رفتن به مطلب

زنان در شاهنامه


ارسال های توصیه شده

فردوسي منادي عزت و شرف ملت ايران و شاهنامه ، معتبر ترين و موثق ترين سند هويت تاريخي و ملي اياران است . بنابراين سرچشمه و منبع چنين اثري از روزگاري است كه ايرانيان و ديگر قومها به عنوان آريايي ، شناخته شدند . همين جهت ما نيز به بررسي مقام اجتماعي و سياسي زن در اين اثر بزرگ مي پردازيم تا بيش از پيش براي همگان آشكار گردد كه شاهنامه ، حقيقتي پيوسته با سرگذشت اقوام ايراني يا به عبارتي ، آرياي كه هويت اصلي و شخصيت انساني فرد ايراني را نمودار مي سازد .

همانگونه كه آقاي دكتر منوچهر مر تضوي گفته اند " اگر كساني شاهنامه را مجموعه ي افسانه ها و داستانها ي پهلوي يا مجموعه ي داستانها و سرگذشت پادشاهان بپندارند قطعا اشتباه مي كنند شاهنامه مجموعه ي منسجمي از اساطير باستاني و روايات تاريخي سنتي و داستانهاي پهلواناني است كه سرگذشت اقوام ايراني را در چهار چوب آرمان ملي منعكس مي سازد و شهرياران و پهلوانان و زنان شاهنامه نماينده ي ادواروحوادث فراموش شده و نمودار ازلي شخصيت انساني ايراني و ايستادگي و پيكار غم و شادي و بهروزي و تيره روزي و اصلاح و فساد او به شمار مي روند .

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در مطالعه آثار ادبى, فراوان به چهره زن برمى خوريم. چهره اى كه در هر نگاه رنگى ويژه دارد و در هر سخن, شكلى خاص. و بهتر آنكه زبان حال آن را از زبان مولانا بشنويم كه:

هر كسى از ظن خود شد يار من

وز درون من نجست اسرار من

 

و بدين ترتيب او را مى بينيم كه از هر جمعيتى نالان است و جفت بدحالان و خوشحالان. عنصر زن تشكيل دهنده بخش عمده اى از ادبيات ماست و ادبيات ما عكس برگردان تاريخ اجتماعى و فرهنگ ما. گاه نگاه به زن از چشم عاشقى و دلبرى است و گاه از سر هوسبازى و طمع ورزى و گاه به عنوان موجودى ضعيف و ناتوان كه سزاوار رحم و شفقت است و كمتر نگاه انسانى به اين عنصر سازنده اجتماع بشرى, شده است. در اين قسمت و چند قسمت آينده برآنيم تا چهره زن را در آيينه ماندگار ادبيات فارسى به گونه اى گذرا به تماشا بنشينيم و مطمئنا با نظر به گوناگونى نگاهها, قضاوت آسان خواهد بود. اما تذكر اين نكته در همين ابتدا ضرورى است كه در هرجا سخن از زن ـ به طور كلى يا به طور مشخص ـ رفته است, هويت زن هميشه صنفى در نظر گرفته شده است نه فردى. و اين هويت صنفى را در سخن از زنان بد و ناشايست به روشنى مى بينيم كه خطاى يك فرد ـ كم و بيش ـ به حساب همه گذاشته مى شود درحالى كه مردان از چنين تعميم ناخوشايندى بركنارند و هيچ گاه خطاى يك مرد به حساب صنف و گروه مردان ـ يا جنس مردان ـ گذاشته نمى شود.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شاهنامه از دو بخش عمده تشكيل يافته است:

1 ـ بخش اساطيرى كه شامل دوره پهلوانان و حكايت و افسانه هاى ملى ايران است و قسمتهايى از قصه هاى اوستا در آن يافت مى شود.

2 ـ بخش تاريخى كه پايان سلسله ساسانيان و انقراض آن سلسله به دست اعراب مسلمان را دربردارد؛در شاه نامه فردوسی نزديک به ۲۰ زن نقش آفرينی كرده اند که البته بيش تر آنها در دوره پهلوانی می زيند.

بحث پيرامون مقام زن و ارزش اجتماعي و سياسي آن چيز بديع و تازه نيست ، چه از دورانهاي گذشته دانشمندان و متفكران در اين باره سخناني را بيان كرده اند و مسائلي را موافق يا مخالف مطرح و در كتب و مقالات متعدد به رشته تحرير در آورده اند و با تعريف و تمجيد يا بالعكس خرده گيري و سرزنش ، نظرهاي خود را ابراز داشته اند پس قصد ما در اين مقال بيان مقام زن و برشمردن صفات و خصائل او نيست و نمي خواهيم درباره ي موجودي كه تقريبا بيش از نيمي از جمعيت هر يك از

 

كشورهاي جهان را تشكيل مي دهد صحبت كنيم ، بل كنكاشي است در نامه ي باستان حكيم طوس و بيان آرا ي اين حكيم درباره ي زنان است، كه با آوردن شاهد مثالهايي پاي صحبت حكيم مي نشينيم و ازاو بهره مي گيريم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

زنان عادي

زنان عادي در روند رويدادهاي داستانهاي شاهنامه گاه گاه نقش آفرين هستند . ما در اين پاره از سخن در نهايت كوتاهي به كساني از آنان اشاره مي كنيم . در داستان زال و رودابه به زني بر مي خوريم كه ميانجي عشق ميان اين دو دلداده است . اين زن در هيئت فروشنده ي گوهر و جامه از سوي زال به كاخ مهراب رفت و آمد مي كند و در يكي از همين آيندوروند هاست كه سيندخت به وي بدگمان مي شود و سرانجام با اعتراف رودابه به عاشق شدن خويش به زال اين زن را به عنوان ميانجي خود و زال معرفي مي كند .

زن مكاري كه به خواهش سودابه به دار وسقط جنين مي كند و دو كودك نا رسيده از او فرو مي افتد و سودابه آن دو را فرزند خود اعلام مي كند و نيرنگ سودابه را پنهان مي دارد .

زن گازر كه در پروردن داراب نقش مادر را بازي مي كند دخترك ريسنده ي هفتواد كه باعث رونق كار پدر خويش مي شود ، مادر كفشگر زاده ي نوكدخدا كه از زنان زيان آور شاهنامه است ، چهار دختران كاردان و دلبراي آسيابان ،سه دختران برزين دهقان (ماه آفريد ، فرانك ، شنبليد ) آرزوئ دخترهنرمند ماهيار گوهرفروش،زن شيردوش كه ازبهرام پذيرايي مي كند. پيرزني كه فال آيين گشسب را مي گيرد و او را كشته شدن بر دست همشهري آزاد شده اش مي آگاهاند ، سه تن زناني كه يكي بكرو ديگري شويمند بي فرزند و سومي شويمند باردار است ، همه و همه نمودار چهره ي زن در گذشته به شمار مي آيند .

درپايان اين پاره سخن بد نيست اززنان شهر هروم كه همان آمازونهاي اساطير يونان ياد كنيم ؛

زنان اين شهر يك پستان بيشتر ندارند و در تير اندازي استوارند :

سوی راست پستان چو آن زنان

بسان يكي خار بر پرنيان

سوي چپ به كردار جوينده مرد

كه جوشن بپوشد به روز نبرد

 

ج7،ص74،ب1237_1238

اين زنان در پاسخ نامه ي اسكندر از خود بدينگونه سخن مي گويند :

بي اندازه در شهر ما بر زن است

به هربر زني برهزاران زن است

همه شب به خفتان جنگ اندريم

زبهر فزوني به تنگ اندريم

ز چندين يكي را نبوده است شوي

كه دوشيزه گانيم و پوشيده روي

ج7،ص75،ب1261_1263

  • Like 1
لینک به دیدگاه

زنان درباري و وابسته به دربار

اين زنان در چهره ي دختر خانه ، مادر، همسر ، ومعشوقه كه در آن صورت متعهد انجام كاري در بيرون خانه نيستند و يا در چهره ي شاه ، شهبانو ، گنجور ، سپهسالار ، پهلوان ، كنيز ، پرستنده ، دايه ، دلال محبت ، فال بين ، ريسنده و... كه در روند رويدادها در بيرون از سراي خويش انبازي دارند ، ظاهر مي شوند .

بلند آوازه ترين زنان كاخ نشين شاهنامه اينا نند :

)شاهان

هماي ، پور اندخت و آزرم دخت شاهنشاهان ايران ، قيدافه ملكه ي اندلس ، مادر تلخند ، گوملكه ي بخشي از هندوستان؛ بلند پايه ترين زنان شاهنامه اند . از اين پنج زن هماي بر منش وقدرت پرست و قيدافه و مادر تلخند و گو خردمند و با تدبير و كاردان اند . اما پور اندخت و آزرم دخت از امتياز ويژه ايي برخوردار نيستند .

)شهبانوان

هر چند كه رد گزارش بالغ بر هفتاد شاه ايراني و انيراني شاهنامه رد پاي چند شهبانو رابيشتر نمي توان گرفت ، در اين گروه به شخصيتهاي ممتازي باز مي خوريم ؛ سيندخت همسر مهراب كابل خداي نخستين شهبانوي برازنده ي شاهنامه است

آميزش خردمندي و وقار با عواطف زنانه و مادرانه در شخصيت اين زن به راستي تحسين برانگيز است . او در نهايت زيركي و كارداني كار عشق دختر خويش رودابه را با زال، جهان پهلوان زاده يايراني به سامان مي آورد . زني است چيره زبان و بر خوردار از توانايي در رام كردن شوي سركش و آتشين مزاج خويش است .

وي شهبانوي استوار، مادر سزاوار است كه انگار دانا زني از روزگار ماست . گشاده نظر، بي ريا و پاكدل است و به دقايق رفتاربا ديگران به خوبي آشناست نمونه ي اين آشنايي رفتن وي به فرستادگي مهراب به نزد سام است .سيندخت ازاين سفارت پيروزمندانه به كابل باز مي گردد و از سام پيمان مي گيرد كه با كابليان نستيزدوهمسري زال و رودابه راپذيرفتار شود.

سودابه همسر كاووس شاه نيز يكي از شخصيت هاي ممتاز شاهنامه است . هوسبازي ،شيطنت وسنگدلي اين زن را با هيچيك از زنان حماسه نمي بينيم . منشهاي او يادآورمنشهاي زليخاست همان گونه كه سياوش معشوق وي يوسف را تداعي مي كند ، سودابه با همه كژكرداريهايش چهره ايي راستين از زن است و نقطه هاي روشن نيز در سرگذشت او توان يافت كه يكي از آنها وفاداري وي به شوي به هنگام اسارت او در بند شاه هاماوران است

  • Like 1
لینک به دیدگاه

وقتي پس از به بند كشيدن كاووس ، شاه هاماوران پرستندگان را به سراغ سودابه گسيل مي كند تا او را به كاخ بياورند سودابه زبان به نكوهش نيرنگبازي پدر مي گشايد و فرستادگان او را سگ مي خواند تا دم مرگ در كنار شوي خويش خواهد ماند :

چو سودابه پوشيدگان را بديد

زبر جامه ي خسروي بردريد

به مشكين كمند اندرآويخت چنگ

به فندق گلان رابه خون دادرنگ

بديشان چنين گفت كاين كار كرد

ستوده ندارند مردان مرد

چرا روز جنگش نكردند بند

كه جامه ش زده بود و تختش سمند

سپهدار چون گيو وگودرز و طوس

بدريد دلتان ز آواي كوس

همي تخت زرين كمينگه كنيد

زپيوستگي دست كوته كنيد

فرستادگان را سگان كرد نام

همي ريخت خونابه بر گل مدام

جدايي نخواهم زكاووس گفت

وگر چه لحد باشد اورادنهفت

چوكاووس را بند بايد كشيد

مرا بيگانه سر ببايد بريد

ج2،ص137،ب167-175

مادر سياوش هم از زنان بلندآوازه ي حماسه ي ايران است . هرچند حماسه پرداز از نام او آگاهي نمي دهد ،مارا با نشان اوآشنا مي كند.اواز خاندان گرسيوز واز تبار فريدون است . طوس و گيودر نخجير گاه او را مي يابند و برسرتصاحب او با يكديگرخلاف مي كنند وسرانجام به نزد كاووس مي آورند تا وي در اين باره داوري كند . كاووس او را به شبستان خويش مي فرستد ؛ازشگفتيهاي چرخ اين است كه اين بانوبا فرزند خويش سياوش سرنوشتي همانند دارند،

هر دو از كژكرداري پدر به بيگانه پناهنده مي شوند

  • Like 1
لینک به دیدگاه

كتايون همسر گشتاسپ و دختر قيصر روم و مادر اسفنديار است .اين زن به انگيزه ي خوابي كه ديده است گشتاسپ را از ميان حاضران انجمني كه پدر به آهنگ گزينش جفت براي او بر پا كرده است،بر مي گزيند اين كار خشم قيصر را بر مي انگيزد ، قيصر به ناچار به زناشويي كتايون و گشتاسپ گردن مي نهد اما از ياري كردن به آنان دريغ مي ورزد . كتايون در نهايت وفاداري با شوي خويش در روزگار آوارگي در روم سر مي كند و سرانجام با هم به ايران مي آيند و روزگار سختي پايان مي گيرد ؛ فردوسي از كتايون به خوبي ياد مي كند و او را خردمند و روشندل و شادكام مي خواند :

 

يكي بود مهتر كتايون به نام

خردمند و روشندل و شادكام

ج6،ص21،ب225

 

وقتي قيصر او را از گنج و تاج و نگين محروم مي كند و از او مي خواهد تا به همراه شوي آواره و بيگانه ي خويش دربار را ترك گويد ، گشتاسپ به او پيشنهاد مي كند كه به جاي وي كسي ديگر از نامداران انجمن را بر مي گزيند و اينگونه به بخت خويش پا نزند كتايون مي گويد : من با تو خرسندم و به تاج و تخت نمي انديشم :

چنين گفت با دختر سر فراز

كه اي پروريده به نام و به ناز

زچندين سرو افسر نامدار

چرا كرد رايت مرا خواستار

غريبي همي بر گزيني كه گنج

نيابي و با او بماني به رنج

ازاين سرفرازان همالي بجوي

كه باشد به نزد پدرت آبروي

كتايون بدو گفت كاي بد گمان

مشو تيز با گردش آسمان

چو من با تو خرسند باشم به بخت

تو افسر چراجويي و تاج و تخت

ج6،ص24،ب265-270

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اندرزهاي اين زن به اسفنديار فرزند خويش به هنگاميكه آهنگ رفتن به زابلستان را دارد ، نمودار خردمندي و بزرگواري او است ،از گونه ي ياد كرد وي از جهان پهلوان پيداست كه از عواطف سرشار مادرانه بر خوردار است و مهرباني در او ريشه ي كهن دارد .

هماي كه از وي به هنگام ياد كرد از شاهان زن نام برديم در روزگار بهمن شهبانوي ايران است ، بهمن پدر او وي را به همسري بر مي گزيند و از انبوهي عشقي كه به هماي دارد با آنكه او را پسري ساسان نام است به جانشيني خويش بر مي گزيند ، در شاهنامه از روزگار شهبانوي هماي به آگاهي خاصي باز نمي خوريم .

ناهيد دختر فيلقوس و همسر داراب ، مادر روشنك و همسر دارا ، روشنك همسر اسكندر ، دختر اردوان و همسر اردشير، دخترمهرك نوشزاد و همسر شاپور اردشير ،سپينود دختر شنگل و همسر بهرام گور ، مريم دختر قيصر ، گرديه خواهر بهرام چوبين و شيرين همسر خسرو پرويز از ديگر شهبانوان ايران زمين هستند كه از ميان آنان دختر مهرك نوش زاد ، سپينود ، گرديه و شيرين از ويژگيهاي منشي در خور اعتنايي برخوردارند . دختر مهرك ، دلير و گستاخ ، زبان آور و بزرگوار است و شاپور دل به همين سجاياي وي مي بندد و او را به همسري بر مي گزيند .

سپينود با وفا ، مهربان فرمانبردار و راز دار است . هم اوست كه زيان را به تدبير از شر حاكم وارونه كاري كه پرويز بر آنان گمارده است مي رهاند.نقطه سیاه زندگي او كشتن بي شرمانه ي شوي خويش گستهم خال پرويز است كه از جاه طلبي و قدرت پرستي او حكايت مي كند .شيرين وفادار و دلربا اما در عين حال رشك و ورز و سنگدل است . هم اوست كه به مريم هووي خويش زهر مي خوراند و او را به هلاكت مي رساند .

از شهبانوان ايراني در شاهنامه گاه گاه سخن به ميان آمده است اما از آن روي كه رد روند كرداري داستانها نقش چنداني نداشته اند، حماسه پرداز ويژگيهاي آنان را باز ننموده است و ما تنها از خاتون همسر خاقان چين و مادر زن بهرام چوبين كه زود باوري وساده دلي او به مرگ داماد وي انجتميده است ياد مي كنيم . اين زه مهر خاقان را هنگامي كه مست به خواب است بر پاره ايي گل مي افشارد و به فراد مي دهد و اين مرد قلون پوستين دوز را به مرد اين پروانه با دشنه به سراغ بهرام چوبين گسل مي كند .

  • Like 2
لینک به دیدگاه

)شاهدخت

از شاهدخت هاي ايراني ارنواز و شهرناز دختران جمشيد ، هماي و به آفريد دختران گشتاسپ از ديگران بلند آوازه ترند اما هيچيك از ويژگيهاي منشي آشنايي بر خوردار نيستند و چهره ي آنان را با چهره ايي كه از زن به طور كلي مي شناسيم فرق چنداني نيست ، تنها نكته ي در خور ياد كرد در باب آنان انبازيشان در اسارت است . هر چهار شاهدخت دوران تلخ به ناكام زيستن در بند بيگانگان را مي آزمايند .

دختران جمشيد هزار سال به كام ضحاك مي زيند و سرانجام بر دست فريدون به آزادي مي رسند . دختران گشتاسپ هم به هنگام تاختن كهرم به بلخ به اسارت تورانيان در مي آيند و در دژ رويين زنداني مي شوند اما پس از چندي به پايمردي اسفنديار از بند دشمن مي رهند و به ايران باز مي گردند ، روشنك دختر دارا و نوشه دختر زيبارويي است كه به روايت شاهنامه از تبار نرسي است و در حقيقت با چهار شاهدخت پيشين بختي هماهنگ دارند ، اينان به ناكام با دشمنان و در كنار آنان زندگي مي كنند .

روشنك در شبستان اتسكندر گجسته و نوشه در حرمسراي طاير غساني روزگار مي گذرانند . شمار شاهدختها ي ايراني در شاهنامه انمدك نيست . دختران سرو پادشاه يمن و همسران پسران فريدون ، رودابه دخترمهراب كابلي وهمسرزال ، سودابه دختر شاه هاماوران و همسر كاووس،

تهمينه دختر شاه سمنگان و همسر رستم ، فرنگيس دختر افراسياب و همسر ساوش ، منيژه دختر افراسياب و معشوقه و همسر بيژن ، كتايون دختر قيصر روم و همسر گشتاسپ ، ناهيد دختر فيلقوس و همسر داراب ، دختر كيد هندي و همسر اسكندر ، سپينود دختر شنگل و همسر بهرام گور ، دختر خاقان چين و همسر بهرام چوبين و... از اين شمارند.

از ميان آنان سودابه و رودابه و تهمينه و منيژه عاشق پيشه اند و عنان و اختيار دل خويش را به آساني ازدست مي دهند وفرنگيس وكتايون وسپينود مهربان، فداكار و خردمند اند و ديگران را ويژگي منشي برجسته ايي در كار نيست .

 

منابع

ابوالقاسم ، فردوسي ، شاهنامه ، انتشارات امير كبير ، تهران : 1370

صرامي ، قدمعلي ، از رنگ گل تا رنج خار ، انتشارات سخن ، تهران :1365

progress.gif

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...