alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ همین اول بگم این تاپیک دومه که توی این زمینه میزنم اما چه کنم که این روزها هر جا سربرمیگردونم جز همین سخنان و سیاهی نمیبینم ! صفحه تلویزنوم سیاهه! رنگ محله من سیاهه! رنگ شهرم سیاهه ! رنگ پیراهن مردمم سیاهه! نمیدونم آیا رنگ دل مردمم هم سیاهه یا همه اینا ساه کاریه !! بگذارید طایر خیالتان پرواز بکشد و تمام قوانین فیزی و غیر فیزیک و بشکنه و به عالم ماورالطبیعه حرکت کنید بگذارید به مانند فیلم های هالیودی یکبار هم من ایرانی بتوانم در زمان و تاریخ حرکت کنم و به گذشته های تاریخ که متعلق به من نیست !اما من مبتلا به اون شدم !حرکت کنم ! تصور کنید شما با همه باورها، اعتقادات ، ارزشها و ..... انسانی در همان دوره هستید که مشغول زندگی هستید (گویا خوش و خرم !) سال 61 هجری رسیده شما مسلمانی شیعی هستید به مانند همان سی هزار نفری (اگه درست گفته باشم و امار درست نقل شده باشد!)که برای حسین بن علی امام سوم شیعیان نامه نوشته ، اما ایشون رو بعد از چند روز تنها گذاشتند! حال با خودتان خلوت کنید ببینید سال 61 با حضور دو سپاه در سرزمینی که بعدها کربلا نامیدند جزء کدام سپاه بودیم( با این پیش فرض که شما انسان 1400 بعدی نیستید و انسانی عامی در همان دوره زمانی و اسلوب فکری و اعتقادی همان زمان هستید! از طرفی وعده غنیمت و پول ثروت و جاه و مقام و کنیز!! و قوه قهریه و از طرفی هم پایبندی به اعتقاداتی که با اون اعتقادات بدنیا اومدی و به گوشت خواندن!!) در پایان اشاره کنم که کاری به جبهه حق و باطل و اینکه حقیقت تاریخ چه بوده و چه منتقل شده و جنگ بر سر چه بوده ندارم! میخام بدونم چند نفر اونچیزی رو که فریاد میزنند رو باور دارند (البته در خلوت خانه دل خودشون) شعر یا مطلب این تاپیک که تقدیم دوستان میکنم من آموزه های کنفوسیوس را شنیده ام و به حکمت برهما گوش فرا داده ام . من در کنار بودا زیر درخت آگاهی نشسته ام . اکنون مرا بنگرید که با بی خبری و بی اعتقادی می ستیزم . من آن هنگام که خدا در کوه سینا بر موسی تجلی کرد آنجا بودم . در اردن معجزه های ناصری را دیده ام و در مدینه سخنان آن رسول عرب را شنیده ام . اکنون مرا بنگرید "زندانی تردید" لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده