Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ آیا فرزندانمان هرگز رابطه این دو را باهم خواهند فهمید؟؟ 37 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ ما خودمونم نمی فهمیم ... بچه ها پیشکش ... 2 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ چه موضوع جالبی .. اگه بدونی چقدر فکر های متفاوتی در موردش کردم .. و شاید هر کدوم از تحلیل ها تو جای خودش جالب باشه ... اما بهترین نگاه .. ساده ترین نگاهه 5 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ فکر کنم آزمون ورودی سمپاد بشه این سوال این که سهله! شما بگو به من اگه یدونه از اینا بهشون نشون بدیم بگیم اینا چیه چی میگن؟ 17 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ البته با خودکار بیک هم می شه...اما مداد یه چیز دیگه بود 7 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ فهم خیلی از زیبایی ها قربانی مدرنیسم می شوند مثل زمانی که انسانیت و محبت قربانی جاه طلبی ها می شوند! 12 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ اه نوار کاست لعنتی........ یه بار توی حیاط بودم،نوار رو خواستم درست کنم،یه دفعه باد زد همه نوارهارو برد روی درخت و شاخه گل و.... یه روز طول کشید همه را جمع کنم، با چسب نواری همه را تیکه تیکه چسبوندم، مداد هم نداشتم. اینقدر با انگشت کوچکم پیچوندم،انگشتم زخم شد. :5c6ipag2mnshmsf5ju3 اما نوار خاله سوسکه من دیگه نخوند که نخوند.......:icon_razz: 20 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ فکر کنم آزمون ورودی سمپاد بشه این سوال این که سهله! شما بگو به من اگه یدونه از اینا بهشون نشون بدیم بگیم اینا چیه چی میگن؟ من که می گم اینا آدامسن ... 1 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ البته با خودکار بیک هم می شه...اما مداد یه چیز دیگه بود من با خودکار میچرخوندم چون بدنش گیر میکرد خوب میچرخید مداد صاف بود یهو میدیدم 2 ساعته الکی فقط دارم مداد رو میچرخونم نوار نچرخیده 11 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ فهم خیلی از زیبایی ها قربانی مدرنیسم می شوندمثل زمانی که انسانیت و محبت قربانی جاه طلبی ها می شوند! پری وقتی از این پست ها میدی وسط یه تاپیکی که توش بگو بخنده، یاد مکالمات کاسترو و چه گوارا وسط جنگ می افتم. 7 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ پری وقتی از این پست ها میدی وسط یه تاپیکی که توش بگو بخنده، یاد مکالمات کاسترو و چه گوارا وسط جنگ می افتم. خروس بی محل خودمون بهتره زیر دیپلمه است لا اقل 2 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ پری وقتی از این پست ها میدی وسط یه تاپیکی که توش بگو بخنده، یاد مکالمات کاسترو و چه گوارا وسط جنگ می افتم. عمو شما بودی اون موقع؟ چیا میگفتن؟ 3 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ خروس بی محل خودمون بهتره زیر دیپلمه است لا اقل میگن که وسط جنگهای پارتیزانی چه گوارا و کاسترو توی یه دره گیر می افتن، دشمن همین جور داشته تیربارون میکرده، اون وسط کاسترو مستعصل و داغون یه نگاه میندازه به چه می بینه چه گوارا داره شعر میخونه که آه ای گلوله ها آه ای زمین آه ای باران، چگونه توانم این سختی را تحمل کنم آه فلان و بهمان، کاسترو اینجوری میشه: یعد اینجوری میشه یه دونه میزنه تو سر چه می گه پاشو جا این حرفا اسلحه بگیر دستت دشمنو بزن... عمو شما بودی اون موقع؟چیا میگفتن؟ 10 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ فکر کنم آزمون ورودی سمپاد بشه این سوال این که سهله! شما بگو به من اگه یدونه از اینا بهشون نشون بدیم بگیم اینا چیه چی میگن؟ میگن عههههههههههههههه فلاپیه ها!! 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ والا من هم تجربه کردم...... درد مچ دست..... ممنون که خاطرات تلخ و شیرین این دو عنصر تاثیر گذار دهه ی 60 هارو از ته صندوق بیرون آوردین.... ولی باید تجربیات ارزنده ی خودمون رو به نسل های بعد حتما انتقال بدیم.... جالبه چند وقت پیش...دوباره مجبور شدم مچ درد رو تحمل کنم....برای یادآوری یک صدای ضبط شده 8 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ بعضی وقتا نمی دونم چه اصراری بود با انگشتام بچرخونم؛دور انگشتم نقطه چین میشد و میسوخت:5c6ipag2mnshmsf5ju3 6 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ بعضی وقتا نمی دونم چه اصراری بود با انگشتام بچرخونم؛دور انگشتم نقطه چین میشد و میسوخت:5c6ipag2mnshmsf5ju3 اصراری نبوده، خنگ بودی یک کوچولو......... 2 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ اصراری نبوده، خنگ بودی یک کوچولو......... از یه بیسوات چه انتظاری داشتین:5c6ipag2mnshmsf5ju3 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ از یه بیسوات چه انتظاری داشتین:5c6ipag2mnshmsf5ju3 یک کوچولو بصیرت ..... الان طرف 60 سالشه،سواد هم نداره پشت سر هم تو خیابون ها حماسه آفرینی میکنه. چرا؟ چون بصیرت داره. بصیرت داشتی زنگ میزدی دفتر مولایت،میگفتی نوار کاستم خراب شده چه کنم. ایشون هم میگفتند مداد بردار بکن تو .... و بپبچون. :icon_pf (34): 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده