رفتن به مطلب

باور کن نمی فهمن....


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

آیا فرزندانمان هرگز رابطه این دو را باهم خواهند فهمید؟؟

 

aka86rtyacqvbvaqy7rk.jpg

  • Like 37
  • پاسخ 40
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

خدا شششششاهده اگه بفهمن :ws3:

  • Like 7
ارسال شده در

ما خودمونم نمی فهمیم ... بچه ها پیشکش ... :ws28:

  • Like 2
ارسال شده در

چه موضوع جالبی .. اگه بدونی چقدر فکر های متفاوتی در موردش کردم .. و شاید هر کدوم از تحلیل ها تو جای خودش جالب باشه ...

 

اما بهترین نگاه .. ساده ترین نگاهه

 

:icon_redface:

  • Like 5
ارسال شده در

فکر کنم آزمون ورودی سمپاد بشه این سوال w58.gif

 

این که سهله!

شما بگو به من اگه یدونه از اینا بهشون نشون بدیم بگیم اینا چیه چی میگن؟

 

Floppy-T-Flop.JPG

  • Like 17
ارسال شده در

البته با خودکار بیک هم می شه...اما مداد یه چیز دیگه بود :ws28:

  • Like 7
ارسال شده در

فهم خیلی از زیبایی ها قربانی مدرنیسم می شوند

مثل زمانی که انسانیت و محبت قربانی جاه طلبی ها می شوند!:sigh:

  • Like 12
ارسال شده در

اه نوار کاست لعنتی........

 

یه بار توی حیاط بودم،نوار رو خواستم درست کنم،یه دفعه باد زد همه نوارهارو برد روی درخت و شاخه گل و....

 

یه روز طول کشید همه را جمع کنم، با چسب نواری همه را تیکه تیکه چسبوندم، مداد هم نداشتم.:sigh:

 

اینقدر با انگشت کوچکم پیچوندم،انگشتم زخم شد. :5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

اما نوار خاله سوسکه من دیگه نخوند که نخوند.......:icon_razz:

  • Like 20
ارسال شده در
فکر کنم آزمون ورودی سمپاد بشه این سوال w58.gif

 

این که سهله!

شما بگو به من اگه یدونه از اینا بهشون نشون بدیم بگیم اینا چیه چی میگن؟

 

Floppy-T-Flop.JPG

 

 

من که می گم اینا آدامسن ... :w02:

  • Like 1
ارسال شده در
البته با خودکار بیک هم می شه...اما مداد یه چیز دیگه بود :ws28:

 

من با خودکار میچرخوندم چون بدنش گیر میکرد خوب میچرخید

 

مداد صاف بود یهو میدیدم 2 ساعته الکی فقط دارم مداد رو میچرخونم نوار نچرخیده:ws28:

  • Like 11
ارسال شده در
فهم خیلی از زیبایی ها قربانی مدرنیسم می شوند

مثل زمانی که انسانیت و محبت قربانی جاه طلبی ها می شوند!:sigh:

پری وقتی از این پست ها میدی وسط یه تاپیکی که توش بگو بخنده، یاد مکالمات کاسترو و چه گوارا وسط جنگ می افتم. :ws28:

  • Like 7
ارسال شده در
پری وقتی از این پست ها میدی وسط یه تاپیکی که توش بگو بخنده، یاد مکالمات کاسترو و چه گوارا وسط جنگ می افتم. :ws28:

خروس بی محل خودمون بهتره زیر دیپلمه است لا اقل:whistle:

  • Like 2
ارسال شده در
پری وقتی از این پست ها میدی وسط یه تاپیکی که توش بگو بخنده، یاد مکالمات کاسترو و چه گوارا وسط جنگ می افتم. :ws28:

 

عمو شما بودی اون موقع؟

چیا میگفتن؟

  • Like 3
ارسال شده در
خروس بی محل خودمون بهتره زیر دیپلمه است لا اقل:whistle:

 

میگن که وسط جنگهای پارتیزانی چه گوارا و کاسترو توی یه دره گیر می افتن، دشمن همین جور داشته تیربارون میکرده، اون وسط کاسترو مستعصل و داغون یه نگاه میندازه به چه می بینه چه گوارا داره شعر میخونه که آه ای گلوله ها آه ای زمین آه ای باران، چگونه توانم این سختی را تحمل کنم آه فلان و بهمان، کاسترو اینجوری میشه: w58.gif یعد اینجوری میشه w000.gifیه دونه میزنه تو سر چه می گه پاشو جا این حرفا اسلحه بگیر دستت دشمنو بزن... :ws28:

 

عمو شما بودی اون موقع؟

چیا میگفتن؟

icon_razz.gif

  • Like 10
ارسال شده در
فکر کنم آزمون ورودی سمپاد بشه این سوال w58.gif

 

این که سهله!

شما بگو به من اگه یدونه از اینا بهشون نشون بدیم بگیم اینا چیه چی میگن؟

 

Floppy-T-Flop.JPG

میگن عههههههههههههههه فلاپیه ها!!:ws28:

  • Like 4
ارسال شده در

والا من هم تجربه کردم......

درد مچ دست.....:ws3:

ممنون که خاطرات تلخ و شیرین این دو عنصر تاثیر گذار دهه ی 60 هارو از ته صندوق بیرون آوردین....

ولی باید تجربیات ارزنده ی خودمون رو به نسل های بعد حتما انتقال بدیم....:ws3:

جالبه چند وقت پیش...دوباره مجبور شدم مچ درد رو تحمل کنم....برای یادآوری یک صدای ضبط شده:icon_redface:

  • Like 8
ارسال شده در

بعضی وقتا نمی دونم چه اصراری بود با انگشتام بچرخونم؛دور انگشتم نقطه چین میشد و میسوخت:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 6
ارسال شده در
بعضی وقتا نمی دونم چه اصراری بود با انگشتام بچرخونم؛دور انگشتم نقطه چین میشد و میسوخت:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

اصراری نبوده، خنگ بودی یک کوچولو.........:ws37:

  • Like 2
ارسال شده در
اصراری نبوده، خنگ بودی یک کوچولو.........:ws37:

:sigh:

از یه بیسوات چه انتظاری داشتین:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 3
ارسال شده در
:sigh:

از یه بیسوات چه انتظاری داشتین:5c6ipag2mnshmsf5ju3

یک کوچولو بصیرت .....:sigh:

 

الان طرف 60 سالشه،سواد هم نداره پشت سر هم تو خیابون ها حماسه آفرینی میکنه.

 

چرا؟ چون بصیرت داره.

 

بصیرت داشتی زنگ میزدی دفتر مولایت،میگفتی نوار کاستم خراب شده چه کنم.

 

ایشون هم میگفتند مداد بردار بکن تو .... و بپبچون. :icon_pf (34):

  • Like 6

×
×
  • اضافه کردن...