رفتن به مطلب

سازوكار اقتصاد در جهان واقعی


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

سازوكار اقتصاد در جهان واقعی

 

بندبازي اقتصادي

 

 

گرِگ آی‌پی

مترجم: جعفر خیرخواهان

چکیده

در نهایت امر این رشد اقتصادی بلندمدت است که سطح زندگی جامعه را تعیین می‌کند. در کوتاه‌مدت، اقتصاد از بین چرخه‌های منظم رونق و رکود گذر می‌کند. محرک‌بخش این چرخه‌ها میزان پولی است که مصرف‌کنندگان و بنگاه‌ها خرج می‌کنند که در مقابل بستگی زیادی به طرز نگاه ما به آینده دارد.

 

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%] 28-01.jpg

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

انتظارات خوشبینانه باعث تقویت سرمایه‌گذاری، بالا رفتن قیمت سهام و وام‌دادن می‌شود. همه اینها به اقتصاد بازخورد می‌کند. اگر چه سرانجام سطح این انتظارات از بنیان‌های واقعی اقتصاد پیشی می‌گیرند و عدم توازن ایجاد می‌کنند. این عدم توازن‌ها معمولا با یک تلنگر زدن بانک مرکزی از بین می‌رود و رکودهای اقتصادی را به وجود می‌آورد.

رکودها معمولا همراه با خود تقاضای قوی به وجود می‌آورند؛ زیرا مصرف‌کنندگان در طی رکود خرید نکرده و پس‌انداز می‌کنند. نرخ‌های بهره پایین سرانجام آن تقاضا را آزاد کرده و رکود را به پایان می‌رساند. اگر چه برخی اوقات، فرآیند طبیعی بهبود یافتن اقتصاد رخ نمی‌دهد، زیرا نظام مالی درهم‌ریخته مانع از جریان یافتن اعتبار می‌شود. آنگاه است که یک رکود به بحران بزرگ اقتصادی تبدیل می‌شود.

چرخه‌هاي كسب‌وكار، ركودها و بحران‌ها

در ابتداي سال 1973 بود كه روزنامه نيويورك تايمز از چهار اقتصاددان خواست آينده اقتصاد را تا پايان سال پيش‌بيني كنند. آلن گريناسپن پيش‌بيني كرد كه اقتصاد با نرخ 6 درصد رشد خواهد كرد و اعلام نمود «کمتر موقعيتي مثل الان پیدا می‌شود که كسي بخواهد مطلقا خوشبین‌تر از این باشد.» او پنجاه درصد درست گفت؛ اقتصاد در آن سال 6 درصد رشد كرد، اما شرایط افتضاح‌تر از آن بود كه كسي بخواهد خوشبین به آینده اقتصاد باشد. چند روز پس از اينكه مقاله تايمز منتشر شد، قيمت سهام وارد یک دوره تنزل عميق و چند ساله شد و در پايان آن سال، اقتصاد به بدترين دوره ركودی در طي چند دهه سقوط كرد.

چه اتفاقي افتاد؟ رشد اقتصادي و كاهش یافتن نرخ بيكاري، ظرفيت مولد اقتصاد را از حد خود فراتر برده بود. نتیجه این شد که تورم رو به افزايش گذاشت و به زودي نرخ‌هاي بهره هم بالا رفت. در آن اكتبر ضربه مرگ‌بار هم وارد شد: با تحريم نفتي اعراب، قيمت نفت سر به فلك زد. نرخ‌هاي بهره بالا و ركود اقتصادي تركيب ناخوشايندي براي سهام و اشتغال هستند.

طي دوره‌هاي زماني طولاني، اقتصاد به لطف و مدد افزايش جمعيت و بهره‌وري رشد مي‌كند، اما در كوتاه‌مدت، اقتصاد از ميان چرخه‌هاي رونق و ركود به پيش مي‌رود. اگر بتوانيد در كف يك چرخه خريد كنيد، سبد دارایی‌ها يا طرح كسب‌وكار خود را كاملا تقويت مي‌كنيد در حالي‌كه نفروختن در اوج چرخه به معناي هدر دادن هر دو است.

