رفتن به مطلب

جوگیرهای بالفطره ...


Neutron

ارسال های توصیه شده

جو چیست ؟! ... جو گیر کیست ؟! ... چه کسی جوگیر میشود و چرا آیا ؟!

 

آیا شما تا به حال جوگیر شده اید ؟! .... تعریف شما از جو و البته جوگیری چیست ؟!

اصلا جو شما را می گیرد یا شما در جو گرفتار میشوید آیا ؟!

آیا درسته که میگن آدم رو ســــــــــــــــــگ بگیره، جو نگیره !!؟!

 

جـــــــوگیری یا جـــــــــو گرفتن مسئله جـــــــــو است !!!

***

این جیمی نوتــــــــــــــــــــــــــــرون است ملت ...

رانده ای از انجمـــــــــــــــــــــن نواندیشان !!!

برای شما که حوصله بحث های تخصصی رو ندارید و همه پســـــــــــــــــت تخصصی برای شما پست بده!!! w58.gif

 

***

 

برخی از نمونه های جوگیری:

 

سکانس اول- جوگير شدن در تكه پاره كردن تعارف

 

تعارف كردن تا اندازه‌اي كه احترام خود را به طرف مقابل نشان دهيم خيلي خوب است، اما ادامه دادن آن مشكل‌آفرين و دردسرساز است. خدا آن روز را نياورد كه در تكه پاره كردن تعارف جوگير شويم، مثل همين: شام تشريف بياوريد پيش ما. نه، قربان شما. تعارف مي‌كنيد؟ نه، به خدا چه تعارفي. پس حتما بياييد. نه جان تو، از اكباتان تا تهرانپارس كه بيايم ساعت 12 شب مي‌شود. اشكال ندارد ما بيدار هستيم. تعارف نمي‌كنم. جان من بيا. خيلي ممنون. مرگ من بيا. يك شب ديگه ان‌شاءالله. نكند از ما بدت مي‌آيد! اين چه حرفيه. پس جان عزيزت پاشو بيا.... يك ساعت بعد، مرد حسابي دارم التماست مي‌كنم پاشو بيا ديگه، الو، الو، الو.... بي‌معرفت قطع كرد.

 

داشتيم از رستوران محل كارمان خارج مي‌شديم كه.... شما بفرماييد. نخير شما بفرماييد. نه آقا شما بزرگ‌تريد، اول شما بفرماييد. نخير، اين چه فرمايشي است، شما سمت راست هستيد اول شما بفرماييد. تا اين‌كه آقا رضا از روي احترام آنچنان دست من را كشيد كه آستين پيراهنم از شدت احترام ايشان داشت پاره مي‌شد. سعيدخان هم كه جوگيرتر شده بود اصرار داشت كه اول حاج آقا به دليل محاسن سفيدشان تشريف ببرند. به همين دليل مدام از پشت، حاج آقا را هول مي‌داد و مي‌گفت: « جان حاج آقا نمي‌شود. اول شما بفرماييد.» حاج آقا هم مقاومت مي‌كرد تا اين‌كه طفلك حاج آقا با مخ رفت تو ديوار رستوران و بي‌زبان كف رستوران پخش شد، اما سعيدخان باز هم ول كن نبود و زير لب مي‌گفت: «از بس اين حاج آقا يك دنده است.» icon_razz.gif

 

جوگير شدن در رانندگي

 

امروز بعد از حدود يك ماه براي اولين بار توانستم قلمي دست بگيرم و خاطره آن روز مصيبت‌بار را بنويسم. داستان از اين قرار بود كه داخل خودروي پيكان مسافركش از بزرگراه همت به سمت غرب در حال حركت بوديم. همه چيز خوب و عالي بود. هوا بهاري و خورشيد در سينه آسمان آبي و ترافيك هم به قول همان خانم داخل راديو زيبا و در حال حركت بود تا اين‌كه بغل دستي من به خودروي پژويي كه داشت بين ساير خودروها لايي مي‌كشيد اشاره كرد و گفت: «عجب دست فرموني داره!» كه‌ اي كاش زبانش را مار مي‌گزيد و اين حرف را نمي‌زد. بعد از آن بود كه پرواز با پيكان را تجربه كرديم! و فهميديم پرواز كردن كار ساده‌اي است اما فرود آمدن سخت دشوار است! خلاصه آقاي راننده كه به غيرتش برخورده بود گفت: «جون شما الان سوكسش! مي‌كنم» و ما هر چقدر سعي كرديم او را از سوسك كردن آن راننده بيچاره منصرف كنيم فايده‌اي نداشت كه نداشت. مدام زير لب زمزمه مي‌كرد: «الان دست فرموني نشونتون بدم كه تا عمر دارين فراموش نكنين» چقدر هم راست مي‌گفت، واقعا من يكي تا آخر عمرم فراموش نمي‌كنم، البته پرواز با پيكان چيز ساده‌اي نيست كه براحتي بتوان فراموش كرد. همه چيز داشت بخير مي‌گذشت تا رسيديم به قسمت فرود پيكان در اتوبان. عرض كردم كه فرود كار سختي است آن هم روي گارد ريل وسط اتوبان! icon_pf%20%2834%29.gif

 

جوگير شدن تماشاگران فوتبال

 

يك ساعتي از اتمام مسابقه فوتبال گذشته بود، اما رگ‌هاي گردنش هنوز بشدت متورم بود. در طول زندگي پربارش به مرغ هم لگد نزده بود چه برسد به توپ فوتبال، اما با عصاي زير بغلش قسم مي‌خورد اگر داخل زمين بود حداقل 5 گل مي‌زد. جوگيرتر كه مي‌شد معتقد بود تيم مورد علاقه‌اش بالاي 100 درصد طرفدار دارد. اگر با او وارد بحث مي‌شديد براي اثبات اين‌كه تيم آنها پرطرفدارترين تيم جهان است دلايل قانع‌كننده‌اي داشت كه مو لاي درزش نمي‌رفت. w58.gif

 

 

جوگير شدن در خريد

 

خدا آن روز را نياورد كه فاميلي، دوستي، همسايه‌اي، كسي جسارت كند و چيزي بخرد. آرام و قرار از ما گرفته مي‌شود و شب و روز ما يكي مي‌گردد و تا لنگه همان چيز را نخريم آرام نمي‌نشينيم.

 

هر سال براي عيد ديدني به منزل زوج جوان 70 ساله‌اي كه از بستگان دور ما هستند و وضع مالي نسبتا خوبي دارند مي‌رويم. امسال هم به رسم عادت براي عيد ديدني به منزل آنها رفتيم. خيلي تحويلمان گرفتند و براي ما ميوه پشمالو آورده بودند. بنده خداها شنيده بودند كه خريد ميوه درشت نشانه پولدار بودن است به همين دليل براي همه نارگيل خريده بودند.

 

از مايكروويو جديدشان زياد راضي نبودند. طوبي خانم مي‌گفت: «هر چي تخم‌مرغ مي‌گذاريم آن تو منفجر مي‌شود

 

يك فروند ماشين ظرفشويي هم خريده بودند به اين بزرگي، اما طوبي خانم هنوز نفهميده بود كه دستگاهي چنين پيشرفته چرا لباس‌ها را خوب نمي‌شويد. :ws52:

 

جوگير شدن در پيروي از مد

 

براي پذيرش هر نوع پوششي كافي است 20 ثانيه روي مخ ما كار كنند. (مثلا بگويند خيلي به رنگ پوست شما مي‌آيد). در ثانيه بيست و يكم مشغول شمارش پول براي خريد همان جنس هستيم. تلخ ترين خاطره زندگي يكي از دوستان من مربوط به زماني است كه براي اولين بار پاي البسه‌اي عجيب و دراز به نام كراوات به خاندان آنها باز شد.

 

بعد از ورود اين شيء ناشناخته به خاندان آنها، تعداد مردهاي فاميل به طرز وحشتناكي كاهش پيدا كرد. اگر چه بعد از تحقيقات مشخص شد كه همه آنها بر اثر خفگي از دنيا رفته‌اند! اما بالاخره فهميدند اگر از كراوات هم استفاده نكنند، باز هم مي‌توانند شيك پوش باشند يا حداقل قبل از جوگير شدن و استفاده از كراوات روش درست گره‌زدن آن را بياموزند. icon_pf%20%2834%29.gif

 

جوگير شدن در دادن اطلاعات غلط

 

اگر خداي نكرده كسي جرات كند و از ما بپرسد كه در فلان كار وارديد، تا طرف به خاطر سوال نسجيده‌اش به غلط كردن نيفتد دست از سرش بر نمي‌داريم.

اي آقا مگر خبر نداريد؟ من تمام وسايل برقي خودمان را تعمير مي‌كنم. جاروبرقي شما خراب شده؟ كاري ندارد، پشت موتور جاروبرقي يك سيم هست كه... دو ساعت بعد.

اكبر آقا جاروبرقي را كه يادت هست، همان كارها را كه گفتي انجام دادم، اما از آن موقع به بعد تا جارو را به برق وصل مي‌كنيم كنتور كل ساختمان مي‌پرد!

جان من! خيلي جالب است آخر جارو برقي ما هم همين جوري شده بود.

خب اكبر آقا جاروي خودتان را چه كار كرديد؟

هيچي بردم تعميرگاه البته زياد خسارت نديده بود فقط موتورش سوخته بود!

مرد حسابي جارو برقي فقط موتورش مهم است، چيز ديگري كه ندارد.

اي بابا، لوله به آن درازي را نمي‌بيني مي‌گويي فقط موتورش مهم است؟ خدا وكيلي از مسائل فني هيچ سر رشته‌اي نداري.w58.gif

 

جوگير شدن در خالي بندي

 

با شاخ و برگ دادن به يك موضوع ساده آن را در حد يك اتفاق بزرگ جلوه مي‌دهيم و گاهي هم ابرقهرمان مي‌شويم!

پيرزني را از يك خيابان خلوت رد مي‌كنيم، اما زماني كه موضوع را براي ديگران بازگو مي‌كنيم، مي‌گوييم سيل تا زانوي ما آمده بود و آتشفشان در حال فوران بود، در همين حال كه پيرزن روي كول من سوار بود، يك دايناسور از روبه‌رو به ما حمله كرد، مانده بودم چه كار كنم، پيرزن را بندازم و فرار كنم كه اين كار اصلا جوانمردانه نبود.

گفتم: مادر شنا بلدي؟

گفت: نه، پسرم.

وضعيت خيلي بدي بود. يكدفعه ديدم كه يك هليكوپتر در ارتفاع پايين در حال پرواز است. پريدم و يك دستي هليكوپتر را گرفتم.

مرد حسابي مگر مي‌شود همچنين كاري كرد؟

خب مجبور بودم شما اگر جاي من بوديد چه كار مي‌كرديد؟ چاره‌اي نداشتم. تازه خدا را شكر كه يك دست من خالي بود وگرنه مجبور مي‌شدم هليكوپتر را با دندان بگيرم... . :banel_smiley_4:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

 

جوگير شدن در رانندگي

 

جوگير شدن در خريد

 

جوگير شدن در دادن اطلاعات غلط

جوگير شدن در خالي بندي

 

 

تخصص من تو این حیطه هاست ... :ws3: ... باور نداری ... بیا بگرد ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

همه جوگير ميشن...هركي تو يه زمينه اي

باز مثلا بعضيا تو درس خوندن و اينجور چيزا جو ميگيرتشون...اونا خيلي وضعشون خوبه

اما يكي مثل من تو درس نخوندن و تنبلي...هي واي من:icon_pf (34):

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...