رفتن به مطلب

روانشناسي بازار سهام


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

روانشناسي بازار سهام

 

از تصميمات خود با كسي سخن نگوييد

 

 

گروه بورس- داشتن اطلاعات به موقع يكي از عوامل موفقيت در بازار سهام به شمار مي‌رود، اما همان طور كه دريافت به موقع اطلاعات و اخبار موثر در بازارهاي مالي بااهميت به شمار مي‌رود، بازگو نكردن اين اخبار و عدم افشاي آن نيز بسيار مهم ارزيابي مي‌شود.

 

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%]

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

اين قاعده آنقدر با اهميت است كه سرمايه‌گذاران موفق و شناخته شده بازارهاي سهام در دنيا در برابر افشاي نظرات خود، همواره جانب احتياط را رعايت كرده و مي‌كنند.

به عنوان مثال، در يك برنامه گزارشگر تلويزيوني از شوارتز سرمايه‌گذار مشهور مي‌پرسد: «سهام مورد علاقه شما چيست؟»

او هم در پاسخ مي‌گويد: «پاسخ اين سوال شما را نمي‌دهم!»

راجر لونستين يكي ديگر از سرمايه‌گذاران مشهور نيز در اين باره مي‌گويد: «بافت هميشه مي‌گفت، مي‌ترسد در خواب حرف بزند، چون ممكن است همسرش آن را بشنود و استراتژي سرمايه‌گذاري‌اش لو برود!»

در اين خصوص در كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت كه در بخش آموزش سايت بورس 24 منتشر شده، آمده است: زماني كه بنجامين گراهام در دانشگاه كلمبيا درس مي‌داد، از مثال‌هاي رايج سهام شركت‌هايي كه زير قيمت واقعي ارزش‌گذاري شده بودند، براي توضيح روش خود استفاده مي‌كرد. پس از هر كلاس، برخي از دانشجويان او به سرعت اقدام به خريد چنين سهامي مي‌كردند. خيلي از دانشجويان وي شهريه خود را به اين شكل پرداختند.

وارن بافت از هر حيث شبيه استادش بود (حتي در نامه‌هايش به شركا از سبك گراهام الگوبرداري كرده بود)، به جز اين يك مورد! به عنوان مثال در سال 1953، تدريس كلاس اصول سرمايه‌گذاري در اوماها را بر عهده داشت، اما برخلاف گراهام از ارائه راهنمايي به دانشجويان خودداري مي‌كرد.

اما سرمايه‌گذار خبره در اين خصوص چه مي‌كند: تقريبا هيچگاه درباره كاري كه در حال انجام آن است با كسي سخن نمي‌گويد. به اينكه ديگران در مورد تصميمات سرمايه‌گذاري او چه فكري مي‌كنند، علاقه‌اي ندارد و خود را درگير آن نمي‌كند.

در حالي كه سرمايه‌گذار بازنده، همواره در مورد سرمايه‌گذاري‌هاي فعلي‌اش با سايرين صحبت مي‌كند و به جاي آنكه تصميمات خود را با واقعيت بسنجد، آنها را با نظرات ديگران محك مي‌زند.

اما در اين باره مروري كنيم به زندگي‌نامه وارن‌بافت؛ زماني كه او در سال 1956 شراكت خود را آغاز كرد به سرمايه‌گذاران گفت: «من اين سرمايه را مانند پول خودم اداره مي‌كنم و در سود و زيان آن سهيم خواهم بود، اما به شما نخواهم گفت كه چه مي‌كنم.»

در آن زمان درست مثل امروز، بافت به هيچ كس نمي‌گفت به چه سهامي مي‌انديشد؛ حتي براي جذب سرمايه‌گذار جديد در شركت نيز اين موضوع را آشكار نمي‌ساخت. جان ‌ترين در كتاب استادان سرمايه، شرح مختصري از زندگي بافت آورده است، «اولين باري كه بافت را ملاقات كردم، به دنبال جايي مناسب بودم تا مقداري پول در آن سرمايه‌گذاري كنم؛ اما زماني كه فهميدم مشخصات سرمايه‌گذاري‌ها آشكار و اعلام نخواهد شد، تصميم گرفتم سرمايه‌گذاري نكنم.» اقدامي كه بعدها باعث پشيماني او شد.

وقتي بافت به سرمايه‌گذاران مي‌گفت كه در مورد كاري كه مي‌كند چيزي نخواهد گفت، در اين باره جدي بود. يك بار يكي از شركا وارد دفتر كار وي شد و اصرار داشت تا بداند پول در كجا سرمايه‌گذاري شده است. بافت در آن هنگام در حال ملاقات با بانكداري به نام بيل براون بود (كه بعدها رييس بانك بوستون شد) به پس منشي خود گفت به او بگويد كه سرش شلوغ است. منشي خيلي زود برگشت و گفت كه آن مرد بر ديدار با او پافشاري مي‌كند. بافت لحظه‌اي ناپديد شد و سپس به منشي گفت: «سهم او را بدهيد و از شراكت خارجش كنيد.» و هنگامي كه نزد براون برگشت به او گفت «آنها قوانين مرا مي‌دانند. من سالي يك بار به آنها گزارش مي‌دهم.»

امروزه، هنگامي كه صدها هزار سرمايه‌گذار در سرتاسر جهان، هر حركت بافت را پيش‌بيني مي‌كنند، براي بافت بسيار مهم است كه دهان خود را بسته نگه داشته و چيزي نگويد. اما روش او زماني كه تنها 100 هزار دلار داشت و كسي او را نمي‌شناخت نيز همين بود.

بافت تا پيش از ملاقات با چارلي مانگر، با هيچ كس در مورد سرمايه‌‌گذاري‌هايش صحبت نمي‌كرد، مگر پس از فروش آنها و اغلب حتي پس از آن نيز با كسي صحبت نمي‌كرد؛ به ويژه در مواردي كه مي‌خواست آنها را در آينده مجددا خريداري كند.

اصلا چرا بايد با كسي حرف مي‌زد؟ او مي‌دانست كه چه مي‌كند. او نيازي نداشت كه به واسطه تاييد ديگران، به نظرات خود اعتبار بخشد. چنانكه در گردهمايي سالانه سهامداران بركشايرهاثوي در سال 1991 گفت: «چون ديگران با شما موافقند، نمي‌توان گفت كه حق با شما است يا اشتباه مي‌كنيد. شما درست مي‌گوييد، چون اطلاعاتتان درست هستند و استدلال شما درست است. اين تنها چيزي است كه باعث صحت عملكرد شما مي‌شود.»يكي ديگر از دلايلي كه بافت افكار خود را به كسي نمي‌گويد اين است كه «ايده‌هاي خوب سرمايه‌گذاري، نادر، ارزشمند و محكوم به تصاحب هستند، همان‌گونه كه محصولات خوب يا ايده‌هاي تملك اين‌گونه‌اند.» ايده‌هاي سرمايه‌گذاري در واقع سهام وي در دنياي معامله هستند. او آنها را لو نمي‌دهد، همان‌طور كه بيل گيتس، كد ويندوز خود را به رايگان در دسترس قرار نمي‌دهد و يا تويوتا طراحي موتور خود براي توليد سال آينده را در برابر فورد و جنرال موتورز بروز نمي‌دهد. چيزي بيش از اعتماد به نفس در پس رفتار او وجود دارد؛ ايده‌هاي بافت مخلوقات او و اموال او هستند و تا حدودي مقدس‌اند.

ساكت بمانيد و خريد و فروش كنيد

شوارتز نيز مانند بافت ايده‌هاي سرمايه‌گذاري خود را براي خودش نگه مي‌دارد. در ژوئن 1981 هنگامي كه عكس وي بر روي جلد مجله سرمايه‌گذار شركتي چاپ شد، از او به عنوان «مردي مرموز و دوستدار تنهايي، كه هيچگاه حركت بعدي خود را رو نمي‌كند و حتي مشاوران نزديك خود را در فاصله‌اي معقول نسبت به خود نگه مي‌دارد‌،» ياد شد. گري گلدستين كه سابقه مديريت صندوق كوانتوم و حتي امور مالي شخصي شوارتز را از سال 1985 داشته است مي‌گويد: «جورجي هرگز آنقدر به من نزديك نبوده كه بدانم تفكرات دروني او چيست.» استنلي دراكن ميلر مي‌گويد: «گرچه من در جريان فعاليت‌هاي او هستم اما جالب اينجاست كه نكات بسيار كمي در مورد او مي‌دانم. او قطعا شخصي است بلندپرواز و البته در عين حال بسيار خجالتي است.»

پرسنل شوارتز به شدت از صحبت با رسانه‌ها منع شده بودند. به همين دليل به «صندوق مرموز شوارتز» معروف شده بودند. جيمز ماركز مدير سابق صندوق كوانتوم مي‌گويد: «آخرين باري كه عقيده خود را علنا مطرح كردم، روزي بود كه مي‌خواستم كارم را براي جورجي شوارتز آغاز كنم.

شوارتز نمي‌خواست كسي از آنچه آنها مي‌خواستند انجام دهند خبردار شود. او مي‌گويد: «شما با يك بازار پرحاشيه سر و كار داريد، پس بايد بي‌نام و نشان باشيد.» و او همواره تلاش زيادي مي‌كرد تا رد پايي از خود به جا نگذارد. شوارتز فعاليت‌هاي خود را به حدي مخفي نگاه مي‌دارد كه براي سايرين دشوار است بفهمند كه چه سهامي مي‌خرد، چه در تملك دارد و درصدد كاهش تعداد چه سهامي است.

اما وي چگونه مي‌تواند سرمايه‌گذاري‌هاي ميليارد دلاري انجام دهد، اما كسي از آنها باخبر نشود؟ سرنخي از اين مساله موجود است و آن يكي از معامله‌گران‌هاي اوراق بهادار در لندن مي‌باشد كه شركت او، كارگزار صندوق كوانتوم بوده است. معامله گر سابق در اين باره مي‌گفت: «تلفن مخصوصي بر روي ميز مدير عامل بود، وقتي آن تلفن زنگ مي‌خورد، او مي‌فهميد كه شوارتز پشت خط است. هيچ كس به جز رييس با جورجي صحبت نمي‌كرد. زماني كه دستورات براي اجرا به من مي‌رسيد، من به جاي معامله صد دسته سهام يا چيزي در اين حدود كه متداول بود، 1000 يا 10000 دسته معامله مي‌كردم و بايد آنها را در بازار به گونه‌اي وارد مي‌كردم كه اثري بر جا نماند.»شوارتز نيز براي اين كار دلايلي مشابه بافت داشت: «اگر ديگران بدانند كه او چه مي‌كند به بازار هجوم خواهند آورد و قيمت از دست شوارتز خارج خواهد شد.» ساير معامله‌گران ناتوان از درك اينكه او چه مي‌كند، رد پاي او را در بازار دنبال خواهند كرد، همانطور كه در اكتبر 1995 اين اتفاق افتاد و اين حدس كه شوارتز مي‌خواهد فرانك فرانسه را به صورت استقراضي بفروشد، كمك كرد تا ارزش اين ارز در برابر مارك آلمان به شدت كاهش يابد.

اگر يك سرمايه‌گذار بازار بورس مانند بافت، مقاصد خود را اعلام نمايد، بدترين اتفاقي كه مي‌تواند رخ دهد اين است كه ساير سرمايه‌گذاران يكباره به بازار هجوم مي‌آورند و قيمت به طور ناگهاني افزايش مي‌يابد. براي تاجري چون شوارتز، كه غالبا زياد به فروش استقراضي سهام اقدام مي‌كند، كاهش قيمت مي‌تواند به مراتب بدتر باشد.در سال 1978، شوارتز سهام يك شركت خدماتي به نام ريزورتس را به صورت استقراضي فروخت. سرمايه‌گذار ديگري به نام رابرت ويلسون نيز اين كار را انجام داد. اما او انجام اين كار را به همه اعلام كرده و خود نيز به سفر دور دنيا رفت. در حالي كه ويلسون از اقيانوس با كشتي عبور مي‌كرد، مردم به آن سهام هجوم آورده بودند و همين باعث شده بود قيمت هر سهم از 15 دلار به 120 دلار افزايش يابد. كارگزاراني كه در جريان فروش استقراضي اين سهام از سوي ويلسون بودند، به مشتريان خود گفتند، هنگامي كه قيمت بازار به اندازه كافي بالا رود ويلسون مجبور مي‌شود تا سهام پيش فروش كرده خود را با عمل معكوس خريد خنثي نمايد، زيرا منابع او محدود است.نهايتا كارگزاران ويلسون او را پيدا كرده و به او گفتند كه يا بايد پول بيشتري سرمايه‌گذاري كند و يا خارج شود. او دستور داد: «بخشي از سهام ريزورتس را خريداري كنيد.» و با اين كار خود را به شدت در تنگنا قرار داد.ارزش سهام ريزورتس به هر حال بالا مي‌رفت، اما ويلسون با صحبت در مورد فروش استقراضي سهام خود بازار را دعوت كرد تا به او فشار آورد كه بازار نيز همين كار را كرد. و شوارتز... او همچون هميشه فعاليت‌هاي خود را پوشيده نگه داشته بود، بنابراين كسي متوجه نشد كه او نيز سهام خود را پيش فروش كرده است. هنگامي كه ديد چه اتفاقي در حال رخ دادن است، بي‌سر و صدا سهام پيش فروش شده خود را با عمل خريد تسويه نمود و سپس با توجه به افزايش قيمت سهام شركت اقدام به خريد همان نمود تا از حماقت ويلسون سود ببرد.همان‌گونه كه مثال بلاتكليفي ويلسون به خوبي نشان مي‌دهد، در اين مورد كاملا حق با شوارتز است كه مي‌گويد: «كساني كه خريد و فروش مي‌كنند بهتر است ساكت بمانند و فقط خريد و فروش كنند.»اما شوارتز به اندازه بافت بي‌سر و صدا نيست. مخصوصا از زماني كه به عنوان «كسي كه بانك انگلستان را ورشكسته كرد» مشهور شد و ديدگاه سرمايه‌گذاريش بي‌ترديد مورد ارزيابي سايرين قرار گرفت. او زماني كه تا حدودي ناشناخته بود و از مطبوعات مثل طاعون دوري مي‌گزيد، به طور مستمر با ساير معامله‌گران و سرمايه‌گذاران صحبت مي‌كرد. گاهي اوقات اين صحبت‌ها براي آزمودن ايده‌هايش بود. البته اغلب اوقات اين صحبت‌ها به اين دليل انجام مي‌شد كه وي مي‌خواست با دانستن افكار و اقدامات سايرين درك خود را از بازار ارتقا بخشد؛ اين موضوع به آن معنا نيست كه دانستن افكار شوارتز همواره موثر است. روزي شوارتز، يك بعد از ظهر كامل را با معامله‌گري به نام ژان مانوئل روژان در باره بازار سهام صحبت كرد. روژان در اين مورد مي‌گويد: «شوارتز با شور و حرارت خاصي به سقوط قيمت‌ها معتقد بود، و يك نظريه مفصل در توضيح چرايي اين موضوع داشت كه به مرور ثابت شد كلا اشتباه است چرا كه بازار رونق گرفت.»

دو سال بعد روژان شوارتز را در يك مسابقه تنيس ديد و از او پرسيد: «گفتگويمان را به خاطر مي‌آوري؟» و شوارتز جواب داد: «خيلي خوب به خاطر دارم، نظرم را تغيير دادم و به پول هنگفتي دست پيدا كردم.»

آيا كار درست را انجام دادم؟

اغلب سرمايه‌گذاران مدام براي راهنمايي گرفتن و تاييد سرمايه‌گذاري‌هاي خود در حال پرس و جو هستند.سال‌ها پيش يك ناشر بولتن خبري، سرويس مشاوره تلفني براي مشتركان خود راه اندازي كرد. يكي از كارمندان او به من گفت كه بيش از نيمي از تماس‌ها، افرادي هستند كه مي‌پرسند: «من به تازگي اين سهام را خريده‌ام» يا «به تازگي در املاك و مستغلات سرمايه‌گذاري كرده‌ام.» همه بدون در نظر گرفتن كاري كه كرده‌اند، اين سوال را مي‌پرسيدند: «آيا من كار درستي كرده‌ام؟»ساير تماس گيرندگان كساني بودند كه مي‌خواستند كسي به آنها بگويد چه اقدامي انجام دهند و يا به دنبال تاييديه براي آن كاري بودند كه قصد انجامش را داشتند. نيازي به گفتن نيست كه هيچ كس با اعتماد به نفس بافت و شوارتز تماسي با اين مركز نگرفته است. سرمايه‌گذار خبره مستقل فكر مي‌كند. او به كسي نياز ندارد تا كيفيت ايده‌هاي سرمايه‌گذاريش را تاييد كند و دقيقا به همين دليل است كه تصميمات سرمايه گذارش را هم براي كسي بازگو نمي‌كند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

دنیای اقتصاد

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...