رفتن به مطلب

فرهنگ ایرانی و معضلات امورزی آن


amirgb

ارسال های توصیه شده

درود دوستان

در این تاپیک ابتدا مقاله ای در معرفی فرهنگ غنی ایران نقل می کنم و سپس مقاله ای در باب معضلات امروز مردم در باب فرهنگ

و سپس به مدد شما عزیزان در این موارد به گفتمان و هم اندیشی می نشینیم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

فرهنگ غنی ایرانی چیست ؟

مقدمه

سخن گفتن پیرامون فرهنگ ایرانی بسیار سنگین و دشوار است . زیرا که پشتوانه این فرهنگ چندین هزار ساله , مملو از تجربیات و فراز و نشیبهای گوناگون است که اگر ما بتوانیم آن را گسترش و پرورش دهیم و با روزگار امروز مدرنش کنیم ملت ما نه تنها یکی از خوشبخت ترین ملتهای جهان می شود بلکه میتواند دیگر کشورهای گیتی که حیاتشان به چندین صده هم نمی رسد را سیراب نماید . گستره این فرهنگ کهن امروزه با وجود مرزهای غیر واقعی شامل کشورهای تازه استقلال یافته : تاجیکستان , ازبکستان , ترکمنستان , آذربایجان , ارمنستان , داغستان , کردستانات , افغانستان , پاکستان , عراق و بحرین می باشد . امید بسیار داریم که فرزندان برومند این سرزمین با تمام نیرو این فرهنگ را احیا کنند و باردیگر نه تنها در ایران کنونی بلکه در تمامی سرزمینهای حوزه ایران بزرگ اطراف ما که با مرزهای غیر واقعی , بی کفایتی و توطئه های استعمارگران جدا شده اند نیز گسترش دهند . در همین راستا بایستی با تجزیه و تحلیل مشکلات فرهنگی خود در جهت رفع آن نیز اقدام کنیم . از این روی در تکمیل این پژوهش جستاری به نام

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
نیز تهیه شده است که امید است در جهت ارتقای سطح فرهنگ غنی و کهن ایران زمین مفید واقع شود . "فرهنگ هفت هزار ساله ایرانی را امروز میتوان به مانند یک صندوقچه ای کهن تشبیه کرد که در گوشه ای از خانه ما ( ایران ) قرار گرفته است و ما ( نسل امروز ) بهره لازم از آن نمی بریم" . گنجینه ای که گرد و غبار هزاران ساله بر روی آن نشسته است و جوانان ما امروز دست به دامان فرهنگ ضد فرهنگی غرب شده اند . البته درست است که ما تا به امروز از این گنجینه کهن بهره کافی را نبرده ایم ولی از جهات دیگر میتوان اینگونه برداشت کرد که همین فرهنگ بوده است که ما را تا به امروز مستحکم و زنده نگاه داشته است . تمدنهای بزرگ مصر , آشور , بابل , سومر و . . . همگی از دید زمانی در ردیف تمدن ایران قرار داشته اند و همگی روزگاری بسیار نیرومند بوده اند . ولی به راستی چه شد که همگی فرو ریختند و تنها ایران و تمدن و فرهنگ ایرانی در منطقه باقی ماند ؟ این جستار تجزیه و تحلیلی است پیرامون این فرهنگ کهن که امروز بدون شک باید از آن بهره لازم را برد و برای نسلهای آینده نیز این گنجینه را زنده نگاه داشت . شوربختانه برخی از هم میهنان ما وقتی سخن از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی می شود ناآگاهانه و بدون هیچ پشتوانه دانش تاریخی و علمی سخن را آغاز میکنند , که ما هیچ نیستیم و اگر بودیم امروز چنین نبودیم !!؟؟ اگر به راستی با این افراد به مناظره بنشنیم حتی نمی دانند دویست سال پیش در ایران چه گذشته است . این درد بزرگی برای کشور ماست که چنین افرادی به راحتی به خود اجازه می دهد بدون پشتوانه دانش و آگاهی کافی لب به سخن بگشایند و اینچنین کوته فکرانه همه ارزشهای یک ملت بزرگ را به تمسخر بگیرند و نه تنها کمکی برای بهبود آینده ایران زمین نمی کنند بلکه با چنین سخنانی جو نا امیدی , جهل و فرهنگ ضد ایرانی را نیز گسترش می دهند . شاید بتوان گفت که درد و معضل دیگر ما ایرانیان این است هنوز خود را نشناخته ایم و آنگاه به سراغ فرهنگ های بیگانگان می رویم !! از مسیحیت و اسلام دانش بسیاری داریم ولی دین اصیل ایرانی زرتشت را اصلا نمی شناسیم . بسیاری دیگر از ما ایرانیان وقتی سخن از تاریخ هند , آمریکا , فرانسه و انگلستان و شخصیتهایی نامور آنان می شود آشنایی نسبی و حتی زیادی داریم . در ادیان مختلف انسان برای دست یافتن به ذات خداوند و تکامل و سیر مراحل روحانی جهت دست یافتن به بالاترین مراحل عرفان و تصوف و خداشناسی بایستی با خودشناسی آغاز کند و سپس سیر مسیر نماید . انسان های عارف و دین مدار واقعی همچون حافظ شیرازی , مولانا عارف و اندیشمند بزرگ جهان , عطار و صائب و خیام و . . . همگی از خودشناسی به آن مقام والای روحانی , علمی و جهانی دست یافتند . پس در می یابیم که یک ایرانی نیز برای کسب فرهنگ و دانش جهانی بایستی از فرهنگ و تمدن خود آغاز کند و سپس به مراحل پسین رود . آنچه که کوشش می شود در این جستار آورده شود پژوهشی است پیرامون این فرهنگ کهن و گنجینه چنیدن هزاران ساله ایرانی . زیرا ما بدون خودشناسی ( شناختن فرهنگ ایرانی ) به گمراهی , سردرگمی و بی هویتی دچار می شویم و راه به جایی نخواهیم برد . در سروده های سه هزار و اندی ساله گاتهای اشو زرتشت پیرامون ضرورت خودشناسی چنین آمده است :

اهورامزدا را باید با ایمانی کامل و از روی راستی ستود چرا که او به ما نوید داده است که در پرتو خویشتن شناسی , راستی و نیک منشی میتوان به رسایی و جاودانگی راه یافت . ( اشتودگات , یسنای 45 , بند 10 )

از دیگر عواملی که موجب می گردد به پرورش و پاسداری از فرهنگ کهن خود بیشتر بپردازیم , پدیدار شدن زندگی مدرن است . در گذشته ای نچندان دور شاید سه یا چهار دهه پیش کشور و مردم ما با فرهنگ و مهر و محبت بیشتری چرخه زمان را می گذراندند . آنچه که امروز در جامعه ایران دیده می شود آن چیزی نیست که ریشه و فرهنگ اصیل ایرانی نامیده می شود . گذر از یک جامعه سنتی که مردم با پیوستگی های عاطفی و روحی عمیق بر پایه فرهنگ شش - هفت هزار ساله مهر و میترائیسم در کنار یکدیگر زندگی میکردند و سپس وارد شدن به جامعه ای نیمه مدرن و در حال توسعه که اینترنت و ماهوار سخن نخست را در آن می زند عواقب مثبت و منفی زیادی را در بر دارد . جدای از اثرات علمی و مثبت این جامعه نیمه مدرن , نقش فرهنگ غنی ایرانی در چنین جامعه ای شوربختانه کم رنگ می شود و زندگی صنعتی و ماشینی جایگزین مهر و انسان دوستی و عشق ایرانی میگردد . برای رهایی از دوگانگی فرهنگی که خواسته یا ناخواسته ایجاد گردیده است , مردم ایران زمین نیازمند یک سیاست فرهنگی مثب و سازنده هستند . این سیاست چیزی نیست به جز , آمیختن فرهنگ زندگی مدرن و هویت و فرهنگ غنی ایرانی . جامعه و نسل جوان امروز ایرانی بایستی با مدرن ترین سیستم های آموزشی و تربیتی آشنا باشند و از آنها بهره مند گردندند ولی فرهنگ , منش و کردار انسان ساز ایرانی را برای دست یافتن به این امر کنار نگذارند . برای نمونه به این واقعیت ادبی بنگرید که چگونه ما خود از خود بیگانه هستیم و غربیان از بطن ما بهره می برند :

در کتاب "از سعدی تا آراگون" آمده است که موریس مترلینگ نویسنده شهیر فرانسوی در سال 1892 رودابه همسر زال و مادر رستم را از میان دیگر زنان نامدار شاهنامه فردوسی بزرگ برگزید و از سرگذشت این بانوی ایرانی و دختر گرسیوز شاهکار ادبی بزرگی را پدید آورد که نامش "پلئاس و ملیزاند" شد .

ارزش و مقام والای فرهنگ ایرانی را میتوان در این سخن فردوسی بزرگ یافت

جهان زیر آیین و فرهنگ ماست / سپهر روان جوشن جنگ ماست

که خون ریختن نیست آیین ما / نه بد کردن اندر خور دین ما

فرانسوا کوپه , شاعر بزرگ فرانسوی در شعری به نام تیمور و فردوسی این دو شخصیت بزرگ تاریخی را چنین مقایسه میکند :

تیمور پس از آنکه شهر توس را گشود

بفرمود تا از کشتار مردم آن , دست باز دارند

زیرا فردوسی بزرگ در آنجا به سر برده بود

آنگاه تیمور بر مزار او شتافت

چون جاذبه ای مرموز او را به سوی فردوسی میکشید

خواست که قبرش را بگشایند

مزار شاعر غرق در گل بود

تیمور در اندیشه شد که پس از مرگ

آنگاه که واپسین روزهای زندگی اش سپری گردد

مزار کشور گشایی چون او چگونه خواهد بود ؟

پس به سوی تاتار

آنجا که نیای بزرگش چنگیز در معبدی آهنین آرمیده است روی آورد

سنگ بزرگی را که برگور فاتح چین نهاده اند برداشت

تیمور ناگهان برخود لرزید و روی برگردانید

گور ستمگر غرق در خون بود !!!

( این مقایسه شامل حال اسکندر گجستک مقدونی نیز می باشد که امروزه به نام سردار بزرگ تاریخ غرب نام گرفته است )

آنچه در این جستار پیرامون فرهنگ ایرانی میخوانید :

همدلی , نیکی کردن , عشق و مهر ورزیدن ( صفحه یک )

تاثیر گذاری بر ادیان جهان ( صفحه یک )

اهمیت فرهنگ در ایران زمین ( صفحه یک )

نیروی جاودانه خرد در فرهنگ ایرانی ( صفحه یک )

احترام به طبیعت و کشاورزی ( صفحه یک )

ظلم ستیزی و دادگری( صفحه یک )

.....................

ایمان و یکتاپرستی ( صفحه دو )

هنر و موسیقی غنی ( صفحه دو )

فرهنگی که ایران را سرزمین نیروی مافوق بشر میداند ( صفحه دو )

یکپارچگی , احترام به باورها و گویشها ( صفحه دو )

دفاع از کشور و میهن دوستی ( صفحه دو )

اهمیت پیشرفت , علم , دانش و تربیت ( صفحه دو )

همدلی , نیکی کردن , عشق و مهر ورزیدن

خاک پای دوست شدن در نزد ما یک آرزوست / گر دوست قابل بداند جان ما تقدیم اوست

بزرگترین موهبت فرهنگ غنی ایران از دیدگاه نگارنده همدلی , خون گرمی و مهر ورزیدن میان مردم کشورمان است . این مهر و خونگرمی به حدی است که حضرت حافظ بی پروا و بدون هیچ سرافکندگی می فرماید که اگر چه دوستان و یاران از یاد ما غافل اند ولی من همیشه در یاد آن عزیزان هستم :

گر چه ياران فارغند از ياد من / از من ايشان را هزاران ياد باد

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند / ای دریغا رازداران یاد باد

در این مورد به راستی میتوان این سخن اوحدی مراغه ای را در مورد فرهنگ ایرانی و مهر ورزیدن مردمان نیز بکار بست :

پستان خود به مهر بیالود و دوستی / روز نخست دایه که میداد شیر ما را

حافظ عارف برجسته و اندیشمند ایران زمین در جایی دیگر چنین سفارش می نماید :

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد / نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

چو مهان خراباتی به عزت باش با رندان / که درد سرکشی جانا گرفت مستی خمار آرد

در یسنا هات 28 آمده است : در پرتو اندیشه پاک و پویا مردم را آموزش میدهیم که به راستی بگرایند و درستی پیشه خود کنند .

سعدی بزرگوار

که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار / ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست

با سفری کوتاه به کشورهای اروپایی و آمریکایی و جستجوی در میان فرهنگ این کشورها سردی , رفتار خشک و زندگی ماشینی را میتوان به وضوح دید . فرهنگی که در ایرانیان عکس آن جاری است . در دورترین روستاها و دهکده های ایران از کردستان و آذربایجان و خوزستان و سیستان و خراسان گرفته تا مازندران و کرمان و یزد و شیراز مهمان نوازی و خونگرمی و مهمانوازی مردمان زبان زد همگان است . چنانکه هانری المانی می نویسد :

مهمان نوازی ایرانیان به حد کمال است و شهره جهانی دارد . گرچه چینی ها در مراعات ادب و احترام به مهمان معروفند ولی اگر جهانیان ایرانیان را آنچنان که باید می شناختند مسلما در صفت مهمان نوازی آنان را بر چینی ها برتری می دادند . زیرا ایرانیان به نسبت هر مهمان و بر حسب شخصیت و احترام شخص متقابل به وی ارج می نهند . ایرانیان بر این باورند که اگر بر مهمان بیش از ارزش وی ارج نهی گویی به او توهین کرده ای .

حس همدلی و انسان دوستی و مهرورزی از بارزترین ویژگی های این فرهنگ کهن است . افتخار این کشور اندیشه سعدی بزرگوار است که امروز بر سر درب سازمان ملل نقش بسته است :

بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار

فرهنگی که برای همدلی و یاری رساندن به دیگر مردمان سعدی بلند آوازه غم دیگران را بر غم خود ارجح میداند :

من از بی نوایی نیم روی زرد / غم بی نوایان رخم زرد کرد

این سخن انوشیروان دادگر نشان می دهد که وی چنان بر این فرهنگ ایرانی پایبند بود که حتی برای آیندگان نیز نیکی به جای گذاشته است :

گذشتگان کاشتند و ما برداشت کردیم , ما نیز بکاریم تا آیندگان برداشت کنند .

اگر به این سخنان و صدها نمونه دیگر اندیشه کنیم در می یابیم که در این فرهنگ غم دیگران غم ماست . مشکلات و نداری آنان مشکلات و نداری ماست . زیرا ارزش والای انسان به همین همدلی ها و یاری دادن به دیگر هم نوعش می باشد . این امر یک آرامش خاطر و احساس انجام وظیفه را در میان مردم ما بیدار می کند و زندگی را برایشان روان تر و نیک تر می سازد . یاری به مستمندان , خیرات , اطعام کردن و بخشش از خصویات ذاتی و بنیادین فرهنگ ایرانی است :

امیر خسرو دهلوی

که بخشایش کنی بر مستنمندی / ز دردی وارهانی دردمندی

عبدالرحمن جامی , هفت اورنگ

ترحم کن و عفو و بخشش نمای / که اینها رسیدت ز فضل خدای

فردوسی بزرگ

گر آزاد داری تنت را ز رنج / تن مرد بی رنج بهتر ز گنج

هر آنکس که بخشش کند با کسی / بمیرد تنش نام ماند بسی

ستون خرد داد و بخشایشست / در بخشش او را چو آرایشست

همه مردگان را بر آری ز خاک / به داد و به بخشش و به گفتار پاک

ویلز سی جی پزشک انگلیسی به سال 1866 , 1881

ایرانیان نسبت به تهیدستان بدون تظاهر بخشنده هستند و بیشتر متمولان عده ای جیره بگیر و خدمتکار پیر یا خویشاوندان مستمند دارند که با کمک آنها زندگی میکنند و هرگز از گرسنگی نمی میرند .

نیکی کردن و انسان محوری نیز از نامورترین خصلتهای ملت ایران است . سخنان هزار سال پیش فردوسی بزرگ , نوشته های دو هزار و سیصد سال پیش هرودوت مورخ یونانی و نسکهای باستانی زرتشتی سندی محکم براین ادعا است :

به فرمان یزدان نیکی فزای / که اویست بر نیک و بد رهنمای

سرانجام جای تو خاکست و خشت / جز از تخم نیکی نبایدت کشت

هر آنکس که نیکی کند بگذرد / زمانه نفس را همی بشمرد

بدین کار چون بگذرد روزگار / ازو نام نیکی بماند یادگار

همه خاک دارند بالین و خشت / خنک (نیکتر) آنکه جز تخم نیکی نکشت

تو پند پدر همچنین یاددار / به نیکی گرای و بدی باد دار

بیا تا همه دست نیکی بریم / جهان جهان را به بد نسپریم

ز گیتی دو چیز است جاوید و بس / دگر هر چه باشد نماند به کس

سخن نغز و کردار نیک / بماند چنان تا جهان است یک

حضرت مولانا :

بدی کردند و نیکی با تن خویش / تو نیکو کار باش و بد میندیش

مال از همه ماند و از تو هم خواهد ماند / آن به که بجای مال نیکی ماند

سعدی بزرگوار :

جهان نماند و خرم روان آدمی / که بازماند از او در جهان به نیکی

تو نیکی کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز

همین نصیحت من پیش گیر و نیکی کن / که دانم از پس مرگم کنی به نیکی یاد

در فرهنگ ایرانی یاری رساندن و نیکی به دیگر مردمان امری ستودنی است و به همین جهت ایرانیان خود را بر اساس کتیبه ها و اسناد جهانی , نخستین پایه گذاران حقوق بشر جهان می دانند . کوروش بزرگ پایه گذار نخستین منشور جهانی حقوق بشر در واپسین سخنانش در کتاب زندگی کوروش بزرگ اثر نامورترین مورخ یونانی گزنوفون چنین می فرماید :

نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت که این آسایش برایم از تمامی لذتهای زندگی بالاتر بود

شیخ بزرگ عطار نیشابوری عارف بزرگ ایرانی پیرامون یاری رساندن به یتیمان چنین سفارش میکند :

تا توانی تشنه ای را سیراب کن / در مجالس خدمت اصحاب کن

چون شود گریان یتیمی ناگهان / عرش حق در جنبش آید آن زمان

چون یتیمی را کسی گریان کند / مالک اندر دوزخش بریان کند

کوروش بزرگ فرزندان و آیندگان این کشور را چنین سفارش می نماید :

همیشه الگوی خود را از میان افرادی برگزینید که در زندگی رستگار و سرافراز بوده اند و پای از راه عدالت و نیکی بیرون ننهادند .

هرودوت می گوید : ایرانیان به کشورهای اطراف خود احترام زیادتری نسبت به دیگران میگذارند . آنان زمانی که کوچه ها به یکدیگر می رسند یکدیگر را می بوسند . اگر هر دو شخص از یک طبقه باشند لبهای یکدیگر را می بوسند . اگر یکی پایین تر از دیگری باشد صورت یکدیگر را می بوسند .

در نبشته های پهلوی انوشه روان آذر بادسپندان در ایران باستان آمده است هرچه برای تو نیک نیست تو برای دیگران نیک مپندار ( پس از اسلام این گفته به کتب بزرگان اسلام نیز رفته است ) . هرکس با تو با کینه و خشم رود هر آئینه از او دوری گزین . چندان که میتوانی مردمان را از سخن خود مرنجان پس نیک سخن گوی . به پیران و بزرگان تندی مکن و آنان را ریشخند مکن . چرا که تو نیز روزگاری چنین خواهی شد . هیچگاه در مهمانی , انجمن ها و بزم ها بالای مکان منشین و آنرا به بزرگان ده .

افلاطون در کتاب قوانینش می گوید : پارسیان ( ایرانیان ) اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند . در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میکردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شرکت میکردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی میکرد و به آنان اندرز میداد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به درستی انجام میگرفت .

در کتاب دینی ایران باستان ویسپرد بند 1 کرده 15 آمده است : همواره در انجام کار نیک و دستگیری از بینوایان و بیچارگان استوار و ثابت قدم باش .

مهر و دوستی در متون ایران باستان :

خشم و نفرت را از خود دور کنید. اجازه ندهید اندیشه هایتان به خشونت و ستم گرایش پیدا کند. به منش پاک و مهر و محبت دلبستگی نشان دهید، رادمردان پاک سرشت برای گسترش راستی و درستی پیوند استوار خواهند ساخت و هواخواهان راستی را بسوی بهشت جایگاه تو ای اهورا که منزلگه راستان و پاکان است رهبری خواهند کرد. هات 48 بند7

فردوسی بزرگ :

جهان یادگارست و ما رفتنی / به گیتی نماند به جز مردمی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تاثیر گذاری بر ادیان جهان

فرهنگ ایران از روز نخست دین گرا بوده است و به همین جهت از مهم ترین و موثرترین فرهنگهای جهان در پیدایش ادیان بزرگ محسوب می شود . در شهرهای مختلف ایران مسیحیان , زرتشتیان , کلیمیان , یهودیان , بهائیان , شیعیان , سنی ها و . . . صدها سال پیش از آنکه سازمان حقوق بشری ایجاد گردد در کنار یکدیگر زیسته اند . هیچ گاه در فرهنگ ایرانی مردم برای همسان نبودن دینشان به دیگر هم میهنانشان شمشیر نکشیدند . هیچگاه نبردهای دینی در ایران رخ نداد و هزاران سال است که دهها آئین و باور و مذهب مختلف در کنار یکدیگر زندگی کرده اند . امری که میان اعراب و حتی اروپاییان تا پیش از رنسانس رایج بود و هست . اگر تبیض دینی هرزگاه دیده شده است حاصل حکومتهایی است که بر پایه فرهنگ ایرانی استوار نبوده اند . اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله قدرتمند ساسانی چنین فرمود :

دین اساس ملک است و ملک نگهبان دین , هرچه را اساس نباشد معدوم گردد و هرچه را که نگهبان نباشد به تباهی انجامد

تاثیر فرهنگ ایران در ادیان جهان از دید پرفسور آرتور پوپ

فنون کشاورزی و فلز کاری و مبانی اندیشه های دینی , مذهبی و فلسفی , نوشتن اعداد و نجوم و ریاضیات از سرزمینی آغاز شد که امروزه خاورمیانه نام دارد . سرچشمه بسیاری از این امور فرهنگی در فلات پهناور ایران است . هرگاه تاثیر ایران در ادیان جهان وجود نداشت هیچ دینی امروز چنین نبود .

اسلام فراگیر در پرتو تمدن ایران از دید پرفسور ریچارد فرای

آیا در جامعه اسلامی نوپا , فرهنگ و تمدن ایران باستان اعراب را در خود حل میکند یا آنکه فرهنگ عرب و سابقه و ارزشهای اخلاقی آنان بر دیگر ملل تاثر خواهد گذاشت ؟ بدون شک ایرانیان اسلام را در فرهنگ و تمدن خود حل کردند و اسلام را همچون یونانیان که مسیحیت را جهانی کردند با فرهنگ خود فراگیر نمودند .

ولتر فیلسوف فرانوسی معتقد است

ایرانیان نخستین قومی بودند که به وجود خدای یکتا , شیطان , بهشت , معاد , برزخ و دوزخ پی بردند و ایمان آوردند . سپس این افکار را بر سراسر جهان گستردند و از این راه در تکامل و تحول ادیان موثر شدند . چنانچه بسیاری از باورهای دینی یهودیان و مسیحیان را در آئین های زرتشتی و میترائیسم میتوان دید . شیطان که سرچشمه بدی و تبهکاری است همان اهریمن زرتشتیان است .

این سروده نامور ایرانی شاهکاری است از باور ملت ایران نسبت به درگاه حضرت حق . ایمان به گذرا بودن جهان و فانی بودن آن :

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مانده ام سخت عجب که از چه سبب ساخت مرا / تا چه بودست مراد وی از این ساختنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

 

اهمیت فرهنگ در ایران زمین

با نگرشی به کارنامه نیاکانمان در می یابیم فرهنگ در این سرزمین جایگاه بسیار والایی دارد . فرهنگ تشکیل شده است از: فر پيشوند + هنگ پسوند از ريشه ثنگ اوستايي به معني کشيدن و فرهختن و فرهنگ. هر دو مطابق است با ادوکات وادوره در لاتینی به معني کشيدن و نيز به معني تعليم و تربيت است. همچنین به معني کسب علم و دانش وادب نیز باشد . فردوسی بزرگ را به راستی میتوان پرچم دار فرهنگ غنی ایرانی دانست . حکیم ابوالقاسم فردوسی بر آیندگان سفارش می نماید که کودکان و جوانان را با نیروی خرد , دانش و فرهنگ پرورش دهید , زیرا کشور را انسانهای بی خرد , بی فرهنگ و بی دانش نمی توانند نیک هدایت کنند .

فردوسی بزرگ

به فرهنگ سپردن فرزند خرد / که گیتی به نادان نتوان سپرد

جز از نیک نامی و فرهنگ و داد / ز کردار گیتی مگیرید یاد

به چیز کسان دست یازد کسی / که فرهنگ بهرش نباشد بسی

دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش / به بد در جهان تا توانی مکوش

منش هست و فرهنگ و رای و هنر / ندارد هنر شاه بیدادگر

بی آزاری و جام می برگزین / که این است آیین و فرهنگ و دین

ز دانا بپرسید پس دادگر / که فرهنگ بهتر بود گر گهر

چنین داد پاسخ بدو رهنمون / که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

گهر بی هنر زار و خوارست و سست / به فرهنگ باشد روان تندرست

اسدی

به فرهنگ پرور چو داري پسر / نخستين نويسنده کن از هنر

زنده یاد پروین اعتصامی

در هر رهی فتاده و گمراهی / تا نیست رهبرت هنر و فرهنگ

حکیم نظامی گنجوی

جواهر جست از آن درياي فرهنگ / بچنگ آورد و زد بر دامنش چنگ

ناصر خسرو

به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار / تويي در هر دو عالم گشته مختار

خِرَد

فرهنگ دانش

نیروی جاودانه خرد در فرهنگ ایرانی

دانش , خرد , فرهنگ را میتوان سه ضلع یک مثلث فرهنگ ایرانی دانست , که در نبود هرکدام دیگری به تکامل نمی رسد و ارتباط آن دو را قطع میکند . با دست یافتن به این سه امر انسان به درجات کمال و انسانیت دست خواهد یافت . به راحتی میتوان این امر را در خانواده و سپس محیط های و گروه های کوچک و سپس یک جامعه بزرگ بررسی نمود . نیاکان کشورمان به درستی بر معجزه این سه نیرو را در تکامل و پیشرفت جامعه آگاه بودند . خرد را میتوان راس این مثل انسان ساز چندین هزار ساله ایرانی دانست . زیرا در صورت وجود خرد انسان به درستی به فرهنگ و دانش دست خواهد یافت . ولی در صورت عدم وجود خرد , دانش و فرهنگ کارگشا نخواهند بود . دانش به نوبه خود قابل احترام است و فرهنگ نیز همچنین و هر دو در فرهنگ ایرانی سفارش و تاکیدی بسیاری بر آن شده . آنچه که بررسی می شود جایگاه بسیار والاتر خرد می باشد . خرد و شعور برتر از فرهنگ و دانش است و مهمترین عامل در پیشرفت یک انسان و یک جامعه به حساب می آید . چنانکه زرتشت کسانی را که دیگران را از خرد خود بهره مند نسازند در ردیف گناهکاران می داند :

انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است. یسنای 46 – بند 6

فردوسی بزرگ می فرماید که کسانی که خرد دارند به جستجوی دانش حقیقی می روند :

چنین دان که هر کس که دارد خرد / به دانش روان را همی پرورد

خرد قوه درک , عقل و شعور است . خرد سازنده آینده یک انسان , خانواده و یک جامعه است . خرد نیرویی است که پیش از انجام هرکاری انسان را به اندیشه و بررسی عقلانی وا میدارد و احساس و عوامل دیگر را پس از آن اثر میدهد . خرد چنان جایگاه والا و ارزشمندی در فرهنگ ایرانی دارد که نخستین سخن فردوسی بزرگ در شاهنامه چنین است :

به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد

در متون اخلاقی ایرانیان در پیش از اسلام خرد مهم ترین محور بحثهای میان بزرگان بوده است . چنانچه در اندرز آذرباد مارسپندان آمده است : این چهار چیز را در میان مردمان باید بیش از دگر چیزها بکار بست :

خرد و هنر , دیدن و دانش , توانگری و رادی , خوب گفتاری و خوب کرداری . "هنری که خرد در آن نباشد مرگ است بر تن مردمان"

شاهنامه کتابی که برترین موضوع آن پیرامون خداشناسی , خرد و فرهنگ و دانش است . فردوسی بزرگ خرد را برترین قوه انسان ساز بشریت می داند و حتی فراتر از آن می رود و خرد را نجات دهنده انسان در سرای پسین می داند . شاهنامه کتابی در راستای گاتهای زرتشت است زیرا محور گاتهای زرتشت خرد می باشد :

خرد برتر از هر چه ایزد بداد / ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای

ز یزدان و از ما بر آنکس درود / که تارش خرد باشد و داد و پود

بشود که همه از بهترین دانش و خرد آگاه شویم . چرا که دانش و خردی که اهورامزدا به ما می آموزد بی گمان مقدس و سودمند است . ( سپنتمدگات , یسنای 48 , بند 3 )

کسی که اندیشه و گفتار و کردارش از روی خرد پاک و برابر با آیین اهورایی باشد پروردگار دانا به او نیروی معنوی شجاعت و رسایی تن و روان خواهد داد . ( سپنتمدگات , یسنای 45 , بند 1 )

در مجموعه ویس و رامین گرگانی آمده است در صورت وجود خرد , انسان خوب و زشت اطرافش را درک میکند و مهر و عشق این نیروی سازنده را در برخی موارد کنار می زند :

خرد باشد که خوب و زشت داند / چو مهر آید خرد در دل نماند

یا در اسدی آمده است که خرد برای پادشاه بهترین تاج و نگین ( افسر ) است و هوش ( هش ) و دانشش بهتر از لشگر و ارتش کشورش باشد :

خرد شاه را بهترین افسر است / هش و دانشش نیک تر لشگر است

ناصر خسرو

خرد کیمای صلاحست و نعمت / خرد معدن خیر و عدل است و احسان

به خرد گوهر گردد که جهان چون دریاست / به خرد میوه شود خوش که جهان چون شجر است

بیفزای قامت خرد و فکرت / میافزای طول پیراهن و پهنایش

عطار نیشابوری عارف بزرگ ایرانی

ای خرد را زندگی جان ز تو / بندگی عقل و جان و فرمان ز تو

در یسنا هات 20 بند 2 کتب زرتشتی آمده است

که مرد و زن باید خود راهشان را با خرد برگزینند .

 

سعدی بزرگوار

به است از دد انسان صاحب خرد / نه انسان که در مردم افتد چو دد

 

در اهونودگاه , یسنای 28 بند 12 آمده است

انسان از همان آغاز چه طرفدار راستی و چه دروغ , خواه دانا یا نادان بنابر ندای دل و اندیشه خرد خود به این سوی کشیده شده است . ولی خرد مقدس همواره آماده است تا کسانی را که شک دارند راهنمایی کند .

  • Like 5
لینک به دیدگاه

احترام به طبیعت و کشاورزی

طبیعت جایگاه بسیار والایی در فرهنگ ایرانی دارد . شوربختانه آنچه امروز در اطراف ما دیده می شود هیچ همخوانی با این باور نیاکان ما ندارد . در روستاهای ایران از کردستان و آذرآبادگان گرفته تا خراسان و کرمان و مرکزی و شمال . . . مردمان ساده و حتی به ظاهر کم دانش به احترام طبیعت پس از بدنیا آوردن فرزند یک نهال میوه در خاک می کارند . این باور نیک معنوی از یک سو برای انسان که ممکن است در آینده مقداری از مزایای طبیعت استفاده کند جایگزینی می شود تا طبیعت نه تنها به مروز زمان متضرر نشود بلکه گسترش نیز پیدا کند . از سوی دیگر ذخیره ای مادی برای همان فرزند در سنین بالاتر می باشد . درختان عموما گردو , بادام و میوهای سودمند است . زرتشت بزرگوار نخستین پیام آور صلح و خرد و یکتاپرستی جهان طبعیت را مهم ترین عامل بقای انسان می شمارند . احترام به پاسداری از آن بخشی از مشهورترین پندهای زرتشت به مردمان است .

زرتشت پیروانش را امر نمود که خاک , آب و باد را پاک نگهدارند . پاک کننده اصلی خورشید است . در مکانهایی که خورشید راه ندارد باید آتشی روشن کنند تا پاکی از وجود آتش به آن مکان راه یابد . آب را هیچکس نبایستی آلوده کند زیرا از بزرگ ترین گناهان به حساب می آید . و اگر کثافتی در آب دیدند باید داخل آب شوند و آن را بیرون بکشند . ( زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت 211 )

چه بدحال است زمینی که زمان متمادی بدون بذر مانده است و در انتظار کشاورزی ماهر می باشد . همانند دوشیزه ای است که زمان طولانی بی فرزند است و در اشتیاق شوهر خوب است . ( وندیداد , فرگرد سوم فقره 24 )

در اوستا چنین آمده است : ای آفریننده جهان مادی , ای یگانه مقدس , چهارمین مکانی که زمین شاد و خوشبخت است کجاست ؟ خداوند فرمود : آنجایی که گله ها و رمه ها روزبروز به حداکثر رسند . ( وندیداد , فرگرد سوم , قسمت یکم , فقره 5 )

پادشاهان بزرگ ایران احترام و جایگاه والایی را برای طبیعت و کشاورزی قائل بودند . به طوریکه هرودوت نوشته است خشایارشاه در راه سفر خود در آسیای صغیر به یک درخت سرو کهن برخورد . طوری پادشاه از دیدن این درخت خشنود شد که فرمان داد طلاهای بسیاری بر روی آن گذارند و سربازی را جهت محافظت از آن قرار داد . ( Herodottus 8:31 )

اردشیر دوم هخامنشی نیز حکایتی بسیار زییا و در خور تامل دارد : روزی لشگریان اردشیر در راه به بوستان از درختان برخوردند و شب هنگام از سرمای زیاد پادشاه فرمان داد برای گرم کردن خود مقداری از درختان را قطع کنید تا وسایل گرما مهیا سازید ولی لشگریان سرمای زمستان را به جان خریدند تا مانع ا زقطع درختان مفید شوند ( تعلیم و تربیت در ایران باستان برگ 255 )

تشویق به کشاورزی و آبادانی طبیعت و کشور از مهم ترین خصوصیات ایرانیان در آبادانی کشور است . آمده است که پولیب گفته است :

شاهان هخامنشی به مردمانی که زمینی را به زراعت گماشتند پادشاه آن زمین را تا پنج نسل پس از وی به نام او می نمودند ( ایران باستان , حسن پیرنیا برگ 1502 )

گزنفون در سال 445 پیش از میلاد درباره احترام به طبیعت در نزد ایرانیان می گوید : ایرانیان آب دهان خود را به زمین نمی اندازند . بینی خود را در مقابل چشم دیگران پاک نمی کنند . هرگز بدن خود را با آب رودخانه نمی شورند . زیرا آب و آتش و خاک از مظاهر قدرت و نماد خداوند است در نزد ایشان . پس شخصی که بدن خود را با آب رودخانه می شورد به این معنی است که به نعمتهای خداوند بی احترامی کرده است و آب ( مایه نجات بخش زندگی ) را آلوده کرده است . در نتیجه ممکن است عده ای از آن آب بنوشند و مردمان بیمار و رنجور و از کار افتاده شوند و در نتیجه نسل به نسل ایرانی رو به زوال برود . ( کوروپدیا , گزنفون , برگ 10 )

در فرهنگ ایرانی کودکان در سنین پایین با طبیعت , گیاهان و حشرات آشنا می شوند و این به موجب دین کهنشان است . به موجب دین ایرانی مردم باید در پرورش گیاهان مفید کوشا باشند و گیاهان مضر و حیوان موذی را براندازند . ( Dhalla,m.m Zoroasterian Civilization , Newyork )

حضرت حافظ :

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

جایگاه والای طبیعت در آرامش بدن و روان انسان از دید خیام فیلسوف ایرانی :

ای دل چو زمانه می کند غمناکت / ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند / زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت

می خور که فلک بهر هلاک من و تو / قصدی دارد به جان پاک من و تو

در سبزه نشین و می روشن میخور / که این سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ظلم ستیزی و دادگری

ظلم ستیزی و عدالت خواهی یکی دیگر از بارزترین خصوصیات فرهنگ ایرانی است . در طول تاریخ بارها شاهد این امر بوده ایم . دادخواهی کاوه آهنگر و قیامش بر ضد ضحاک تازی نخستین نمونه این فرهنگ کهن است . از مستندات تاريخي و نوشته هاي محققان، بخصوص كاوشهايي كه از دو قرن پيش تا كنون صورت گرفته است و آثار و شواهد موجود، به خوبي معلوم ميشود كه، در ايران قبل از اسلام، قوانين و مقررات و اصولي براي تنظيم امور اجتماعي و قضايي افراد جامعه تدوين كرده بودند كه پايه اصلي آنها را عادات و سنن و رسمهاي ملي و فرمانهاي پادشاهان و قواعد مذهبي تشكيل ميداده است. در پس از اسلام نیز این امر ادامه داشت و تکمیل گشت . اين وضع در 550 پیش از میلاد ایران را با افتخار میتوان درست شبيه به قوانين فدرال و قوانين محلي ايالات متحده آمريكا در سال 2007 دانست . همچنين اين مساله محرز شده كه، در دوره هخامنشيان قوانين و اصولي مدون و غيرمدون اعم از كيفري و مدني مربوط به سازمان قضايي و طرز تشكيل دادگاهها و رسيدگي به آنها وجود داشته است و از نوشته هاي هرودت و مورخان ديگر يوناني مانند (پلونارك و گزنفون) استنباط ميشود كه در زمان هخامنشيان قوانين مدون كيفري و قوانين مدني و قوانين مذهبي وجود داشته و آن تشكيلات وسيع كه با نظم خاص اداره ميشدند بر اثر وجود مقررات بوده است.( قانون و دادگستری در ایران پیش از اسلام - احمد اشرف )

همچنین بارزترین چهره فراگیر دادگری و طلح طلبی ایرانیان را میتوان در منشور استوانه ای شکل حقوق بشر کوروش بزرگ مشاهده کرد . اين استوانه ي فرمان كورش بزرگ است كه در خرابه هاي بابل در عراق امروزی پيدا شده و اصل آن در موزه بريتانياست. اين استوانه را باستان شناس كلداني به نام هرمزد رسام در سال 1879ميلادي كه گروه باستانشناسي انگليسي در خرابه هاي بابل كاوش هاي باستانشناسي مي كرد، در ميان ويرانه ها يافت و اكنون اصل آن در موزه بريتانيا نگهداري مي شود.اين استوانه بسيار ارجمند است، فرمان شاهنشاه ايران ، كورش است . او هنگامي كه در سال 539 پيش از ميلاد بدون جنگ و خونريزي وارد بابل گشت، فرمان داد تا اين استوانه را بنويسند.اين فرمان نوشته هاي بيشتري داشته است ولي قسمت بزرگي از آن شكسته و از بين رفته و قسمت سالم آن هم ، شكسته بوده كه به همديگر چسبانده اند و در متن سالم آن هم ريختگي هايي وجود دارد ، ولي آنچه از آن باقيمانده داراي كمال اهميت است. در اين فرمان از آزادي ، حقوق بشر، آزادي اديان و...سخن گفته شده است و به همين دليل اين نوشته نخستين منشور جهاني حقوق بشر نام گرفت. حقوقي كه امروزه پس از دوهزارو پانصد سال همه جهان آرزوي تحقق آن را در سر مي پرورانند.اهميت چنين سخناني هنگامي معلوم مي شود كه پيرامون ايران آن زمان را نظري بيفكنيم. در آن زمان پادشاهان آشور و بابل از بريدن سر و سوزاندن اسيران و درآوردن چشم به عنوان افتخارات جنگي در سالنماي خود ياد مي كردند و اعلاميه هاي آنان حاوي شرح خونريزي هاي آنان بود. مقايسه آن اعلاميه ها با اعلاميه كورش ، مقام بلند و والاي كورش و بزرگ منشی و صلح طلبی ایرانیان را به خوبي نشان مي دهد. وي به درخواست مردم بابل بدون جنگ و خونريزي وارد بابل شد و بي آنكه كسي از او برنجد فرمانروايي كرد و چنان بزرگمنش بود كه توانست افكار ديگران را هم قبول كند و آنها را در طرز فكر و انديشه آزاد بگذارد.آنان دين و آيين ديگري داشتند. او به دين و روش وآداب آنها احترام گذاشت و آزادي كامل به بابلي ها داد.متن استوانه بدین شرح است :

"من كوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نيرومند ، شاه بابل ، شاه سرزمين سومر و اكد ، شاه چهار گوشه جهان . پسر شاه بزرگ كمبوجيه ، شاه شهر انشان ، نوه شاه بزرگ كوروش ، شاه شهر انشان ، نبيره شاه بزرگ چيش پيش ، شاه انشان . از دودماني كه هميشه از شاهي برخوردار بوده است كه فرمانروائيش را « بعل » و « نبو » گرامي مي دارند و پادشاهيش را براي خرسندي قلبي شان خواستارند . آنگاه كه من با صلح به بابل درآمدم با خرسندي و شادماني به كاخ فرمانروايان و تخت پادشاهي آنجا قدم گذاشتم. آنگاه مردوك سرور بزرگ ، قلب بزرگوار مردم بابل را به من منعطف داشت و من هر روز به ستايش او كوشيدم . سپاهيان بي شمار من با صلح به بابل درآمدند . من نگذاشتم در سراسر سرزمين سومر و اكد تهديد كننده ای پيدا شود . من در بابل و همه شهرهايش براي سعادت ساكنان بابل كه خانه هايشان مطابق خواست خدايان نبود كوشيدم . مانند يك يوغ كه بر آنها روا نبود . من ويرانه هايشان را ترميم كردم و دشواري هاي آنان را آسان كردم . مردوك خداي بزرگ از كردار پارسايانه ي من خوشنود گشت . بر من ، كوروش شاه كه او را ستايش كردم و بر كمبوجيه پسر تني من و همچنين بر همه ي سپاهيان من . او عنايت و بركتش را ارزاني داشت ، ما با شادماني ستايش كرديم ، مقام والاي او را ."

 

 

 

در حالی که پادشاهان هم زمان وی آنطور که در کتیبه های تاریخی موجود است با زیر دستان و شهرهای فتح شده با غارت و کشتار رفتار میکردند که نمونه بارز آن را میتوان منشور آسورنازيربال پادشاه آسور (سال 884 ق.م ) دانست که ميگويد :

" بفرموده آشور وايشتار خدايان بزرگ كه حاميان من هستند با لشكريان و ارابه هاي جنگي خود به شهر گينابو حمله بردم و آن را به ضرب يك شست تصرف كردم – 600 نفر از جنگيان دشمن را بيدرنگ سر بريدم . سه هزار اسير را زنده زنده طعمه آتش ساختم و حتي يك نفر را باقي نگذاشتم تا به گروگاني رود . كاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم و از آنجا به شهر طلا روان شدم . مردم اين شهر از در عجز و الحاح در نيامدند و تسليم من نشدند . لاجرم به شهرستان يورش بردم و آن را گشودم . سه هزار نفر را از دم تيغ گذراندم بسياري ديگر را در آتش كباب كردم . اسراي بيشمار را دست و انگشت و گوش و بيني بريدم و هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم . از اجساد كشتگان پشته ها ساختم و سرهاي بريده را بر تاكهاي شهر آويختم ."

و یا در كتيبه آسورباني پال (سال 645 ق.م ) ميخوانيم :

"خاك شهر شوستان و شهر ما داكتو و شهرهاي ديگر را به آشور كشيدم . درمدت يك ماه و يك روز كشور ايلام را با تمامي عرض آن جارو كردم . اين مملكت را از عبور حشم و از نغمات موسيقي بي نصيب ساختم . به درندگان و ماران و جانوران كوير اجازه دادم كه آن را سراسر فرا گيرند " .

نبوكد نصر پادشاه بابل ( سال 556 ق.م) در كتيبه اش نبشته است :

" فرمان دادم كه صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشكنند . با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم . هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم . خانه را چنان كوفتم كه ديگر بانك زنده اي ا ز آنها بر نخيزد ".

همان قدر كه درجهان خبر سقوط بابل ، مركز بزرگترين و نيرومند ترين و غني ترين امپراطوري ها ، عجيب و بهت آور بود ، روش و سياستي را كه كورش پس از فتح شهر پيش گرفت و به تمامي بابل و همه مردم آن امان داد شگفت انگيز تر بود . سردار فاتح وارد شهر شد ، اما نه مانند فرماندهان فاتح پيش از خود كه با يك شكوه فريبنده اهريمني ، به شهرها قدم ميگذاشتند ، بلكه با يك جلال و بزرگي و شكوه آسماني . نه فرمان قتل عام داد ، نه آتش به خانه اي انداخت ، نه پوست كند ، نه پسر و دختري را سوزاند ، نه چشم و زبان در آورد و نه قلم پا شكست . آرامش و صلح و آزادي عنايت فرمود ، و فرمود تا پرستشگاه ها را بسازند و اسيران را از تنگناي زندان آزاد كنند . با خود شادي به همراه آورد و باورش انسانيت بود .

سفارش فردوسی بزرگ به دادگری

بکوشید و از داد باشید شاد / تن آسان و از کین مگیرید یاد

تو گر دادگر باشی و پاک دین / زهر کس نیابی به جز آفرین

بماند تا جاودان این گهر / هنرمند و بادانش و دادگر

بدان تا هر آنکس که دارد خرد / به منشور آن دادگر بنگرد

اگر دادگر باشد شهریار / بماند به گیتی بسی پایدار

اگر دادگر باشی و سرافراز / نمانی و نامت بماند دراز

اگر دادگر باشد و نیک نام / بباید ز گفتار و کردار کام

اگر دادگر باشدی شهریار / از او ماند اندر جهان یادگار

در زمان هخامنشيان دادگاه شاهي مركب از، هفت نفر قاضي به رياست شاه،به طور دايم برقرار بوده است. دادوران شاهي هميشه در سفر و حضر با شاه همراه بوده اند،ولي اين دادگاه در ظاهر مانند ديوان عالي كشور بود و براي مسايل مهم و رفع تعارض قوانين يا حل احكام و تفسيرهاي متناقض به كار ميرفته است و دادخواست استينافي يا فرجامي يا اعاده دادرسي به آنجا تقسيم ميشده است. به جرايم عمومي يا نظامي در دادگاههاي كه تحت نظر موبدان يا حكام تشكيل مييافته رسيدگي ميشده است.

قضاوت ديوان حرب را سپاه دادور مي ناميدند كه، به امور لشگري رسيدگي ميكرد.(افلاطون - ارسوط و حقوق در ایران باستان ) از نظر صلاحيت، در آن عصر، امور حقوقي و جزايي از يكديگر منفك نبوده اند و دادرسي كه، صلاحيت رسيدگي به دعاوي داشته است ميتوانسته به هر دو قسمت رسيدگي كند.از نوشته هاي گزنفون چنين استنباط ميشود كه، ايرانيان نسبت به اصول، عدالت، اطاعت از قضاوت و اجراي عادلانه قانون، توجه زيادي داشتند به همين لحاظ دادرسان شاهي، هيچ وقت بدون دادرسي و رسيدگي به كليه دلايل و شواهد و قراين پرونده امر و بدون شنيدن دفاعيات كامل متهم و بالاخره بدون اثبات تقصير، حكم به كيفر صادر نميكردند. از محاكماتي كه از آن دوران در كتابهاي مورخان نقل شده است آشكار ميشود كه، برخي از اصول را، در دادرسي جنايي به كار ميبردند:

- متهم با كمال آزادي مدافعات خود را به عرض هيات دادگاه ميرسانده است.

- در دادرسيهاي جنايي، مانند امروز، دادگاه حداقل، از سه نفر تشكيل ميشده است.

- شاه هيچ متهمي را قبل از دادرسي و اثبات تقصير و صدور حكم قانوني مجازات نميكرد.

- شاهنشاهان هخامنشي مايل بوده اند بيشتر دعاوي مردم از راه داوري خاتمه پيدا كند، چنان كه كوروش بزرگ ، مقرر داشته بود كه، اگر كسي محاكمهاي با ديگري داشته باشد، طرفين با توافق داوراني را معين كنند تا به دعاوي آنان رسيدگي و آن را پايان دهند.(قانون و دادگستری در ایران پیش از اسلام - احمد اشرف )

در ايران باستان مقام داوري شريفترين مقامها به شمار ميآمد. اغلب شاهنشاهان ايران خود رياست دادوران را بر عهده داشتند و شخصا به كارهاي قضايي مردم رسيدگي ميكردند. عده قضات شاهي هفت تن ( بر اساس عدد مقدس هفت ) بودند كه در تورات در كتاب استر و مردخاي نام هفت تن از دادوران زمان خشايارشا با قدري تحريف ذكر شده است.(تورات - استر باب اول )در كتاب تاريخ ايران باستان استاد پیرنیا به نمونهاي اشاره شده است كه: يكي از قضات آن زمان موسوم به سيسامنس از كسي رشوه گرفت و حكمي بر خلاف حق صادر كرده بود، كمبوجيه (دومين پادشاه هخامنشي) حكم اعدام او را صادر كرد و امر داد تا پوست او را كنده و روي مسند قضاوت انداختند و پسرش كه بعد از او قاضي شد روي همان مسند قضاوت ميكرد.

سعدی بزرگوار

خنک ( نیک ) روز مشحر تن دادگر / که در سایه عرش دارد مفر ( جای )

نکند هرگز اهل دانش و داد / دل مردم خراب و گنج آباد

هرودوت در کتاب تاریخ هرودوت می گوید : یکی از قوانین مهم ایرانیان این است اگر خلافی از شخصی سر بزند و با اینکه گناه بزرگی نیز انجام شده باشد وی نباید به اشد مجازات و مرگ محکوم شود . مگر آنکه به خاندان پادشاهی و کشوری تجاوز شده باشد . در مواقعی که شخص را برای دادگری به محکمه می برند آن شخص را مورد سنجش قرار میدهند . اگر شخص کارهای نیکویش بیشتر از کارهای زشت اش باشد در اجرای قانون مجازات تخفیفی می دهند . اگر کارهای زشت او بیشتر از کارهای نیکویش باشد با شکایت شاکی وی را مجازات میکنند .

پرفسور گیریشمن ایران شناس نامدار در کتاب تاریخ ایران تا آغاز اسلام می گوید : در نظام شاهنشاهی ایران باستان هر شهربان دارای دبیری می بوده است که او ناظر و رابط بین او و شاه بزرگ را داشته است . در شهربانان و فرمانداراران احتمال اینکه خطایی کند و به مردم ظلم نماید زیاد بوده است . به همین دلیل هرزگاهی از طرف دولت مرکزی امپراتوری ایران افرادی به نام چشم و گوش شاه در میان عامه مردم نفوذ میکردند تا خائنین و ظالمین به مردم را شناسایی کنند این کار را دبیران کنترل کننده شهربانان نیز گزارش میکردند .

انوشیروان دادگر : بدانید و آگاه باشید که کشور با بی دینی پایدار خواهد بود و زندگی چرخه خود را ادامه خواهد داد ولی ظلم پایدار نماند و بزرگترین قدرتهای جهان را سرنگون خواهد کرد .

فردوسی بزرگ از عدالت و برابری اجتماعی مردم ایران در زمان شاهنشاهی قباد ( که بعدها اندیشه مارکسیست و کمونیست تیز از آن گرفته شد ) چنین می فرماید :

همي گفت هر كو توانگر بود / تهي دست با او برابر بود

نبايد كه باشد كسي بر فزود / توانگر بود تار و درويش پود

جهان راست بايدكه گرددبه چيز / فزوني توانگر حرام است نيز

نادرشاه افشار سمبل قدرت ایرانیان در مقابل تجاوزات افغانها , ازبکان و روسها در نامه ای تاریخی چنین میگوید :

نادر به سفیر روسیه دستور داد که شهرهای دربند - باکو - شروان - اران - ایروان - رشت - گیلان و همه مناطق قفقاز را که پطر کبیر به اشغال خود در آورده است و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیر سلطه خود در آورده بود را به ایران بازگردانند . نادر با غرور تمام اظهار داشت اگر روسها از مرزهای ما عقب نشینی نکنند خود جارویی به دست میگیرد و همه آنها را از آن مناطق بیرون خواهد ریخت . ( زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی - ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 147 )

و یا نمونه ای دیگر خسرو به فرزندش شیرویه چنین نصیحت میکند به نقل از سعدی بزرگوار : در اندیشه این باش که همیشه صلاح رعیتان کشور را در نظر داشته باشی زیرا آنان از ظالمان و بیدادگران فراری هستند و به فکر نابودی ظالم در خواهند آمد . در جهان هستی برتر از انصاف و عدل چیزی نیست . مردمان جهان همگی می گذرند ولی این نام نیک است که خواهد ماند و آیندگان تو را ستایش می کنند . خدا ترسان را مامور دهقانان و مستضعفان کن زیرا آنان ظلم نخواهند کرد . مطمئن باش کسانی که فقط نفع و صلاح تو را در نظر می گیرند به مردمان جفا خواهند نمود . اگر خواهی که نامت جاودانه برای آیندگان بماند- خردمندان و نیک اندیشان کشور را مخفی مکن و آنان را به مردم معرفی کن . پادشاهان و بزرگان گذشته ایران همه رفتند و تو نیز خواهی رفت پس در اندیشه گذاشتن خاطره نیک از خودت باش . افرادی را که ذاتا بد اندیش هستند به سزای اعمالشان برسان . هنگامی که تو را داور قرار دادند و تو نیز از گناه مجرم خشمگین شدی کمی صبر و تفکر کن و اگر پسندیده بود وی را عفو کن .

در فرهنگ غنی ایرانی عرفان و خداشناسی به صورت یکی از ویژگی های بی نظیر تاریخ ایران مشهود است . به صورتیکه سازمان یونسکو هر سال در جهان نام یکی از بزرگان ایرانی را به عنوان نماد آن سال در جهان نامگذاری میکند . در میان دویست کشور جهان این برای ایران و ایرانی مایه مباهات است . برای نمونه سال 2003 سال اشو زرتشت - سال 2007 سال حضرت مولانا - سال 2008 سال رودکی سمرقندی و . . .

ایرانیان در راه سیر مسیر عرفان و سلوک , مبارزات و جانفشانی های بی نظیری کرده اند . در مقابله با ظلم و ستمهای اعراب بدوی در سالهای نخست ورود اسلام به ایران بسیار کوشش ها نمودند تا با اندیشه قرون وسطیی اعراب به مبارزه بر خیزند . یکی از این شخصیتهای مبارز فرهنگی و عرفانی حسین ابن منصور حلاج است که پس از سیر مسیر عرفان و سلوک به مرحله آمیخته شدن با ذات خداوند رسید و سپس توسط اعراب بیابانگرد به شهادت رسید . در مرحله نخست به دار آویخته شد و سپس بدنش را تکه تکه کردند . منصور حلاج نام خود را با شعار اناالحق برای همیشه در تاریخ حق طلبی ایرانیان ثبت نمود . حلاج به درستی آگاه بود که جای اصلی عاشقان بر بالای دار و مرگ در راه حق است و چنین میگوید :

محراب عاشقان بالای

دار است و به چنین محراب

مقدس کسی راه یابد که

وضو به خون خود کند

عاشقان چون نماز عشق

گزارند وضوی آن جز

به خون نکنند

و یا این سخن عین القضاه همدانی عارف برجسته ایرانی که در آرزوی شهادت در راه حق است :

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم / و آن هم به سه چیز کم بها خواسته ایم

گر دوست چنین کند که ما خواسته ایم / ما آتش و نفت و بوریا خواسته ایم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ایمان و یکتاپرستی

ایرانیان چه پیش از اسلام در زمان زرتشت و چه در پس از اسلام یکتا پرست بودند و در زمره نامورترین ملتهای متدین جهان قرار داشتند . سپاس از خداوند بزرگ در هیچ زمان و مکانی بر یک ایرانی پوشیده نبوده است .بسیاری از مردمان بر این باورند که اروپاییان هنگامی که بر میز غداخوری می نشینند و برای سپاس از نعمتهای خدا نیایش میکنند از نقاط برجسته و شایان توجه آنها در قدردانی از خداوند است ! در حالی که از خود بیگانه هستند و هیچ نمی دانند که در آموزه های دینی نیاکان ایران ( زرتشت ) به این امر بارها سفارش شده است :

من نام هرمزد را می ستایم زیرا که او مواشی و زمین و درختان و آب را آفرید . اوست که به غداها لذت داده و خوبی ها روی زمین را آفریده است . این نمونه ای از نیایشها اوستایی سه هزار ساله ایرانی بوده است که پیش از تناول غدا خوانده می شده است . نمونه دیگر در کارنامه ارتخشیر پاپکان ( اردشیر بابکان ) در 1800 سال پیش به وضوح آورده شده است :

روزی اردشیر از نخچیر گرسنه و تشنه اندر خانه آمد . او واج ( دعای قبل از غذا ) گرفته بود و کنیزک آن زهر با پست ( نوعی شربت ) و شکر گمیخته ( آمیخته ) بدست اردشیر داد به اینکه کزک ( پیش از غذا ) از دیگر خورش فرمای خوردن . . .

یزدان پرستی فردوسی بزرگ

ز یزدان بترس و زما شرم دار / نگه کن بدین گردش روزگار

سعدی بزرگوار

رود کشتی آنجا که خواهد خدا / وگر جامه بر تن درد ناخدا

ولتر فیلسوف فرانسوی معتقد است :

ایرانیان هرگز آتش پرست نبوده اند . بلکه نادانی و غرض ورزی اروپاییان ایشان را به آتش پرست بودن در پیش از اسلام متهم کرده است . موبدان منشا اهریمن را نمی پرستیدند . در نظر آنان اهریمن همچون شیطان در نظر ما بوده است و این دیدگاه ها در کتب دینیشان همچون سددر نیز آمده است

هرودوت می گوید : ایرانیان بر خلاف ما یونانیان ( 484 پیش از میلاد مسیح ) عقیده به چند خدا بودن دنیا ندارند . در نتیجه معابد و منابر مختلف برای خدایان نیز ندارند . آنان پرستش چندین خدا را که در مصر و یونان امری رایج است را مایه حماقت میدانند . به اعتقاده من این تفکر از آنجا سرچشمه می گیرد که ایرانیان خدا را مانند ما دارای جسم نمی دانند . عقیده ما بر وجود خدا و اثبات آن وجود جسم مادی آن است ولی آنان خلاف این را می اندیشند . پس خدا پرستی آنان با ملتهای دیگر متفاوت است . موبدان ایرانی برای ستایش از خدای خود بر فراز تپه های بلند می روند و از آنجا به درگاه خداوند ( ژوپیتر ) حیواناتی را به عنوان قربانی نثار می کنند . از این رو ایرانیان به جای پرستش چندین خدا به آفریده های خدا که مایه به روزی آنان گشته است هدایایی را نثار می کردند . برای نمونه ایرانیان برای سپاسگذاری از

خورشید : مایه روشنی دهنده زندگی

آب : مایه نجات و حیات جهان

آتش : مایه قدرت , نور اهورامزدا و گرمابخش

خاک : مایه چرخش زندگی و کشاورزی

ماه : نماد مهر و بزرگی خداوند

هدایایی را نثار می کردند و سپاس خود را از خداوند خودشان به جای می آورده اند . ایرانیان برای هر بزرگی و نعمتی که از طرف خداوند ( اهورامزدا ) به آنان داده شده بود نگهبانی ( ایزد ) را در ذهن خود بوجود آورده بودند تا او را مامور نگهداری و پاسداری از این نعمت الهی کنند . برای نمونه آناهیتا نگهبان و پاسدار آب بود . او را ایزد روشنایی و آب می دانسته اند و در هنگام قحطی و خشکسالی از او می خواسته اند تا آب را به رویشان گشوده کند . این نگهبانان را آنان از طرف اهورامزدا می دانسته اند و او را گرامی می داشتند .

هرودوت میگوید از آن جهت کمبوجیه فرزند کورش بزرگ در اواخر عمر خود دیوانه شده بود ( از نظر او ) زیرا که وی به خدای مصر توهین نموده بود . هرودوت می افزاید روزی در مصر هلهله بر پا شد و کمبوجیه شاه تمامی نواحی آنجا بود . شاهنشاه پرسش کرد که این همه صدا و آشوب برای چیست ؟ ماموران شاهنشاه پاسخ دادند : خدای مصر وارد شهر شده است . کمبوجیه متعجب ( زیرا ایرانیان خدا را فاقد جسم ومادی می دانستند ) پرسید : مگر خدا را میتوان دید ؟ پس برویم و خدا را از نزدیک ببینیم . در حالی که به دروزاه شلوغ شهر رسیدند با گاوی بزرگ و قوی روبرو شدند که مردم او را پرستش می کردند . کمبوجیه خشمیگن شد و خنجری را با قدرت به گاو زد و آن را کشت و با صدای بلند فریاد زد این چه خدایی است که با خنجری کوچک از پای در آمده . هرودوت به این جهت که شاهنشاه ایران به یک گاو که خدای مصریان بوده توهین کرده است به او لقب دیوانه داده و در بسیاری از کتابها با مرجع گرفتن از هرودوت کمبوجیه را دیوانه نامیده اند . جای بسیار شگفتی است که پادشاهان ایران در نخستین زمانهای تاریخ که بشریت در جهل و حماقت قوطه ور بوده اند از دانشی شایسته ایرانی و خردی نیک برخوردار بودند

لوح آریارمن پادشاه ایرانی به سال 640 پیش از میلاد مسیح

آریارمن شاه بزرگ . شاه شاهان . شاه در پارس پسر چیش پیش شاه . نوه هخامنش . آریارمن شاه گوید : این کشور پارس که من دارم دارای اسبان خوب و مردان خوب است . به خواست اهورامزدا من شاه در این کشور هستم . اهورامزدا به من یاری ارزانی فرماید .

سنگ نبشته کورش بزرگ در پاسارگاد 550 پیش از میلاد

خداوند بزرگ كشورها را به دست من سپرده است . من در اين كشورها به خواست اهورا مزدا آرامش برقرار كردم .

کتیبه های بدست آمده از پاسارگاد

اهورا مزدا اين كشور پارس را به من عطا كرده است . كه من نگهدارش باشم .به لطف اهورا مزدا من پادشاه اين كشورم . اهورا مزدا به من ياري دهد . ..... براي كسي كه اهورا مزدا را مي پرستد قدرت هست شادماني هست . اهورا مزدا بزرگ است . او كوروش را شاه كرد . او جهان را آفريد . آسمان پر از شگفتي ها را آفريد . بشر را آفريد و براي او خوشي آفريد نيك بدانيد كه ناخوشي ها ازان اهريمنان است .

 

سنگ نبشته داریوش بزرگ هخامنشی در مصر , 521 پیش از میلاد

خداي بزرگ است اهورامزدا ، كه زمين را آفريد ، كه آن آسمان را آفريد ، كه مردم را آفريد ، كه شادي را براي مردمان آفريد ، كه داريوش را شاه كرد ، كه به داريوش شاه شهرياري را ، كه بزرگ و داراي اسبان خوب و مردان خوب است ، ارزاني فرمود .

 

سنگ نبشته خشیارشا در گنجنامه همدان , 490 پیش از میلاد

خدای بزرگ است اهورامزدا . که این زمین را آفرید . که آن آسمان را آفرید . که مردم را آفرید . که شادی را برای مردمان آفرید . که خشیارشا را شاه کرد . یک شاه از بسیاری یک فرماندار از بسیاری .

 

سنگ نبشته خشیارشا در ترکیه , قصر وان , 490 پیش از میلاد

خداي بزرگ است اهورامزدا ، خدايي كه بزرگترين خدايان است ، كه زمين را آفريد ، كه آن آسمان را آفريد ، كه مردم را آفريد ، كه شادي را براي مردمان آفريد ، كه خشيارشا را شاه كرد . يگانه شاه از بسياري ، يگانه فرمانروا از بسياري . من هستم خشيارشا . شاه بزرگ . شاه شاهان ، شاه كشورهاي داراي ملل بسيار ، شاه در اين زمين بزرگ و دور و دراز ، پسر داريوش ، شاه هخامنشي .

 

سنگ نبشته اردشیر اول , شهر پارسه 465 پیش از میلاد

خدای بزرگ است اهورامزدا , که این زمین را آفرید , که آن آسمان را آفرید , که مردم را آفرید , که شادی را برای مردمان آفرید , که اردشیر را شاه کرد . به خواست اهورامزدا این کاخ را خشیارشا که پدر من بود شروع کرد . پس از او من بنا کردم . اهورامزدا مرا و شهریاری مرا و آنچه که کرده شد را بپاید .

 

سنگ نبشته داریوش دوم , شهر پارسه 424 پیش از میلاد

من هستم داریوش شاه شاه بزرگ شاه شاهان شاه کشورها شاه در این سرزمین دور و دراز پسر اردشیر شاه هخامنشی . این کاخ را اردشیر که پدر من بود بنا کرد . به خواست اهورامزدا پس از آن من بنا کردم .

 

فرمان اردشیر پاپکان به مناسبت تاجگذاری , 224 میلادی , مروج الذهب مسعودی

سپاس و ستایش باد خدائی را که نعمتهایش را به ما اختصاص داد و ما را مشمول عنایت خود ساخت . خدایی که کشور ما را ( ایران ) دوباره آرام ساخت و مردم را از شورش ( هرج و مرج ) به اطاعت در آورد . او را چنانکه شایسته است می ستایم و از نعمتهایش که به ما ارزانی کرده است قدردانی میکنم . ای مردم بدانید که من همه تلاش خودم را در راه برقراری عدالت , ایجاد رفاه برای رعیت , آباد سازی و رونق کشور, نیکی به بندگان , حفظ یگانگی ملی و بازسازی خرابیها به کار خواهم گرفت

 

سنگ نبشته شاپور یکم 240 میلادی , کعبه زرتشت استان فارس , ترجمه لوکونین

و چون خداوند شاهنشاهيهاي ما را یاری دادند و به کمک آنان همه شاهنشینها را به تصرف در آوریدم بنابراین ما در این شهرها آتشکده های بسیاری بنا نمودیم و موبدان بسیاری را از خود خشنود ساختیم تا اهورامزدا بزرگ را ستایش کنیم و فرمان دادیم تا در کنار این نبشته بیادبود و شادی روان ما و نیاکان ما آتش افتخار به نام شاپور بنا شود . و باز هم آتش افتخار دیگری به نام آذر ناهید یا آتورناهید به خاطر شادی روان فرزند ما هرمزد اردشیر بزرگ شاه ارمنستان بنا گردد و سپس آتش افتخار دیگری به نامهای نرسی و روان آریایی مزداپرست او بپا کردند . سپس برای این آتشکده ها هدایای تقدیم شد که همگی در لیست فهرستهای نظامی دولت به ثبت رسید به خاطر شادی روان ما هر روز یک بره و یک مودی و نیم ( 40 لیتر ) غله و شراب هدیه تقدیم شد .

 

سنگ نبشته شاه سکستان , 321 میلادی , در هنگام عبور از تخت جمشید

سپندارمز ماه از سال دوم بغ مزداپرست خدایگان شاهنشاه شاپور شاه ایران و انیران که چهره ای از ایزدان دارد . فرزند مغ مزداپرست هرمزد شاهنشاه ایران و انیران ( غیر ایرانیان ) که چهره ای از ایزدان دارد از کاخ خداوندیشان روانه خیر شد و از این مکان عبور کرد . او از این مکان از استخر ( در فارس ) روانه سکستان شد و به کاخ صد ستون (شهر پارسه ) رسید و کنار این بنا شراب نوشید . در کنار وی نهوهرمیزد و مغ نرسی و رازودن فرزند مهر شهرب و دیگر آزادان پارس و سکستان و تورستان و فرستادگان همه سرزمینها همراه شاهنشاه ایران بودند . سپس وی فرمان به شادی داد تا یزدان را ستایش کنند . سپس او نیای خود را ستایش کرد . او شاهنشاه شاپور را ستود . او خود را ستود . او کسانی که این بنا را ساختند را ستود (تخت جمشید ) سپس از خداوند برای آنان آمرزش خواست .

در نبشته های پهلوی انوشه روان آذر بادسپندان در ایران باستان آمده است

نسب به اورمزد و دوستان خود یگانه بیاندیش و هرگز گستاخی مکن

در نبشته ای که از بوذرجمهر فیلسوف ایران باستان در زمان شاهنشاهی نوشیروان باقی مانده چنین آمده است

از میان مردم آنانی فرخ تر هستند که بی گناه تر هستند

آنکسی بی گناه تر است که قوانین یزدان پاک را اجرا کند

قانون یزدان بهی و راستی است

بهی اندیشه نیک کردار , گفتار نیک , پندار نیک است

 

فردوسی بزرگ درباره جاودانگی یزدان پاک می فرماید :

به گیتی جز به یزدان پاک نماند / که منشور تیغ تو را برنخواند

اگر چرخ گردان کشد زین تو سرانجام خشت است بالین تو

 

در یسنا , هات 31 بند 8 آمده است : ای خداوند جان و خرد تو سرچمشه منش پاک و آفریننده راستی و داوری و دادگری هستی .

در کتاب دینی باستانی ایران دینکرت دفتر 1 بخش 30 از زبان اهورامزدا آمده است : منم آنکه اندیشه و گفتار و کردارم نیک است و هرکس از این سه پیروی کند او را دوست خود میپندارم .

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هنر و موسیقی غنی ایرانی

موسیقی در ایران مقام بسیار والایی دارد . در موسیقی ایرانی به هیچ وجه هجویات - لودگی - فساد و هرزگی را نمی توان یافت . به همین روی این موسیقی پس از پنج هزار سال مانده است و امروز روزبه روز گسترش می یابد . بزرگان ایرانی همگی بر این عرفان و موسیقی ارزشمند ایرانی تاکید بسیار کرده اند . هنر و موسیقی ایرانی دارای جایگاهی جهانی می باشد که بدون شک پتانسیل بسیار بالایی در صحنه گیتی در خود نهان دارد . امروزه میتوان بسیار بیشتر از آنچه دیده می شود از آن بهره برد . این امر نیز پیرامون معماری کهن و ارزشمند ایرانی نیز صادق است . برخی از شگفتی های معماری کهن ایران را میتوان چنین اشاره کرد : ایوان مدائن 1800 ساله در جنوب بغداد در عراق - معبد چندین طبقه 3200 ساله زیگورات چغازنبیل خوزستان - کاخهای جهانی پارسه ( تخت جمشید ) در پارس - آذرگشنسب 3000 ساله آذربایجان - دژ 1500 ساله بابک خرمدین کلیبر - قلعه 1600 ساله فلک الافلاک خرم آباد - معبد 2200 ساله آناهیتا در کرمانشاهان - آرامگاه ورجاوند 2500 ساله کوروش بزرگ در پاسارگاد و صدها اثر معماری زیبای جهانی که متواند ایران را به یکی از قطب های توریستی دنیا تبدیل کند و دیگر نیازی به استفاده از منابع ملی نفت و گاز و طلا نداشته باشیم . از سویی دیگر موسیقی عرفانی و کهن ایران زمین همیشه صحنه ساز بزرگترین و خاطره انگیز ترین لحضات عرفانی و خداباوری برای شنودگان بوده است . رقص های جهانی سماع مولانا جلال الدین محمد بلخی نمونه بارز این امر است . نوای دلنشین پاواروتی ایران ( به قول آمریکایی ها ) استاد شهرام ناظری که بیشترا از اشعار مولانا و حافظ و خیام و سعدی برای کارهای شگفتش استفاده میکند و یا استاد شجریان و . . . نشان از این روحیه سلوک معنوی آمیخته به موسیقی دلنشین دارد . این اساتید و دهها نمونه دیگر که مجال نام بردنشان نیست حاصل 5000 سال قدمت موسیقی ایران زمین هستند . از سنگ نگاره بدست آمده در چغامیش خوزستان که نشان از نخستین گروه ارکست جهانی است تا موسیقی های حماسی ( 559 - 330 پیش از میلاد ) زمان هخامنشی و سپس باربد و نکیسا ( 590 تا 628 پس از میلاد ) که برای 365 روز مردم ایران یک موسیقی ساخته بودند تا همگان بهره ببرند و شاد باشند همگی نشان از یک پشتوانه عظیم فرهنگی است که باید آن را زنده کرد و جهانی نمود . بارزترین موسیقی های عرفانی و غیر عرفانی ایران که مقام جهانی دارند را میتوان سه تار - تا - تنبور - بربط - نی - چنگ - سنتور - کمانچه - رباب - قیچک و . . . نام برد . موسیقی چنان جایگاه بزرگی در فرهنگ ایرانی دارد که حافظ و مولانا چنین وصیت می کنند که پس از مرگ بر سر مزارشان به جز شادی و چنگ و موسیقی نواخته نشود :

حافظ شیرازی عارف و اندیشمند جهانی

من از آنکه گردم به مستي هلاک / به آيين مستان بريدم به خاک

به آب خرابات غسلم دهيد / پس آنگاه بر دوش مستم نهيد

به تابوتي از چوب تاکم کنيد / به راه خرابات خاکم کنيد

مريزيد بر گور من جز شراب / مياريد در ماتمم جز رباب

مبادا عزيزان که در مرگ من / بنالد بجز مطرب و چنگ زن

تو خود حافظا سر ز مستي متاب / که سلطان نخواهد خراج از خراب

پروفسور «انسي مان» انگليسي :

«به طور كلي هيچ يك از شعب صنعت و هنر اروپاي قرون وسطي يافت نمي‌شود كه نفوذ و تاثير ايرانيان در آن ديده نشود ... و هنرهاي مغرب زمين كه اين همه مايه مسرت و افتخار است، هرگز بدون كمك و دستياري ايرانيان ترقي نمي‌كرد و رونق نمي‌يافت.» (حكمت ، عليرضا. آموزش و پرورش در ايران باستان , وزارت فرهنگ و آموزش عالي)

 

 

 

 

 

 

مولانا جلال الدین محمد بلخی پدر عرفان و اندیشه جهان

اگر بر گور من آیی زیارت / تو را خر پشته ام رقصان نماید

میا بی دف بر گور من برادر / که در بزم خدا غمگین نشاید

عطار نیشابوری عارف برجسته

گردد از جان مرد موسیقی شناس / لحن موسیقی خلقت را سپاس

حافظ شیرازی

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم / در کار چنگ و بربط و آواز و نی کنم

مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر / بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش / که ساز شرع از این افسانه , بی قانون نخواهد شد

فردوسی بزرگ

می و بربط نای برساختند / دل از بودنی ها بپرداختند

بنه پیشم و بزم را ساز کن / به چنگ ار چنگ و می آغاز کن

اوحدی مراغه ای

مطرب چو بر سماع تو کردیم گوش را / راهی بزن که ره بزند عقل و هوش را

سعدی بزگوار

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر تناز را / ساقی بیار آن جام می , مطرب بزن آن ساز را

ساقی بده آن شراب گلرنگ / مطرب بزن آن نوای بر چنگ

امیر خسرو دهلوی

بیا مطرب ساز کن پرده را / بسوز این دلش عشق پرورده را

خواجوی کرمانی

وگر به چنگ نمی آیدت خوش آوازی / بکنج میکده ساز رباب باید کرد

سوختیم ای مطرب بربط نواز چنگ زن / ساز را بر ساز کن و امشب دمی با ما بساز

ارزش والای هنر از دیدگاه فردوسی بزرگ

هنر نزد ایرانیان است و بس / ندادند شیر ژیان را به کس

همه یکدل انند و یزدان شناس / به نیکی ندارند از بد هراس

هنر بهتر از گوهر نامدار / هنرمند باید تن شهریار

هنر پرور و راد و بخشنده گنج / از این تخمه هرگز نبد کس به رنج

هنر ایرانی از دیدگاه پرفسور آندره گدار معمار فرانسوی

به طور یقین میتوان گفت که پس از انحطاط و انهدام هنر یونان باستان در سراسر جهان برای شگفتن گلهای استعداد مردمان هیچ جایگاهی امن تر و ایمن تر امپراتوری ایران ساسانی نبود . چنین شد که هنر و نفوذ ایران عالمگیر شد .

سعدی بزرگوار

بسی پای دار ای درخت هنر / که هم میوه داری و هم سایه ور

تالبوت رایس پیرامون هنر و معماری ایرانیان می نویسد

چینی ها با وجود پیشرفت های بزرگ هنری خود شیفته هنر ایرانی بودند . یکی از بزرگترین دانشمندان جهانگرد چینی قرن هفتم میلادی به نام هوان تسنگ نوشته است : ایرانیان از کارهای هنری هرچه می سازند کشورهای همسایه برای آن ارزش بسیار قائلند . همچنین از دیدگاه تاریخ هنر میراث ایرانیان بر دنیای بیزانس دارای اهمیت فوق العاده است و حتی میتوان پرسید که اگر تاثیر معماری و هنر ایران نبود آیا معماری روم شرقی آیا چنین پیشرفت میکرد ؟

معماری ارزشمند ایرانیان از دید چرزیگوفسکی

تمام اختصاصات اساسی ساختمانهای گنبدی و سقفهای ضربی و حتی ساختمانهای صلیب شکل که عصاره واقعی معماری بیزانس است از ایران سرچشمه گرفته است و ایرانیان آنرا بنا نهادند و سپس اروپا آنرا توسعه داد .

زنده یاد پروین اعتصامی

با دانش است فخر نه با ثروت و عقار (مقام) / تنها هنر است تفاوت انسان و چهارپا

هنر جهانی هخامنشیان از دیدگاه دانشنامه بریتانیکا

تمام عواملی را که فرض می شود هخامنشیان از ملل دیگر خاورمیانه اقتباس کردند در یک سازمان ترکیب شده و با شکلی زیبا بزرگترین معماری خاورمیانه را خلق نموده است . این هنر یک هنر ملی نیست بلکه یک هنر جهانی است که با ظهور هخامنشیان ایجاد میگردد .

  • Like 3
لینک به دیدگاه

فرهنگی که ایران را سرزمین نیروی مافوق بشر میداند

در کتبهای باستانی و باور نیاکان ما همیشه این اعتقاد وجود داشته است که ایران سرزمینی است که توسط خداوند و برگزیده گانش انتخاب و بنا گشته است . این امر از آئین میترائیسم و زرتشت تا پس از اسلام وجود داشته است . شاید نتوان این امر را اثبات کرد . یا شاید با خرد و اندیشه انسان شک برانگیز باشد ولی نکته ای که در این باب دارای اهمیت است این می باشد که همین باور موجب پیوستگی ها , رشادتها و یک نیروی فوق طبیعی در میان مردمان ما شده است که ملت ایران را از دیگر ملتها تمیز میدهد . به همین روی بوده است که مردم ما همیشه در حفظ خاکشان و پاسدارای از آیین و فرهنگشان کوشا بوده اند . برای نمونه میتوان به این نسکهای باستانی در دین بهی زرتشتی اشاره نمود :

نخستین و بهترین سرزمینی که من اهورامزدا ( خداوند ) بیافریدم ایران ویچ ( ایران ) است آنجایی که رود نیک دایتی روان است .( نسکهای باستانی ایران زمین فرگرد اول , وندیداد 20 , 30)

ای اسپنتمان زرتشت , این شهرهای ایران را که من اورمزد آفریدم ( نسکهای باستانی ایران زمین , زند وهومن یسن فقره 9 صفحه 40 )

انجمنی کرد اهورامزدا با ایزدان مینوی ائیران وئیچ ( ایران ) . انجمنی کرد جمشید دارنده رمه خوب با بهترین مردمان در ائیران وئیچ ایران ( بند 20 ,31 )

نمی توان به راحتی این امر تائید یا رد کرد زیرا فلسفه ای ورای اندیشه بشر پشت آن قرار دارد . همین امر در پس از اسلام به نام ایران سرزمین صاحب الازمان نام گرفته است . زیرا همان اندیشه گذشتگان به رنگ و بوی اسلامی در آمد تا این باور ملی حفظ شود . همین باور در سال 1360 موجب دفاع هشت ساله ایرانیان از خاک و میهن و ایمانشان شد . نبردی که ما از 30 کشور جهان اسیر داشتیم و دهها کشور بزرگ و قدرتمند جهان در حمایت از عراق برخواسته بودند ولی رشادت ها و نیروی ایمان و میهن پرستی موجب شد شبانه روز با چنین اهریمنانی مبارزه کنیم .

یکپارچگی , احترام به باورها و گویشها

کمتر کشوری را در جهان میتوان یافت که اینچنین دارای تنوع قومی و گویشی باشد و به همین دلیل یکی از رمزهای موفقیت و ماندگاری ما نیز همین احترام به آداب و رسوم , زبانها و گویشهای هر منطقه است . ایرانیان با تمام تنوع قومی و زبانی همگی بخشی از یک ملت کهن و بزرگ تاریخ هستند . برخی با سواستفاده از همین موهبت الهی , بر پروژه استعماری انگلستان پیرامون ملیت سازی اقوام ایرانی دامن می زنند و از این فرصت بزرگ که خداوند در این سرزمین قرار داده است در جهت متلاشی کردن این اتحاد تاریخی بهره می برند . برای نمونه ساخت گروهک های وابسته به استعمار همچون ( جندالله , الاهوازی , حزب دموکرات خلق عرب , پان ترکیسم ... ) . با نگاهی به شهرهای مختلف ایران مشاهده میکنید که چه شگفتی های گوناگونی در دل این کشور نهفته است . درست است که به ظاهرگویش , آداب و رسوم و لباس های هر منظقه با یکدیگر متفاوت است ولی در ریشه همگی به یک نقطه باز میگردند . برای مثال یک کورد کمتر گویش بلوچی یا تالشی را متوجه می شود در حالیکه همگی ریشه ای از زبان پهلوی ایران باستان دارند و فقط شاخه های منطقه ای زبانشان متفاوت است . همینطور لباسهای زیبا , آداب و رسومهای زیبا در مراسمهای عروسی , جشنهای نوروز , چهارشنبه سوری , سیزده بدر و اعیاد مذهبی . این تنوع زیبای قومی میتواند به بزرگترین فرصت و پتانسیل برای قطب توریستی شدن ایران در منطقه تبدیل شود . جذب میلیون ها گردشگر برای دیدن این فرهنگ و تمدن کهن .

در طول تاریخ هیچگاه دیده نشد که قومی ایرانی بر قومی دیگر شمشیر بکشد و هیچگاه دیده نشد است که قومی در هنگام نیاز به یاری قوم دیگرش نشتابد . در نگاره های تخت جمشید سربازان پارسی و مادی کنار یکیدگر ایستاده اند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارند . این احترام به قومیت ها در ایران ریشه تاریخی دارد و دقیقا عکس آن در مورد اعراب دیده می شود . تازیان در سالهای صدر اسلام صدها جنگ میان یکدیگر بر سر دین , مذهب , قدرت , نام و حکومت داشته اند . آخرین نمونه آن را میتوان در عراق سال 2007 دیده که چگونه یک شیعه فرد سنی دیگری را می کشد و برعکس سنی چگونه بر شیعه شمشیر میکشد . یا نبردهای خونین در فلسطین و لبنان و ... این امر نوع فرهنگ فقط مختص تازیان نیست و حتی در اروپا و آمریکا در همین 50 سال گذشته بسیار به وضوح دیده شده است . سفید پوستان بر میلیون ها سیاه پوست اسلحه کشیدند . آنان را انسانهای بربر و دسته چندم خطاب می نمودند و حتی کمترین امکانات یک انسان معمولی را از آنان دریغ میکردند . ادر حالیکه طی سه هزار سال گذشته ایران و ایرانی هرگز چنین قوانین ضد بشری را نداشته اند . امپراتوری نیاکان ایران در روزگار هخامنشیان که متشکل از 28 کشور آسیایی بوده است چنان متمدن اداره میشده است که اندیشمنان غرب امروزه خود در این امر مبهوت مانده اند . به طوریکه هگل میگوید :

امپراتوري ايران از ديدگاه سياسي ، زاذگاه نخستين امپراتوري راستين و حكومتي كامل است كه از عناصري ناهمگن ‌‌‍[بي گمان به معناي نسبي] فراهم مي آيد . در اينجا نژادي يگانه ، مردمان بسياري را در بر مي گيرد (ولي اين مردمان) فرديت خود را در پرتو حاكميت يگانه نگاه مي دارند . اين امپراتوري نه همچون امپراتوري چين ، پدر شاهي ، و نه همچون امپراتوري هند ، ايستا و بي جنبش ، و نه همچون امپراتوري مغول ، زود گذر ، و نه همچون امپراتوري تركان بنيادش بر ستمگري است . بر عكس در اينجا ملت هاي گوناگون در عين آنكه استقلال خود را نگاه مي دارند ، به كانون يگانگي بخشي وابسته اند كه مي تواند آنان را خشنود كند . از اين رو امپراتوري ايران ، روزگاري دراز و درخشان را پشت سر گذارده است و شيوة پيوستگي بخش هاي آن چنان است كه با مفهوم (راستين) كشور يا دولت ، بيشتر از امپراتوري هاي ديگر مطابقت دارد. "عقل در تاريخ" , گئورگ ويلهلم هگل , برگردان حميد عنايت , صفحة 304 .

دفاع از کشور و میهن دوستی

ریشه این مهر و عشق به این سرزمین بسیار فراتر از تصور تاریخ نگاران و مورخین است . شاید چهار هزار پیش و شاید هم فراتر از آن . کاوه آهنگر و آرش کمانگیر دوتن از بزرگ ترین اسطوره های این میهن دوستی در طول تاریخ ایران بوده اند . آرش , کماندار ارتش منوچهر شاه است که برای مرزبندی جدید با افراسیاب مامور پرتاب تیر می شود . آرش که شعله های نخستین مهر ایران دوستی را در دل ایرانیان برافراشت با تمام وجود چنان تیری را از دماوند پرتاب میکند که در کنار جیحون فرو می آید و بی درنگ پس از پرتاب آرش جانش را از دست می دهد . فردوسی بزرگ چنین می فرماید :

چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

ز بهر بر و بوم و پیوند خویش / زن و کودک وخرد و فرزند خویش

همه سر به تن کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم

در طول تاریخ این سرزمین مملو از نبردهایی است که برای دفاع از کشور یا زنده نگاه داشتن فرهنگ و هویت ایرانی انجام گرفته است که به اختصار میتوان به برخی از آنان اشاره نمود :

نبرد آریوبرزن در مقابل اسکندر گجستک و جان دادن دراین راه به سال حدود 330 پیش از میلاد , نبرد ابوسلم خراسانی برای پایان دادن به حکومت ننگین اعراب بنی امیه و جان دادن دراین راه به سال 125 هجری قمری , نبردهای استاذسیس برای بازگشت به هویت ایرانی و پایان حکومت های تازی و جان دادن دراین راه به سال حدود 150 هجری قمری , قیام بابک خرمدین و 22 سال دلاوری های میهن پرستانه در آذرآبادگان جهت برقراری حکومت ملی در ایران و جان دادن دراین راه به سال 223 هجری قمری ,قیام مازیار در طبرستان برای برپا کردن حکومت ملی ایرانیان و جان دادن دراین راه به سال 223 هجری قمری , نبردهای بهرام چوبین در زمان پادشاهی هرمز چهارم برای مقابله با ترکان وحشی مغول در ایران , دلاوری های رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب و جان دادن دراین راه در سال 636 میلادی , نبردهای مرداویچ پسر زیار و شکست لشگر تازی المقتدر عباسی و در نهایت جان دادن دراین راه در سال 323 هجری قمری , نبردهای یعقوب لیث رویگر در برابر تازیان بدوی جهت بازگشت به هویت ایرانی , نبردهای سنباد از نیشابور و سپس به هلاکت رساندن منصور خلیفه جنایتکار عرب و جان دادن در همین راه , نبردهای سورنا سردار ایران دوست دوره اشکانی جهت دفاع از ایران در برابر سپاه روم که همه ساله ایران را مورد یورش قرار میدادند , نبرد فیروز نهاوندی در گرفتن انتقام از اعراب و به قتل رساندن عمرابن خطاب و سپس کشته شدنش توسط تازیان و . . .

رابرت گرنت واتسن و میهن دوستی ایرانیان :

کشور ایران با همه طبایع گوناگون مورد تحسین هر ایرانی است . ایرانیان اینگونه می پندارند که هیچ کشوری در جهان جایگاه مقایسه با ایران را ندارد . به نظر من اگر اکثر ایرانیان محکوم به تبعید از ایران شوند و به آنان اخطار شود که در صورت ورود به ایران محکوم به مرگ هستند با این وجود نمی توانند از بازگشت به میهن خود خودداری کنند .

بارزترین جلوه این فرهنگ آن است که هرگز به نام دفاع از میهن به کشوری دیگر تجاوز نکرده است و همیشه در حالت دفاعی قرار داشته . هزاران تجاوز و قتل عام در ایران صورت میگرد ولی ایران و ایرانی باقی می ماند و متخاصم را یا به مرور زمان از این کشور بیرون میکند یا در خود و فرهنگ خود حل می نماید . نمونه اش را میتوان :

یورش اسکندر گجستک در سال 330 پیش از میلاد و اشغال چندین دهه ای کشورمان و سپس بیرون راندن آنها از ایران توسط حکومت مقتدر اشکانیان .

نبردهای چندین صده ای ایران و روم که کشورما در بیشتر موارد نقش دفاعی را بر عهده داشته است .

تجاوز تازیان به ایران و دویست سال اشغال کشورمان و سپس سیاست های ایرانیان در مبارزات مدنی در تقابل با فرهنگ عرب که به راستی شگفت انگیز است بارزترین این موارد است .

تجاوزات تیمور و چنگیز مغول و قتل عام های گسترده از مردمان بی دفاع ایران و در نهایت حل شدن آنان در این فرهنگ و تمدن کهن .

تجاوز صدام حسین از سردمداران مکتب ننگین پان عربیسم به ایران و هشت سال دفاع بی امان مردمان ما با کشوری که دهها کشور عربی و اروپایی و آمریکایی را در حمایت خود علنا داشت .

و . . .

چنانکه بابک خرمدین سردار نامور ایرانی به افشین مزدور خلیفه ستمگر عباسی در هنگان مرگ چنین گفت:

شخصی که به میهن خود خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد

و یا نادرشاه افشار دلاور مرد ایران زمین چنین فرمود :

تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم , به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم و برای اراضی ایران هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را به همراه قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

ایستادگی ایرانیان در برابر حکومت اسکندر از دید رمان گیرشمن

سلوکیان ( هلنیها ) هرگز تسلط حقیقی بر ایران پیدا نکردند و نمی دانستند چطور یک دولت ملی تشکیل بدهند و نه از لحاظ سیاسی و نه از لحاظ اخلاقی توانستند بر ایرانیان چیره شوند . به طور کلی میتوان گفت هلنیسم در ایران شکست خورد .

یکی از عوامل ایجاد این میهن دوستی مهر ایرانی است . در آموزه های اوستایی ایران مهر یکی از بلندمرتبه ترین جایگاهها را دارد . مهر صفاتی دارد که در اوستا به آن اشاره شده است : مهر پیروزی و استوار کننده مملکت است . مهر بی رونق کننده ممالک خصم است . مهر پاسبان بیدار و دلیر است . مهر حامی کیش مزدیسنا است . ( وندیداد 3 فقره 41 - دینکرد جلد 15 کتاب 18-8 )

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اهمیت پیشرفت , علم , دانش و تربیت

هرودوت میگوید : ایرانیان بعد از دلاوری در جنگها و نبرد با دشمنان بالاترین اصل مردانگی را در تولید فرزند و پرورش نیکوی آن می دانند . در بین آنهایی که فرزند پسر بیشتری داشته باشند پادشاه هدایایی را برای آنها می فرستد . زیرا پسر را از این جهت گرامی میدارند که در نبردها همراه پدران برای حفظ کشور استفاده میکنند . پسران آنها از پنج سالگی تا بیست سالگی در اسب سواری , تیر اندازی , راستگویی تعلیم داده می شوند . اسب در نزد ایرانیان حیوانی مفید و نیکو است و بسیار از مردمان آنان پسوند نام خود را از اسب میگیرند ( جاماسب , لهراسب , گشتاسب و . . . ) تیر اندازی نیز از هنرهای برجسته ایرانیان است و دوره های مختلفی در این باره در همه جا برقرار است . زیرا این امر را برای دفاع از خود و کشور لازم می دانند . راستگویی نیز در نزد ایرانیان یکی از مهمترین صفتهایی است که همیشه پابرجا بوده است . آنان فرزند خردسال خود را به این سه امر مهم تربیت می کردند تا در آینده فردی مفید و برازنده گردد .

ایرانیان یکی از بزرگترین گناهان را پدر یا مادر کشی می دانند . آنان اعتقاد دارند یک فرزند سالم و نیکو هرگز دست به چنین کاری نمی زند . در صورتیکه شخصی چنین کاری کرد یا آن فرزند بد ذات و اهریمنی است و یا اینکه از نطفه دیگری است و آن فرزند حرامزاده است .

استرابون جغرافی دان معروف درباره شیوه آموزش جوانان ایرانی میگوید : جوانان ایرانی از 5 سالگی تا 24 سالگی آموزشهای تیر اندازی , نیزه افکنی , اسب دوانی و راست گویی میدیدند . مربیان آنان را در جایگاهی ویژه گرد می آوردند و پیش از طلوع خورشید با شیپوری آنان را گرد می آوردند . فرمانده یک گروه جوان 50 نفری به عهده یک شاهزاده یا یک فرمانده مدبر بوده است . آنان در دشت ها و کوهها در برابر خورشید , سرما , گرما دوره میدیدند و خوراک روزانه آنان نان گندم و نان جو و گوشت کباب , تره تیزک و آب بود .

گزنفون در سال 445 پیش از میلاد میگوید : کلیه ایرانیان مجاز بودند اطفال خود را به مدارس عمومی اعزام کنند . اینکار برای کسانی است که نیاز به کمک فرزند در امور چرخش زندگی ندارند . نتیجه این کار پارسیان این است که آنان از تن پروری دوری میگزینند و ادب اجتماعی را حفظ میکنند .

در نبشته های دینی ایران باستان یسنا هات 31 بند 11 آمده است : ای اهورامزدا آنگاه که انسان را آفریدی و نیروی خرد و اندیشیدن را به وی ببخشیدی پس خواستی که هر کس با دلخواه و آزادی دین خود را برگزیند .

پروفسور «كريستي ويلسون» آمريكايي و صنعت کهن ایرانی :

«در طرح صنايع، ايران راهنماي تمام عالم بوده است. استعداد و پيشوايي ايران در عالم صنعت مورد تصديق همه علما و اهل فن است ... صنعت اساسي‌ترين و مهم‌ترين فعاليت قوم ايراني بوده و گران‌بهاترين خدمت آنان به «تمدن» جهان است. اكتشافاتي كه در سال‌هاي اخير در سراسر ايران شده عقيده سابق علما و باستان‌شناسان را داير بر اينكه قسمت عمده صنايع اوليه از تمدن ملل جلگه بين‌النهرين اخذ شده نقض كرده و امروز تصور مي‌رود كه تمدن از فلات ايران رو به مغرب و جلگه بين‌النهرين رفته باشد.» (ويلسون _ كريستي _ تاريخ صنايع ايران _ ترجمه دكتر عبداله فريار _ تهران)

 

 

 

 

 

 

علم دوستی ایرانیان از دیدگاه جان شیرمان نویسنده کتاب مردم و سرزمین ایران

ایرانیان چنان مشتاق علم و دانش هستند که خود به شخصه انسانهای تهیدست و ساده ای را در آن کشور دیدم که بلاشک بی سواد بودند اما به خرج خود در محله ها و روستاهای خود مدرسه و مکتب خانه ساختند .

زندگی فلسفی ایرانیان از دید شارن بازرگان فرانسوی

ایرانیان به خوب و بد زندگی , سختی ها و ستمها , فراز و نشیبهایی که در طول حیات با آنها روبرو می شوند از دیدگاه فلسفی برخورد میکنند . به نیک یا بد آینده اهمیت زیادی نمی دهند . نه از بد آن هراس دارند و نه از خوب آن غره می شوند .

ای مردم سلاح هایمان مرزها را می گشاید و دانش ما مغزها را ( شاپور اول ساسانی )

بر درگاه دانشگاه بین المللی ایران در خوزستان که به سال حدود 250 میلادی بنا شده است شاهنشاهان ایران اینگونه نوشته بودند : دانش و هنر برتر از زور و شمشیر است

فردوسی بزرگ خرد و دانش را سرلوحه آموزه های ایرانی می داند :

ز دانش روان را توانگر کنید / خرد را همان بر سر افسر کنید

چنین دان که هر کس که دارد خرد / بدانش روان را همی پرورد

ز نادان بنالد دل سنگ و کوه / از ایرا ندارد بر کس شکوه

اگر دانش در ثریا باشد مردان سرزمین پارس بدان دست پیدا خواهند کرد ( پیامبر اسلام )

سفارش بوذرجمهر فیلسوف ایران باستان درباره خرد :

خوی و خرد و هنر و دانش نزد مردمان چگونه بی زیان تر است ؟ خرد چنانچه آنرا بد اندیشی نباشد , هوشمندی چنانچه آنرا بدعت نباشد , به دوستی چنانچه آنرا کین وری نباشد , خرسندی چنانچه آنرا بد رفتاری نباشد , رادی هرگاه آنرا هرزگی نباشد , شکوهمندی هرگاه آنرا ناخرسندی نباشد , فروتنی هرگاه آنرا فریبکاری نباشد , احترام هرگاه آنرا خودسری نباشد , یگانگی هرگاه آنرا دورویی نباشد , کوشایی هرگاه آنرا رشک نباشد , دانایی هرگاه آنرا غرور نباشد , در نهایت برای مردمان دانایی و خرد بهتر از همه چیز است .

 

در یسنا , هات 31 بند 18 آمده است : دانا باید با دانش خود نادان را آگاه سازد . چرا که نباید نابخرد در نادانی بماند .

 

کاهنان مصری در کتیبه ای ارزشمند به نقل از اقدامات داریوش بزرگ که امروز در موزه واتیکان نگهداری می شود چنین میگویند :

بر طبق فرمان شاهنشاه ایران و ملل گوناگون داریوش شاه , چنین شدکه خانواده های اهل دانش برای کسب فنون پزشکی به دانشگاه سائیس مصر گسیل کرد و برای همین منظور به خواست داریوش شاه افزارهای لازم و لوازم پزشکی گردآوری شد . شاهنشاه چنین مقرر فرمود زیرا وی به ارزش واقعی فن پزشکی پی برده است زیرا آگاه است که این فن مردمان بسیاری را از مرگ رهایی میبخشد .

صائد اندلسی , طبقات الامم

از خصائص مردم ایران توجه به طب و احکام نجوم و علم تاثیر کواکب در دنیای فرودین است . اهل حساب از ایران و بابل و هند و چین و اکثر امم که معرفت به احکام نجوم دارند , معتقدند که درست ترین ادوار دوری است که ایرانیان تنظیم نموده اند و علمای عهد ما آن را سنی اهل فارس نامیدند .

داریوش بزرگ و خشیارشا برای کسب علم و دانش و گسترش آن , هیئتی گسترده به دریاهای دور دست و سرزمینهای ناشناخته اعزام نمودند که هرودوت آن مناطق را از نقاط دوردست آسیا و اطراف آن میداند . هرودوت میگوید داریوش شاه برای کشف ریزشگاههای آبهای رودخانه سند اقدام کرد . هیئتی دیگر از شهر کاسپاریتوس و سرزمین پاکتیس روانه خاور دور کرد و چندین دریانورد دیگر را برای دادن گزارش از مناطق دیگر روانه آبها کرد .

هرودوت میگوید خشیارشا اقدامی بزرگ کرد که امروز یونانیان از انجام آن وحشت دارند . خشیارشا دماغه کوه آتوس در یونان را شکافت و مسیری برای گذر آب در آن درست که به راحتی دو ناو دریایی بزرگ برای عبور از آن میتوانستند کنار به کنار یکدگیر رد بشوند کنند که این امر را دو مهندس ایرانی به نامهای "بوباروش پور مگابازوش" و دیگری "ارتاکائوش پور ارتائوش " هدایت میکردند .

دانش ایرانی از دید ادوارد براون شرق شناس انگلیسی به سال 1862 , 1926

در نتیجه تعصب ظالمانه دولت بیزانس هفت نفر از فلاسفه بزرگ یونان به ایران پناهنده شدند . انوشیروان دادگر ( تاجگذاری در سال 513 میلادی و درگذشت 579 میلادی ) این بزرگان را به گرمی پذیرفت و چند جلسه شخصا در مسائل فلسفی با آنان برگزار کرد . سپس زمینه تدریس آنان در دانشگاه بین المللی جندی شاپور خوزستان را فراهم آورد . پس از چندین سال آنان درخواست بازگشت به یونان را دادند و انوشیروان طی نامه ای از دولت بیزانس درخواست آزادی عمل برای آنان نمود .

دانش ایرانیان در دیدگاه ابن خلدون پدر جامعه شناسی

مابین ملتهایی که تاریخ احوالشان به ما رسیده برخی نسبت به علم و دانش توجه بیشتری داشتند . همانا آنان ایرانیان و یونانیان هستند . اهمیت علوم عقلی نزد ایرانیان به غایت عظیم بود و دامنه آن به غایت وسیع . به مناسبت عظمت و فخامت دولت ایشان و طول مدت پادشاهی ایرانیان گویند که این علوم از ایرانیان به یونان منتقل شده است . وقتی که اسکندر دارا را بکشت و سلنطت کیانیان ( هخامنشیان ) را منقرض نمود , بر کتب و دانش ایرانیان دست یافت . سپس ما تازیان بر آنان چیره شدیم و بسیار کتب علمی در آنجا یافتیم . عجیب ولی حقیقت است که اهل دانش در اسلام چه در علوم دینی و چه در علوم عقلی همه جز چند استثنا محدود به حوزه فرهنگ ایرانی است . بین آنها کسانی که از جهت نژاد عرب محسوب می شدند از حیث زبان و محیط و اساتید خود خارجی بودند .

نبوغ ایرانی از دیدگاه ارنست رنان فیلسوف فرانسوی

فردوسی از خود ما بود . حافظ , سعدی , خیام , مولانا , رودکی و نظامی که ستاره های درخشان ادبیات ایران هستند نشان میدهند که چگونه نبوغ هند و اروپایی در طی قرنهای متمادی با دشواریهای زندگی درافتاده و همواره بر آنان پیروز شده .

سخن پایانی

نویسنده این جستار با دلی پرامید و روشن آینده را از آن مردمان ایران زمین می داند . زیرا که ما با کارنامه ای کهن و جهانی پای به عرصه زندگی مدرن گذاشته ایم و به همین روی میتوانیم خلع های موجود اخلاقی , اندیشه ای , دینی و فرهنگی این زندگی مدرن را پرنماییم و همگی در کنار یکدیگر با تمامی کشورهای دنیا با منش نیک و اندیشه پاک زندگی نماییم . ملت ایران با همه ملتهای جهان با وجود هزاران بار نامردمی ها , دخالتها , فتنه انگیزی ها و غارتها , تعامل و دوستی خود را در طول تاریخ اعلام نموده است و نباید این مهر و اندیشه ایرانی موجب سواستفاده کشورهای فتنه انگیز و استعمارگر جهان گردد زیرا همانطور که تاریخ مهر ایرانی را بارها ثابت کرده است قدرت و میهن دوستی ایرانیان را نیز در خود جای داده است و کوچکترین تعدی به حقوق ملی , آبها و خاکهای این کشور پاسخی شدیدتر را در بر خواهد داشت . به امید روزی که اندیشه پاک ایرانی گسترده شود و آرزوی دیرینه حضرت مولانا در جهان امروز برآورده شود . مولانا :

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست . . .

بن مایه این جستار

متون پهلوی , سعید عریان

اوستا , استاد هاشم رضی

برگردان گاتها , موبد رستم شهزادی

پیام زرتشت , دکتر علی اکبر جعفری

نامه ایران 3 جلدی , حمید یزدان پرست

تعلیم و تربیت در ایران باستان , دکتر اسدالله بیژن

کوروپدیا , زندگی کوروش بزرگ هخامنشی , گزنوفون

دیوان اشعار پروین اعتصامی , دیوان اشعار عطار نیشابوری و منطق الطیر

متن کتیبه های پادشاهان آشور از تاریخ تمدن ویل دورانت بخش مشرق زمین

گلستان و بوستان سعدی , شاهنامه فردوسی , دیوان شمس مولانا , دیوان حافظ , اینترنت . . .

  • Like 4
لینک به دیدگاه

و اینک مقاله در باب معضلات فرهنگی ایران زمین:

 

 

مشکلات فرهنگی ما ایرانیان چیست ؟

با توجه به آنچه که در قبل آورده شده امروز نیازمند آن هستیم که مشکلات فرهنگی خود را نیز ریشه یابی کنیم و به درستی و به دور از هرگونه تعصب ملی آنها را شناسایی و در جهت بر طرف کردن آن گام برداریم . این امر شاید در دید نخست برای خواننده ای که عشق به سرزمین و فرهنگ مادریش دارد کمی ناخوشایند باشد ولی اگر با خرد و اندیشه ای درست به آن بنگریم خواهیم دید که نه تنها در جهت نفی فرهنگ غنی ایرانی نبوده است بلکه در جهت هرچه باشکوه تر شدن این فرهنگ و تمدن فراگیر نیز میتواند باشد . رشد و نمو و جهانی شدن هر فرهنگی از یک سو نیازمند به شناسایی نقاط ضعف آن فرهنگ و تلاش بر برطرف کردن آن دارد و از سوی دیگر محدود به یک مرز جغرافیایی نبودن . متاسفانه مورد نخست که برطرف کردن نقاط ضعف فرهنگ ایرانی است هنوز اقدامی جدی برای برطرف کردنش صورت نگرفته است ولی مورد دوم که محدود به مرزهای جغرافیایی نبودن است به شکلی بسیار درست و منطقی در فرهنگ ایرانی نهادینه شده است . چند نمونه از این جهان شمولی فرهنگ ایرانی به شرح زیر است :

* اندیشه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
که امروزه همچون ستاره ای بر سر درب سازمان ملل می درخشد :

بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهر

چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار

* اندیشه های تعامل بین ادیان که توسط

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در 800 سال پیش بیان شد و دیدیم که در سال 2007 به عنوان مهمترین نیاز معنوی جهان امروز شناخته شد .

* اندیشه های فراگیر و جهانی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
: کردار نیک , گفتار نیک , پندار نیک .

* اندیشه آزادی حقوق انسانها که امروز در منشور حقوق بشر سازمان ملل نهفته است بر پایه نخستین منشور آزادی انسانها توسط

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بنا نهاده شده است .

* اندیشه انسان دوستانه و بزرگ منشانه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در شاهنامه که به عنوان یکی از سه کتاب برتر ادبی جهان شناخته می شود .

و یا شخصیت های جهانی همچون :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
,
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
,
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
, جابربن حیان و . . . که تاثیری شگرف در دانش و تمدن و فرهنگ جهانی داشتند نشان از عدم نژاد پرستی ایرانیان و همچنین نشان از اندیشه جهانی ایرانیان دارد که در فراتر از مرزهای ایران زمین سیر میکند و میتواند جهانی را با اندیشه هزاران سال تمدن خود سیراب کند . با توجه به این نقاط بی بدیل فرهنگ ایرانی شایسته نیست که همچنان نقاط ضعف خود را حفظ کنیم و به نسلهای پس از خود نیز منتقل کنیم . پس بایستی هر انسان ایرانی خردمندی که به خرد و اندیشه نیک باور دارد , در این جنبش بزرگ دست به اقدامی سازنده بزند تا همگی دست در دست هم کشوری سربلند و سرافراز و فرهنگی جهان شمول و افتخار آفرین بنا سازیم .

با توجه به پژوهشهای اجتماعی که نویسنده این جستار انجام داده است برخی از عوامل ضعف در فرهنگ ایرانی را میتوان به شرح زیر تجزیه و تحلیل کرد که البته این موارد شامل عموم مردم نیک سرشت و سربلند ایران نمی شود :

1 ) تملق و چاپلوسی و بت ساختن از انسانها

2 ) ضعف در مطالعه و عدم شناخت از تاریخ

3 ) کاهش معیارهای اخلاقی

4 ) بی دقتی ما ایرانیان

.....................

تملق و چاپلوسی و بت ساختن از انسانها

بزرگترین نقطه ضعف در فرهنگ غنی ایران از دید نگارنده این جستار تملق و چاپلوسی است . متاسفانه این خصلت نکوهیده در بسیاری از اقشار جامعه ایران در طی هزاران سال رخنه کرده است و برطرف کردن آن عظمی بزرگ و جدی را می طلبد . ریشه این خصلت را تقریبا میتوان از نوع سیستم های کشورداری در کشورهای باستانی جهان دانست . امری که در چین و ژاپن نیز شاید به مراتب بدتر از ایران رواج داشته باشد و انسانها برای شخصیت های دیگر خم و راست میشوند و دست بوسی میکنند . نمی توان چندان بر سیستم های گذشته ایران شاهنشاهی خرده گرفت . زیرا شرایط روزگار در آن زمان چنین اقتضا میکرده است که با توجه به امپراتوری های قدرتمند , نیاکان ایران زمین نیز چنین سیستمی را پایه گذاری کنند تا نه تنها سدی در برابر تجاوزات مکرر آنها باشند بلکه خود را نیز به عنوان یک ملت واحد و بزرگ که اجازه کوچکترین دست درازی به کشورشان را نمی دهند نمایان سازد . از این روی شرایط کشور داری شاهنشاهی به صورتی است که بر خلاف سیستم کشورداری "پادشاهی دموکراتیک" امروزی مانند سوئد , ژاپن , اسپانیا , انگلستان و . . . می باشد و شرایط موجب می شود که مردم ناخواسته به شاهنشاه و تصمیات او وابسته باشند و در این میان نیز مردمانی هستند که برای تسریع در اجرای امور خود مجبور به چاپلوسی و تملق نیز می شوند . البته در همین سیستم امپراتوری شاهنشاهی ایرانیان ما شخصیت های عدالتخواه و بزرگی داشته ایم که امروز میتواند بهرترین الگوی کشور داری و قدرت برای ایرانیان باشد مانند : کیخسرو , کوروش بزرگ ( 559 - 528 پیش از میلاد ) , داریوش بزرگ ( 522 پیش از میلاد ), مهرداد بزرگ اشکانی ( 160 - 140 پیش از میلاد ) , تیرداد اشکانی ( 250 پیش از میلاد ) , اردوان بزرگ , اردشیر بابکان , شاپور اول ساسانی , شاپور ذوالکتاف , انوشیروان دادگر و . . .

از این روی باید به دور از هرگونه بغض و کینه شخصی با نگرشی منطقی به پیشینه نیاکان , نقاط مثب آنان را که میتواند در پیشرفت و اقتدار امروزی ایران تاثیر گذار باشد را هویدا کنیم و آن را با قواین مدرن و امروزی عملی سازیم و از سوی دیگر نقاط ضعف آنان که پایه های کشور را تضعیف میکرده و دودمان آنها را نیز بر باد میداده را بررسی کنیم و سران و بزرگوار کشور را از این ضعفهای گذشته بازداریم . هر زمان ایران و ایرانی به این منطق و خرد و اندیشه رسید که همه گذشته پیش از اسلام را یکجا تخریب یا ستایش نکند و تاریخ پس از اسلام را یکجا ستایش یا نکوهش نکند و فقط بر اساس شواهد تاریخی و مستندات قضاوت کند و نکات مثب کشور داری گذشتگان را ستایش کند و نقاط ضعفش را هم نکوهش کند آن زمان این کشور به بالاترین درجات فرهنگ و ترقی می رسد و آینده از آن ما خواهد بود . در غیر این صورت بایستی با تکرار اشتباهات گذشته روزگارمان را سپری کنیم و به قضاوتهای اشتباهات تاریخی که کیته های شخصی و عوامل بیگانه در آنها هویدا است تن بدهیم و هرگز به بن مایه حقیقی آنچه که در تمدن ایران بزرگ نیاکان به جای گذاشته اند دست پیدا نکنیم .

شادروان ملک الشعرای بهار

مردن اندر شجاعت ادبی / بهتر از چاپلوسی و جلبی

چاپلوسان سخن چین را ز درگه دور دار / چاپلوسی خرمن آزادگی را اخگر است

باز می گردیم به عامل منفی چاپلوسی در فرهنک غنی ایرانی . به روشنی در ادارات , سازمانها , کشور داری و جامعه ایرانی این امر نمایان است . در ادارات و سازمانها پرسنل زیر دست با مدیران و قدرتهای بالاتر در سازمان برای رسیدن به اهداف خود با چاپلوسی و تملق رفتار میکنند . در صورتی که اهداف سازمانی هر شرکت رشد و ترقی آن سازمان و رضایت مشتری و در سطوح بالاتر نقش مثب در ارتقا یک کشور است . از این روی هر شخص با انجام وظایف به درستی میتواند به این مهم دست یابد و دیگر نیازی به تمل و چاپلوسی نخواهد بود . ولی متاسفانه با کاهش انجام وظایف در نزد پرسنل نیاز به تملق نیز بیشتر می شود و هم راندمان کاهش خواهد یافت و هم روابط غیر سازنده در آن سازمان رواج خواهد یافت . همچنین باید با توجه به فرهنگ مهر ورزی , دوستی و خونگرمی ایرانیان که شهرت جهانی دارد , فرهنگ تملق و چاپلوسی را باید از آن به درستی تفکیک کرد تا هرگز یکی خوانده نشود . در امور کشور داری ما ایرانیان نیز در گذشته و حال نیز متاسفانه فرهنگ ضد فرهنگی چاپلوسی بوده است و با دادن القاب بسیار بزرگ به پادشاه , نخست وزیر , سلاطین , وزرا و حاکمان وقت آنان را به درجه ای بسیار فراتر از یک انسان زمینی که برای خدمت به کشورش در آن پست و مقام است قرار میدهد و آنان را دچار توهم و شرایطی غیر منطقی میکنیم که شخص را از وظیفه خود دور می سازد . در حالی که پستها و مقامها در هر کشوری باید بر اساس لیاقت , تخصص , تعهد و خدمت به سرزمین و ملت تعیین شود و شخص برتر آن کشور چه پادشاه باشد یا نخست وزیر , سلطان , رئیس جمهور و . . . وظیفه ای سنگین بر دوش دارند ( مانند اداره یک کشور و پیشرفت و ترقی آن ملت ) که باید با جدیت تمام به آن عمل کند تا هم نامی نیک در تاریخ از خود به جای بگذارند و هم ملتی از وی راضی و خوشنود باشند و هنگامی که از مقامش کنار رفت مانند باقی انسانهای آن جامعه با وی برخورد شود و یک شخصیت ماورای انسان برای وی ساخته نشود . متاسفانه پایه این امر در تاریخ ما نهاده شده است که باید اصلاح گردد . مانند القاب تاریخی خدایگان شاهنشاه که نشان از فر ایزدی دارد . این القاب در جهان مترقی و رو به پیشرفت امروز پسندیده و منطقی به نظر نمی آید زیرا ما نیز باید با جهان پیش برویم . نه بایستی بی احترامی کنیم و نه اجرا بلکه فقط بایستی به دید یک فرهنگ که از نیاکان به جای مانده مورد احترام باشد .

با اینکه غربیان در توصیف احوال ملت ایران همیشه با کینه و بغض نوشته اند و تاریخ را به گونه های گوناگون تحریف کرده اند ولی در برخی موارد انتقادات آنها تقریبا روا می باشد :

سفیر فرانسه - آمده ژوبر ( 1847 - 1779 ) در این باره میگوید :

ایرانیان تملق زورگو را میکنند و ضرب المثلی دارند که میگوید : دستی را که نمی توانی ببری ببوس . در برخی موارد برای رسیدن به هدف باید دورویی و پیمان شکنی کرد . نامه ایران - حمید یزدان پرست - صفحه 848

چاپلوسی ایرانیان از دیدگاه شاردن :

ایرانیان متملق ترین ملتهای جهان هستند و برای رسیدن به مقاصد خویش نزد صاحب منصبان چنان خود را پست میکنند که در وصف نمی گنجد . آنها به گوینده چنین نشان میدهند که اندیشه آنها همان است که در دل وی میگذرد ولی پس از آنکه خرشان از پل گذشت به همه چیز پشت پا می زنند . نامه ایران - حمید یزدان پرست - صفحه 821

پس به قول نیاکان نیکتر آنست که :

شمع محفل شاهان شدن ذوقی ندارد / خوش آن شمع که روشن کند ویرانه ای را

.....................

ضعف در مطالعه و عدم شناخت از تاریخ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم / یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم / تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

ضعف در مطالعه و عدم شناخت از تاریخ نیز یکی دیگر از عوامل منفی در فرهنگ امروزی جامعه ایران می باشد . فرهنگ کتاب و کتاب خوانی در ایران امروز بسیار پایین تر از شان ملتی است که یکی از تاثیر گذران ترین ملتهای جهان بوده است . کودکان را بایستی از سنین پایین به کتاب خواندن در زمینه های مختلف تشویق کرد . کتابهای علمی و تاریخی در راس همه کتابهایی هستند که میتواند آینده کشوری را پایه گذاری کند . در سایه علم و دانست تاریخ گذشتگان ملتی میتواند در امور سیاسی , فرهنگی و اخلاقی به سطحی بسیار شایسته دست یابد و ملتهای دیگر را نیز تحت تاثیر خود سازد . از این روی وظیفه هر ایرانی است که این فرهنگ را گسترش دهند تا ریشه جهل از تاریخ و تعصبات کورکورانه خشکانده شود و در زمینه علم و دانش نیز به سطح کمال دست یابد .

.....................

کاهش معیارهای اخلاقی

کاهش معیارهای اخلاقی در ایران امروز موجب شگفتی نه تنها ایرانیان اهل خرد و اندیشه شده است بلکه موجب شگفتی پژوهشگران جهان که در مورد ایران و فرهنگ ایرانی نیز خدمت میکنند نیز شده است . زیرا سرزمین و فرهنگ ایرانی یکی از پایه های اصلی شکل گیری اخلاق و ادب جهانی محسوب می شود و این به درستی بر همه پژوهشگران بی طرف غرب روشن می باشد . برای نمونه به چند مورد کوتاه که نشان از کمرنگ شدن این ادب و فرهنگ غنی شده است اشاره میکنیم : ملتی که بیش از سه هزار سال پیش ( به پیروی از دستورات اشو زرتشت ) بیرون انداختن آب دهان در کوچه و بازار و رودخانه ها برایش بسیار زشت و زننده محسوب میشده است و هرگز به این امر غیر اخلاقی تن نمی داده امروز به راحتی نه تنها در خیابان و مکانهای سر پوشیده بلکه در مکانها ارزشمند باستانی و دینی نیز چنین میکنند و فراتر از آن در سطح بین المللی نیز همچون غربیان در زمینهای وزرشی به روی زمین ورزش که میلیون ها انسان نظاره گر آنها است آب دهان به زمین می افکنند !!! بایستی با جدیت کودکان را از سنین کم به دوری از این فرهنگ غلط سفارش نمود تا نسل به نسل به مرور زمان باردیگر فرهنگ اصیل ایرانی نهادینه شود .

کاهش معیارهای اخلاقی در شروع یک زندگی زناشویی و یا حتی آغاز دوستی بین دو جنس مخالف : متاسفانه امروزه در جامعه ایران مواردی دیده می شود که حکایت از تغییر فرهنگ ایرانیان و نزول شدید معیارهای انسانی ملت ما دارد . پایه های یک زندگی مشترک که بایستی بر اساس مهر , عشق و خواستن طرفین گذاشته شود امروزه در نزد بسیاری از جوانان بر اساس معیارهای مالی گذاشته می شود . متاسفانه این امر بیشتر در نزد زنان ایران گسترش چشم گیری پیدا کرده است و معیار اصلی سنجش افراد مختلف از نزد برخی آنها نوع لباس , مارک لباس ,خودروی سواری , محل قرار گرفتن منزل افراد و . . . می باشد . تجمل گرایی , پدیده چشم و هم چشمی در زندگی مدرن امروزی بیش از پیش نمایان شده است و زندگی برخی از ما ایرانیان را در حد زندگی حیوانی کاهش داده است . در نتیجه این نوع زندگی , اخلاق و معنویات و کردار نیک به کلی از ما دور می گردد و نه تنها به خود آسیب می زنیم بلکه در جامعه نیز موج منفی اخلاقیات را گسترش می دهیم . حاصل این شیوه زندگی کردن استرس و پریشانی اعصاب و درگیری با هم نوعان خود می باشد .

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

احمق کتاب دید و گمان کرد عالم است / خودبین بکشتی آمد و پنداشت ناخداست

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

افتادگی بر آورد از حاک دانه را / گردنکشی به خاک نشاند نشانه را

گسترش منیت و خودپسندی در جامعه : امروزه یکی از معضلات شخصیتی در جامعه ما خود بزرگ بینی برخی افراد , من و منیت ها , غرور کاذب و به دیده حقارت نگاه کردن به دیگران است . این مشکل به دو دلیل عمده در شخصی نمایان می گردد . یک فقر دانش کافی که موجب می گردد شخص خود را بالاتر از دیگران ببیند . دو عقده های گذشته در زندگی آن فرد . با اینکه این افراد درصد بسیار کمی از جامعه ایرانی را شکل میدهند و افراد از آنها دوری میکنند ولی به هر روی بایستی در جهت برطرف کردن این معضل یا دوری گزیدن از آن تلاش کرد . اگر این افراد به مسئله مطالعه و دانستن تاریخ اندکی می پرداختند متوجه می شدند که بزرگان جهان پس از کسب مقام و منزلت جهانی خود به درجه ای رسیدن که فهمیدن هیچ دلیلی برای تحقیر دیگران و غرور کاذب وجود ندارد . خیام فیلسوف در این باره می فرماید :

هرگز دل من ز علم محروم نشد / کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز / معلومم شد که هيچ معلوم نشد

.........

يک چند بکودکي باسـتاد شديم / يک چند به استادي خود شاد شديم

پايان سخن شنو که ما را چه رسيد / از خاک در آمديم و بر باد شديم

و یا این سخن حضرت حافظ که اینچنین می فرماید :

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی / وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

گر جان به تن بینی مشغول کار او شو / هر قبله ای که بینی بهتر ز خودپرستی

و یا ماجرایی که حضرت مولانا در دیوان شمس تبریزی میفرماید : شبی تاجری به درب منزل فرزانه ای کوبید . آن بزرگ پاسخ داد که هستی ؟ تاجر گفت : من هستم درب را بازکن . شخص درب را باز نکردن و تاجر بازگشت . پس از چند وقت پرسه و جو پیرامون این کار پاسخ را یافت . بار دیگر به منزل آن مرد فرزانه مولانا رفت و درب را کوبید . مرد پاسخ داد که هستی ؟ تاجر پاسخ داد هیچ هستم . مرد درب را باز کرد و تاجر متوجه شد که انسانیت و مقام انسانی فراتر از ثروت و مال افراد است .

جیمز موریه در این باره میگوید : یرانیان لبریز از خودپسندی هستند و شاید بتوان گفت کمتر مردمانی هستند که اینچنین به خود اهمیت میدهند و برای خود ارزش قائل باشند . نامه ایران - حمید یزدان پرست - صفحه 745

( البته ایرانیان بدلیل آنکه یکی از پایه گذاران فرهنگ و تمدن بشری هستند بهمین جهت شایسته بهترین ها می باشند ولی خود پسندی و غرور و برتر دانستن خود نسبت به دیگر امری غیر اخلاقی است که باید برای برطرف کردن آن کوشش نمود . )

.....................

بی دقتی ما ایرانیان

بی دقتی و عدم تمرکز به مسائل پیرامون مان عاملی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت . زیرا با هوش و ذکاوتی که ملت ایران در طول تاریخ از خود نشان داده است جای شگفتی است که نباید امروز بسیار مدرن از وضعیت کنونی باشد !! یکی از این عوامل عدم پیشرفت برابر با جهان مدرن , بی دقتی خود ما ایرانیان است که به روی مسائل دقت و تمرکز کافی نداریم و به سادگی از کنار بسیاری از این مسائل میگذریم . برای نمونه هنگام سخن گفتن با دوستان و همکاران خود کمتر دیده می شود شخص مقابل ما به دقت به سخنان ما گوش فرا دهد . اگر به ذهن او رجوع کنیم می بینیم که وی یا به مسائل دیگری می اندیشد و یا بیشتر در اندیشه پاسخ دادن به مسئله مطرح شده ماست و بدون آنکه به جزئیات سخنان ما گوش بدهد فقط به پاسخ خود می اندیشد . این عامل مخرب در صنعت ایران موجب خساراتهای سنگین , دوباره کاری , عقب افتادن از تکنولوژی جهان و زائد شدن نیروهای کاری و . . . میگردد . در سیاست داخلی و خارجی موجب می شود تا مسائل حساس و سود رسان در سطح ملی را کمتر دقت و تمرکز کافی برایش داشته باشیم . مسائلی که با توجه به موقعیت استراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه باید موشکافی شود و برای کوچترین تحرکات ضد ایرانی کشورهای دست نشانده منطقه ای و فرا منطقه ای پاسخی قطعی و جدی داده شود و سیاستهای درست و منطقی همگام با منافع ملی کشور به آن داده شود . همچنین در زندگی شخصی ما ایرانیان , معاشرت روزمره و بیشتر از همه در نزد دانشجویان و متخصصان و کاردانان کشور چهره مخرب خود را بیش ازپیش نمایان می سازد .

امید است با دقت و هوشیاری و تمرکز بیشتر از گذشته , ما ایرانیان پیش به سوی کشوری سربلند و سرافراز گام برداریم و همگی دست در دست هم انقلاب فرهنگی بزرگی را در کشورمان ایجاد کنیم تا باردیگر الگوی اخلاقی , پیشرفت و تمدن جهان شویم . جهانی که امروز تشنه اخلاق و فرهنگ و تمدن اصیل و ناب معنوی است . ایران و ایرانی میتواند در چنین جایگاه رفیعی قرار گیرد . باشد که چنین شود .

این پژوهش در حال تکمیل می باشد . . .

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خوب دوستان نواندیش من

اندیشه های نوین خویش را با دگران تقسیم کنید و بر شمارید مشکلات فرهنگی را که ماروز کمر ایرانی را خمیده ساخته

  • Like 6
لینک به دیدگاه
خوب دوستان نواندیش من

اندیشه های نوین خویش را با دگران تقسیم کنید و بر شمارید مشکلات فرهنگی را که ماروز کمر ایرانی را خمیده ساخته

امير جان مي شه بحث رو باز تر كني تا رشته ي كلام دستمون بياد؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

درود

جامعه ی امروز ایران دارای مشکلات زیادی در زمینه ی فرهنگ است که حاصل از خود بی خبری و بیگانه پرستی است

در این تاپیک می خواهیم به بحث در مورد این معظلات و راه های مقابله و یا اصلاح آن بپردازیم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سلام امیر

خوب خیلی مشکلات تو فرهنگ ایرانی ها متاسفانه وجود داره که من فکر میکنم بیشترش بر میگرده به افراطی بودن ایرانی ها

اگه منظورت رو تو بحث درست متوجه شده باشم:wubpink:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خب به نظر من ايرانياني كه امروز به عنوان نسلي ارايايي در زمين زندگي مي كنند هنوز به پيشينه و قدمت تاريخي و در زباني ساده تر به به اصل وجود خود پي نبردخ اند

امروزه ايراني از افغان و عرب نيز در سطح پايين تري قرار گرفته

نمي دانم ان همه فرهنگ و اصالت كجا رفته.....

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...
خب به نظر من ايرانياني كه امروز به عنوان نسلي ارايايي در زمين زندگي مي كنند هنوز به پيشينه و قدمت تاريخي و در زباني ساده تر به به اصل وجود خود پي نبردخ اند

امروزه ايراني از افغان و عرب نيز در سطح پايين تري قرار گرفته

نمي دانم ان همه فرهنگ و اصالت كجا رفته.....[/quote]

همه مون میدونیم دلیلش چیه ولی جرات بیانشو نداریم. از این بدتر هم خواهیم شد اگر به آزادی اندیشه احترام نگذاریم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...

حقیقتش یکی دو روزی طول میکشه که بنده این متن شما رو بخونم...

بعد اگرم قراره بحث درست حسابی صورت بگیره باید کمی در موردش فکر کرد... بعد میشه بحث کرد...

 

بنده هم که فردا با اجازه ی شما دو فروند امتحان گردن کلف دارم...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...