دانش پزشكي پيشرفت‌هاي بي‌شماري كرده است و به ما امکان داده است تا طولاني‌تر و سالم‌تر زندگي كنيم، اما هنوز بیماری‌های واگیردار را از بين نبرده است. بر همین منوال با اینکه ثروت و درك ما از اقتصاد پيشرفت عظيمي كرده است، اما هنوز نتوانسته‌ايم چرخه‌های كسب‌وكار را از بين ببريم. چرخه‌هاي كسب‌وكار اجتناب‌ناپذير بوده و ويژگي عمدتا غيرقابل پيش‌بيني اقتصادهاي بازار هستند.

چرخه‌هاي كسب‌وكار و چرخه‌هاي بازار، نقاط اشتراك بسياري دارند. هر دو تا حد زيادي از يك طناب‌كشي بين انتظارات و واقعيت به وجود مي‌آيند. دقيقا همان‌طور كه قيمت سهام يك شرط‌بندي روي آينده شركت‌ها است كه احتمال دارد نادرست باشد، بنگاه‌هاي اقتصادي و خانوارها بر اين اساس كه چقدر انتظار دارند فروش يا دستمزدهايشان، فردا رشد كند دايما طرح‌هايي را تهيه مي‌كنند. آينده ذاتا نامطمئن است به طوري كه اين تصميمات به همان اندازه كه به محاسبات خشك و بي‌روح وابسته هستند، وابستگي زيادي به درون آکنده از احساسات ما نیز دارند. شکل‌گیری انتظارات اتکای شدیدی به گذشته اخیر دارد. اگر بازي‌هاي ويدئويي در ماه گذشته خيلي خوب فروخته باشد، فروشگاه ويدئو مقدار بازی بيشتري در اين ماه سفارش خواهد داد. اگر ترافيك اينترنت در سال گذشته دو برابر شده باشد، شركت‌هاي مخابراتي كابل فيبر نوري بيشتري در امسال خواهند خوابانيد.

چرخه‌هاي كسب‌وكار و چرخه‌هاي بازار در تعامل با هم هستند و همديگر را تقويت مي‌كنند. به محض اينكه جنرال الكتريك يا eBay گزارش مي‌دهند كه سودهايشان افزايش يافته است، سرمايه‌گذاران براي خريد سهام آنها صف مي‌كشند و قيمت مي‌دهند. وقتي جريان نقدي و قيمت دارايي‌ها بالا مي‌رود، وام‌گيرندگان كمتري نكول مي‌كنند به طوري كه سرمايه‌گذاران مقدار بيشتري اوراق قرضه شركت‌ها و وام‌هاي رهني كم‌اعتبار خريداري مي‌كنند. پس از آن است كه حرکات بازارها به درون اقتصاد بازخورد مي‌كند. قيمت بالاتر سهام باعث مي‌شود تا مديران اجرايي شركت‌ها فكر كنند كه افرادي نابغه و استثنايي هستند، به طوري كه ظرفيت و اندازه كسب‌وكار خود را بيشتر توسعه مي‌دهند. امکان اعتبارگیری آسان، هر دوی بنگاه‌ها و مصرف‌كنندگان را وسوسه مي‌كند تا مقدار وام بيشتر از آن حدی بگيرند که مي‌توانند با اطمينان از عهده بازپرداختش برآيند.

اين عدم توازن‌های اغلب ناگهاني و بدون هشدار، در نهايت جايي از هم می‌پاشد. دقيقا همان‌طور كه مردم اغلب سريع‌تر از اينكه بهبودی پيدا كنند بيمار مي‌شوند، بازارهاي بدبین پرنوسان‌تر و خشن‌تر از بازارهاي خوشبین هستند و بيكاري سريع‌تر از آني كه كاهش يابد، افزايش پيدا مي‌كند. شيرهاي اعتبار سريع‌تر از آني كه باز شوند، بسته مي‌شوند. رويدادي كه به اين عدم توازن‌ها و بنابراين چرخه كسب‌وكار پايان مي‌دهد، به ندرت يكسان است. در آمريكاي سده نوزدهم، علت آن اغلب بلایای طبيعي، كاهش محصول كشاورزي يا هراس بانكي بود. در 1973 و 1990، جهش قيمت نفت علت ركود اقتصادي بود. در 2001، سرمايه‌گذاري در فناوري سقوط كرد. در 2007، قيمت مسكن سقوط كرد. ما برخي اوقات فكر مي‌كنيم ركودها را نابود مي‌كنيم، اگر فقط بتوانیم خودمان را در برابر عدم توازن‌هاي گذشته واكسينه سازيم. ما مي‌توانيم در برابر آخرين ويروسي كه تماس داشتيم، مصونيت پيدا كنيم. مشكل اينجا است كه ويروس‌ها تغییر کرده و جهش مي‌كنند و ما دوباره آسيب‌پذير و مستعد گرفتن آنها هستیم. همين قضيه در مورد چرخه كسب‌وكار نیز صادق است. هر گونه گسترش كسب‌وكاري سرانجام مي‌ميرد. تنها، علت مرگ است كه تغيير مي‌كند.

هر چرخه كسب‌وكار متفاوت با دیگری است

يك عنصر مشترك در تقريبا همه چرخه‌هاي كسب‌وكار مدرن وجود دارد. آن طور كه اقتصاددان مرحوم شده رودي دورنبوش در 1998 نوشت: «هيچ كدام از رونق‌هاي پس از جنگ دوم جهاني به علل طبيعي نمردند؛ همه آنها را فدرال رزرو به قتل رساند.»

فدرال رزرو اگر فكر كند اقتصاد با سرعتي زياد رشد مي‌كند یا تورم افزايش خواهد يافت، نرخ‌هاي بهره را بالا مي‌برد. اعتبار گران و پرهزينه، سرانجام بنگاه‌ها و مصرف‌كنندگان را مجبور مي‌كند مخارج خود را مهار كنند، برخي اوقات شديد و ناگهاني. مدت‌ها قبل، اين اثر كاملا مستقيم بود. مقررات تنظيمي Q، قانوني كه طي بحران بزرگ به تصويب رسيد، ميزان بهره‌اي را كه بانك‌ها مي‌توانستند به سپرده‌ها بپردازند محدود مي‌كرد. وقتي فدرال رزرو سياست پولي را انقباضي كرد، نرخ بهره در بازارهاي مالي بيشتر از سپرده‌هاي بانكي افزايش يافت. نتيجه اين شد كه مردم پول را از بانك‌ها و حساب پس‌انداز خود خارج كرده و به وجوه بازار پول با عايدي بالاتري انتقال دادند. در حيني كه سپرده‌ها كوچك‌تر مي‌شد، بانك‌ها مجبور شدند وام‌دهي را محدود كنند. فروش خانه و خودرو كه اغلب به صورت اقساط خريداري مي‌شود، خشک شد. شركت‌ها ناگهان متوجه موجودي كالاي بسيار زياد و مجبور به تعطيلي خط توليد و اخراج كارگران شدند. كارگران اخراج شده از مخارج خود كاستند و تاثير منفی اوليه را چند برابر كردند. به دنبال آن، ركود اقتصادي آمد.

خوشبختانه، فدرال رزو نيز توانست با كاهش نرخ بهره، به ركود خاتمه دهد و مثل عملیات بندبازي، هر چقدر شيرجه عميق‌تر زده شود، بالا آمدن تندتر مي‌شود. مردمي كه خريد خانه، خودرو و ساير اقلام‌ گرانبها را به عقب مي‌انداختند به فروشگاه‌ها هجوم بردند. شركت‌هايي كه موجودي انبار بسيار اندكي در اختيار داشتند، شروع به توليد كرده و كارگران را به سر كار فراخواندند. این كارگران خرج‌هاي جديدي مي‌كنند كه به استخدام كارگر بيشتري مي‌انجامد و رونق اقتصادي به شكل خودپشتيبان در مي‌آيد.

چرخه‌هاي كسب‌وكار پس از 1982 تغيير كرد. تورم، رفتار بهتري يافته است. به طوري كه فدرال رزرو مثل گذشته نياز نيست دائم نرخ بهره را بالا ببرد. نوآوري و مقررات‌زدايي باعث تضعيف مقررات Q شد؛ به طوري كه وقتي نرخ‌هاي بهره بالا مي‌روند، بانك‌ها هنوز هم مي‌توانند وام بدهند. مديريت توليد درست به موقع(JIT) اطمينان مي‌دهد كه موجودي كالا فاصله زيادي با مقدار فروش ندارد، در حالي كه با افزايش سهمي از توليد ناخالص داخلي كه به سمت بخش خدمات مثل جراحي زانو و درس‌هاي یوگا مي‌رود، اينها ديگر نيازي به موجودي كالا ندارند. به نظر مي‌رسيد كه فدرال رزرو توان كامل داشته باشد: او با چابكي نرخ‌هاي بهره را بالا برد قبل از اينكه تورم جايگیر شود و نرخ‌ها را كاهش مي‌داد خيلي زودتر از اينكه رشد اقتصادي متوقف شود. دو ركودي كه در سال‌هاي 91-‌1990 و 2001 رخ دادند به نحو غيرمعمولي ملايم بودند. اقتصاددانان اين عصر را اعتدال بزرگ لقب دادند.

افسوس كه نه چرخه‌هاي كسب‌وكار و نه عدم توازن‌ها رام نشدند؛ آنها صرفا تغيير شكل دادند. هايمن مينسكي اقتصادداني نامتعارف با موهاي وزوزي كه قبل از مرگش در 1996 توسط همكارانش كلا ناديده گرفته شد، دليل آورده بود كه سرمايه‌داري ذاتا بي‌ثبات است و دوره‌هاي ثبات واقعا منجر به عدم توازن‌هاي حتي بزرگتري مي‌شود كه نهايتا به شكل بحران‌هاي پرتلاطم و ركود در مي‌آيد. چيزي كه پيروان وي «لحظه مينسكي» لقب دادند. اعتدال بزرگ 25 ساله هر كسي را تشويق كرد تا بدهي بيشتري متعهد شود، نقدينگي كمتري نگه دارد و پول بيشتري بابت خريد خانه يا ساير دارايي‌ها بپردازد با اين باور كه چرخه كسب‌وكار مهار و كنترل شده است. ركود بزرگ سال‌هاي 2007 تا 2009، يك لحظه مينسكي كلاسيك بود وقتي انتظارات خوشبینانه با بي‌رحمي به شرايط معمولي واقعی برگشتند.

پيش‌بيني ركودها تماما درباره ديدباني عدم توازن‌ها است، از قبيل نسبت رو به افزايش موجودي كالا به مقدار فروش كالاهاي گران‌قيمت يا تعداد زياد برج‌هاي اداري نیمه‌کاره در حالي كه تعداد ساختمان‌هاي خالي زياد مي‌شود. در عين حال احتمال دارد عدم توازن مدت زيادي طول نكشد يا بدون پايين كشيدن كل اقتصاد تصحيح شود. در هر دو سال 1984 و 1995 فدرال رزرو فرود آمدن نرم اقتصاد را مهندسي كرد: يعني سرعت اقتصاد را كند كرد بدون اينكه به آستانه ركود هل بدهد.

اقتصاددانان اغلب اوقات عدم توازن‌هاي مصيبت‌بار را نمي‌بينند؛ زیرا آنها در جایی اشتباه به دنبالشان مي‌گردند. آنها با واكسينه كردن هر كسي در برابر هر آنچه كه آخرين چرخه كسب‌وكار از بین برده بود، از يافتن ويروسي كه چرخه كسب‌وكار جاري را آلوده مي‌كند، در مي‌مانند. در سال 2007، ظاهرا نسبت اضافه خانه‌هاي نوساز كه آماده فروش بود به فروش‌هاي ماهانه خانه، منطقي مي‌آمد، اما كاشف به عمل آمد كه فروش‌ها به نحو تحمل‌ناپذيري حالت حبابي داشته‌اند و وقتي كه آنها فرو نشستند، موجودي معقول خانه‌هاي به فروش نرفته حالا كاملا روي دست‌ها مانده بود.

نواختن زنگ

چگونه مي‌دانيم كه ركود رخ داده است؟ آسان است: مطالبي كه در مطبوعات چاپ مي‌شود به ما مي‌گويد. در 1920 گروهي از اعضاي صنف اقتصاددانان اداره ملي پژوهش اقتصادي (NBER) را تشكيل دادند تا تحليل‌هاي اقتصادي بهتری را ترويج دهند. آنها شروع به غربال كردن سوابق اقتصادي كرده و تاريخ وقوع چرخه‌هاي كسب‌وكار را تا گذشته دور به هر اندازه كه امكان داشت، عقب بردند.

از سال 1978، NBER تاريخ‌گذاری چرخه كسب‌وكار را به كميته‌اي با شش تا هشت عضو از دانشوران خود سپرده است. آنها به شکل دوره‌اي مجموعه‌اي از شاخص‌ها را بررسي مي‌كنند محموله‌هاي توليدشده، عمده فروشي، درآمد، توليد صنعتي، اشتغال و سپس اعلام مي‌كنند، چه وقت ركود آغاز شده يا پايان يافته است. چون اين اعلانيه چند ماه پس از وقوع ركود بيرون مي‌آيد، فايده‌مندي آن براي سرمايه‌گذاران، به اندازه تشخيص نهايي مرگ بيمار پس از مرگ وی براي پزشك اتاق اورژانس است. NBER ترجيح مي‌دهد درست نظر بدهد تا زودتر اعلام نظر كند. در عين حال تصمیم به پرتوافشاني آمارها را دور از دستان دولت نگه مي‌دارد. كدام رييس‌جمهوری اجازه مي‌دهد ركود اعلام شود هنگامي كه وي مسوول آن است؟

NBER توانسته است 31 چرخه كسب‌وكار را كه از 1860 تاكنون رخ داده است، شناسايي كند. ميانگين طول عمر آنها 4 تا 5 سال بوده است؛‌كوتاه‌ترين چرخه‌ها كمتر از دو سال طول كشيدند(1920 تا 1921 و 1981 تا 1982) و طولاني‌ترين چرخه از 1990 تا 2001 ادامه یافت كه بيش از 10 سال طول كشيد.

NBER ركود را به اين صورت تعريف مي‌كند: «كاهش معنادار فعاليت اقتصادي كه به سراسر اقتصاد كشيده شود و بيش از چند ماه دوام بياورد.» براي تاريخ‌گذاري رونق و ركود اقتصادي، آنها به شاخص‌هاي ماهانه از قبيل اشتغال، توليد صنعتي و خرده‌فروشي نگاه مي‌كنند. اين تنها تعريف از ركود نيست، بلكه صرفا عامه‌پسندترين تعريف است. در تعريف ديگر اين اصطلاح به دوره‌اي گفته مي‌شود كه دو فصل پياپي كاهش توليد ناخالص داخلي داشته باشيم. اين تعريف خيلي عملي نيست، چون اغلب در ارقام توليد ناخالص داخلي تجديدنظر مي‌شود. بنابراين با چنين تعريفي، ركودها مثل گربه چشاير در داستان آليس در سرزمين عجايب مي‌مانند ركودها ناپديد مي‌شوند، دو مرتبه ظاهر مي‌شوند و این بار تغيير شكل مي‌دهند.

وقتي طناب كمكي پاره مي‌شود

در ژوئن 1930، برخي بانكداران و رهبران مذهبي به ديدن هربرت هوور رفتند تا نگراني‌هاي خود را درباره اقتصاد منعكس كنند. او به آنها گفت: «آقايان شما 60 روز دير آمده‌ايد. بحران تمام شده است.» اما آن بحران واقعا به مدت تقريبا سه سال ديگر ادامه يافت.

در آن زمان، بحران اصطلاحي بود كه براي آنچه ما اكنون ركود مي‌ناميم استفاده مي‌شد. از آن هنگام به بعد، كلمه بحران براي افول اقتصادي به مقیاس‌های مصيبت‌بار اختصاص يافته است.

بحران‌ها مثل طاعون هستند: ويرانگر، نادر و تا پس از وقوع آن،‌ درك ناقصي نسبت به آن وجود دارد. آنها زماني رخ مي‌دهند كه سازوكار التيام‌بخشي معمول اقتصاد قادر به عمل نباشد؛ طناب كمكي و محافظ اقتصاد پاره مي‌شود. متهم اصلي و معمولي، نظام مالي درهم‌شكسته است. اغلب يك رونق سرمايه‌گذاري تبديل به ورشكستگي و ويراني مي‌شود، بنگاه‌ها و مصرف‌كنندگان را با ساختمان‌ها و تجهيزات بیش از حد نياز باقي مي‌گذارد که مخارج آتي را پايين مي‌كشد. وام‌هايي كه براي تامين مالي اين سرمايه‌گذاري‌ها گرفته شده بود مشكوك‌الوصول شده، بانك‌ها زمين‌گير مي‌شوند و شرایطی به وجود می‌آورد که وام‌گيرندگان مایل به گرفتن وام حتي با نرخ‌هاي بهره بسيار نازل نيستند. اگر نرخ‌هاي بهره پايين‌تر نتواند تقاضا را تحريك كند، چرخه مطلوب مخارج، اشتغال‌زايي و افزايش درآمدها را نمي‌توان به راه انداخت.

بحران‌ها مثل ركودها هيچ تعريف رسمي ندارند. هري ترومن گفت: «ركود زماني است كه همسايه شما شغل خود را از دست مي‌دهد؛ اما بحران را زماني داريم كه خود شما شغلتان را از دست مي‌دهيد.» يك قاعده سرانگشتي طبق نشريه اكونوميست برای بحران زماني است كه انقباض فعاليت اقتصادي دست کم 10 درصد باشد يا دست کم سه سال طول بكشد. با چنين معياري، آخرين بحران آمريكا از 1929 تا 1933 بود. شايد این تعریف به آمريكايي‌ها احساس آرامشی بدهد كه فكر كنند ما توانسته‌ايم بحران اقتصادي را ريشه‌كن كنيم، اما يك نگاه به ساير كشورها چیز ديگري را ثابت مي‌كند.

توليد ناخالص داخلي فنلاند بين 1989 و 1993 حدود 10 درصد كمتر شد كه علت، فروپاشي اتحاد شوروي، يك شريك تجاري اصلي و بانك‌هاي آن بود. توليد ناخالص داخلي اندونزي در 1998 و پس از اينكه اقتصاد و نظام مالي آن فرو پاشيد حدود 13 درصد كاهش يافت.

بحران‌هاي مالي هميشه بحران اقتصادي به وجود نمي‌آورند، اما آنها اغلب منجر به ركودهاي شديدي با بهبودهاي ضعيف غيرمعمول مي‌شوند. ركود اقتصادي كه پس از سقوط سهام و قيمت زمين ژاپن در ابتداي دهه 1990 رخ داد يك نمونه است. ريچارد كوو از شركت اوراق بهادار نوميورا مي‌گويد بيشتر شركت‌هاي ژاپني درمانده شده بودند به اين معنا كه بدهي‌هايشان بيشتر از دارايي‌ها بود و تصميم به گرفتن بدهي كردند، فرآيندي كه اهرم‌زدایی مالی ناميده مي‌شود. اگر مردم یا شركت‌ها نتوانند يا نخواهند وام بگيرند، آنگاه حتي نرخ‌هاي بهره بسيار نازل هم باعث جهش معمول مخارجي نخواهد شد.

هنگامی که اقتصاد، رشد خیلی کندی دارد با کوچکترین تلنگری به دامن رکود می‌غلطد: چیزی مثل جهش قیمت نفت، افزایش ملایم نرخ بهره، یا مالیات‌های بالاتر می‌تواند چنین نقشی را ایفا کند. بحران مالی 2007 تا 2009، ایالات متحده را با برخی از همان مسائلی تنها گذاشت که در دهه 1990 گریبان‌گیر ژاپن شده بود. شرکت‌های آمریکایی با عملکرد خوبی پدیدار شدند، اما خانوارها و بانک‌های این کشور که بدهی وام‌های رهنی بی‌اعتبار بالا آورده‌اند باید آنها را برگردانند. دولت‌ها برای رهایی از کسری بودجه سنگینی که دارند شاید متوسل به مالیات‌ستانی بیشتر یا کاهش شدید مخارج شوند.

اما این‌طور به نظر می‌رسد که ایالات متحده بسیار سریع‌تر از ژاپن به مشکلاتش واکنش نشان داده است، به طوری که فقط دو سال طول کشید تا سرمایه بانک‌های خود را تقویت کند و نرخ‌های بهره را حسابی پایین بیاورد. علاوه بر این، همان‌طور که در بخش‌های پیشین دیدیم، چشم‌انداز رشد اقتصادی بلندمدت در آمریکا روشن‌تر از ژاپن است، اما در حالی که آمریکا به احتمال زیاد متحمل رکود و رخوتی کش‌دار آن‌طور که ژاپن متحمل گردید نخواهد شد، به حالت انعطافی نیز برنخواهد گشت.

 

دنیای اقتصاد

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...