رفتن به مطلب

در بازار سهام، متمركز باشيد تا سود كنيد


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

روانشناسي بازار سهام

 

 

در بازار سهام، متمركز باشيد تا سود كنيد

 

 

 

گروه بورس- احتياط همواره يكي از اصول سرمايه‌گذاري در بازارهاي مالي از جمله سهام به شمار مي‌رود، اما سرمايه‌گذاران شناخته شده دنيا، ثروتمند شدن و به دست آوردن سود را مستلزم شجاعت مي‌دانند؛ شجاعتي كه در پس آن شايد در برخي مواقع رعايت آن همه احتياط هم لازم نباشد.

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

در همين زمينه در كتاب 23 اصل موفقيت وارن‌بافت آمده است: «اقدام صحيح يا اشتباه شما مهم نيست، بلكه آنچه مهم است اين است كه هنگامي كه به درستي عمل مي‌كنيد چه مقدار پول به دست مي‌آوريد و هنگامي كه اقدام اشتباهي انجام مي‌دهيد، چه مقدار پول از دست مي‌دهيد.»

وارن بافت هم در اين زمينه مي‌گويد: «تنوع‌بخشي، محافظي در برابر ناداني است. در‌ حالي‌كه براي كساني كه مي‌دانند چه اقدامي انجام دهند، اين كار هيچ مفهومي ندارد.»

استنلي دراكن ميلر، مدير سرمايه‌گذاري شوارتز در مقطعي از زمان اقدام به فروش استقراضي دلار در برابر مارك آلمان كرد. اين سرمايه‌گذاري در حال سود دهي بود كه در اين هنگام شوارتز از او پرسيد، «حجم سرمايه‌گذاري شما چه اندازه است؟»

دراكن ميلر پاسخ داد، «يك ميليارد دلار».

شوارتز گفت، «به اين مي‌گويي سرمايه‌گذاري؟» اين جمله اكنون به بخشي از فرهنگ‌گفت‌ وگوي سرمايه‌گذاري تبديل شده است. شوارتز او را ‌ترغيب كرد تا سرمايه‌گذاري‌اش را دو برابر كند.

دراكن ميلر مي‌گويد: «شوارتز به من آموخته است هنگامي كه به يك سرمايه‌گذاري كاملا يقين داريد بايد به بهترين شكل از آن استفاده كنيد. همچون يك سرمايه‌گذار موفق عمل كردن نيازمند شجاعت است. شجاعت زيادي مي‌خواهد تا با استفاده از حجم بيشتري از پول خود، سود به دست آوريم. براي شوارتز، هنگامي كه تصور شما در مورد يك سرمايه‌گذاري صحيح مي‌باشد،

هر چه قدر كه مالكيت بيشتري از آن را اختيار كنيد، باز هم كم است.» اين جمله‌ها و پندها چيزي نيست كه از مشاور سرمايه‌گذاري خود در بازار سهام بشنويد. مشاور غالبا از منطق معمول سنتي پيروي مي‌كند كه عبارت است از:

١- پول شما بايد ميان سهام، اوراق قرضه و وجه نقد تقسيم شود.

۲- موجودي سهام شما بايد دامنه وسيعي از سهام را در برگيرد، و‌ترجيحا ميان صنايع گوناگون و حتي كشورهاي مختلف داراي تنوع باشد.

اين در حالي كه شيوهاي كاملا متضاد با تنوع بخشي و تمركز بر تعداد كمي از سرمايه‌گذاري‌ها، از اركان موفقيت بافت و شوارتز مي‌باشد.

مجله فورچون، زماني به نقل اين موضوع پرداخت كه: «يكي از تصورات واهي در مورد سرمايه‌گذاري اين است كه تنوع بخشي عامل اساسي در كسب ثروت هنگفت است. در حالي‌كه به هيچ وجه صحيح نيست؛ تنوع بخشي مي‌تواند به شما كمك كند تا از زيان مالي اجتناب كنيد، اما هيچ كس تا به حال از طريق روش تنوع بخشي به باشگاه ميليونرها راه نيافته است.

اما يك سرمايه‌گذار خبره در خريد و فروش سهام بايد چه اصولي را رعايت كند؟

سرمايه‌گذار خبره به تنوع بخشي بيش از حد اعتقاد ندارد. در صورتي كه يك سرمايه‌گذاري، معيارهاي او را داشته باشد، هميشه تا آن اندازه كه مي‌تواند، به خريد آن مي‌پردازد.

در حالي كه يك سرمايه‌گذار بازنده،‌ اعتماد به نفس لازم براي انجام يك سرمايه‌گذاري بزرگ را ندارد.

مشاور سرمايه‌گذاري و بيل گيتس

تصور كنيد چنين پندي به جاي سرمايه‌گذاران به افرادي همچون بيل گيتس كه به امر تجارت مشغول هستند داده مي‌شد.

مشاور سرمايه‌گذاري كه به يك مشاور ارشد كسب و كار تبديل شده است، جملاتي كه در ادامه آمده است را به بيل گيتس جوان مي‌گويد:

«آقاي گيتس شما با معطوف كردن تمام انرژي خود بر تجارت نرم افزار، مرتكب اشتباهي اساسي مي‌شويد. تنوع‌بخشي اين راز موفقيت است.

در همين هنگام كه شما كسب و كار خود را آغاز مي‌كنيد، زمان آن است كه روند صحيح امور را پيش بگيريد تا موفقيت نهايي و شكوفايي شما را تضمين كند. با سيستم عامل DOS، شما شركتي تك محصولي هستيد. تمام تخم‌مرغ‌هاي شما درون يك سبد قرار دارد و اين شرايط، بسيار خطرناك است. به جاي آنكه تنها به توليد نرم افزار بپردازيد، چرا اقدام به توليد كامپيوتر نمي‌كنيد؟ شما بايد به متعادل سازي كسب و كار پرمخاطره‌اي كه در آن هستيد بپردازيد. براي مثال، سهام شركت‌هايي كه در حوزه توليد يا فروش برق يا گاز فعاليت مي‌كنند، گزينه‌هاي بسيار مستحكمي هستند.»

و در صورتي كه از همين مشاور درخواست شود تا توصيه‌هاي شغلي مناسبي براي پاواراتي (موسيقيدان مشهور) داشته باشد، چطور خواهد شد؟

«خوانندگي در زمينه اپرا به طور كلي بسيار خوب است، اما تمام منفعت‌هايي كه بايد داشته باشد، چندان زياد نيست. بدون شك مي‌دانم كه عاشق اپرا هستيد و مطمئنا نمي‌خواهم توصيه كنم كه از آن دست بكشيد. اما تاكيد دارم تا به مزيت‌هاي متنوع ساختن سبك خود به سبك راك يا ديگر سبك‌هاي محبوب موسيقي توجه كنيد. در هر صورت، حرفه‌اي را كه انتخاب كرده‌ايد، بسيار مخاطره‌آميز است. بنابراين به همين علت است كه افراد بسيار كمي به عنوان خواننده اپرا يا خواننده راك به شهرت و ثروت مي‌رسند.

آيا به زمينه‌هاي ديگري به غير از موسيقي علاقمند هستيد؟ خيلي خوب است. آشپزي، رشته بسيار مطمئن‌تر و معقول‌تري است! چرا به گذراندن دوره‌هاي آموزشي پاره وقت در اين زمينه نمي‌پردازيد، تا در صورت شكست گرايش اصلي خود، هميشه كاري براي انجام دادن داشته باشيد!»

طرح چنين بحث‌هايي مضحك به نظر مي‌رسد؛ اين طور نيست؟ شما فورا متوجه مي‌شويد كه اين توصيه‌اي احمقانه به گيتس يا پاواراتي ـ يا هر شخص ديگري، كه نابغه باشد يا نباشد ـ است.

با اين وجود، اين دقيقا همان چيزي است كه اغلب مشاوران سرمايه‌گذاري به شما توصيه مي‌كنند. هر شخص موفق، بدون توجه به زمينه فعاليتش، در رسيدن به هدف خود مصمم است. افراد موفق انرژي خود را در زمينه‌هاي گوناگون صرف نمي‌كنند. نتيجه چنين پشتكاري براي رسيدن به يك هدف مشخص، «خبرگي و استادي» خواهد بود.

همچون سرمايه‌گذاري كه به تنوع بخشي مي‌پردازد، شخصي كه به فعاليت در كسب و كار‌هاي مختلف مشغول مي‌شود، به هيچ يك از آنها تسلط ندارد؛ يعني به همه كاره هيچ كاره تبديل مي‌شود. بنابراين به ندرت پيش مي‌آيد كه چنين شخصي به اندازه فردي كه تمام انرژي خود را به دنبال كردن تنها هدف خود معطوف مي‌دارد، موفق شود.

دليل اين امر در زمينه‌اي به غير از سرمايه‌گذاري، ساده و واضح است: زمان و انرژي شما محدود است. به هر اندازه كه انرژي خود را در زمينه‌هاي مختلف گسترش دهيد، كمتر قادر به پرداختن به هر يك از آن فعاليت‌ها خواهيد بود.

به قول سرمايه‌گذار افسانه‌اي، برنارد باروش (كه تمام سهامش را پيش از فروپاشي مالي سالي ١٩۲٩ فروخت):

«كار عاقلانه‌اي نيست كه شخصي سرمايه‌اش را به تعداد بسيار زيادي از اوراق بهادار متنوع اختصاص دهد. براي آنكه در جريان تغيير قيمت يك سهام باشيد و آن را به خوبي دنبال كنيد به وقت و زمان بسياري نياز است. در حالي كه يك فرد مي‌تواند از تمام مطالبي كه به چند موضوع محدود مربوط مي‌شود، آگاه باشد، اما احتمالا قادر نخواهند بود تا از مطالبي كه درباره موضوعات بسيار زياد وجود دارد، آگاه باشد.»

تنوع بخشي ـ يا تمركز ـ در يك سبد سرمايه‌گذاري، به طور مستقيم با ميزان زمان و انرژي كه براي انتخاب گزينه‌هاي مختلف صرف مي‌شود، مرتبط است. به هر اندازه تنوع بخشي زيادتر باشد، زمان كمتري براي هر تصميم‌گيري وجود دارد.

آيا ترس از ريسك معقول است؟

تصورات عام همچون موضوعي بي‌محتوا است و آنقدر تكرار مي‌شود كه همه تصور مي‌كنند صحيح است. تقريبا از تمام كارگزاران بورس يا تحليلگران و كارشناسان سرمايه‌گذاري در مورد آن خواهيد شنيد. اما هنگامي كه از آنها مي‌خواهيد تا تنوع بخشي را توجيه كنند، متوجه خواهيد شد كه آنچه در زيربناي اين مكتب مديريت سرمايه قرار گرفته است، ‌ترس از ريسك مي‌باشد.

ترس از ريسك، ‌ترسي معقول است؛ در واقع‌ترس «از دست دادن پول» است (و همچنين زير پا گذاشتن اولين قانون سرمايه‌گذاري).

اما سرمايه‌گذاران خبره از ريسك نمي‌هراسند، زيرا به شدت از آن اجتناب مي‌كنند.‌ ترس، از‌ترديد در مورد نتيجه كار ناشي مي‌شود و سرمايه‌گذار خبره تنها زماني به سرمايه‌گذاري مي‌پردازد كه دلايل محكمي مبني بر رسيدن به نتيجه دلخواه، در دست دارد.

بر خلاف سرمايه‌گذار خبره، آنهايي كه از پيشنهاد رايج در مورد تنوع بخشي پيروي مي‌كنند، ماهيت ريسك را درك نمي‌كنند و باور ندارند كه مي‌توان به طور همزمان از ريسك اجتناب و كسب منفعت كرد. در حالي كه تنوع بخشي، يقينا روشي براي كاهش ريسك است، تاثير جانبي بدتري نيز به همراه دارد: ميزان سود را نيز كاهش مي‌دهد!

چگونه تنوع‌بخشي ميزان سود شما را كاهش مي دهد؟

دو پرتفوليوي سهام را با يكديگر مقايسه كنيد. سبد اول شامل صدها سهام متنوع است و موجودي دوم تنها بر پنج نوع سهام متمركز شده است.

در صورتي كه قيمت يكي از سهام پرتفوليوي اول كه تنوع بخشي در آن صورت گرفته است، دو برابر شود، ارزش كل پرتفوي سهام اول تنها يك درصد افزايش مي‌يابد. همين سهام در پورتفوي سهام متمركز، دارايي سرمايه‌گذار را ۲٠ درصد افزايش مي‌دهد.

سرمايه‌گذاري كه از روش تنوع بخشي استفاده كرده است، براي آنكه بخواهد به چنين نتيجه‌اي نايل شود بايد ارزش بيست سهام از سبد سهامش، دو برابر شود؛ يا يكي از آن سهام بايد ۲٠٠٠ درصد افزايش ارزش داشته باشد. حال، تصور مي‌كنيد كه كدام يك آسان‌تر است؟

شناسايي يك نوع سهام كه احتمالا قيمت آن دو برابر مي‌شود، يا شناسايي بيست نوع سهام كه قيمت آنها احتمالا دو برابر مي‌شود؟

- پاسخ معلوم است.

البته از سوي ديگر بايد در نظر داشت كه اگر ارزش يكي از سهام سبد اول كه تنوع بخشي در آن صورت گرفته است، به نصف كاهش يابد، خالص دارايي آن سرمايه‌گذار فقط 5/2 درصد كاهش مي‌يابد. درحالي كه اگر چنين اتفاقي در مورد پرتفوليوي دوم رخ دهد، سرمايه‌گذاري كه از روش متمركز پيروي كرده است با سقوط ده درصدي سرمايه خود مواجه مي‌شود.

اما اجازه دهيد تا مجددا پرسش مشابهي را مطرح كنم. كداميك آسان‌تر است؟

شناسايي ١٠٠ نوع سهام كه احتمال سقوط آنها بسيار كم است يا شناسايي پنج نوع سهام كه احتمال سقوط آنها بسيار كم است؟!

همچون پرسش قبلي، پاسخ اين پرسش نيز كاملا روشن است.

و در اينجا به يكي از تفاوت‌هاي ميان سرمايه‌گذار متوسط و سرمايه‌‌گذار خبره اشاره مي‌كنيم: به دليل اينكه پرتفوليوي سهام سرمايه‌گذار خبره، متمركز است، او تمام انرژي‌اش را كاملا ـ و به طور بسيار موثر ـ بر تشخيص سرمايه‌گذاري صحيح معطوف مي‌كند.

در هر صورت، تمركز، علت نيست بلكه نتيجه است. سرمايه‌گذار خبره عمدا اقدام به داشتن تعداد محدودي سرمايه‌گذاري نمي‌كند. تمركز در سرمايه‌گذاري، از روشي كه سرمايه‌گذار خبره براي انتخاب سرمايه‌گذاري‌هايش استفاده مي‌كند، ناشي مي‌شود.

سرمايه‌گذار خبره وقت و انرژي خود را براي يافتن سرمايه‌گذاري‌هاي برتر كه معيارهاي او را در برداشته باشند، صرف مي‌كند. هنگامي كه يكي از اين گزينه‌ها را مي‌يابد، مي‌داند كه ريسك از دست دادن سرمايه، كم است. در اين حالت، هيچگونه‌ ترسي از ريسك وجود ندارد كه مانع او در انجام اين سرمايه‌گذاري شود.

از سويي ديگر، يافتن فرصت‌هايي كه از بازدهي بالايي برخوردارند، دشوار است. چه كسي مي‌داند كه او چه هنگام فرصت بعدي را مي‌يابد؟ چه دليلي دارد، شخصي كه از پول نقد زيادي برخوردار است منتظر فرصتي باشد كه ممكن است مدت‌هاي طولاني ايجاد نشود، درحالي كه همين حالا اين شخص مي‌تواند حجم زيادي از پول را مشاهده كند كه منتظرند تا شخصي آنها را به دست آورد؟

هنگامي كه بافت و شوارتز اقدام به خريد مي‌كنند، خريد بزرگي را انجام مي‌دهند. عبارتي در بازار سهام وجود دارد مبني بر اينكه: «فعاليت در بازار خرسي (بازار نزولي) باعث كسب پول مي‌شود، فعاليت در بازار گاوي (بازار صعودي) باعث كسب پول مي‌شود، اما افراد طماع هميشه قرباني مي‌شوند». اين عبارت بايد به اين صورت اصلاح شود: «افرادي كه نمي‌دانند چه اقدامي انجام مي‌دهند، قرباني مي‌شوند».

كسب بيشترين منفعت در مناسب‌ترين زمان

سبد سهام بافت و شوارتز به طور مشخص از هيچ‌گونه قانون ساده‌اي در مورد حجم سرمايه‌گذاري، مثلا درصد مساوي در هر سرمايه‌گذاري، پيروي نمي‌كند. پرتفوليوي سهام هريك از آنها هيچ‌گونه سرنخي از چگونگي بوجود آمدن خود، ارائه نمي‌كند. دليل اين امر، آن است كه بافت و شوارتز به محض كشف موقعيت‌هاي سرمايه‌گذاري‌ مناسب آنها را خريداري مي‌كنند. از هر موقعيتي كه مشاهده مي‌كنند، استفاده مي‌كنند و به همين خاطر است كه سبد سهام آنها نظم خاصي ندارد.

تنها قانوني كه بافت و شوارتز از آن تبعيت مي‌كنند، قانوني است كه شما هرگز از كارگزار خود ياد نخواهيد گرفت: انتظار سود. به هر اندازه انتظار سود آنها بيشتر باشد، ميزان بيشتري از سبد سهام خود را به آن سرمايه‌گذاري اختصاص خواهند داد.

انتظار سود، مساله‌اي است كه مي‌تواند و بايد مورد ارزيابي و تخمين قرار گيرد. براي مثال، بافت به دو شركت مي‌نگرد. يكي از آنها بازده‌اي معادل ١۵ درصد بر سرمايه دارد و ديگري بازدهي معادل ۲۵ درصد. سهام دو شركت با قيمت‌هايي كه مطابق ميل او مي‌باشد در دسترس قرار گرفته است. واضح است كه او سرمايه‌گذاري بيشتر در شركت دوم را‌ترجيح مي‌دهد. با توجه به حجم زياد پولي كه از طريق سرمايه‌گذاري‌ها و فعاليت‌هاي بيمه‌اي بركشايرهاثوي در هر سال به دست مي‌آيد، هم‌اكنون مشكل اصلي بافت يافتن تعداد كافي از گزينه‌هاي مناسب مي‌باشد تا بر روي آنها سرمايه‌گذاري كند. بنابراين، اين احتمال وجود دارد كه بافت هر دو شركت در مثال قبل را بخرد.

اما اگر من يا شما، با منابع محدود خود، از رويكرد بافت پيروي كنيم، تنها سهام شركت دوم را خريداري مي‌كنيم. شركت اول را به طور كلي ناديده مي‌گيريم و چنانچه مالكيت شركت اول را در اختيار داشته باشيم، احتمالا آن را مي‌فروشيم تا در سهامي كه از انتظار سود بالاتري برخوردار است به ميزان بيشتري سرمايه‌گذاري كنيم.

به اين‌ترتيب، سرمايه‌گذار خبره با قصد قبلي به ايجاد سبد سهام متمركز نمي‌پردازد. بلكه اين تمركز، ناشي از روشي است كه او طبق آن، اقدام به سرمايه‌گذاري مي‌كند. هنگامي كه بافت و شوارتز از كسب سود مطمئن هستند، تنها محدوديت آنها به ميزان سهامي بر مي‌گردد كه آنها قدرت خريد آن را دارند. آنها هيچ اهميتي نمي‌دهند كه موجودي سهامشان چگونه به نظر مي‌رسد. آنها فقط به دنبال كسب سود هستند.

سرمايه‌گذاري‌هاي متحول‌كننده

روزي بر سر ميز ناهار، همكاران من ـ كه اغلب از كارگزاران بورس كشورهاي آسيايي بودند ـ شروع به ياد آوري سودهاي كلاني كه پيش از فروپاشي مالي بازارهاي آسيايي در سال ١٩٩٧ به دست آورده بودند، كردند. آنها از سهام پرسودي صحبت مي‌كردند كه با يك چهارم يا يك دهم قيمت فعلي آنها خريداري كرده بودند.

هر زمان كه سرمايه‌گذاران دور هم جمع مي‌شوند، يادآوري موفقيت‌هايي شبيه به اين مورد، صحبتي است كه شما انتظار شنيدن آن را خواهيد داشت. اما آنها چه درصدي از سرمايه خود را در سال ١٩٩٧ بر روي اين سهام پرسود و ارزان سرمايه‌گذاري كرده‌اند؟ از آنجا كه تقريبا همه آنها بر روي قيمتي كه مي‌پردازند تمركز دارند و نه بر روي سودي كه كسب مي‌كنند، به همين دليل، من جرات پرسيدن چنين پرسشي را نداشتم. مطمئن هستم كه پاسخ‌هاي آنها يك ناهار لذت‌بخش را به هوشياري در مورد تمام سودهايي كه از دست داده بودند و طبيعتا ناراحتي پس از آن، تبديل مي‌كرد.

در مقابل، بافت در چنين مواقعي تا آنجا كه مي‌تواند سرمايه‌گذاري مي‌كند. او مي‌گويد احساس فردي را دارد كه شيفته جواهر است و در بهترين جواهر فروشي قرار گرفته و تنها گلايه او اين است كه پول لازم براي خريد تمام مواردي كه با قيمت مناسب مشاهده مي‌كند را ندارد. در ديگر مواقع، هنگامي كه او سهامي را مشاهده مي‌كند كه حقيقتا به آن علاقه‌مند است بدون‌ترديد تا آنجا كه مي‌تواند به خريد سهام آن مي‌پردازد.

شوارتز نيز چنين گرايشي دارد. در سال ١٩٨۵ با متقاعد شدن نسبت به اينكه شركت جاگوار رونق مي‌يابد و اين ماشين در آمريكا به بالاترين ميزان فروش دست خواهد يافت، صندوق كوآنتوم، مبلغ ۲٠ ميليون دلار كه تقريبا پنج درصد از كل دارايي‌اش بود را در سهام اين شركت سرمايه‌گذاري كرد؛ كه اين ميزان، در ميان تمام صندوق‌ها حجم بالايي از سرمايه‌گذاري محسوب مي‌شد.

آلن رافائل كه اين سرمايه‌گذاري را آغاز كرده بود به شوارتز گفت همانطور كه تصور مي‌كرده، اقدام او موفقيت‌آميز بوده و او از اين سرمايه‌گذاري خوشحال است. به اين‌ترتيب هنگامي كه او واكنش شوارتز ـ مبني بر اينكه به كارگزارانش دستور داد تا ۲۵٠ هزار دلار ديگر از سهام جاگوار را خريداري كنند ـ را مشاهده كرد، حيرت زده شد.«اگر قيمت سهام رو به افزايش است، بيشتر خريد كن. اهميتي ندارد كه اين سرمايه‌گذاري چه حجمي از سبد سهام تو را به خود اختصاص مي‌دهد. در صورتي‌كه اين كار را به درستي انجام دهي، سود بدست خواهي آورد.» براي شوارتز، موفقيت در سرمايه‌‌گذاري از «حفظ سرمايه و كسب حداكثر سود ممكن در فرصت مناسب» ناشي مي‌شود.به همين ‌ترتيب، بافت به دنبال سرمايه‌گذاري‌هايي است كه به اندازه كافي بزرگ باشند تا تاثير قابل توجهي را بر ارزش خالص بركشاير داشته باشند.

بافت و شوارتز، هيچ‌كدام به خريد مقادير ناچيز نمي‌پردازند. زماني كه موقعيت ايجاد مي‌شود، آنها به اندازه‌اي خريد مي‌كنند كه تفاوت چشمگيري در ثروت آنها ايجاد كند و اين دقيقا همان تفاوت آنها با سرمايه‌گذاران ناموفق است.

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

دنیای اقتصاد

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...