رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

داني عشق چيست؟ آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست.

درد مي داني چيست؟ آنچه از عشق تو در سينه تنگم باقيست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عشق اگر با تو بيايد به پرستاري من

شب هجران نکند قصد دل آزاري من

روزگاري که جنون رونق بازارم بود

تو نبودي که بيايي به خريداري من

  • Like 2
لینک به دیدگاه

عشق اينکه دل از او به اشتياق مي افتد

بدون آنکه بخواهيم اتفاق مي افتد

 

اگر چه بار گرانيست گر به دوش نباشد

مسير چشمه ي بودن به باتلاق مي افتد

 

هميشه وقت رسيدن به عمق معني نابش

گلوي واژه و جمله به اختناق مي افتد

 

چه رمزي است خدايا! که بي بلاي وجودش

ميان زندگي و مرگ انطباق مي افتد

 

هنوز هيچ دلي پي نبرده است که اين شور

چرا بي آنکه بخواهيم اتفاق مي افتد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلم از عشق و مستی بیقرار است

به دنبال تو هر دم رهسپار است

ولی هرگاه می گیرم سراغت

جوابم انتظار و انتظار است

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مشق می کنم خاطراتم را

دیدن و ندیدن را

شنیدن و نشنیدن را

گفتن و نگفتن را

زخم خوردن و شکستن را

سکوت را و فریادها را

بارها و بارها

و در پایان هر خطی بی قرارتر می شوم از گذشته

هرچند دستانم پرآبله اند اما

ننوشتن نتوانم

که زندگی مشق عشق است و دیگر هیچ...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

«بي معناست اين»

عقل مي‌گويد،

«اين است هر چه هست»

عشق مي‌گويد،

«شور بختي است اين»

حسابگري مي‌گويد،

«جز درد چيزي نيست اين»

ترس مي‌گويد،

«سرانجامي ندارد اين»

زيركي مي‌گويد،

«اين است هر چه هست»

عشق مي‌گويد،

«سخره است اين»

غرور مي‌گويد،

«سهل انگاري است اين»

دور انديشي مي‌گويد،

«ناشدني است اين»

تجربه مي‌گويد،

«اين است هر چه هست»

عشق مي‌گويد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

کاش دنیا رو میشد با نگاه عشق دید

اگه خودت هم بخوای دیگران نمی گذارند

من با خورشید زاده شدم

و با بهار جوان شدم

اما با اولین تگاه تو

در اولین روز زمستان

ریبا شدم

مهربان شدم

و بعد

آب شدم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی

دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

 

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی

داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم

که به عمری نتوانم همه را بشمارم

 

گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم

گرچه زان زلف گره ها زده ای در کارم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...