رفتن به مطلب

انسان در جایگاه خدا


ارسال های توصیه شده

فردی را پيش خليفه بردند.

 

او را ديد بر تخت نشسته، ديگران در زيرايستاده، گفت: السلام‌عليك يا الله.

 

گفت: من الله نيستم. گفت‌: يا جبرئيل. گفت: من جبرئيل نيستم.

 

گفت: الله نيستي، جبرئيل نيستي، پس چرا بر آن بالا رفته تنها نشسته‌اي؟ تو نيز به زيرآي و در ميان مردمان بنشين.

 

رساله دلگشا

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 61
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

رافق تقي: اروپا و ما

 

 

 

ترجمه این مقاله که توسط گروه اینترنتی مبین صورت گرفته است:

 

نويسنده: رافق تقي، نشريه «صنعت قزئتي»، اكتبر 2006

 

 

 

اروپا نه تنها به دليل موقعيت جغرافيايي، بلكه از منظر واقعيت هاي معنوي، انسان را به تفكر وادار كرده است. زيرا ارزشهاي اروپايي در اصل پيروزي همه بشريت است. اين مساله نبايد باعث ايجاد تكبر در اروپاييان شود. صرف نظر از اينكه متاسفانه اين تكبر گاه و بيگاه خود را نمايان مي كند و حتي در كسوت فاشيسم جسماني شده، يا به صورت علني ميليتاريزه و مهاجم خود نمايي مي كند.

 

 

 

البته، فاشيسم اشتباه نابخشودني اروپا بود. ايده هاي آزادي و بشر دوستانه كه در اروپا يا به عرصه نهاده در همانجا نيز واقعيت و كاربرد دارد. به دليل تطابق خواسته هاي معنوي آنها با همين ايده ها است كه مسيحيت در اروپا جا افتاده است. هيچ دين ديگري نمي تواند در اروپا گسترش يابد. اروپا همواره ارزشهاي دروغين اديان ديگر از جمله اسلام را رد كرده و مي كند.

 

 

 

اسلام حقه بازي اخلاقي است؛ بشر دوستي اسلام را نمي توان باور كرد. معيار هاي بشر دوستي اسلامي هنوز هم تاب مقاومت در برابر ايرادهاي ماترياليسم و ديالكتيكي را ندارد كه آنها را حفظ كرده و ياد گرفته ايم. اسلام همشكل استعمار شرقي است و صرفاً مي تواند به عنوان يكي از انواع استعمار محسوب شود. اسلام هرگز نمي تواند از نظر معنوي بر اروپا چيره شود و قدرت آن را نيز ندارد؛ با اينكه آن را درون تابوتي بر شانه هاي امپراتوري عثماني گرداندند. ولي نتوانستند جايي براي بر زمين گذاشتنش بيابند و دوباره به مشرق زمين آوردنش و به سوي قبله خواباندند. كسي كه به حضرت عيسي ايمان آورده است هرگز دماغش را با حضرت محمد پاك نمي كند ( در متن اصلی: هرگز برای حضرت محمد بینی اش را هم پاک نمی کند یعنی تره هم خورد نمی کند - ا.ترابی) حضرت محمد به عنوان پدر فتواهاي جنگ در مقايسه با حضرت عيسي، صرفاً مخلوقي ترسو(در متن اصلی: ترسناک - ا.ترابی ) است. اسلام حداكثر مي تواند به صورت جمعيت هاي كوچكي در اروپا پيش برود. شايد كشوري هم پيدا شود كه يكي دو نفر شخص فيزيكي و يا تروريست نمايندگي اسلام را در آنجا داشته باشند.

 

 

 

اروپا امكاني است كه از دست شرق خارج شده است. شرق نتوانست آزادي انسان را درك كند و يا آن را نخواست. ازادي انسان از نظر اهميت آن در مشرق زمين، مساله اي است كه در پايين ترين سطح مي خزد. به انساني كه ازاديهاي اجتماعي از وي سلب شده، خوشبختي هاي خيالي در سطح طريقتهاي ظلماني اسلام بشارت داده مي شود. با فلاكتها راه سست بهشت به عنوان راه خروج از باتلاقهاي اجتماعي نشان داده مي شود. اسلام باعث ايجاد اصول رياكارانه در ساختار هاي كشور مشرق زمين شده است. سيستم طوايف بدوي مشرق زمين را تماماً به ورطه ورشكستگي مي كشاند و ته مانده تفكرات و ايده هاي روشن اجتماعي مشرق زمين را ناكار آمد مي كند. روحانيت در جهان اسلام صرفاً عبارت از افزايش ممنوعيت ها و عقب ماندگيها و تكميل تدريجي آنها است.

 

 

 

غرب همواره تابع ديالكتيك و شرق هم تابع متافيزيك بوده است. پيشرفت ظاهري در فضاي اجتماعي متافيزيك شرق قابل مشاهده است. در خلال جهش هاي غرب به سوي جلو، به نظر مي رسد، شرق يه سوي عقب گام بر مي دارد.

 

 

 

همه تلاش هاي آذربايجان در ايجاد نظامي لائيك متاثر از اروپا است. مردم اذربايجان با اين تلاش هاي مخلصانه خود ثابت كرده اند كه عضو تام الاختيار خانواده اروپا هستند. مناسبات دولت ما با كشور هاي اسلامي دل تنگ كننده ، اجباري و به لحاظ ديپلماتيك، ساختگي است. اسلام به عنوان نشانه اجبار- ضروريت و باقي مانده خشونت شرقي توسط متفكران آذربايجاني ادراك مي شود. در طول تاريخ حتي در تاريخ نوين ما احترام «خالصانه» رهبران آذربايجان به اسلام عمدتاً از منافع «تخت و تاج» آنها ناشي شده است. مسلمانان فقط بعنوان قشر راي دهنده به درد اين آنها خورده و از جمله موانعي هستند كه رفع آن ضروري است.

 

 

 

به اندازه فرقي كه ميان من و پاپ وجود دارد، مسئولان دولت آذربايجان نيز به همين اندازه از مسلمان بودن فاصله دارند.

 

 

 

ترك آذربايجاني حتي در حيطه رژيم افراطي دين- شيعي ايران نيز توانسته تا اروپايي بودن خود را حفظ كند. فشار ها و هرگونه فرسودگي ها و تلاش ها براي يكسان سازي قومي توسط شوونيست هاي فارس بي اثر بوده است. توجه كنيد، همتباران جنوبي ما عمدتاً به اروپا مهاجرت مي كنند. اين بازشناسي روحي بدون اينكه نيازي به توضيح و استدلال داشته باشد خود را ثابت كرده است؛ بايد استفاده حداكثر از آن صورت گيرد. در واقع، مي توانم بگويم كه هر عنصري بيگانه در وجود اذربايجاني كه داراي ماهيت اروپايي است ولي در شخصيت آن خصلت هاي شرقي وجود دارد بعنوان يك نقصان به چشم مي آيد.

 

 

 

وجود خصلت شرقي در شخصيت آذربايجاني هيچ چيزي به سيستم ارزش هاي آن اضافه نكرده است.

 

 

 

روسيه نيز نخواست خود را از غرب جدا كند و حقي در زماني كه در معرض تجاوز هاي نظامي پيوسته غرب قرار گرفته بود. پطر اول بدون اينكه از اين شاخه به آن شاخه بپرد، بطور قاطع و با جسارت حرف خود را زد. وي كاملاً موفق به پيوند دادن اروپا به روسيه شد. فرهنگ و ادبيات روسي كاملاً متاثر از اروپا است.

 

 

 

همه كشور هاي جهان به شيوه هاي مختلف مشغول به تامين آزادي هستند. آنها هنگام بررسي مساله حقوق بشر، اروپا را الگويي براي خود قرار مي دهند. زيرا ارزش هاي اروپايي عامل پيشرفت غير قابل پيشگيري است. حقوق بشر كشف اجتماعي اروپا است و فقط مدل اروپايي حقوق بشر قابل قبول است.

 

 

 

فرهنگ اروپا توانست وحشي گري موجود در خصلت بشري را رفع كند. جنايات به حداقل رسانده شود و ديگر به بقاي اين عامل در زندگي بشري نيازي باقي نماند.

 

 

 

انسان براي اولين بار در اروپا توانست برخود غلبه كند، تا حد امكان از شر دور شده و به خير نزديك شود. اروپا نيز مرحله گذر از انقلاب هاي خونين را سپري كرد اما اين را مايه تجربه خود قرار داد و اين بار نيز قبل از همه به آنها «نه» گفت.

 

 

 

امتناع از انقلاب ها، برتري غرب نسبت به شرق است. فقط جوامعي زيبا هستند كه در آنها نيازي به انقلاب هاي سياسي- اجتماعي باقي نمانده است.

 

 

 

در اينجا بايد متذكر شد كه جهش هاي علمي و فني امريكا و اسياي جنوب شرقي نيز نشات گرفته از علم اروپا مي باشند. اگر اروپا نبود شايد هنوز هم دنيا بر اين عقيده مي ماند كه خورشيد به دور زمين مي گردد. شايد شرق هنوز هم فكر مي كرد كه زمين بر روي شاخ گاو قرار دارد.)

 

 

 

اروپا هم اينك تحقيقات معنوي- قومي و تاريخي فلسفي وزين را به پايان رسانده است و توانست آن را به وضعيتي مفيد، لازم و لايق برساند. اكنون انسان اروپايي در حال ديدن بهره تحقيق و تفكر قرن هاي بسيار خود است. زيرا اين انديشه ها و تحقيق ها بيش از همه واقع بينانه و منطقي بوده است. حيات واقعي انسان فقط با اعمال منطقي موجوديت مي يابد. بي منطقي جدا شدن از عقل و بي فايده است.

 

 

 

گويا تفكرات انسان شرقي براي حيات نبوده و نمي توان هم فهميد كه براي چيست. فيلسوف غربي به مانند فيلسوف شرقي بازي در نمي آورد و خود را به صوفي گري، گيجي و يا ديوانگي نمي زند. بلي فيلسوف شرقي بطور كامل يك بازيگر است و تمامي دروغين است. فيلسوف شرقي فقط براي آنكه حرفي زده باشد سخن مي گويد. مقصد- راه يا معلوم نيست و يا اينكه بي نهايت غير قابل درك است. در هر صورت مرام آن است كه روي آن را به آخرت معطوف كند. مكتب فيلسوفهاي شرقي يك سيستم تفكر محدود درون اسلامي است. بايد گفت كه پايبندي به اسلام به منزله فضيلتي براي فيلسوف محسوب نمي شود.

 

 

 

زيبايي خلاقيت نيچه فقط در دور بودن او از دين بود. اما هر قدر كه در داستايوفسكي پايبندي به دين جاذبه دار ديده شود، اين مساله براي او واجب نبود. داستايوفسكي دور مانده از مسيحيت به مراتب جالبتر و ريشه دار مي بود.

 

 

معمولاً تحليلهاي مقايسه يي در مورد شرق و غرب با حسادت، بي صبري و گاهاً حملات شديد مواجه مي شود. اين نوشته ناگهاني را در حال نوشتنم كه تمامي فشار ها و حملات در مقابل چشمانم قرار داشت. علاوه بر اين مي گويم: هنوز ادامه دارد.

 

 

رافق تقي

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...