sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ چقد به اخلاقیات پایبندین؟؟؟مخصوصا در مورد محیط زیست؟ انسان جدید در سرمستی ناشی از نمایش قدرتهای علمی و فنی خود، یک نظام تولید را بر پا ساخته که طبیعت را غارت می کند و چنین پنداشته می شود که اگر فقط ثروت بیشتر وجود داشته باشد، همه مشکلات حل خواهد شد. پول ،حلال همه مشکلات پنداشته می شود. نتایج ناشایست و ناگوار خودخواهی ها، سودجویی ها، و خودکامگی ها نه تنها در دوران ما بروز نموده است، بلکه در تمامی دوران تاثیر خود را بر بشر نهاده است. در سال ،۱۹۹۲ اتحادیه دانشمندان متعهد ، بیانه ای به نام دانشمندان جهان به بشریت هشدار می دهند منتشر کرد که ۱۶۰۰ تن از دانشمندان برجسته جهان و از جمله ۱۰۲ برنده جایزه نوبل آن را امضاء کرده بودند. این بیانیه اعلام می دارد که در اثر فعالیت های مخرب بشر ممکن است جهان زنده چنان دگرگون شود که دیگر نتواند حیات خود را، به شیوه های که برای ما آشناست، تامین کند. این سند اعلام می دارد که اخلاق جدیدی لازم است. این اخلاق می باید حرکت عظیمی را برانگیزد،از طرف دیگر باید گفت که انسان کنونی که روش زیستنش زاییده تفکر معاصر غربی است، می خواهد همه چیز را با عینک علم، آن هم از دریچه علم تجربی توجیه و تفسیر کند. در واقع بشر جدید از آن هنگام که وحی را کنار گذاشت و عقل معاش اندیش خویش را ملاک حق و حقیقت دانست، علم زده شد. به همین دلیل انسان معاصر، معنویت را فراموش کرده و اصالت را به مادیت می دهد. هر چه را که در قلمرو زندگی مادی او قرار گیرد و بتواند نیازهای مادی او را برطرف سازد، دارای ارزش می داند و هر چه را که او بخواهد از دایره زندگی مادی بیرون باشد نه تنها دارای ارزش نمی داند بلکه ضد ارزش به شمار می آورد. در طول مدتی که صنعت از عمل زاییده شده و توسعه و تنوع بسیار پیدا کرد، حتی آنان که می بایست از افراط در ماده گرایی و سودجویی و لذت پرستی جلوگیری کنند و ضرورت اعتدال و هماهنگ ساختن ماده و معنی را در یک فرهنگ فراگیر برای مردم اثبات کنند، خود نیز به دنبال همان مادهگرایان به راه افتادند. ماده گرایی و منفعت پرستی افراطی نه تنها موجب انهدام فرهنگ های پیشین شده است، بلکه برای مردم و حتی متفکران و صاحبنظران مجالی نگذاشته است که فرهنگ و تمدن حقیقی و معرفتی را که بتواند فلسفه و هدف زندگی انسانها را قابل فهم و پذیرش سازد، درک نمایند. محققان و صاحبنظران باید این را به عنوان یک اصل بپذیرند که: آن مردمی که از شراب منفعت و لذت و خودخواهی سرمست می شوند، به طور حتم فرهنگ و معنویت و اخلاق و حتی مذهب و انسانیت و همه این عناصر سازنده انسان را بیش از یک خواب و خیال غیر قابل تعبیر و تفسیر تلقی نمی کنند. به هرحال، چنین نگرشی از جهان، شیوه رفتار آدمیزاد عصر ما در عرصه محیط زیست معین می سازد. بر این اساس، مردم عصر جدید، به طبیعت چنان می نگرند که می توان آن را به میل خود در اختیار گرفت و به یاری آن نیازها، جاه طلبی و هوی و هوس های خویش را بر آورده ساخت. هنگامی که آدمی هیچ گونه معنای ژرف و شایسته احترام در طبیعت را مشاهده نکرد، یعنی آن حالت را از حالت قدسی خالی یافت، چنان از آن بهره برداری می کند و به زیر سلطه اش می کشد که نظم و هماهنگی اش را در هم می پاشد. بحران زیست محیطی کنونی که به حق افکار عمومی را سخت مضطرب ساخته است، نتیجه ای روشن از این طرز برخورد است. بشر امروز، با الگوهای توسعه تخریب گر خود و با حرص و آز در غارت منابع طبیعی به جنگ با محیط زیست سالم یا به مفهومی روشن تر به جنگ گسترده ای جهت نابودی بشریت و همه موجودات زنده رفته است. بشر به دست خود خطری را آفریده، این خطر، آینده او را به بازی گرفته و تهدید می کند. فرهنگ صنعتی و فرهنگ اسراف و رفاه در جوامع صنعتی نه تنها سرنوشت دیگران را تهدید می کند، بلکه بلایی است که خود آنها و کل بشریت را در آستانه تغییرات شوم قرار داده است. نتایج منفی تعقل زدگی خطرناک تمدن معاصر که از پیش به طرز پنهان آغاز شده بود، در قرن بیستم آشکار گردید. این تعقل زدگی بر موفقیت های تکنولوژی انسان تاکید بسیار کرده و تقریبا نسبت به خواسته های انسان دوستانه و ماوراء طبیعی او بی توجه بوده است. از این رو، همه خطرات موجود در عصر حاضر با تعقل زدگی تمدن، مطلق انگاشتن انسان به عنوان معیار اصلی تمدن، پیوندی مستقیم دارد. بر این اساس، اجتناب از خودپرستی ( که سودجویی و لذت پرستی مطلق ) و روی آوردن به انگیزه های الهی در زندگی تنها راه اساسی برای ادامه حیات مطلوب در عرصه محیط زیست است. حال بهتر دیده شد گروه ها و اشخاصی که در جنبش محیط زیست شاخص هستند، بیان شوند: ۱) آرنه ناآس ۲) ریچارد روتلی ۳) ادوارد ویلسون ۴) جین هوارت ۵) نوزیک ۶) پال تیلور ۷) آلدو لئوپلد ۸) هلمز رولستون سوم ۹) جان استوارت میل ۱۰) وال پلموود ۱۱) گارت هاردین لینک به دیدگاه
sookut 13735 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ ● آرنه نا آس فیلسوف نروژی و یکی از بنیانگذاران فلسفه محیط زیست در سال ،۱۹۷۳ مقاله کوتاهی تحت عنوان نهضت های دور برد بوم شناختی کم عمق و عمیق نوشت. در اثر نفوذ آرنه ناآس ، واژه های سطحی و عمیق بین طرفداران محیط زیست رواج یافت. موضع کم عمق موضعی است که توجهات زیست محیطی را به سطح منافع انسانی کاهش می دهد و دیدگاه عمیق آن است که برای همه انواع حیات حق برابر زندگی و شکوفایی قائل می شود. باید توجه داشت که از پیش داوری در مورد عمیق (خوب ) سطحی ( بد ) بپرهیزیم، نآاس در همین مقاله اذعان دارد که استفاده از اصطلاح دوگانه موجب تاسف است، زیرا وقتی از این اصطلاح در قلمرو اندیشه استفاده می شود که سطحی را به معنی بد و عمیق را خوب بدانیم و لذا هر کسی که بخواهد از دیدگاه سطحی دفاع کند خود به خود با برچسب این نام محکوم است و هم چنین برچسب بدیلی که گاه به کار می رود محیط زیست گرایان رادیکال و اصلاح طلب است. اما یک بدیل آماده دیگر نیز واژه سبز است که می توان از سبز روشن در مقابل سبز تند سخن گفت. امتیاز استفاده از این واژه بر لغت شناسی سطحی عمیق این است که پیش داوری کمتری دارد و در مقایسه با اصلاحطلب رادیکال نیز از این امتیاز برخوردار است که امکان درجات بینابینی را، حد فاصل سبز روشن و تند، فراهم می کند. ابتدا رویکرد سطحی یا نه چندان پیش داورانهی اصلاح طلب و سبز روشن بپردازیم. رویکرد این دیدگاه به معضلات محیط زیست را در چهار قضیه می توان خلاصه کرد: الف) مشکلات محیط زیست را می توان به صورت تغییراتی در محیط زیست، خواه محلی یا جهانی، و ناشی از عمل انسان یا غیر آن دید که سلامتی، آسایش و یا حتی بقا و در یک کلمه رفاه انسان را تهدید کند. ب) در هر مورد که بتوان این تغییرات را کنترل یا وارونه کرد، همه انسانها دلیل کافی دارند که به شیوه هایی عمل کنند که از تهدید آسیب پرهیز شود ،این شیوه ها شامل تغییر در رفتار فردی و پشتیبانی جمعی از ضوابط پذیرفته شده است. ج) رفاه انسان بسته به رفاه بسیاری از چیزهای دیگر است، خواه به آن خاطر که آنها برای ما مفیدند و یا به این دلیل که خود مستقیما برای ما اهمیت دارند لذا با اقداماتی که برای تامین رفاه انسان پیش بینی شده، از آنها مراقبت می شود. د) از آن جا که تنها انسان جایگاه اخلاقی مستقل دارد لذا تنها حفاظتی که برای موجودات غیرانسانی می توان طلب کرد همانی است که به خاطر آنها برای انسان اعمال می شود. باید توجه داشت که عبارت دلیل کافی برای عمل در گزینه ب نیازمند توضیح است. اگر یک تغییر برای رفاه من خطر ایجاد کند دلیل کافی من برای دست زدن به عمل منافع فردی یا دلیل مصلحتی است. اما اگر این تغییر برای دیگران و نه من خطر به بار می آورد، در آن صورت دلیل من برای این عمل اخلاقی و نه مصلحتی است. احتمال دارد که برای یک عمل هر دو نوع دلیل وجود داشته باشد، مثل وقتی که یک اقدام به تمام اعضای یک گروه که ما نیز عضوی از آن هستیم، آسیب می رساند. این چهار قضیه نهایت موضع گیری را در طیف سبز ( روشن تیره ) تعریف می کند. بنیادی ترین جنبه آن محدود کردن جایگاه اخلاقی مستقل به انسان است و موضعی دیگر، جایگاه مستقل اخلاقی را برای تمام موجودات زنده، نه فقط افراد آنها بلکه جمعیت ها، گونه ها و حتی هویت های جامع که موجودات زنده و غیر زنده را در بر می گیرند. رودخانه، آبخیز، چشم انداز، فرهنگ، اکوسیستم و. . . را قائل است. لینک به دیدگاه
sookut 13735 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ ● ریچارد روتلی( ۱۹۹۶ ۱۹۳۶ ) در همان سال ۱۹۷۳ که مقاله نآاس انتشار یافت، ریچارد روتلی، فیلسوف استرالیایی طرفدار محیط زیست به همراه وال روتلی، به انتشار مقاله ای به طرح این پرسش پرداختند که آیا به اخلاق محیط زیست جدید نیاز هست ، پاسخ آنها آن بود که آری هست. استدلال آنها برای ضرورت اخلاق جدید آن است که مکتب اخلاقی غالب در جهان غرب، به عنوان هسته مرکزی اعتقادش، عقیده بر آن دارد که تنها انسان از جایگاه مستقل اخلاقی برخوردار است و بذات اهمیت دارد. این عقیده را اغلب انسان محوری می نامند، روتلی هسته اعتقادی اخلاق غرب را چنین بیان می کند: فلسفه لیبرال جهان غرب عقیده دارد که فرد باید حق داشته باشد که هر آن چه که خود می خواهد انجام دهد، مشروط به آن که: ۱ به دیگران آسیب نرساند ۲ احتمالا به خود نیز آسیب جبران ناپذیر وارد نکند. روتلی چنین فرض می کند که این اصل ( که من از این پس به خاطر سهولت کار آن را اصل آسیب می نامم )، آزادی انسان را برای دلخواه با محیط زیست محدود می کند: مثلا آلوده شدن رودخانه توسط یک کشاورز ممکن است به عنوان یک عمل غیر اخلاقی بر این مبنا محکوم شود که به لحاظ فیزیکی برای دیگرانی که از آن استفاده می کنند یا ممکن است بکنند مزاحمت فراهم می آورد. بر اساس استدلال او محدودیت های حاصله برای پیدایش یک اخلاق محیط زیست کفایت نمی کند. هیچ یک از این محدودیتها مستقیما به خاطر هیچ کدام از چیزهای غیر انسانی اعمال نمی شود. اصل آسیب نافی هر گونه جایگاه مستقل اخلاقی برای چیزهای غیر انسانی است. اگر تنها آسیب به انسان موجب محدودیت آزادی او برای آن چه که می خواهد می شود، پس تنها انسان است که بذات اهمیت دارد و چیزهایی دیگر تنها هنگامی مهم هستند که آسیب به آنها به طریقی موجب آسیب به انسان می شود. اصل زیر، یعنی اصل ارزش نیز که از آن همین مفهوم اصل آسیب است نتیجه می شود، به زعم روتلی، هسته مرکزی اخلاق غربی است: تنها چیزهایی که مورد استفاده و یا توجه انسان ( یا فرد ) یا محصول دست یا فکر انسان ( یا فرد ) باشند، ارزشمندند لذا در تعیین بهترین شیوه عمل و این که چه چیز خوب است و... تنها اینها بایستی به حساب آورده شود. بحث او در مورد ناکافی بودن سنت غالب اخلاقی غرب در ایجاد یک اخلاق محیط زیست شامل ارائه مثال های نقض است از آن چه خطاست و آن چه خطای فاحش است اما در عین حال این هسته اصول انسان محور آنها را محکوم نمی کند. دو نمونه از چندین مثال های نقض آن را در این جا می آوریم: مثال آخرین انسان. آخرین انسان ( یا فرد ) که از فروپاشی نظام جهان، جان سالم به در برده، تا آن جا که در توان دارد موجودات زنده، اعم از حیوان و گیاه، را ( البته اگر بخواهید می توان گفت به شیوه بهترین کشتارگاهها و بدون درد ) از بین می برد. آن چه او می کند بر مبنای اصول انسان محوری باشد، بر اصول و مبنای محیط زیست اشتباه است. به علاوه فرد برای این که کارهای آخرین انسان در انهدام چیزهای باارزش بداند، لازم نیست که به ارزشهای باطنی مراجعه بکند( شاید به آن دلیل که تحولات اندیشه و ارزش ها در جهت محیط زیست بیشتر و سریعتر از تغییرات مربوطه اش در صورت بندی اصول بنیادی ارزش گذاری حرکت کرده است. مثال گونه در حال انقراض نهنگ بزرگ را که یک موهبت آمیخته به مصیبت به صحنه اقتصادی است در نظر بگیرید. نهنگ بزرگ به خاطر کیفیاتش به عنوان یک کالای خصوصی و به عنوان منبع باارزشی از روغن و گوشت در آستانه انقراض است. شکار و فروش نهنگ بزرگ در بازار به شکارچیان نهنگ آسیب نمی زند این کار آن طور که باید و شاید برای دیگران نیز آسیب به همراه ندارد و به لحاظ فیزیکی مزاحمتی فراهم نمی کند، گرچه ممکن است این کارها آنها را ناراحت کند و آنها حاضر باشند، در صورتی که صیادان دست از این کار بکشند، خسارت های وارده را جبران نماید به علاوه شکار نهنگ ممکن است یک تخریب عمده نباشد. لذا بر این مبنا رفتار شکارچیان در نابودی این گونه شکوهمند نهنگ حداقل بر مبنای اصول انسانگرایی مجاز است. روتلی به ارائه این مثال ها از اکثر ما انتظار دارد که با او در این مورد که عمل شکارچی نهنگ و آخرین انسان اشتباه است، هم عقیده شویم. شیوه استدلال به کار رفته در این جا همان شیوه مهم و متداول است، به این معنی که: اگر امکان داشته باشد که از یک اصل کلی اخلاقی یک قضاوت اخلاقی اشتباه در یک مورد خاص بیرون کشید در آن صورت خود آن اصل، اصل کلی نیز می باید اشتباه باشد. لذا اگر استدلال او درست باشد هر دو اصل را نقض می کند و معلوم می شود که هر دو خطا و یا غیر قابل دفاع بوده اند. اما آیا این یک نتیجه مثبت نیز دارد، به این معنی که درستی چیزی را نشان بدهد این کار، به استناد یک اصل اولیه منطق، ناشدنی است. اگر قضیه ای نادرست باشد رد یا نفی آن باید درست باشد، لذا اگر یک استدلال خلف یک قضیه را نشان داد گویای درستی رد آن قضیه نیز هست. جلوی هر یک از اصولی که روتلی با استدلالش مدعی رد آنهاست عبارت چنین نیست را بگذارید و در آن صورت، مشروط به درست بودن استدلال، شما قضایایی دارید که درستی آنها از طریق آن استدلال اثبات می شود. روتلی، مشروط به درستی استدلالش، چه چیز را اثبات می کندو ما را به رعایت چه چیز متعهد می نماید ؟ این که برخی از کارها خطاست، حتی اگر به انسان آسیب نیز نرساند ( رد اصل آسیب). این برخی چیزها با ارزش است و بایستی به حساب آید، حتی اگر مورد استفاده و توجه انسان نباشد( رد اصل ارزش ). بنابراین باید از انسانگرایی فراتر رفت و پذیرفت که برخی از چیزهای غیر انسانی نیز جایگاه اخلاقی مستقل دارند. اما فراتر تا کجا مثال های روتلی بیانگر یکی از بنیادی ترین دلمشغولی های طرفداران محیط زیست است: حفظ تنوع زیستی گونه، گیاهان و حیوانات توجه به تنوع زیستی، آنان را بسی فراتر از پذیرش جایگاه اخلاقی مستقل برای انسان پیش می برد و تمام موجودات را در بر می گیرد. خلاصه ادعای روتلی این است که اخلاقیات غرب یا حداقل سنت غالب آن، انسان محور است، زیرا نمی تواند مبنای محکومیت اعمال آخرین انسان را فراهم کند. آنچه آخرین انسان انجام می دهد خطاست و لذا اخلاق جدیدی مورد نیاز است. روتلی با این بیاناتش، چنین استدلال می نماید که اخلاقیات سنتی ( انسان محور، ابزاری ) و اخلاق جدید به اعمال و سیاست های متفاوتی منجر می شوند. اما برایان نورتن، گرچه امکان درستی اخلاق جدید را انکار نمی کند اما از منظر عملی ضرورت آن را مورد تردید قرار می دهد، زیرا به نظر او این اخلاق به اعمال و سیاست های متفاوتی نمی انجامد. لینک به دیدگاه
sookut 13735 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۰ ● ادوارد ویلسون ادوارد ویلسون، زیست شناس، در آخرین فصل کتاب خویش، تنوع حیات با طرح این پرسش که به چه دلیل انسان می باید به حفظ تنوع زیستی توجه داشته باشد، نشان می دهد که دلایل این کار همه از یک سنخ نیست. ویلسون اذعان دارد که چیزها و فرآیندهای طبیعی از راه های بسیاری برای ما اهمیت دارند و به همین ترتیب تغییرات حاصل در آنها، و از جمله تغییراتی که ما خود به وجود می آوریم، نیز به راه های بسیار بر رفاه ما تاثیر خوب و یا بد می گذارند. یکی از بنیادی ترین عرصه های مورد توجه طرفداران محیط زیست، تنوع گونه های موجودات روی زمین ( تنوع زیستی ) است. انقراض گونه ها فرآیندی است کاملا مستقل از فعالیت های انسانی که طی هزاران سال در جریان بوده است اما فعالیت های انسان، از جمله انهدام جنگل های پرباران، این فرآیند را شدیدا سرعت بخشیده است. بسیاری از طرفداران محیط زیست عقیده دارند که افزایش سرعت انقراض گونه ها به راه های مختلف منافع انسان را تهدید می کند. ویلسون در مقاله زیست محیطی اش، دلایلی زیادی را برای حفظ تنوع زیستی می آورد از جمله: یک دلیل آن است که گونه های خاص حیوان و گیاه برای ما دارو، غذا و مواد خام فراهم می کنند و از بین رفتن تنوع زیستی ما را از منبع این گونه چیزها قطعا محروم خواهد کرد. به عنوان دومین دلیل، پیش بینی این که کدام موجودات در نگهداری اکوسیستم ها که تعمیم حیات ما به آنها وابسته است، اهمیت تعیین کننده دارند، غیر ممکن است. ویلسون نه عقیده دارد که تنها همین دلیل وجود دارد، و نه فکر می کند که تنها پذیرفتن اهمیت خدمات طبیعت برای به وجود آمدن اخلاق محیط زیست دیر پا کفایت می کند، چرا که، با پذیرش آن، امکان این توهم به وجود آمده یا تقویت می شود که انسان می تواند برای این گونه خدمات جایگزینی بجوید، تا آن جا که حتی محیط های زیست مصنوعی برای خود بسازد. حتی اگر چنین چیزی میسر می بود ( که ویلسون امکان چنین محیط زیست ساختگی را نمی پذیرد)، باز هم این فکر اهمیت این واقعیت را که انسان هم دوش با سایر گونه های تکامل یافته و طبیعت ما و به خصوص کیفیات عاطفی آن تا حد بسیار وامدار و منشا و تاریخ بر هم کنش بین گونه ما و سایر گونه هاست، نادیده می گیرد. دلیل سوم و آن که برای درک و شناخت از خود نیاز به تمامی تنوع جهان طبیعت داریم، جهانی که رمز منشا ما در آن نهفته است. چهارمین دلیل آن که از گذشته تکاملی ما نیازهای عاطفی سر می کشد که تنها تماس ما با جهان طبیعت آنها را سیراب می کند، مثل کوهنوردی، شکار، ماهیگیری، تماشای پرندگان، باغبانی و. . . تفاوت های موجود بین این دلایل را زمانی می توان به بهترین وجه دریافت که آنها را به صورت تفاوتهایی که فلاسفه معمولا بین ارزشهای ابزاری و غیر ابزاری قایل هستند، ببینیم. که جین هوارت به این مطلب پرداخته است. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده