moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 داني عشق چيست؟ آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست. درد مي داني چيست؟ آنچه از عشق تو در سينه تنگم باقيست 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 عشق اگر با تو بيايد به پرستاري من شب هجران نکند قصد دل آزاري من روزگاري که جنون رونق بازارم بود تو نبودي که بيايي به خريداري من 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم... 2
sam arch 55879 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 عشق اينکه دل از او به اشتياق مي افتد بدون آنکه بخواهيم اتفاق مي افتد اگر چه بار گرانيست گر به دوش نباشد مسير چشمه ي بودن به باتلاق مي افتد هميشه وقت رسيدن به عمق معني نابش گلوي واژه و جمله به اختناق مي افتد چه رمزي است خدايا! که بي بلاي وجودش ميان زندگي و مرگ انطباق مي افتد هنوز هيچ دلي پي نبرده است که اين شور چرا بي آنکه بخواهيم اتفاق مي افتد. 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 دلم از عشق و مستی بیقرار است به دنبال تو هر دم رهسپار است ولی هرگاه می گیرم سراغت جوابم انتظار و انتظار است 2
sam arch 55879 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 مشق می کنم خاطراتم را دیدن و ندیدن را شنیدن و نشنیدن را گفتن و نگفتن را زخم خوردن و شکستن را سکوت را و فریادها را بارها و بارها و در پایان هر خطی بی قرارتر می شوم از گذشته هرچند دستانم پرآبله اند اما ننوشتن نتوانم که زندگی مشق عشق است و دیگر هیچ... 1
sam arch 55879 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 «بي معناست اين» عقل ميگويد، «اين است هر چه هست» عشق ميگويد، «شور بختي است اين» حسابگري ميگويد، «جز درد چيزي نيست اين» ترس ميگويد، «سرانجامي ندارد اين» زيركي ميگويد، «اين است هر چه هست» عشق ميگويد، «سخره است اين» غرور ميگويد، «سهل انگاري است اين» دور انديشي ميگويد، «ناشدني است اين» تجربه ميگويد، «اين است هر چه هست» عشق ميگويد 1
sam arch 55879 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 کاش دنیا رو میشد با نگاه عشق دید اگه خودت هم بخوای دیگران نمی گذارند من با خورشید زاده شدم و با بهار جوان شدم اما با اولین تگاه تو در اولین روز زمستان ریبا شدم مهربان شدم و بعد آب شدم 1
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم یادگار از تو چه شبها، چه سحرها دارم 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی دل سودا زده ام را به حبیبم دادی بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی داروی کشتن من یاد طبیبم دادی 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 گر تو ای عشق نه مشّاطه خوبان بودی ترک آن ماه جفاپیشه چه آسان بودی 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 گرچه از چشم بتی بیدل و دینم ای عشق هرچه بینم همه از چشم تو بینم ای عشق 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم که به عمری نتوانم همه را بشمارم گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم گرچه زان زلف گره ها زده ای در کارم 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 خواهم ای عشق که میخانه دلها باشم بی خبر از حرم و دیر و کلیسا باشم 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق آن دلی کز تو نلرزد بچه ارزد ای عشق 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 من از آن حسن روزافزون كه يوسف داشت دانستم كه عشق از پرده ء عصمت برون آرد زليخا را 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده ء عالم دوام ما 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 عاشقى را كه چنين باده شبگير دهند كافر عشق بود گر نشود باده پرست 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 به رغم مدعيانى كه منع عشق كنند جمال چهره ء تو حجت موجه ماست 2
moein.s 18984 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 گداى كوى تو از هشت خلد مستغنى است اسير عشق تو از هر دو عالم آزادست 2
ارسال های توصیه شده