Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ ذات آدمی (یعنی آدم های معمولی) از نظر من بر دو نوع است. البته فارغ از سایر تقسیم بندی ها. 1 - آنها که با سلطه اند! 2 - آنها که بر سلطه اند! اعتقاد من اینه که ذات برخی از آدمها فارغ از از اینکه سلطه چی باشه و چه خط مشی و ایده ای را دنبال کنه در همه دوران تاریخ با سلطه بوده و برخی دیگر بر سلطه. یعنی علیه سلطه. به عنوان مثال فکر میکنم اگر من و خیلی از دوستانی که در این فروم نقطه مشترکی داریم و آن این است که ما بر سلطه ایم، در دوره ای دیگر زاده میشدیم (مثلا فکر کنید قبل از انقلاب) بازهم بر سلطه بودیم. یعنی اگر من نوعی 20 سال قبل از انقلاب متولد میشدم خودم از دانشجویان تریپ انجمن اسلامی میشدم و در دوران اقلاب با یک عینک کائوچویی و ریش در حال مبارزه و مخالفت با سلطه بودم. یعنی به نظر من فرقی نمیکنه سلطه چی باشه. ذات من مخالفت با سلطه است. اگر بخوام مثال های دیگری بزنم میتونم به مهدی اخوان ثالث اشاره کنم که قبل از انقلاب در زندان بود و بعدش خانه نشین. یا فریدون فروغی که در هر دو دوره ممنوعیت کاری داشت، یا مجاهدین خلق و یا خیلی های دیگه. یا به عبارت دیگر من فرقی بین لباس شخصی و ساواک نمیبینم. هر دو با سلطه اند. حالا یکی با ریش و یقه بسته. یکی با صورت تراشیده و با کراوات. یکی عرق خور و بی التزام به دین. یکی اهل مجالس و محافل دینی. میخوام بگم این سلطه است که مشخص میکنه با سلطه ها چطور تیپ و منشی داشته باشن. همینطور بازم سلطه است که مشخص میکنه بر سلطه ها چطور تیپ خاصی رو به خودشون بگیرن. از اون طرف هم بر سلطه ها هم ذاتا فرقی نمیکنه چطور باشن. مهم بر سلطه بودنشان است. حالا قبل از انقلاب عموما تریپ اسلامی داشتن و بعد از انقلاب عموما تریپ غربی و لائیک. در واقع بنا به مقتضیات سلطه، سلطه گران و ضد سلطه گران تریپ های خاص ذاتیشون رو متناسب با سلطه ای بودنشان یا بر سلطه ای بودنشان میگیرن ولی تقسیم بندی ذاتیشون همون با سلطه بودن و بر سلطه بودنشان است. حالا دو سوال: 1 - این نظریه من از نظر شما تا حد درسته؟ یا غلطه؟ یا کلا نظرتان راجع به این تفکر چیه؟ 2 - اگر شما احساس میکنید من درست میگم بر سلطه اید با با سلطه؟ 11 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ همیشه در طول تاریخ حقیقت یکسان بوده و این واقعیت ها ست که رنگ عوض کرده و تغییر کرده ! فرقی نمیکنه حکومت (سلطه) دست چه گروهی هست همیشه عده ای هستند که امال و اندیشه هاشون در قالب سلطه شکل و تداعی پیدا نمیکنه و با اون به مخالفت می پردازند! از ابتدای تاریخ همین بوده و هست از داستان هابیل و قابیل بگیر تا برس به انقلاب سال 57 و همین دوره زمانی کنونی! یادمان باشد ما در ظرف زمان گرفتاریم و اینکه برسلطه باشیم یا با سلطه جوابگوییش کار آسانی نیست! چراکه درطول تاریخ چه انسانهایی بودند که با اسباب و وسایل (تطمیع، تشویق، ارعاب، وعده و وعیدو.... رنگ عوض کردندو اما خیلی کسان بودند و هستند که با عزت نفس همیشه ثابت قدم بودند در راهشون و تغییر نپذیرفتند!)گوناگون یک شبه تغییر رویه دادند و از بر سلطه بودن تبدیل به با سلطه شدن ! نه بر سلطه نه با سلطه یه مثل انگلیسیه (اگه اشتباه نکنم) میگه کنار میدون بایست و گود و نگاه کن(تا از هر خطری در امان باشی و در ضمن تمام میدان زیر دستت باشه برای قضاوت!)به شخصه کاری به سلطه ندارم دنبال واقعیتم نیستم ، پی جویه حقیقتم !(حقیقتی که با قوه خرد ناداشته خودم بهش برسم و کسی بهم دیکتش نکنه !) 5 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ همیشه در طول تاریخ حقیقت یکسان بوده و این واقعیت ها ست که رنگ عوض کرده و تغییر کرده ! فرقی نمیکنه حکومت (سلطه) دست چه گروهی هست همیشه عده ای هستند که امال و اندیشه هاشون در قالب سلطه شکل و تداعی پیدا نمیکنه و با اون به مخالفت می پردازند! از ابتدای تاریخ همین بوده و هست از داستان هابیل و قابیل بگیر تا برس به انقلاب سال 57 و همین دوره زمانی کنونی! یادمان باشد ما در ظرف زمان گرفتاریم و اینکه برسلطه باشیم یا با سلطه جوابگوییش کار آسانی نیست! چراکه درطول تاریخ چه انسانهایی بودند که با اسباب و وسایل (تطمیع، تشویق، ارعاب، وعده و وعیدو.... رنگ عوض کردندو اما خیلی کسان بودند و هستند که با عزت نفس همیشه ثابت قدم بودند در راهشون و تغییر نپذیرفتند!)گوناگون یک شبه تغییر رویه دادند و از بر سلطه بودن تبدیل به با سلطه شدن ! نه بر سلطه نه با سلطه یه مثل انگلیسیه (اگه اشتباه نکنم) میگه کنار میدون بایست و گود و نگاه کن(تا از هر خطری در امان باشی و در ضمن تمام میدان زیر دستت باشه برای قضاوت!)به شخصه کاری به سلطه ندارم دنبال واقعیتم نیستم ، پی جویه حقیقتم !(حقیقتی که با قوه خرد ناداشته خودم بهش برسم و کسی بهم دیکتش نکنه !) دوست عزیز ممنونم که در این بحث شرکت کردید. با حرفاتون موافقم. در تکمیل حرفتون باید بگم همون جریان خیر و شر همیشه بوده و هست. ذاتا بوده ولی رنگ و شکل های مختلفی به خودش گرفته و عموما جبهه شر در طول تاریخ با سلطه بوده و سلطه گری با ذات خیر جمع نمیشه. مگر در مقاطع کوتاهی از زمان که خیر انقلاب و قلیان کرده و مدت کوتاهی سلطه رو در دست گرفته. ولی از اونجایی که ماهیت سلطه همونطور که گفتم که با خیر جمع نمیشه سلطه به دست جبهه شر افتاده. یا خود عاملان خیر فاسد شدند. و جایگاه ها دوباره عوض شده و توالی در طول تاریخ بوده و هست. 5 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ دوست عزیز ممنونم که در این بحث شرکت کردید. با حرفاتون موافقم. در تکمیل حرفتون باید بگم همون جریان خیر و شر همیشه بوده و هست. ذاتا بوده ولی رنگ و شکل های مختلفی به خودش گرفته و عموما جبهه شر در طول تاریخ با سلطه بوده و سلطه گری با ذات خیر جمع نمیشه. مگر در مقاطع کوتاهی از زمان که خیر انقلاب و قلیان کرده و مدت کوتاهی سلطه رو در دست گرفته. ولی از اونجایی که ماهیت سلطه همونطور که گفتم که با خیر جمع نمیشه سلطه به دست جبهه شر افتاده. یا خود عاملان خیر فاسد شدند. و جایگاه ها دوباره عوض شده و توالی در طول تاریخ بوده و هست. خواهش میکنم ابوالفضل جان همیشه برام سوال بوده کدوم مرجع و ملاکی باید تعیین کنه که حق چیه ! و حقیقت با کدام گروه هست !(مثلا زمانی که لفظ شهید رو به کسی در رسانه ها اطلاق میکنند با خودم میپرسم چه کسی این لقب و عنوان رو به اون شخصیت کشته شده داده ! و ایا اگه اون شخص این لقبو نمیداد شخصیت کشته شده شهید محسوب نمیشد و از الطاف الهی برخوردار نمی گردید !!) این که میگی سلطه همیشه با جبهه شر بوده و جز مقاطع کوتاهی به مانند شروع انقلابات به جبهه حق رسیده موافق نیستم! سلطه(اینجا منظور حکومت هست) به مانند «تزی» است که در نتیجه رشد و بلوغ با «آنتی تزی» روبرو میشه و با اون مقابله میکنه اگه این آنتی تز قوی باشه میتونه تز اولیه ما رو شکست بده و از دل این کنش و واکنش« سنتزی» به وجود میاد که در نظام سلطه شاید بتوان نام «انقلاب» رو براش بذاریم! اما آیا نه این است که خود این سنتز(انقلاب) در طول عمر خودش تبدیل به تزی ثانویه میشه که بعدها با آنتی تزی باید مقابله بکنه ! برای تنویر فکر توصیه میکنم دوستان کتاب قلعه حیوانان رو حتما مطالعه بکنند تا بهتر این رویه رو متوجه بشنود! به نظر بنده کمترین خدا ، ما هیچ خیر مطلق و شر مطلق(0دقت کنید میگم مطلق) نداریم ! و این خود واقعیتها هستند که در گذر ایام رنگ خاصی میگیرند که اگر با عینک همرنگ اون و نگاه بکنیم آن را خیر و اگر عینک دودی به چشم بزنیم چیزی جز شر در اون نمیبینیم در حالی که حقیقت(باز تاکید میکنم حقیقت) امر اینچنین نیست( که به نظرم حقیقت همان روح سلطه در طول تاریخ هست!) 5 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ خواهش میکنم ابوالفضل جانهمیشه برام سوال بوده کدوم مرجع و ملاکی باید تعیین کنه که حق چیه ! و حقیقت با کدام گروه هست !(مثلا زمانی که لفظ شهید رو به کسی در رسانه ها اطلاق میکنند با خودم میپرسم چه کسی این لقب و عنوان رو به اون شخصیت کشته شده داده ! و ایا اگه اون شخص این لقبو نمیداد شخصیت کشته شده شهید محسوب نمیشد و از الطاف الهی برخوردار نمی گردید !!) این که میگی سلطه همیشه با جبهه شر بوده و جز مقاطع کوتاهی به مانند شروع انقلابات به جبهه حق رسیده موافق نیستم! سلطه(اینجا منظور حکومت هست) به مانند «تزی» است که در نتیجه رشد و بلوغ با «آنتی تزی» روبرو میشه و با اون مقابله میکنه اگه این آنتی تز قوی باشه میتونه تز اولیه ما رو شکست بده و از دل این کنش و واکنش« سنتزی» به وجود میاد که در نظام سلطه شاید بتوان نام «انقلاب» رو براش بذاریم! اما آیا نه این است که خود این سنتز(انقلاب) در طول عمر خودش تبدیل به تزی ثانویه میشه که بعدها با آنتی تزی باید مقابله بکنه ! برای تنویر فکر توصیه میکنم دوستان کتاب قلعه حیوانان رو حتما مطالعه بکنند تا بهتر این رویه رو متوجه بشنود! به نظر بنده کمترین خدا ، ما هیچ خیر مطلق و شر مطلق(0دقت کنید میگم مطلق) نداریم ! و این خود واقعیتها هستند که در گذر ایام رنگ خاصی میگیرند که اگر با عینک همرنگ اون و نگاه بکنیم آن را خیر و اگر عینک دودی به چشم بزنیم چیزی جز شر در اون نمیبینیم در حالی که حقیقت(باز تاکید میکنم حقیقت) امر اینچنین نیست( که به نظرم حقیقت همان روح سلطه در طول تاریخ هست!) کاملا موافقم که تشخیص این موضوع به طور مطلق ممکن نیست. یعنی اینکه کدام جبهه خیره و کدام جبهه شر! ولی خصوصیت ما انسانهای بر سلطه اینه که سلطه را از جبهه شر میدانیم. چرا که خود را در جبهه خیر قلمداد میکنیم و از آنجایی که علیه سلطه هستیم سلطه را شر میپنداریم. 4 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ کاملا موافقم که تشخیص این موضوع به طور مطلق ممکن نیست. یعنی اینکه کدام جبهه خیره و کدام جبهه شر! ولی خصوصیت ما انسانهای بر سلطه اینه که سلطه را از جبهه شر میدانیم. چرا که خود را در جبهه خیر قلمداد میکنیم و از آنجایی که علیه سلطه هستیم سلطه را شر میپنداریم. میدونی چرا میگم مطلق نیست ! من یک انسان بر سلطه ام آیا نمیتوانم با سلطه بشم !؟( با این پیش فرض که در قول خودم سلطه را شر و زشت می دانم !) چقدر انسانهایی بر سلطه بودند (سلطه عملی و نظری منظورمه) که گاهی حتی به ناز کرشمه گوشه چشمی سیمین عذار ، نوشین لبی قافیه رو باخته و با سلطه شده( شاید نقل اون عارفی رو شنیده باشی که سالها در طلب یار معنوی جامه زهد به دوش میکشید و دلق نمدوار به دوش می انداخت و سرانجام عمری مجاهدت الهی رو با ناز غمزه چشم شیرین لبی عوض کرد! برای آگاهی بیشتر توصیه میکنم کتاب «شیخ صنعان» از سعیدی سیرجانی که جزء روشنفکران ناراضی و منتقدان حکومت جمهوری اسلامی ایران،بود رو بخونید کسی که چه رندانه در مصاحبه تلویزیونی خود گفت«اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ولی شاید ده دقیقه قبل یک تلنگر سفتی به روح من خورد. میخواستم این صحبت را بکنم که این چیزهایی که در طول این مدت من نوشتم، همه رگههایی از لجبازی شدید دارد و شدیدا پشیمانم از این کار.» 4 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ میدونی چرا میگم مطلق نیست !من یک انسان بر سلطه ام آیا نمیتوانم با سلطه بشم !؟( با این پیش فرض که در قول خودم سلطه را شر و زشت می دانم !) چقدر انسانهایی بر سلطه بودند (سلطه عملی و نظری منظورمه) که گاهی حتی به ناز کرشمه گوشه چشمی سیمین عذار ، نوشین لبی قافیه رو باخته و با سلطه شده( شاید نقل اون عارفی رو شنیده باشی که سالها در طلب یار معنوی جامه زهد به دوش میکشید و دلق نمدوار به دوش می انداخت و سرانجام عمری مجاهدت الهی رو با ناز غمزه چشم شیرین لبی عوض کرد! برای آگاهی بیشتر توصیه میکنم کتاب «شیخ صنعان» از سعیدی سیرجانی که جزء روشنفکران ناراضی و منتقدان حکومت جمهوری اسلامی ایران،بود رو بخونید کسی که چه رندانه در مصاحبه تلویزیونی خود گفت«اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ولی شاید ده دقیقه قبل یک تلنگر سفتی به روح من خورد. میخواستم این صحبت را بکنم که این چیزهایی که در طول این مدت من نوشتم، همه رگههایی از لجبازی شدید دارد و شدیدا پشیمانم از این کار.» اینکه با فرض ما منافات داره. ما میگیم ما بر سلطه ایم. یعنی علیه سلطه! دوران و نوع سلطه فرقی نمیکنه. ما همیشه بر سلطه بوده ایم. ذاتمان بودن بر علیه سلطه است. حتی اگر مقتضبات سلطه آنچیزی باشد که ما بخواهیم و بگوییم باز هم ما علیه سلطه ایم. چرا که ذاتمان بودن با سلطه را قبول نمیکند. چطور میتونیم با سلطه شویم؟ 4 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ اینکه با فرض ما منافات داره. ما میگیم ما بر سلطه ایم. یعنی علیه سلطه! دوران و نوع سلطه فرقی نمیکنه. ما همیشه بر سلطه بوده ایم. ذاتمان بودن بر علیه سلطه است. حتی اگر مقتضبات سلطه آنچیزی باشد که ما بخواهیم و بگوییم باز هم ما علیه سلطه ایم. چرا که ذاتمان بودن با سلطه را قبول نمیکند. چطور میتونیم با سلطه شویم؟ توی توضیح المسائل(که بیشتر از همه چیز به نظرم روی یک وجب خاص! خیلی تخصص دارند در کنار سایر چیزهای دینی!) اونجا اصطلاحی هست به نام «استحاله» که اینطور معنا شده « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » همین اصطلاح در لغتنامه دهخدا اینطور معنا شده: « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » ویکیپیدیا اونو اینطور معنا کرده: « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » هدف از این روضه خوندنا این بودکه ذات انسان با تغییر همسو هست انسان دچار تغییر میشه ! این تغییرات میتونه توی نمودهای جسمی باشه یا گاهی توی نمودهای فکری و ذهنی! تمام سخنم در یک کلام گاهی انسان در نتیجه ارعاب ، شکنجه ، نفی بلد و یا تطمیع ، وعده و وعید همراه سلطه میشه و گاهی که این با سلطه بودن همراه با مسئولیت هایی براش بشه کم کم خودش جزئی از اون سلطه میشه و یا نه اینکه بایستی مهر خاموشی موقت یا دائمی بر لبانش بزند(همونطور که خودتون از ماث یاد کردین که سکوت و کنج عزلت نشینی رو برگزید!) شما گفتین ذاتمان بودن بر علیه سلطه است چرا ذاتمان بر عیله سلطه هست!؟ نه اینکه اندیشه ای مغایر با اندیشه ما و اشخاصی مخالف با ذهنیت ما بر مسند امور آمده اند!؟ اما اگر کسانی که باز سر کار می آمدند که موافق اندیشه ما بودند آیا باز هم ذاتا با سلطه مقابله می کردیم !؟ 4 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ توی توضیح المسائل(که بیشتر از همه چیز به نظرم روی یک وجب خاص! خیلی تخصص دارند در کنار سایر چیزهای دینی!) اونجا اصطلاحی هست به نام «استحاله» که اینطور معنا شده« برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » همین اصطلاح در لغتنامه دهخدا اینطور معنا شده: « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » ویکیپیدیا اونو اینطور معنا کرده: « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » هدف از این روضه خوندنا این بودکه ذات انسان با تغییر همسو هست انسان دچار تغییر میشه ! این تغییرات میتونه توی نمودهای جسمی باشه یا گاهی توی نمودهای فکری و ذهنی! تمام سخنم در یک کلام گاهی انسان در نتیجه ارعاب ، شکنجه ، نفی بلد و یا تطمیع ، وعده و وعید همراه سلطه میشه و گاهی که این با سلطه بودن همراه با مسئولیت هایی براش بشه کم کم خودش جزئی از اون سلطه میشه و یا نه اینکه بایستی مهر خاموشی موقت یا دائمی بر لبانش بزند(همونطور که خودتون از ماث یاد کردین که سکوت و کنج عزلت نشینی رو برگزید!) شما گفتین چرا ذاتمان بر عیله سلطه هست!؟ نه اینکه اندیشه ای مغایر با اندیشه ما و اشخاصی مخالف با ذهنیت ما بر مسند امور آمده اند!؟ اما اگر کسانی که باز سر کار می آمدند که موافق اندیشه ما بودند آیا باز هم ذاتا با سلطه مقابله می کردیم !؟ خیلی خوب منظورمو گرفتید. دقیقا باز هم ما بر سلطه خواهیم بود. چرا که تاریخ گواه بر این موضوع است. طبقه ای که سلطه میکند و طبقه ای که بر آن سلطه میشود. یک عده همیشه با سلطه همگام میشوند و عده ای دیگر همیشه بر علیه سلطه میشوند. ما از آن دسته ایم که نمیخواهیم با سلطه باشیم چرا که ماهیت سلطه را از هر نوعی که باشد در ظلم میبینیم. مثلا یه مثال خیلی کوچیک بزنم. من تو اون فرم یه کاربر ساده بودم. همیشه در برابر سیاست های مدیریتی معترض بودم. ولی اینجا مدیر شدم و به جای اینکه بیام سیاست های مدیریتی رو که فکر میکنم درسته اجرا کنم هر روز در فکر استعفا هستم. چرا که نمیتونم در طبقه سلطه جای بگیرم. حال آنکه سلطه خودم شدم و میتونم سالم باشم ولی با مقتضیات ذاتیم جور در نمیاد. 3 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ خیلی خوب منظورمو گرفتید. دقیقا باز هم ما بر سلطه خواهیم بود. چرا که تاریخ گواه بر این موضوع است. طبقه ای که سلطه میکند و طبقه ای که بر آن سلطه میشود. یک عده همیشه با سلطه همگام میشوند و عده ای دیگر همیشه بر علیه سلطه میشوند. ما از آن دسته ایم که نمیخواهیم با سلطه باشیم چرا که ماهیت سلطه را از هر نوعی که باشد در ظلم میبینیم. مثلا یه مثال خیلی کوچیک بزنم. من تو اون فرم یه کاربر ساده بودم. همیشه در برابر سیاست های مدیریتی معترض بودم. ولی اینجا مدیر شدم و به جای اینکه بیام سیاست های مدیریتی رو که فکر میکنم درسته اجرا کنم هر روز در فکر استعفا هستم. چرا که نمیتونم در طبقه سلطه جای بگیرم. حال آنکه سلطه خودم شدم و میتونم سالم باشم ولی با مقتضیات ذاتیم جور در نمیاد. نمیدونم چرا حرفات منو به یاد مکتب سیاسی فکری «آنارشیسم » انداخت !! این که سلطه نباشه و همه بر سلطه باشند به گمون منه بنده کمترین ، تنها برای مدینه فاضله ای که افلاطون دنبالش بود قابل تصور هست ! همین که شما از اون فروم که گمونم بدونم کجاست !، اومدین این فروم رو انتخاب کردین و کم کم به پایه مدیریتی ش هم رسیدین گویا نشان از این میده که شما هم به نوعی سلطه اعتقاد دارید و گاه درصدد تغییر نوع این سلطه هستید ! اما اینکه از با سلطه شدن خودتون ناراضی هستین حرفی دیگه ایه!شاید باز هم فک میکنید اون آلام و آرزوها و آرمانهای فکری و اندیشه تون توی این فروم هم نیست! اما آیا اگه خودتون بشین صاحب امتیاز این فروم باز هم همین نظر رو دارین!؟( اگر ان شاءالله بشین به مثابه مقام عظ......... باز هم برسلطه خودتون شمشیر از نیام برمیکشید یا نه باهاش مدارا میکنید!؟ 4 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ تقریبا با همش موافقم بخصوص با نظریه باز کردن کروات و گذاشتن ریش بعضیا من هم بچه هایه اینجا رو روشن فکر میبینم بیشترشون رو البته خیلی فاصله داریم با یه روشن فکری واقعی ولی تو ایران همین هم به زور گیر میاد انسان هایه روشن فکر هم همیشه چیزی دارن که بخوان بهش ایراد بگیرن بخصوص الان که از چاله به چاه افتاده ایم ................ اون زمان رفاه بود اما به همراه دیکتاتوری الان بدبختی هست و دیکتاتوری .......... 3 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ نمیدونم چرا حرفات منو به یاد مکتب سیاسی فکری «آنارشیسم » انداخت !! این که سلطه نباشه و همه بر سلطه باشند به گمون منه بنده کمترین ، تنها برای مدینه فاضله ای که افلاطون دنبالش بود قابل تصور هست ! همین که شما از اون فروم که گمونم بدونم کجاست !، اومدین این فروم رو انتخاب کردین و کم کم به پایه مدیریتی ش هم رسیدین گویا نشان از این میده که شما هم به نوعی سلطه اعتقاد دارید و گاه درصدد تغییر نوع این سلطه هستید ! اما اینکه از با سلطه شدن خودتون ناراضی هستین حرفی دیگه ایه!شاید باز هم فک میکنید اون آلام و آرزوها و آرمانهای فکری و اندیشه تون توی این فروم هم نیست! اما آیا اگه خودتون بشین صاحب امتیاز این فروم باز هم همین نظر رو دارین!؟( اگر ان شاءالله بشین به مثابه مقام عظ......... باز هم برسلطه خودتون شمشیر از نیام برمیکشید یا نه باهاش مدارا میکنید!؟ نمیدونم. واقعا سوال سختیه. چون میخوام صادقانه پاسخ بدم خیلی سخته که پاسخی به این سوال بدم. 2 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ تقریبا با همش موافقمبخصوص با نظریه باز کردن کروات و گذاشتن ریش بعضیا من هم بچه هایه اینجا رو روشن فکر میبینم بیشترشون رو البته خیلی فاصله داریم با یه روشن فکری واقعی ولی تو ایران همین هم به زور گیر میاد انسان هایه روشن فکر هم همیشه چیزی دارن که بخوان بهش ایراد بگیرن بخصوص الان که از چاله به چاه افتاده ایم ................ اون زمان رفاه بود اما به همراه دیکتاتوری الان بدبختی هست و دیکتاتوری .......... 1 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ خیلی جالب بود.. ولی در مورد بعضیها شاید صدق کنه نه در مورد ذات آدمها کلا! 1 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ نمیدونم. واقعا سوال سختیه. چون میخوام صادقانه پاسخ بدم خیلی سخته که پاسخی به این سوال بدم. پس من به انتظار مینشینم! تا اون روزی برسه که شما شده باشید ادمین کل یا نه بلکه بالاتر از اون شده باشید شخصی همسنگ با مقام عظ....(نعوذبالله...خاک بسرم !) در کل نظام سیاسی اونجا ببینیم شما هنوز بر سلطه هستید یا نه ، اینکه دچار استحاله قرار گرفتید و از پوسته برسلطه بودن بیرون امدید و شده اید یه انسان فراتر از باسلطه چرا که اونجا دیگه شما باسلطه نیستید بلکه شما خود سلطه شدید!!! 2 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ به نظر من ادمها همیشه سه دسته دارن اولیا اونایی که همیشه دوست دارن سلطه گر باشن و زور بگن دسته دوم اونیی که حذب بادن و با هر تغییری خودشون رو به شکل سلطه گر و بر وفق اون در میارن و دسته سوم اونایی که بر سلطه هستن که همیشه دنبال مخالفت هستند البته وقتی همین افراد بتونن ایده هی خودشون رو به کرسی بنشونند خودشون میشن سلطه گر 3 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ من مخالف استبداد و یا میشه گفت سلطه گری و دیکتاتوری هستم اما به نظر من مخالفت با سلطه های داخلی درجه ی وجوبش کمتر از سلطه های خارجی هست! فرضا اگه شما یه شرکت داشته باشین... تو شرکتتون کمبود بودجه داشته باشین و علاوه بر اون کارمنداتون هم کمبود بودجه (یا بعبارتی حقوق کم) داشته باشن! این واجب تره که اول کمبود بودجه ی شرکتتون رو رفع کنین!!! (مثالی که زدم بیشتر از یکم گنگ بود!!!!) 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده