رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

داني از آسمان چه مي خواهم

من تو باشم، تو، پاي تا سر تو

زندگي گر هزارباره بود

 

بار ديگر تو، بار ديگر تو

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بسكه لبريزم از تو، مي خواهم

بدوم در ميان آسمان ها

 

سر بكوبم به سنگ كوهستان

 

تن بكوبم به موج درياها

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آري، آغاز دوست داشتن است

گر چه پايان راه ناپيداست

 

من به پايان دگر نينديشم

كه همين دوست داشتن آسمانیست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ز من بشنو كه خوي آسمان چيست

به كاري كاسمان ميگردد آن چيست

ز بهر آنست اين گردنده پركار

كه ياري را جدا گرداند از يار

كجا با هم دو تن را داد پيوند

كه از هم بازشان دوري نيفكند

چو خواهد عاقبت بودن جدايي

غنيمت داشت بايد آشنايي

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چهره شگفت

از آن سوی دریچه به من گفت

حق با کسیست که میبیند

من مثل حس گمشدگی وحشت آورم

اما خدای من

ایا چگونه می شود از من ترسید ؟

من من که هیچگاه

جز بادبادکی سبک و ولگرد

بر پشت بامهای مه آلود اسمان

چیزی نبوده ام

و عشق و میل و نفرت و دردم را

در غربت شبانه قبرستان

موشی به نام مرگ جویده است

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شکسته ای، خاکسترشده ای،

 

آسمان قفسی گشوده که در سینه ات دل تنگی بریزد،

 

و تو درعفونت روزهای بدون همه چیز.....

وتو در هق هق فواره های درد جا ماندی....و...وصدایی که گفت:حالت خوب است؟

ـآری همه چیز...همه چیز...همه چیز

خوب پیش میرود........................

وراضی از اینکه هیچ کس نفهمید دردت چیست.

....ودر خود شکستی....وشکستی.....

وهزار باردرخود......

  • Like 4
لینک به دیدگاه

آسمان به اندازه ی زنانگی اش ابری شده است

 

 

 

و این پاندول

 

به عقب افتادگی سالها

 

ریشخند زده

 

ما به کجای این آسمان دل بسته ایم ؟

 

که شاخه هایمان شکسته

 

از سپیدی موها

 

از این دنیا تنها جهانم آرزوست .....

 

این از بیشمارهای دنیاست

 

ما برای اشک ریختن شیشه ها را غبار نگرفتیم

 

این زبان متعارف

 

دخیل بسته بر میترایی من

 

و خارج نمی شود کلمات شسته ام

 

تا بنشینم روبروی هر چه زشتی ست

 

و خود را بیارایم

 

آسمان حسد برده

 

به جهانی که در من آرمیده

 

اما خود را آویخته ام

 

از کلمات جهانم

 

اصلا آسمان فعل زنانگی س

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به او گفتم:

 

اگر روزي از اين ايّام بي فرجام

 

من مُردم

 

تو بعد از من چه خواهي كرد ؟

 

چه كس را جاي من

 

بر سينه ی پر مهر و غمگينت

 

به آرامي بخواباني و در گوشش

 

ز شيريني آينده غزل خواني ؟

 

اگر مُردم

 

تو بعد از من

 

چگونه پيكر سرد مرا بر خاک بسپاري ؟

 

چگونه بي وجود من

 

به زير آسمان آبي ِ دنيا

 

به روي خاك اين دنيا

 

قدم با شور بگذاري ؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلش لرزان ز عمق خستة جانش

 

به همراه هراسي در دو چشمانش

 

به چشمانم نگاهي كرد و با غم گفت:

 

اگر روزي از اين ايّام بي فرجام

 

تنت سرد و دو چشم مهربانت بسته گردد

 

ز بغض رفتن دستان پر مهرت

 

نمي ميرم ولي

 

همچون پرستويي كه جفت خويش گم كرده

 

به زير آسمان آبي دنيا

 

به روي خاک ِ پست و تيره ی دنيا

 

دو بالم را كه مي بندم

 

مثال عاشق و ديوانه و مجنون

 

به روي خاک مي غلتم

 

و با اشک دو چشمانم

 

به روی ذره هاي خاک

 

مي سازم نمادي از دو چشمانت

 

كه همچون مردم براق چشمانت

 

ميان ظلمت شبهاي تنهايي

 

برايم "هستي" ام گردد

 

همان آرام جان من

 

همان ديوانه ام گردد . . .

 

به چشمانش نگه كردم

 

و قدر لحظه اي آن شب

 

برايش گريه هم كردم

 

و اكنون قدر يك لحظه

 

از آن قادر ، از آن رحمان

 

به قدرِ آسمان ، از او

 

چه عمري را طلب كردم!

 

كه حتي قدر يک لحظه

 

كنارش بيشتر باشم

 

و قدر لحظه هايم را

 

فزون تر ، بهتر و ديوانه تر دانم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

آفتابت

- كه فروغ رخ «زرتشت» در آن گل كرده‌ست

آسمانت

- كه ز خمخانه «حافظ» قدحي آورده‌ست

كوهسارت

- كه بر آن همت «فردوسي» پر گسترده‌ست

بوستانت

- كز نسيم نفس «سعدي» جان پرورده‌ست

همزبانان من‌اند.

 

مردم خوب تو، اين دل به تو پرداختگان

سر و جان باختگان، غير تو نشناختگان

پيش شمشير بلا

قد برافراختگان،سينه سپرساختگان

مهربانان من‌اند.

 

نفسم را پر پرواز از توست

به دماوند تو سوگند كه گر بگشايند

بندم از بند ببينندكه:

آواز از توست!

 

 

همه اجزايم با مهر تو آميخته است

همه ذراتم با جان تو آميخته باد

خون پاكم كه در آن عشق تو مي‌جوشد وبس

تا تو آزاد بماني

به زمين ريخته باد

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟

كجا بايد صدا سر داد ؟

در زير كدامين آسمان ،

روي كدامين كوه ؟

كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه

كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد !

كجا بايد صدا سر داد ؟

 

 

فضا خاموش و درگاه قضا دور است

زمين كر ، آسمان كور است

نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟

 

 

اگر زشت و اگر زيبا

اگر دون و اگر والا

من اين دنياي فاني را

هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم .

 

 

 

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختي هاست

 

 

نمي خواهم از اين جا دست بردارم !

تنم در تار و پود عشق انسانهاي خوب نازنين بسته است .

دلم با صد هزاران رشته ، با اين خلق

با اين مهر ، با اين ماه

با اين خاك با اين آب ...

پيوسته است .

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تو را دارم اي گل، جهان با من است. تو تا با مني، جان جان با من است.

چو مي‌تابد از دور پيشاني‌ات كران تا كران آسمان با من است.

چو خندان به سوي من آيي به مهر بهاري پر از ارغوان با من است ! كنار تو هر لحظه گويم به خويش كه خوشبختي بي‌كران با من است. روانم بياسايد از هر غمي چو بينم كه مهرت روان با من است. چه غم دارم از تلخي روزگار، شكر خنده آن دهان با من است.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD=align: left]آسمان بار امانت نتوانست كشيد [/TD]

[TD=align: right] قرعه ء كار به نام من ديوانه زدند[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 4
لینک به دیدگاه

آهنگ گامهايت اي نور آسماني

پايان انتظارند وقتي که تو بيايي

 

در دشت سبز خضراء حتي کبوتران هم

از عشق لانه دارند وقتي که تو بيايي

 

progress.gif

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...