دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ QUOTE] خوب من رشته ام روانشناسیه، جایی نزدم پزشکی که بیام به سوالات تخصصی پزشکی جواب بدم !!!این سوال شما هم جوابش اینست که تمرکز روی اون موضوع استاد نیست، تمرکز هم ویژگی مغز آدم است. برای همین برای کسانیکه تمرکز ندارند دارو تجویز میکنند اگر مشکل روحی بود میگفتند برو نماز بخون تمرکزت بالا بره. این را هم که گفتم در علم نوین هیچ مقاله معتبر علمی درباره روح وجود نداره یک واقعیته، تو تمامی مقالات نوین روانشناسی تماما صحبت از مغز هست و بخش های مربوط به احساسات و تخیلات و... هیچ دانشمندی نیومده بگه فلانی اگه دیگه نمیتونه بخنده، روحش آسیب دیده و یک مقاله علمی بده بیرون. دقیقا توضیح داده شده که در اثر پروسه هایی، بخشی از مغز آسیب دیده، یادتون نره که مغز یک عضو فوق العاده شگفت انگیزه و درکش به این راحتی ها نیست حتی برای نسل امروز. اما انسان کم دانش هزاران سال پیش چاره ای نداشت برای توجیهات یکسری شگفتی های مغز، یک چیزی به اسم روح برای خودش خلق کنه و همین خلقت روح توسط گذشتگان بسیار دور بزرگترین دلیل بر بی منطق بودن آن است. اما برگردیم سر بحث اصلیمون، شما گفتین عقل میتونه وجود خدا رو اثبات کنه. بنده گفتم عقل محدود به زمان و مکان است و برداشت او از اطراف به معنای حقیقت نیست و مثال جاذبه را مطرح کردم.اما شما گفتین عقل منظور عقل تجربی نیست. در حالیکه ما چندتا عقل نداریم، وجود عقل های متفاوت در آدمیزاد یک چیز عجیبی است که تنها از کسانیکه به ماورالطبیعه ها اعتقاد دارند بر میاد. از نظر اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان علوم طبیعی امروز ما یک عقل داریم و یک مغز،که اون مغز سرچشمه هرچی که شما فکرش را بکنین هست، اگر باور ندارین فقط یک مقاله معتبر علمی در اثبات وجود عقل روحی و عقلی فرای مغز ارائه بدین. شما با این فرض برین جلو که حالا عقل مادی امروز ما چه برداشتی از دنیا داره و چطور میگه خدا هست؟ عقلی که ناشی از تجارب دیگران و ابتکارات آدم زمینی هست، چطوری این ادعا را داره که میتونه قوانین هستی را درک کنه و تعیین تکلیف کنه چون من زیبایی را دوست دارم، خدایی زیبا هم وجود دارد. این عبارت آخرتون خیلی جالبه چون دقیقا خودتون دارین همین کار رو میکنین ولی باز همین حرفو میزنین. اگه کمی به حرفاتون توجه کنین میبینین که دچار پارادکس شدین. شما میگین که چطور این عقل میتونه حقایق جهان رو درک کنه؟ در حالیکه خودتون دارین با همین عقل همه چیزو حتی ماورا و خدا رو نفی میکنین شما خودتون یه چیزی تو ذهنتون ساختین و اونو دارین نفی میکنین دوباره به حرفاتون کمی فکر کنین البته با انصاف 6 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ این ماییم که تصمیم میگیریم خدا رویا باشه یا حقیقت! مهم اینه که در رویا و حقیقت هردو خدایی وجود داره 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ این ماییم که تصمیم میگیریم خدا رویا باشه یا حقیقت! مهم اینه که در رویا و حقیقت هردو خدایی وجود داره درود دیشب شما نبودین تو این تاپیک قرار گذاشتیم عقلانی مباحثه کنیم نه عارفانه 4 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ دوست عزیز میدونید که علم نداشتن ما به یه چیز دلیل بو نبود اون نیستاگه کسی از دانشمندان مقاله ای ننوشته دلیل بر نبود نیست تازه وقتی که روح یه امری ماروایی هست قطعا نباید در علم تجربی که مادیگرا هستند دنبال مقالاتش بگردین مثل اینه که شما در مورد مقالات علمی در مورد کامپیوتر تو علم پزشکی بگردین میتونین به کتاب فیلسوفان غربی مثل مابعد الطبیعه نوشته ریچارد تیلور یا عقل و اعتقاد دینینوشته مایکل پترسون ویلیام هاسکر و بروس رایشنباخ و دیوید بازنیچر مراجعه کنین تا نقالات علمی رو هم ببینین.استاد روانشناس خب جواب سوال من رو ندادین؟ که چرا شخصص نمیتونه ببینه در حالیکه تمام شرائط هست؟از اینها هم که بگذریم خود دانشمندان علم تجربی معتقدند که سلولهای بدن در طول عمر چندین بار عوض میشه و این در صورتیه که انسان در 5 سالگی غیر از انسان در 60سالگیه پس چرا در تمام اینها ما میگیم (من) بدون اینکه تغغییری در خودمون حس کرده باشیم. اگه روحی نباشه که حقیقت انسان به همان است پس چطور میشه به انسان در 5 سالگی و 60 سالگی بگیم هر دو یک شخصه؟ در حالیکه واقعا یک شخص نیست.من قبل از شروع بحث گفتم که از تقلید در اعتقاد خوشم نمیاد میخواد هر کی باشه ولی من موندم که چطور یک عالم علم تجربی که مادیگراست به خودش اجازه میده یه چیز غیر مادی رو رد یا اثبات کنه؟ چیزی که اصلا در حوزه علم اون نیست. مثل اینکه یه پزشک بیاد تو یه رشته دیگه نظر بده و چیزی رو نفی یا اثبات کنه.دلیل دیگه بر وجود روح همین زندگی انسانه که ما بهش میگیم حیات. از نظر شما چه فرقی هست بین یک جنازه و یک بدن شخص زنده؟ هر دو یه چیز دارن اون بدن داره اینم داره قلب و... پس چرا این زندست و اون مرده؟اصلا حیات یعنی چی؟درد ؟خوشحالی؟ و...خواهشن اینقدر دنبال مقاله و رساله علمی نباشین و کمی ذهن و عقلتونو به کار بندازین 1- درسته علم نداشتن ما در این لحظه بر یک چیزی دلیل بر نبودنش نیست، اما دلیل بر بودنش بدون علم بسیار مضحک تر است. انگار شما به موجودی به نام دیو به عنوان یک موجود ماورایی اعتقاد داشته باشی و بگی علم از درک دیو عاجز است، من بگم خوب از کجا معلوم دیو هست، شما بگی خوب پس وقتی تو تاریکی راه میری و یهو میترسی علتش چیه، علتش همون دیو است دیگه. این شیوه بحثی که شما انجام میدین، بهش میگن سفسطه. یعنی یکسری چیزهایی که هنوز کشف نشده را میندازین گردن یک موجود ماورایی یا خیالی مثل جن و روح و.. بعدا میگین اگه روح نیست پس چیه. خوب به بسیاری از این سوالات پاسخ داده شده و این پاسخ ها در حال تکمیل شدن است، عینیت برای کسانیکه فکر میکردند زمین روی شاخ گاو است وقتی حاصل میشه که به چشم کروی بودن زمین را ببینند. 2- اما گفتین چرا یک فرد با وجودیکه تمامی شرایط هست نمیتونه ببینه، خوب این کاملا واضحه، برای اینکه تمرکز مغزش به سمت دیگری است. این مغز است که باید دستور دیدن را صادر کنه، وقتی حواس شما به سمتی دیگر باشه و این دستور دیدن صادر نشه مسلما شما نمیبنی، شما گویا خیلی قدرت کنترلی مغز را دست کم گرفتین. 3-این تغییر سلولها چه ربطی به روح داشت !!! شما یک زمانی میری خون میدی و خون از بدنت خارج میشه دوباره خون نو ساخته میشه، پس این یعنی روح داری که زنده میمونی، واقعا اینها سفسطه است دوست من، خواهشا بحث رو منطقی ترش بکنین. اون ماهیت اصلی مغز ثابته اینکه سلول ها از بین میرن و به وجود میان یک روند طبیعیه که مکانیزم مغز هم بر اساس همین کار میکنه، اگر قرار بود اینقدر مکانیزمش ساده باشه که الان هزارتا روبات میساختند که مثل آدم عمل کنه، هرچند به سرعت در زمینه هوش مصنوعی چنین اقداماتی داره صورت میگیره. 4- اگر شما حیات را دلیل بر وجود روح میدونین، پس مگس و پشه هم باید از نظر شما روح داشته باشه. اگر روح منشا احساسات است، پس سوسک هم خیلی موجود احساساتیه. اونوقت برام جذابیت داره که چه کسی در سوسک روحی میدمد و بهش حیات میدهد !!!! واقعا این مثال ها را میشنوم موندم چی بگم، بابا این ها مثال هایی برای زمان مکتب خانه هاست نه عصر امروز و جامعه دانشگاهی. بنده تک تک این جملاتی که عرض میکنم برداشت خودم از زندگی تا این لحظه است و هر لحظه هم در آستانه تغییره، پس مطمئن باشین از کسی نه تقلید میکنم نه عاشق چشم و ابروشم. 5- برای بار دهم، اینکه میگین عقل خودتون را به کار بندازین، یک سفسطه تمام عیار است. عقل از نظر شما یک مفهوم گنگ و بی معنیست که شما در واقع به همان جهان بینی اسلامی میگی عقل. چون مغز شما و فکر شما از بچگی تحت تاثیر آموزه های اسلامی بوده، روش فکری خودتان را میگین عقلی و منطقی، روش فکری دیگران را غیرعقلی و غیر منطقی میدونین. خواهشا به مواردی که مطرح کردم با ذکر شماره جواب بدین تا پاسخ ها روندی منظم تر داشته باشه. 5 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ QUOTE] این عبارت آخرتون خیلی جالبه چون دقیقا خودتون دارین همین کار رو میکنین ولی باز همین حرفو میزنین. اگه کمی به حرفاتون توجه کنین میبینین که دچار پارادکس شدین. شما میگین که چطور این عقل میتونه حقایق جهان رو درک کنه؟ در حالیکه خودتون دارین با همین عقل همه چیزو حتی ماورا و خدا رو نفی میکنین شما خودتون یه چیزی تو ذهنتون ساختین و اونو دارین نفی میکنین دوباره به حرفاتون کمی فکر کنین البته با انصاف فعلا بنده چیزی را نفی نکردم. چیزی را که نشود اثبات کرد، رد کردنش میشه بازی با توهمات و جنگ خیالات. من امروز نمیتونم با شما بحث کنم که مثلا موجودی به نام سیمرغ را رد کنم، اصلا چنین چیزی وقتی به هیچ وجه حس نمیشه، من بر اساس کدام منطق باید بیام موجودیت سیمرغ را زیر سوال ببرم. چنین بحثی میشه بحث پیرامون نداشته ها، ناپیداها و خیالاتی که اسم دارند. مثال عرض میکنم تو کل دنیا فقط شما مسلمانان به جن اعتقاد دارین و البته یکسری قومیت های باستانی دیگه، زمین و زمان بگه جن نیست، شما میگین هست، چرا چون اعتقاداتون شما را مجبور کرده در برابرش کرنش کنین و زانو بزنین. یک عده هم میان سوء استفاده میکنن برای ترسوندن مردم و کاسبی و… یکسری فیلم میسازن، یکی از دوستام بهم میگفت مگه فیلم جن گیر را ندیدی، آمریکا هم میگه جن هست !!! حالا شما بیا بگو، پس خون آشام چی، اونهم نیست. به نظرم این بحث ها سر موهومات است و من که منطقی در آن نمیبینم. منطق و عقل یعنی علم تجربی و انسانی. علم تجربی و انسانی هم یک علم کامل است در هر زمان و روز به روز کامل تر هم میشه، چیزی غیر از این دو علم، میشه شعار و خیال پردازی و خوش باوری. 4 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ یکى از پیش فرضهاى پذیرش دین این است که برخى از نیازهاى بنیادین آدمى ،جز با دینباورى و خداباوری برآورده نمىشود .امروزه محققان و روانشناسان بسیارى با بهرهگیرى از دانشهاى جدید، نیازهاى اصیل انسانى را مىکاوند و به پاسخگویى این پرسش مىپردازند که ...«آیا مىتوان از چنین نیازى سخن گفت؟ » دين وحيانى ، بدان سبب كه با فطرت انسان هماهنگ است، افزون بر سعادت اخروى، آرامش دنيوى را نيز تامين مىكند و نيازهاى اصيل روانى را به نيكوترين صورت برآورده مىسازد. (ر. ك: ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى ، 1372 ش، ص 193 صفدر صانعى، آرامش روانى و مذهب، انتشارات پيام اسلام، قم، بىتا; سيد محمد حسين طباطبايى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 8; .) 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ يونگ (روانشناس سرشناس ) : « اعتقادات و مناسك ديني لااقل از لحاظ روش بهداشت رواني ،اهميت خارق العاده اي دارند » روان شناسي و دين ، يونگ ( 1875ـ 1961) ، ترجمه روحاني ، ص 8 یونگ ، در ادامه میگوید : «حالت ديني حالتي است كه محتواي آن هر چه باشد ،درهر حال داراي عالي ترين ارزشهاست »1 یونگ : «علي رغم آنچه دنيا درباره تجربه ديني فكر كند كسي كه اين تجربه به او دست داده باشد صاحب گوهر گرانبهايي است يعني صاحب چيزي است كه به زندگي معني ميبخشد بلكه خود سرچشمه زندگي و زيبايي است و به جهان وبشريت شكوه تازهاي ميدهد چنين كسي داراي ايمان و آرامش است »2 و در ادامه میگوید: « حالا شما هر چقدر هم اسم اين را وهم وخيال بناميد چه فرق ميكند تفاوت لفظي است مثل اين كه بگوييم انسان حيواني است كه مغزش بطور درمان ناپذيري زياده از اندازه بزرگ و پيچيده شده است» 3 یونگ: « فقط ابله نادان است كه ممكن است درصدد معلوم كردن رمزهاي ديني برآيد».4 --------------------------------------------- 1- روان شناسي و دين ، يونگ ( 1875ـ 1961) ، ترجمه روحاني ، ص 120 2- همان ص 207 3- همان ص 208 4- همان ص210 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ ويليام جيمز نيز فايده دين را چنين وصف ميكند: «هنگاميكه در نبرد زندگي ، همه اميدها بر باد مي رود، وقتي كه دنيا به آدمي پشت مي كند ، احساسات مذهبي دست اندركار شده، در اندرون ما چنان شورو هيجاني برپا مي سازد كه مارا جوان كرده و زندگي دروني مارا كه تيره و تاربوده است دگرگون مي سازد. اگر بخواهيم براي مذهب يك معني قاطع و منجزي قايل شويم بايد آنرا ميدان پردامنه وپر شور و حرارت معنوي دانست كه برهمه چيز غلبه ميكند. در اينجاست كه اخلاق سر فرود آورده ميدان را براي رقيب خالي ميكند. » 1 و در ادامه میگوید : «مصيبت و گرفتاري براي فرد مذهبي معني ندارد...»2 و: « ما بعداً خواهيم ديد كه حتي در پارساييهاي بسيار ساده با يك ساختمان بدني بسيار سالم و معمولي چگونه اين مشكل حل مي شود و چطور آن مردم مذهبي لذتهاي عاليتري را ما فوق اين لذتهاي جسمي و زميني قرارمي دهند»3 جیمز: « درموزة لوورپاريس تابلويي است از رافائل نقاش معروف كه نشان مي دهد ميشل مقدس پاي برگرده شيطان نهاده است . حتي در زيبايي يك تابلو ،شيطن هم مي تواند سهيم باشد و دامنه معناي اسرار اميز آن را توسعه دهد. زيرا جهان اگر اهريمني نداشته باشد ارزش كنوني خود را نخواهد داشت و اگر در دنيا شيطان و مخالفي نباشد كه پاي خود را به گردن او بگذاريم و بالا رويم چه چيز آن جالب خواهد بود ارزش عالم مذهب هم دراين است و همين معني است كه به مذهب عمق و ارزش حقيقي ميدهد» 4 و در ادامه میگوید: مذهب فداكاريها و از خودگذشتگيها و خويشتن داريهايي كه در زندگي ضروري وناچاريست را آسان و دلنشين مي سازد و حتي پذيرفتن آنها را سعادت ميشمارد .اگر مذهب نتيجه ديگري جز اين امر ، در زندگي بشري نداشته باشد ، باز مذهب مهمترين عامل زندگي بشري است .و اگر امر ديگري نتواند اين نتيجه نيروبخش و آرامش ده را در زندگي ما ايجادكند مذهب چرخ اصلي زندگي ما به شمار خواهد آمد از ديده علم زيستشناسي نيز نميتوان از اين نتيجه مهم صرف نظر كرد و نتيجه ميگيرد كه مذهب چيزي نيست كه باقيمانده از زمانهاي قديم باشد مذهب عامل هميشگي، ابدي و ازلي روح بشر است».5 ---------------------------------------------- 1- دين و روان ، ص 27 2- همان ص 28 3- همان مأخذ 4- همان ص 30 5- همان ص 193 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ یونک ، در کتاب "انسان معاصر در طلب روح" مینویسد: (( در مورد بیماران روحی که از 35 سال به بالا داشتند حتی یکنفر هم یافت نمیشد که مشکل روانی او در آخرین مرحله تحلیل ، بایمان مذهبی مربوط نگردد. بهتر است بگوییم که هر فردی از آنان بعلت فقدان آنچه که دین زنده ،باشخاص می دهد، بیمار شده اند و هیچیک از آنان که نظر دینی و مذهبی خویش را باز نیافتند ،واقعا درمان نشدند)) جهان مادیات ص 40 /41 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ يونگ اين پرسش را مطرح ميكندكه آيا سودمندي ونقش روان شناختي دين را ميتوان از فلسفه؛ عقل و علم انتظار داشت و از دين صرفنظر كرد؟ پاسخ يونگ بعنوان يك روان شناس و پزشك اين است:« نـــه » یونگ میگوید: « در برابر مرض روحي و نيروهاي مخرب ناشي ازآن هيچ كمكي ازفكر و فلسفه نمي توان انتظار داشت ، عقل بشر به تنهايي آن قدرت را نداردكه بتواند از عهده خطر عظيم كوهي كه شروع به آتش فشاني كرده است(غرايز و خودخواهي هاي آدمي) برآيد.»1 « به عقيده من يك نظريه علمي هر قدر هم دقيق باشد ارزش از لحاظ حقيقت روانشناسي كمتر از ارزش يك اعتقاد مذهبي است ...نظريه علمي ازجنبه هاي عاطفي تجربه فارغ است ...»2 «يك نظریه علمي بزودي جايش را به نظريه ديگر ميدهد و حال آن كه عقيده ديني طي قرنهاي بيشمار باقي ميماند...» 3 « اعتقاد مذهبي به طرزي كامل تر نظريه علمي روح انسان را منعكس ميكند زيرا نظريه علمي تنها معرف و مبين قسمت خودآگاه است است ( اين ) آتش خاموش خاموش نشدني آتش مقدس است.»4 « پيش از بروز جنگ 1914 ما اطمينان داشتيم كه دنيا را مي توان به وسائل عقلي نظم و ترتيب داد اما حالا با يك كيفيت وحشتناكي روبروشده ايم ...»5 در زمان ما جاي خدا خالي است و بالنتيجه انسان امروزي دچار عدم اعتدال و طغيان روحي شده است كه درحكم مرض است اين يماري در حكومتها بروز مي كند و آن افراط در توسعه طلبي و دعوت مطلق است. ------------------------------------------------------ 1ـ روان شناسي و دين ، يونگ ( 1875ـ 1961) ، ترجمه روحاني ، ، ص 94 2- همان ص 89و91 3- همان ص 83 4- همان ص86 5- همان ص 93 6- همان ص173 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ یونــگ و فرویــــد یونگ با بسیاری از اندیشههای فروید مخالف بود.اما آنچه به جدایی آن دو منجر شده است، کشف دلیل روش شناختی عقاید فروید است؛ نه صرفاً عقاید وی؛ یونگ می گوید: «این واقعیت جای خطا نداشت که فروید از لحاظ عاطفی، فوقالعاده گرفتار نظریة جنسیت خود بود... به شدت احساس میکردم که تمایلات جنسی از نظر او نوعی قداست یافتهاست... کماکان به یاد میآورم که چگونه فروید به من گفت: «یونگ عزیز، به من قول بده که هرگز مفهوم جنسیت را کنارنگذاری، این اساسیترین موضوعات است. ما باید از آن یک اصل دینی بسازیم، سدی تزلزل ناپذیر » ... کمابیش حیرت زده پرسیدم: سد! در برابر چی؟ و او گفت: «در برابر جذر و مد سیاهِ گل و افزود: علومِ مرموز» ... این بود آن چیزی که به قلب مودت ما ضربه زد. میدانستم که هرگز قادر به پذیرفتن چنین طرز تفکری نخواهم بود. ظاهراً منظور فروید از «علوم مرموز» دقیقاً چیزهایی بود که فلسفه و دین، از جمله علم معاصر و نوپای فراروانشناسی، راجع به روان دریافته بود. به نظر من نظریة جنسیت نیز همان قدر مرموز بود. یعنی فرضیهای همان قدر اثبات نشده که بسیاری از آرای مذهبی دیگر، فروید که همواره لامذهب مینمود، اکنون اصولی دینی ساخته بود و یا آنکه یک تصویر جبری دیگری - جنسیت - را جایگزین خدای یهودی میکرد که از دست داده بود.» ----------------------------------------------------------------------------------- یونگ. خاطرات، رؤیاها و اندیشهها، ترجمه پروین فرامرزی، آستان قدس، مشهد، 1370 ص 159، 160 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ فرويد مینويسد : « ملاحظه میشود كه دين چه مايه ی زورمند و تسكين دهنده ای ارائه میدهد . با اين شكل است كه دشواریها ، رنجها ، محروميت ها و نادادگریهای اين جهان ِ پرآشوب قابل تحمل مىشود ؛ مرگ ، پايان ِ همه چيز محسوب نمیگردد ؛ بلكه مرز يا پلى است ميان دو دنيا » (زیگموند فروید ؛ آينده ی يک پندار ، برگه های : 184 ـ 185) يونگ مى نويسد : « فرويد تصريح میکند در صورت سستى عقايد ِ دينى مردم ، جهان شاهد تاخت و تازهاى ِ افراد بی پروا قرار خواهد گرفت و اصول اخلاقى ، فرهنگ و تمدن رو به افول خواهد گذاشت » (Ibid , page.391) « كسى كه اين تجربه ی دينى به او دست داده باشد ، صاحب گوهر ِ گرانبهايى است ؛ يعنى صاحب چيزى است كه به زندگى معنا میبخشد ؛ بلكه خود سرچشمه ی زندگى و زيبايى است و به جهان و بشريت شكوه تازه ای میدهد . چنين كسى داراى ايمان و آرامش است » (روانشناسى و دين ، برگه ی 207 و نيز برگه های 85 و 120) ويليام جيمز دانشمند نامبردار معاصر درباره زندگى ِ مذهبى مینويسد : « زندگى داراى مزه و طعمى میگردد كه گوييا رحمت محض میشود و به شكل يک زندگى ِ سرشار از نشاط شاعرانه و باسرور و بهجت دليرانه درمی آید ، يک اطمينان و آرامش باطنى ايجاد میگردد كه آثار ظاهرى ِ آن نيكويى و احسان بی دریغ است » (دين و روان، برگه ی 178 ؛ و نيز برگه های : 27 ، 30 و 193) الكسيس كارل ، دارنده ی جايزه ی نوبل بیان میدارد : « معناى زندگى چيست ؟ ما چرا در اين جا هستيم ؟ از كجا آمدهايم ؟ در كجا هستيم ؟ معناى مرگ چيست ؟ كجا داريم میرویم ؟ فلسفه هرگز نتوانسته است به اين گونه افراد پاسخهایی قانع کننده بدهد ، نه سقراط و نه افلاطون موفق نشده اند به اضطراب بشرى كه با زندگى روبرو است ، جواب تسكين بخش بدهند . اين فقط دين است كه راه حل جامعى براى مسئله ی انسانى فراهم آورده است » (راه و رسم زندگى ، برگه های 180 و 203) ژان فوراستيه میگويد : « غرب كليد اصلى را گم كرده و براى باز كردن قفل اين مسائل ، كليدى را كه به اين قفل نمیخورد مطرح میسازد ، و بکار میبرد . پاسخ اين پرسشها " انسان كيست ؟ زندگى چيست ؟ و ... " را نه علم و نه فلسفه ، بلكه دين میدهد » (بحران دانشگاه ، برگه های 101 ـ 103) ماكس پلانک مینويسد : « مذهب رشته ی پيوند انسان و خدا است ، اين امر براى او يگانه راه احساس خويشتن در پناه از تهديدهايى است كه بر زندگى او بال گسترده اند ، تنها راه يافتن مصفاترين خوشبختى ، يعنى آرامش روح است كه فرمان برداری از خدا و توكل به قدرت بی چون نگهداشت ِ او ارزانى می دارد و بس » (تصوير جهان در فيزيک جديد ، برگه ی 159) ويل دورانت میگوید : « دين براى ِ تيره بختان و رنجديدگان و محرومان و سالخوردگان تسلاى فوق طبيعى آورده است ؛ تسلايى كه در نظر ميليونها انسان ، شريف تر و ارزنده تر از هر گونه مساعدت طبيعى بوده است . حقيرترين زندگیها را معنا و شكوه بخشيده است . به مدد شعاير خود ، ميثاقهای بشرى را به صورت روابط بامهابت انسان و خدا درآورده و از اين راه ، استحكام و ثبات به وجود آورده است » (درس هاى تاريخ ، درآمدى بر تاريخ تمدن ، برگه ی 204 همچنین در جایی دیگر چیزی شبیه به این آمده است : تاريخ تمدن ، ج 6 ، برگه ی 4) رابرت هيوم ، مورخ معاصر مینويسد : « دين به شخص چيزى را میدهد كه از هيچ منبع ديگرى قابل دريافت نيست » (اديان زنده ی جهان ، برگه ی 18) ساموئل كينگ میگويد : « افكار لطیفتر و عالیتر مذهبى مانند مفهوم جاودانى روح در انسان ، نيروى الهام و اميدوارى و ايمان و شجاعت به وجود آورده است » (جامعه شناسی ، برگه ی 146) 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ دين آيا دين تاثيري بر سلامت جسم و روان دارد؟ اگر چه پیروان برخی فرقه های مذهبي اعتقادی به درمان هاي پزشكي يا داروهای مسکن ندارند ولی اکثر اديان بين دين وسلامت جسم رابطه مثبتي مي بينند يا حداقل بين آنها رابطه اي نمي بينند (پلوتزيان 2000) محققان فهميده اند كه گرايشات ديني ، فشار خون راتعديل كرده و فشار خون بالا را كم مي كند (لوين و آندر پول 1989) در عين حال مطالعات نشان داده اند كه مشاركت هاي ديني با زندگي طولاني تر رابطه دارند . ( گارتنر ، لارسون ، و آلن ، مك كولاگ و ديگران 2000) اما دين چطور سبك زندگي را بهبود مي بخشد ؟ يكي اين كه برخي از سازمان هاي ديني خدمات بهداشتي هم مي دهند .يكي ديگر اينكه سبك زندگي دينداران سالم تر است ( مثلا" دين داران مشروب نمي خورند ) به طور كلي دين از جهات مختلفي به انسانها كمك مي كند كه با فشارهاي رواني موثر تر كنار بيايند ( برگين و ريچاردرز ،2000 كونيگ و كوهن ،2002) عقايد ديني در اميدوار نگه داشتن انسانها وايجاد انگيزه شفا يافتن در آنها موئثر است . اگر چه شواهد هنوز قطعي نيستند ولي عده اي مي گويند نيايش با وقوع برخي تغييرات سلامتي بخش رابطه دارد .تغييراتي مثل كم شدن ادراك درد و گرفتگي عضلات .مطالعه جديد نشان مي دهد برخي از مبتلايان به ايدز كه عمر بيشتري كرده بودند براي كنار آمدن با بيماريشان به دين متوسل شده بودند و در مراسم هاي ديني مثلا" در مراسم نيايش و خدمات كليسا شركت كرده بودند ( آيرونسان و ديگران 2001) دليل ديگر رابطه داشتن دين و سلامتي اين است كه سازمان هاي ديني ، حامي پيوندها و روابط اجتماعي هستند و شواهد خوبي داريم كه آدم هاي اجتماعي ، مشكلات بهداشتي و سلامتي كمتري دارند ( هيل و باتر 1995) روابط و پيوندهاي اجتماعي حاصل از فعاليت هاي ديني ، جلوي افسردگي و اضطراب را مي گيرند و از تنهايي و انزواي انسان ممانعت مي كنند ( كونيگ و لارسون 1998) نقل از زمينه روانشناسي سانتراك جلد اول صفحه 317 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ در پایان عرض میکنم که : خدا یک راز بزرگ هست. لینک به دیدگاه
h.h 577 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ در پایان عرض میکنم که : خدا یک راز بزرگ هست. ممنون بابت مطالبتون! ولی فکر نمیکنید همون لینک مرکز نشر اعتقادات رو میزاشتین بهتر از کپی کردن مطالب بود حداقل اون موقع تشخیص میدادیم که کسانی که از منظر شما معتقد نیستند دچار خلا روانی!!! هستند. من نه بیبخدا هستم نه کافر ولی حتی در ازادترین کشورهای دنیا هم -اگر به ویدیوهای داوکینز وامثالهم - مراجعه کنید جایی برای نشرصحبتاشون وجود نداره حالا بماند اونا چه ایده ونظری دارن واصلا درست هست یا غلط موضوع بحث این تاپیک اندیشه درموضوعاتیست که خیل عظیمی از مردم بی دلیل وبی تفکر اونارو قبول کردن ومطالعه به ما میگه به این میگن عرفان ومطمئنا چارچوب بحث دراینجا مباحث عرفانی نیست اثبات اینکه انچه به ان معتقدیم باعث ثبات قدم دراندیشه میشود ولی انگ زدن وبیمارخواندن مخالفین جز نشان از استیصال فکری نمود دیگری ندارد واین سهم کسانیست که صرفا های وهوی میکنند درمورد فروید هم بهتره یکطرفه به قاضی نریم فروید یک یهودی معتقد ودرعین حال محافظه کار بود ونقد اون صرفا با استناد به نظریات شگرفش درباب مسایل جنسیتی ره به ترکستان بردن است 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ ممنون بابت مطالبتون!ولی فکر نمیکنید همون لینک مرکز نشر اعتقادات رو میزاشتین بهتر از کپی کردن مطالب بود حداقل اون موقع تشخیص میدادیم که کسانی که از منظر شما معتقد نیستند دچار خلا روانی!!! هستند. من نه بیبخدا هستم نه کافر ولی حتی در ازادترین کشورهای دنیا هم -اگر به ویدیوهای داوکینز وامثالهم - مراجعه کنید جایی برای نشرصحبتاشون وجود نداره حالا بماند اونا چه ایده ونظری دارن واصلا درست هست یا غلط موضوع بحث این تاپیک اندیشه درموضوعاتیست که خیل عظیمی از مردم بی دلیل وبی تفکر اونارو قبول کردن ومطالعه به ما میگه به این میگن عرفان ومطمئنا چارچوب بحث دراینجا مباحث عرفانی نیست اثبات اینکه انچه به ان معتقدیم باعث ثبات قدم دراندیشه میشود ولی انگ زدن وبیمارخواندن مخالفین جز نشان از استیصال فکری نمود دیگری ندارد واین سهم کسانیست که صرفا های وهوی میکنند درمورد فروید هم بهتره یکطرفه به قاضی نریم فروید یک یهودی معتقد ودرعین حال محافظه کار بود ونقد اون صرفا با استناد به نظریات شگرفش درباب مسایل جنسیتی ره به ترکستان بردن است بنده سخن گفتن از زبان دانشمندان رو بهتر از بیان نظارات خودم میدونم و دلیل کپی کردن مطالب هم همینه. اینایی هم که گفتین نظر همون دانشمندان هست و ربطی به باور های من نداره. یعنی سخن من نیست. در ضمن بنده خودمم ترک هستم و ره به مملکت بردن امثال فروید هم برایم ایرادی محسوب نمیشه. هیچ بیمار روانی تا بحال قبول نکرده که بیماره. اینم مشکلی نیست. نظرات مقتابل کاربران را با سعه صدر اجابت کنید کار این بحث به سرانجام خوبی میرسه. دل بزرگ دارید و راه بر مخالفین به این شکل نبندید. تشکر لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ این تاپیک قرار بود روندی مناظره گونه و بحث از داشته های افراد با ایدئولوژی های مختلف باشه. اما متاسفانه تبدیل شد به مکانی برای کوپی کردن مطالب از اینور و آنور. ای کاش یاد میگرفتیم بر اندیشه های خودمان در درجه اول استوار باشیم و سپس اندیشه های دیگران را در اندیشه های خودمان به کار ببریم و سپس اونهارو بیان کنیم. کوپی کردن مطلب چه از انیشتن چه از آیت الله العظمی، بدون ارائه تفکر کوچکترین ارزشی ندارد. امیدوارم پست های این چنینی که تنها کوپی پیست هستند، به عنوان اسپم از سوی مدیریت محترم پاک شوند. کسی خواست نظر سایرین را پشت سر هم کوپی کنه، میتونه تاپیکی با عنوان نظر اندیشمندان و روحانیت درباره خدا ایجاد کنه. یک چیزی هم درباره نظر اندیشمندان مختلف درباره روح و خدا بگم، کسیکه خودش نماز نمیخواند و روزه نمیگیرد اما نماز و روزه را اسباب تعالی بشر میداند، یک شیاد بزرگ است. حرف اون روحانی که توی قم حداقل پا به پای مردم نماز میخونه ارزشمند تر از اون انسان غربی است که از اثرات نماز و روزه برای سیطره بر عوام صحبت میکنه، اما خودش هیچکدام از این اقدام ها را انجام نمیده. 5 لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ 1- درسته علم نداشتن ما در این لحظه بر یک چیزی دلیل بر نبودنش نیست، اما دلیل بر بودنش بدون علم بسیار مضحک تر است.انگار شما به موجودی به نام دیو به عنوان یک موجود ماورایی اعتقاد داشته باشی و بگی علم از درک دیو عاجز است، من بگم خوب از کجا معلوم دیو هست، شما بگی خوب پس وقتی تو تاریکی راه میری و یهو میترسی علتش چیه، علتش همون دیو است دیگه. این شیوه بحثی که شما انجام میدین، بهش میگن سفسطه. یعنی یکسری چیزهایی که هنوز کشف نشده را میندازین گردن یک موجود ماورایی یا خیالی مثل جن و روح و.. بعدا میگین اگه روح نیست پس چیه. خوب به بسیاری از این سوالات پاسخ داده شده و این پاسخ ها در حال تکمیل شدن است، عینیت برای کسانیکه فکر میکردند زمین روی شاخ گاو است وقتی حاصل میشه که به چشم کروی بودن زمین را ببینند. خواهشی که ازتون دارم از عبارت این سفسطه است استفاده نکنید چون یکی از انواع مغلطه همین است اونهم بدون ذکر نوع سفسطه با گزاره های مربوط به خودش! کدام علم؟علم تجربی؟ مقایسه جن و دیو با روح به 2 دلیل مع الفارقه 1-ما روح رو با عقل ثابت میکنیم اما اونها رو نه2-روح موجودی جدا افتاده از ما نیست بلکه خود ماییم پس اینکه ما برای اثبات خودمون تلاش میکنیم یکم بحث رو ممکنه سخت کنه 2- اما گفتین چرا یک فرد با وجودیکه تمامی شرایط هست نمیتونه ببینه، خوب این کاملا واضحه، برای اینکه تمرکز مغزش به سمت دیگری است.این مغز است که باید دستور دیدن را صادر کنه، وقتی حواس شما به سمتی دیگر باشه و این دستور دیدن صادر نشه مسلما شما نمیبنی، شما گویا خیلی قدرت کنترلی مغز را دست کم گرفتین. تمرکز چیست؟مغز چطور اراده میکنه که به جایی تمرکز داشته باشه یا نه؟نه قدرت مغز رو دست کم نگرفتیم چون برای خالقش زحمتی نداره!! اما این تمرکز از کجا ناشی میشه؟آیا غیر از این است که میگیم من تمرکز نداشتم؟ 3-این تغییر سلولها چه ربطی به روح داشت !!!شما یک زمانی میری خون میدی و خون از بدنت خارج میشه دوباره خون نو ساخته میشه، پس این یعنی روح داری که زنده میمونی، واقعا اینها سفسطه است دوست من، خواهشا بحث رو منطقی ترش بکنین. اون ماهیت اصلی مغز ثابته اینکه سلول ها از بین میرن و به وجود میان یک روند طبیعیه که مکانیزم مغز هم بر اساس همین کار میکنه، اگر قرار بود اینقدر مکانیزمش ساده باشه که الان هزارتا روبات میساختند که مثل آدم عمل کنه، هرچند به سرعت در زمینه هوش مصنوعی چنین اقداماتی داره صورت میگیره. خب چطور کل ساختار عوض میشه اما ما اطلاعاتی مربوط به 50 سال پیش رو هم میتونیم به یاد بیاریم؟ مکانیزم مغز از کجا میاد؟البته تو موضوع حیات بهش میرسیم! شما هم مثل اینکه مغز رو دست کم گرفتین!!در واقع یه نوع پارادوکس بوجود اومد اگه هوش مصنوعی داره به سمت ساخت انسان پیش میره پس تمام ویژگیهای مغز برای سازندش باید کشف بشه!! اصلا خود همین موضوع میتونه دلیلی بر رد مدعای کسانی که میگند روح تخیلیه باشه چون هیچوقت نخواهند توانست موجودی مثل انسان بیافرینند!!! 4- اگر شما حیات را دلیل بر وجود روح میدونین، پس مگس و پشه هم باید از نظر شما روح داشته باشه.اگر روح منشا احساسات است، پس سوسک هم خیلی موجود احساساتیه. اونوقت برام جذابیت داره که چه کسی در سوسک روحی میدمد و بهش حیات میدهد !!!! واقعا این مثال ها را میشنوم موندم چی بگم، بابا این ها مثال هایی برای زمان مکتب خانه هاست نه عصر امروز و جامعه دانشگاهی. بنده تک تک این جملاتی که عرض میکنم برداشت خودم از زندگی تا این لحظه است و هر لحظه هم در آستانه تغییره، پس مطمئن باشین از کسی نه تقلید میکنم نه عاشق چشم و ابروشم. فکر کنم بحث ما هم روی فراماده باشه و هم روح حال پس حداقل حیات نشان دهنده اینه که زنده بودن انسان از جای دیگه ای ناشی میشه! خواهشا توی بحث منطقی مستدل صحبت کنید نه با جملات توهین آمیز! نگفتین حیات چیست؟چطور بوجود میاد و چطور قطع میشه؟مادیست یا غیر مادی؟اگر مادی پس چرا کسی که مرد رو دیگه نمیشه زندش کرد؟مگر مغز متلاشی میشه؟پس چرا نمیشه اونو دوباره به کار انداخت؟خواهشا در مورد حیات منطقی بحث کنید و از کنایه بپرهیزید چون چیزیست که همیشه ضربه بزرگی به افکار ماتریالیستی زده! 5- برای بار دهم، اینکه میگین عقل خودتون را به کار بندازین، یک سفسطه تمام عیار است.عقل از نظر شما یک مفهوم گنگ و بی معنیست که شما در واقع به همان جهان بینی اسلامی میگی عقل. چون مغز شما و فکر شما از بچگی تحت تاثیر آموزه های اسلامی بوده، روش فکری خودتان را میگین عقلی و منطقی، روش فکری دیگران را غیرعقلی و غیر منطقی میدونین. خواهشا به مواردی که مطرح کردم با ذکر شماره جواب بدین تا پاسخ ها روندی منظم تر داشته باشه. این مورد هم جوابی نداره چون در راستای بحث منطقی نیست!! 1 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ فعلا بنده چیزی را نفی نکردم.چیزی را که نشود اثبات کرد، رد کردنش میشه بازی با توهمات و جنگ خیالات. من امروز نمیتونم با شما بحث کنم که مثلا موجودی به نام سیمرغ را رد کنم، اصلا چنین چیزی وقتی به هیچ وجه حس نمیشه، من بر اساس کدام منطق باید بیام موجودیت سیمرغ را زیر سوال ببرم. چنین بحثی میشه بحث پیرامون نداشته ها، ناپیداها و خیالاتی که اسم دارند. مثال عرض میکنم تو کل دنیا فقط شما مسلمانان به جن اعتقاد دارین و البته یکسری قومیت های باستانی دیگه، زمین و زمان بگه جن نیست، شما میگین هست، چرا چون اعتقاداتون شما را مجبور کرده در برابرش کرنش کنین و زانو بزنین. یک عده هم میان سوء استفاده میکنن برای ترسوندن مردم و کاسبی و… یکسری فیلم میسازن، یکی از دوستام بهم میگفت مگه فیلم جن گیر را ندیدی، آمریکا هم میگه جن هست !!! حالا شما بیا بگو، پس خون آشام چی، اونهم نیست. به نظرم این بحث ها سر موهومات است و من که منطقی در آن نمیبینم. منطق و عقل یعنی علم تجربی و انسانی. علم تجربی و انسانی هم یک علم کامل است در هر زمان و روز به روز کامل تر هم میشه، چیزی غیر از این دو علم، میشه شعار و خیال پردازی و خوش باوری. جالبه خیلی جالب من ازتون مبخوام که بگین که علم تجربی یا علم انسانی یعنی چی میشه محدودشو مشخص کنین؟ یه سوالم من بگم کل دنیا به ماورا اعتقاد داره ولی شما حس گراها طبق فهم غلطی که دارین نمیخواین قبول کنین که ماورایی هست یعنی شما هر چیزی رو که حس نکنین قبول ندارین؟میشه بگین دونستن قدرت حیات و... را با کدوم حستون درک میکنین؟ 1 لینک به دیدگاه
دیوید ترزگه 351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۰ 1- درسته علم نداشتن ما در این لحظه بر یک چیزی دلیل بر نبودنش نیست، اما دلیل بر بودنش بدون علم بسیار مضحک تر است.انگار شما به موجودی به نام دیو به عنوان یک موجود ماورایی اعتقاد داشته باشی و بگی علم از درک دیو عاجز است، من بگم خوب از کجا معلوم دیو هست، شما بگی خوب پس وقتی تو تاریکی راه میری و یهو میترسی علتش چیه، علتش همون دیو است دیگه. این شیوه بحثی که شما انجام میدین، بهش میگن سفسطه. یعنی یکسری چیزهایی که هنوز کشف نشده را میندازین گردن یک موجود ماورایی یا خیالی مثل جن و روح و.. بعدا میگین اگه روح نیست پس چیه. خوب به بسیاری از این سوالات پاسخ داده شده و این پاسخ ها در حال تکمیل شدن است، عینیت برای کسانیکه فکر میکردند زمین روی شاخ گاو است وقتی حاصل میشه که به چشم کروی بودن زمین را ببینند. 2- اما گفتین چرا یک فرد با وجودیکه تمامی شرایط هست نمیتونه ببینه، خوب این کاملا واضحه، برای اینکه تمرکز مغزش به سمت دیگری است. این مغز است که باید دستور دیدن را صادر کنه، وقتی حواس شما به سمتی دیگر باشه و این دستور دیدن صادر نشه مسلما شما نمیبنی، شما گویا خیلی قدرت کنترلی مغز را دست کم گرفتین. 3-این تغییر سلولها چه ربطی به روح داشت !!! شما یک زمانی میری خون میدی و خون از بدنت خارج میشه دوباره خون نو ساخته میشه، پس این یعنی روح داری که زنده میمونی، واقعا اینها سفسطه است دوست من، خواهشا بحث رو منطقی ترش بکنین. اون ماهیت اصلی مغز ثابته اینکه سلول ها از بین میرن و به وجود میان یک روند طبیعیه که مکانیزم مغز هم بر اساس همین کار میکنه، اگر قرار بود اینقدر مکانیزمش ساده باشه که الان هزارتا روبات میساختند که مثل آدم عمل کنه، هرچند به سرعت در زمینه هوش مصنوعی چنین اقداماتی داره صورت میگیره. 4- اگر شما حیات را دلیل بر وجود روح میدونین، پس مگس و پشه هم باید از نظر شما روح داشته باشه. اگر روح منشا احساسات است، پس سوسک هم خیلی موجود احساساتیه. اونوقت برام جذابیت داره که چه کسی در سوسک روحی میدمد و بهش حیات میدهد !!!! واقعا این مثال ها را میشنوم موندم چی بگم، بابا این ها مثال هایی برای زمان مکتب خانه هاست نه عصر امروز و جامعه دانشگاهی. بنده تک تک این جملاتی که عرض میکنم برداشت خودم از زندگی تا این لحظه است و هر لحظه هم در آستانه تغییره، پس مطمئن باشین از کسی نه تقلید میکنم نه عاشق چشم و ابروشم. 5- برای بار دهم، اینکه میگین عقل خودتون را به کار بندازین، یک سفسطه تمام عیار است. عقل از نظر شما یک مفهوم گنگ و بی معنیست که شما در واقع به همان جهان بینی اسلامی میگی عقل. چون مغز شما و فکر شما از بچگی تحت تاثیر آموزه های اسلامی بوده، روش فکری خودتان را میگین عقلی و منطقی، روش فکری دیگران را غیرعقلی و غیر منطقی میدونین. خواهشا به مواردی که مطرح کردم با ذکر شماره جواب بدین تا پاسخ ها روندی منظم تر داشته باشه. 1.دوست عزیز اگه من سفسطه میکنم شما هم مغالطه میکنین این به اون در. من نگفتم که دلیل بر وجود نفس بدون علم دارم؟ که شما اینو به من نسبت میدین. اتفاقا دلیل هم دارم . دیگه اینکه شما هنوز متوجه نشدین که بحث ما یک بحث تجربی نیست پس اینقدر منتظر کشفیات جدید نباشین چون این اصلا زیر میکروسکوپ تجربه در نمیاد تا بخواد به دست اونا کشف بشه. در اینجا یه نکته در مورد عقل بگم همین چیزی که ما باهاش داریم تحلیل میکنیم مطالبو و استدلال میکنیم و بوسیله اون درست رو از نادرست تشخیص میدیم. 2.خوب فرمودین. ایول اما میشه بفرمایید که همین تمرکز یعنی چی؟چه شکلیه؟ جاش کجاست؟ البته من این توجه رو به نفس نسبت میدم و میگم وقتی نفس جای دیگه باشه حواس هم هیچ کاره هستند چون اصل دیدن با نفسه و اینا ابزار اونن 3. اینکه فرمودین ماهیت عقل ثابته. میشه بگین ماهیت یعنی چی؟ مگه عقل هم سلول هاش عوض نمیشه؟ پس چی اون ثابته؟این ماهیتو یکم توضضیح بدی ممنون میشم 4.شما فکر میکنین که فقط خودتون نفس دارین؟ مگس هم داره سوسک هم داره حتی یک گل هم داره؟چون جون داره چون حیات داره اگه نداشت دیگه چه فرقی بین اونا و سنگ بود؟ تا حالا فکر نکردین چه کسی به انسان حیات داده؟ همون کس هم به سوسک مگس و گل و گیاه حیات داده. اما این سفسطه است که بخواین سوسک هم احساساتش مثل آدم باشه. مگه انسانها همه احساساتشون تو یه حد است ؟ تا شما بخواین بین اون و انسان مقایسه کنین که اونم مثل ما احساس د اشته باشه. 5. میشه بفرمایید سفسطه یعنی چی؟ و کجای اون حرف سفسطه است؟ اگه یکم کتابای غربیا رو بخونین دیگه نمیگین این عقل ما همون جهان بینی اسلامیه. چطور میشه که فیلسوفان غربی هم با ما هم نظرن در حالیکه مسلمون نیستن؟ بهتون آدرس دادم برین کتاب عقل و اعتقاد دینی 327 مراجعه کنین تا ببینین عقل اونام همین حرفو میزنه. یه سوال شما حقیقت انسان رو به چی میدونین؟ انسان یعنی چی؟شما به چی میگین انسان؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده