... همه از اعمال مغزه بیان فرمودند که مغز پل ارتباطیه روح هست، مثل سیم تلفن برای صدا میمونه. من میگم وقتی روح و عقل طبق نظریات شما مفهومی فراماده دارند بنابراین نباید در اثر صدمات مادی آسیب ببینند. صدمات مادی هم میتوونه هر اتفاقی که در بدن ما میفته و موجب مرگ سلولها یا اختلال عملکردشون میشه باشه. حتی اگه روح همون من هر انسان باشه بنابراین باز هم چون مادی نیست نباید در اثر مثلا کم و زیاد شدن تولید و ترشح چندتا نوروترنسمیتر دچار جنون بشه یا افسرده بشه و.... مگر غیر اینه که شما میگید اعمال ما از روح ما سر میزنه؟ بنابراین در بیماری هانگتینگتون وقتی در اثر کم و زیاد شدن انتقال دهنده ها فرد دچار جنون میشه، یعنی منش دچار جنون شده، اگه من مادی نباشه دلیلی بر تاثیر عوامل مادی روی اون وجود نداره. اگه بپذیریم که مثلا اول من غمگین میشم بعد مثلا تولید سروتونین تو مغزم کاهش پیدا میکنه، که در نهایت منجر به افسردگیم میشه، شاید بشه گفت که منی به عنوان روح وجود داره ولی ثابت شده که اول تولید سروتونین تو مغز کاهش پیدا میکنه و بعد خلق انسان پایین میاد و در فرد علائمی رخ میده که ما در اصطلاح بهش میگیم ناراحتی. شما داری از یه طرف میگی که روح جدای از ما نیست، و اینجور میخوای تاثیر عوامل مادی رو روش توجیه کنی و از طرف دیگه میگی که عوامل مادی روی روح که غیرمادیه تاثیر نداره؟ من گیج شدم. شما برای جواب به یه چیز میاید حرف قبلی خودتون رو نقض میکنید. نمیدونم منظور شما از حیات چیه؟ من وقتی یه موجود (حیوانات و گیاهان) زنده است میگم حیات داره. 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ 3-ابزار نجار رو بگیرم بازم نجار هست. عقل من اینطور میگه. من رانندگی بلدم اما ماشین ندارم که برانم، آیا عقل شما میگه من راننده ام؟ 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ من رانندگی بلدم اما ماشین ندارم که برانم، آیا عقل شما میگه من راننده ام؟ ایول خانم راننده پایه 1 یا 2؟ شما راننده اید ولی رانندگی نمی کنید من نه ماشین دارم نه رانندگی بلدم من و شما فرق نداریم؟ 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ یه سوال کلیدی جواد مسی پرسید در مورد مادی یا غیر مادی بودن حیات/خب یه خورده فکر کردم: حیاط که مادی هست منتها حیات:فرض کردم زدم گردن یکی رو قطع کردم با جراحی پیوند پیشرفته دوباره همه ی رگ ها و... اتصال دادیم/اصلا شاهرگ دستشو بریدم و خلاص این بار جراحی راحتتره...اون که رفته دیگه بر نمی گرده البته نیاز به فکر بیشتر داره. برگشتم به عقب: من پدرم پدر بزرگم .... فرضا آدم و حوا اگر... دوستان تو اون تاپیک اشاره داشتن به تسلسل و یه چیز دیگه بینگ بنگ پینگ پونگ یه چیز تو همین مایه ها بود... فک کنم باید رو این مباحث مانور بدیم.. 1 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ ایول خانم راننده پایه 1 یا 2؟شما راننده اید ولی رانندگی نمی کنید من نه ماشین دارم نه رانندگی بلدم من و شما فرق نداریم؟ راننده اسم فاعله، نجار هم اسم فاعله، فاعل به کننده کار میگویند نه به دارنده توانایی انجام کار. راننده یعنی کسی که می راند، نجار یعنی کسی که نجاری میکند. اوکی؟ من رانندگی بلدم اما رانندگی نمیکنم چون ماشین ندارم، من راننده نیستم. 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ راننده اسم فاعله، نجار هم اسم فاعله، فاعل به کننده کار میگویند نه به دارنده توانایی انجام کار. راننده یعنی کسی که می راند، نجار یعنی کسی که نجاری میکند. اوکی؟ من رانندگی بلدم اما رانندگی نمیکنم چون ماشین ندارم، من راننده نیستم. فاعل هم دو نوع هست فاعل بالقوه فاعل بالفعل/وقتی شما رانندگی بلدین ولی ماشین ندارین فاعل باالقوه هستین یه مثال دیگه:کسی که فلسفه می داند ولی ازش هیچ استفاده ای نمیکند میشود فاعل بالقوه/کسی که فلسفه می داند و ازش استفاده می کند میشود فاعل بالفعل اون بالا شما در پاسخ به جواد مسیی گفتین نه فلسفه می دانید نه علاقه ای دارید که بدانید پس اصلا فاعل نیستین:4564:/ بحث انواع فاعل هم در علل چهارگانه ارسطو آمده 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ فاعل هم دو نوع هست فاعل بالقوه فاعل بالفعل/وقتی شما رانندگی بلدین ولی ماشین ندارین فاعل باالقوه هستینیه مثال دیگه:کسی که فلسفه می داند ولی ازش هیچ استفاده ای نمیکند میشود فاعل بالقوه/کسی که فلسفه می داند و ازش استفاده می کند میشود فاعل بالفعل اون بالا شما در پاسخ به جواد مسیی گفتین نه فلسفه می دانید نه علاقه ای دارید که بدانید پس اصلا فاعل نیستین:4564:/ بحث انواع فاعل هم در علل چهارگانه ارسطو آمده فلسفه بافی نکن، اگه بخوایم منظور از فاعل رو فاعل بالفعل و فاعل بالقوه هردو در نظر بگیریم، بنابراین همه انسانها بالقوه نجار هستند چون توانایی یادگیری نجاری رو دارند. تو دستور زبان پارسی فقط به فاعل بالفعل میگن فاعل. 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۰ فلسفه بافی نکن، اگه بخوایم منظور از فاعل رو فاعل بالفعل و فاعل بالقوه هردو در نظر بگیریم، بنابراین همه انسانها بالقوه نجار هستند چون توانایی یادگیری نجاری رو دارند. تو دستور زبان پارسی فقط به فاعل بالفعل میگن فاعل. :viannen_38:بی خیال فلسفه بافی و پارسی بافی عقل من همون رو میگه 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده