*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ کم کم خاطراتت کم رنگ می شود.... و اشکهایم کمتر ! کمرنگ می شود.... روزهای با تو بودن....! نگاهم کن.... خودم نیز کم رنگ شده ام.... مثل خاطرات آن روزها.... اما هنوز هم جای این زخم ها را..... مرهمی نیست.... من.... و تو.... و زندگی.... و این لبخند.... چه کم رنگ شده ایم....! 15 لینک به دیدگاه
lady architect 5358 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ هر روز کم رنگ و کم رنگ تر شاید فردا دیگه رنگی نباشه 8 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ تقصیر تو نبود! خودم نخواستم چراغ قدیمی خاطره ها خاموش شود ... خودم شعرهای شبانه اشک را فراموش نکردم ... خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم! حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند نه تو چیزی بدهکار دلتنگی این همه ترانه ای ...! 11 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ آخر گذشت... آن زمان کهنه ی دیدار رفت آن ثانیه های پر هیاهو شکست آن لحظه های زیبا و تو ، چه ساده گذشتی از این همه احساس...! 10 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ این جاده هم پایان دارد می دانم گفته بودی تمام جاده ها پایان دارند نیازی به تکرار نیست می دانم تو پیر می شوی من می میرم هوا ابری می شود باران می بارد ما می میریم گفته بودی باز هم می گویم این جاده پایان ندارد ...! 11 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ طعم کال خاطره هایم زیرلب احساس میشود وپشت پنجره رنگارنگ زمان به انتظارطلوع نشسته ام چقدر ثانیه ها کند میگذرند. . . 10 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ حرف که می زنی من از هراس طوفان زل میزنم به ميز به زيرسيگاری به خودكار تا باد مرا نبرد به آسمان لبخند كه میزنی من ـ عين هالوها ـ زل میزنم به دستهات به ساعت مچی طلايیات به آستين پيراهن ات تا فرو نروم در زمين ديشب مادرم گفت تو از ديروز فرورفتهای در كلمهای انگار در عین در شين درقاف در نقطهها... 8 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ تو هیچ کاری برای من نکردی جز این که چاقویی را که توی پهلویم فرو رفته بود، دربیاوری بشویی و دوباره بگذاری سر جایش همان جا درست در پهلوی راستم 8 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ تمام ماهی ها فرار میکنند تنها ، منم که می مانم و دلم را به قلابت بَند میکنم سال هاست .... ... و تو ، فراموش کرده ای ، مرا بالا بکشی ...!!! 6 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ ترانه ی رنگین کمان را بخوان ... با صدای بلند بخوان ! امشب آن را درست بخوان ... چون مدتهاست که آن را درست نمی خوانی !!! 8 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ چقدر می ترسم وقتی که باز می گردم خبری بد را با خود داشته باشی چقدر می ترسم وقتی در آغوشت می گيرم بوی غريبی با خود داشته باشی چقدر می ترسم وقتی که باز می گردم دستور زبان چشمانت را با هجايی ديگر بخوانم چقدر می ترسم نياز و گرمی دستانت مانند وقتی که تو را ترک کردم نباشد و بيش از هر چيز همه کسم، همراهم، چقدر می ترسم، وقتی که بر می گردم، تو خود باشی و من ديگری 8 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ این روزها از من تا دل فاصله ایست تا مرز نشناختن ... این روزها دلم برای سکوت هم می خندد ...! 7 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ بگو چگونه جمع کنم این همه پریشانی را از خاطرات تو تا میان این همه « تلخ » « شیرین » تو باشم ؟!... 8 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ آرزوهایم را به ضریح گیسوانت گره زده ام شاید چاره ای شود برای بخت خفته ام و بالهایم را به شانه هایت که از حوالی چشمهای تو بیشتر پرنده نشوند جانم را نیز به دستانت که بفهمی من آدم نمی شوم بی تو که ببینی آزادیم را برایت سر بریده ام 6 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ باز با یاد تو به جاده زده ام ... نگاه سرگردانم مابین خط ها و فاصله ها ی آن می دود ... کاش این بار، پایان این همه سر گردانی خط باشد !!! 6 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ زمان ، چون باد در گذر است. تو نمی توانی آن را ماندگارسازی امّا ، می توانی در آن ماندگار شوی پس، بکوش برای ماندگار شدن زیرا : زندگی برای مردن نیست 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ تو نیستی ... به تو می اندیشم ! به خودم ... کلید را که می زنی راه می افتم به تو به خودم ... بالا که می روی همین جا ایستاده ام راه می افتی کلید را می زنم تو نیستی ... به که بیاندیشم 5 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ باران باش کسی به باران عادت نمی کند هر بار که بیاید خیس می شوی 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ پاهایت را جمع کن. می خواهم گلیم احساسم را کوتاه تر کنم! نه... نرو! کوتاه می کنم تا دیگر جزتو.. جایی برای کسی نباشد! تو... بمان! 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۰ آنقـــدر دلـتنـگـم .. که حتــی ابلیـس بـر وسعـت ایــن دلـتنـگی... سجده می کنـد... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده