*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۰ روانشناسي بازار سهام زمان فروش سهام را تشخيص دهيد گروه بورس- همانطور كه خريد به موقع سهام يكي از كليدهاي پيروزي در بازار سهام است، اينكه سرمايهگذار بداند و تشخيص دهد كه بايد چه زماني از سهام خريداري شده خارج شود، ملاك بسيار مهمي در تعيين سرنوشت و توفيق سرمايهگذاران در بازار سهام به شمار ميرود. [TABLE=align: left] [TR] [TD=width: 100%] [/TD] [/TR] [/TABLE] بروس كاونر يكي از سرمايهگذاران مشهور دنيا در اين خصوص ميگويد: «پيش از وارد شدنم ميدانم از كجا خارج شوم.» از سويي ديگر تي. رويرايس ديگر سرمايهگذار شناخته شده هم ميگويد: «هنگامي كه سهام يك شركت ديگر با معيارهاي خريدتان سازگار نيست، آن را بفروشيد.» در كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت نيز درباره خروج به موقع از سهام نوشته شده است كه اهميتي ندارد كه چقدر زمان، انرژي و پول در سرمايهگذاري صرف ميكنيد، اگر روش خروج خود را از پيش مشخص نكرده باشيد، همه آنها بينتيجه خواهند بود. به همين دليل سرمايهگذار خبره، پيش از هر سرمايهگذاري، ابتدا ميداند كه چه موقع قصد فروش دارد. روشهاي خروج سرمايهگذاران مختلف با توجه به سيستم سرمايهگذاري آنها متفاوت است. اما هر سرمايهگذار موفق روشي براي فروش دارد كه براي خود او كاملا واضح و روشن است. روشهاي خروج وارن بافت و جورجي شوارتز از معيارهاي خريدشان ناشي شده است. بافت به طور مستمر ارزش شركتهايي را كه در آنها سرمايهگذاري كرده از طريق معيارهاي سرمايهگذاري خود، ارزيابي ميكند. اگرچه او تمايل دارد سرمايهگذاريهايش را براي هميشه نگه دارد، اما زماني كه هر كدام از معيارهايش از بين روند، او آن سرمايهگذاري در بازار سهام را خواهد فروخت، براي مثال در صورت تغيير شاخصهاي اقتصادي آن كسب و كار، از دست دادن تمركز از سوي مديريت، يا هنگامي كه شركت «حاشيه امنيت» خود را از دست ميدهد، او در فروش درنگ نميكند. يكي ديگر از مشهورترين سرمايهگذاران والاستريت هم يك نظريه كاملا متفاوت و جالب دارد: «درسي كه من فراگرفتهام اين است كه اگر در يك بازار در حال رشد هستيد، متوجه باشيد كه در واقع در حال نوسانگيري هستيد نه سرمايهگذاري. همواره سود خود را برداريد و زيانها را كاهش دهيد، زيرا هنگامي كه رشد به پايان ميرسد ركود و تنزل قيمت سهام ميزان ميتواند غير قابل باور باشد.» لازم است بدانيد، سرمايهگذار خبره، يك سرمايهگذاري موفق را تا زماني نگه ميدارد كه دليل از پيش تعيينشدهاي براي خروج از سرمايهگذاري به وجود آيد. در حالي كه سرمايهگذار بازنده به ندرت قانون از پيش تعيين شدهاي براي به دست آوردن سود دارد. او اغلب ميترسد كه سود كم به زيان تبديل گردد. بنابراين سرمايهگذاري خود را به پول نقد تبديل ميكند و همواره سودهاي كلاني را از دست ميدهد. در سال 2000، اطلاعات بايگاني شده شركت وارن بافت در بورس آمريكا، آشكار ساخت كه بركشاير مقدار زيادي از سهام خود در ديزني را فروخته است. در مجمع سالانه بركشاير در سال 2002، سهامداري از بافت سوال كرد كه چرا اين سهام را فروخته است. سياست بافت اين است كه او هرگز درباره سرمايهگذاريهايش نظري نميدهد، بنابراين غيرمستقيم پاسخ داد: «ما نسبت به ويژگيهاي رقابتي شركت نظري داشتيم كه تغيير كرد.» ترديدي نيست كه ديزني تمركز خود را از دست داده بود و ديگر آن شركتي نبود كه فيلمهاي كلاسيك خانوادگي ماندگاري مانند «سفيد برفي» و «هفت كوتوله» را ميساخت. مدير عامل ديزني، ميكائيل ايزنر، با ذوق و شوق به شركت خود حق خريد و فروش سهام اعطا كرده بود و احتمالا اين موضوع بافت را خشمگين كرده بود. آنها پولها را در زمان رونق شركتهاي اينترنتي در بازار سهام به هدر داده بودند و سرمايه را در وبسايتهايي همچون موتور جستجوي Goto.com و خريد شركتهاي بازنده صرف كرده بودند. بسيار واضح است كه چرا در سال 2000 ديزني ديگر با معيارهاي بافت همخواني نداشت. بافت همچنين هنگامي كه براي فرصت سرمايهگذاري بهتر به پول احتياج داشته باشد، سرمايهگذاريهاي قبلي خود را خواهد فروخت. اما اين كاري بود كه بافت در روزهاي آغازين سرمايهگذاريهايش انجام ميداد، هنگامي كه ايدههاي بيشتري نسبت به ثروتش داشت. اما حالا با حجم بالاي نقدينگي كه از انتشار بيمه نامه بركشاير به دست آمد، مشكل او برعكس شده است: ثروت او از ايدههايش بيشتر است. سومين قانون او براي فروش، زماني است كه متوجه ميشود سرمايهگذارياش از اول اشتباه بوده و هرگز نبايد اين كار را انجام ميداده است. شوارتز نيز مانند بافت قوانين روشني براي زمان لغو يك سرمايهگذاري دارد و اين قوانين به طور مستقيم با معيارهاي سرمايهگذاري او مرتبط است. او زماني به سود دست خواهد يافت كه فرضيهاش مسير خود را طي كند، درست مثل شاهكار او درباره پوند استرلينگ در سال 1992. همچنين زماني متحمل زيان خواهد شد كه بازار صحت فرضيهاش را ديگر تاييد نكند. شوارتز همواره هنگامي كه سرمايهاش به خطر بيفتد سريعا عقب نشيني ميكند. بهترين مثال براي چنين حركتي، فروش سريع سهام خريداري شده در معاملات آتي 500 S&P در زمان سقوط بازار در سال 1987 بود، مورد فوقالعادهاي كه بازار نادرست بودن فرضيه شوارتز را اثبات كرد. روشهاي خروج به موقع از سهام هنگامي كه بافت، شوارتز و ساير سرمايهگذاران موفق چيزي را ميفروشند، يك يا چند روش خروج از شش روش ممكن زير را به كار ميبرند: 1. وقتي معيارها نقض ميشوند؛ مانند هنگامي كه بافت ديزني را فروخت. 2. هنگاميكه اتفاق پيشبيني شده توسط سيستم آنها، به وقوع ميپيوندد. برخي از سرمايهگذاريها در پيشبيني وقوع يك اتفاق خاص شكل ميگيرند. فرضيه شوارتز درباره كاهش ارزش پوند استرلينگ، مثال خوبي در اين مورد است. زمان خروج وقتي بود كه پوند از نظام نرخ ارز اروپا خارج شد. هنگامي كه بافت در قبضه كردن مالكيت سهام شركت اقدام ميكند، زمان خروج براي او هنگامي است كه مالكيت شركت را قبضه نموده است يا معامله فسخ شود. در هر دو مورد، وقوع يك اتفاق خاص، زماني كه سرمايهگذار اقدام به برداشت سود يا زيان خود خواهد كرد را مشخص ميكند. 3. هنگامي كه هدف تعيين شده توسط سيستم تحقق يابد. برخي از سيستمهاي سرمايهگذاري قيمت نهايي را براي فروش تعيين ميكنند كه همان روش خروج است. اين مشخصه روش بنجامين گراهام است كه در آن سهام زير قيمت واقعي خريداري شده و زماني فروخته ميشود كه به ارزش واقعي رسيده باشد، يا دو تا سه سال بعد در صورت عدم افزايش ارزش سهام در زمان مورد انتظار، به فروش ميرسد. 4. هنگامي كه سيستم سرمايهگذار علامت فروش را به روشني مشخص و تضمين ميكند. اين روش براي اولين بار توسط معاملهگران تكنيكال به كار گرفته شد كه نشانههاي فروش آنها ممكن است توسط الگوي يك نمودار يا برخي شاخصهاي تكنيكال ديگر ايجاد شود. 5. هنگامي كه يك قانون به صورت خودكار، عملكردي را فعال ميسازد. به عنوان مثال، تنظيم توقف زيان (Stop loss) هنگاميكه ارزش سهام به 10 درصد پايينتر از قيمت خريداري شده برسد. قوانين خودكار مكانيكي اغلب مورد استفاده معاملهگران و سرمايهگذاران موفقي قرار ميگيرند كه از رويكرد آماري استفاده ميكنند. يك نمونه خيرهكننده از روش خروج خودكار، توسط يك فرد عادي مورد استفاده قرار گرفت. قانون او اين بود كه هرگاه قيمت سهامي كه در اختيار دارد 10 درصد بالا يا پايين رفت، آن را بفروشد. با پيروي از چنين قانوني او در سقوط بازار سال 1929 جان سالم به در برد، بدون آنكه هيچ تغييري در سرمايهاش ايجاد شود. 6. هنگامي كه سرمايهگذار متوجه ميشود كه مرتكب اشتباه شده است. تشخيص و اصلاح اشتباهات براي موفقيت در سرمايهگذاري ضروري است. سرمايهگذاري كه معيارهايش ناقص است يا معياري ندارد، نميتواند از روش اول استفاده كند و متوجه نخواهد شد كه مرتكب اشتباه شده است. سرمايهگذاري كه هيچ گونه سيستمي ندارد هم نميتواند نشانههايي را براي خود تعيين كند. بنابراين بهترين گزينه براي او به كارگيري روش خروج خودكار است. اين روش حداقل ميتواند ضررهاي او را محدود كند. اما هيچ تضميني ايجاد نميكند كه سودي به دست آورد، زيرا او اقدامي را كه سرمايهگذار خبره انجام ميدهد، انجام نداده است: يعني تعيين يك سرمايهگذاري موفق با انتظار ميانگين سود معقول و ايجاد يك استراتژي مشخص در مورد خروج از آن. زيان را كاهش دهيد تا سودتان افزايش يابد تمام روشهاي خروج در يك مورد مشتركاند: سرمايهگذار خبره، احساسات شخصي را از مقوله فروش جدا ميكند. تمركز سرمايهگذار خبره بر روي سود و زياني كه ممكن است در سرمايهگذاري به دست آورد نيست، بلكه بر روي پيروي از سيستمش است كه روش خروج نيز جزئي از آن به شمار ميآيد. يك روش خروج موفق را نميتوان به صورت مجزا ايجاد كرد. اين روش زماني موفق خواهد بود كه نتيجه مستقيم معيارهاي سرمايهگذاري و سيستم سرمايهگذاري باشد. به همين دليل است كه سرمايهگذار معمولي در كسب سود و متضرر شدن با مشكل روبهرو است. او از همه جا شنيده است كه موفقيت در سرمايهگذاري به «كاستن زيان و افزايش سود» بستگي دارد. سرمايهگذار خبره نيز با اين موضوع موافق است و به همين دليل سيستمي دارد كه به او اجازه ميدهد اين قانون را اجرا كند. بدون چنين سيستمي، سرمايهگذار معمولي هيچ ابزاري ندارد كه زمان فروش سرمايهگذاري زيان بخش را براي او مشخص كند يا مدت حفظ يك سرمايهگذاري سود آور را به او بگويد. او چگونه ميتواند تصميم بگيرد كه چه كاري انجام دهد؟ معمولا سود و زيان او را مضطرب ميسازد. هنگامي كه در يك سرمايهگذاري با سود مواجه ميشود، ميترسد كه مبادا اين سود از بين برود. براي رهايي از اين اضطراب، او سرمايهگذاري خود را ميفروشد. البته او هنگامي كه سودي به دست ميآورد حتي اگر تنها ده يا بيست درصد باشد، احساس خوبي دارد. هنگامي كه متضرر ميشود، از آنجايي كه آن زيان را درك نميكند، ممكن است به خود بگويد كه اين فقط يك زيان جزئي است و اميدوار است كه اين فقط يك كاهش جزئي قيمت باشد و به زودي به حالت اول بازگردد. اگر ضررها ادامه پيدا كند، احتمالا به خودش ميگويد هنگاميكه قيمتها به همان وضع اوليه باز گردند، سرمايهگذارياش را خواهد فروخت. و اگر قيمتها همچنان كاهش يابد، ترس از كاهش بيشتر جايگزين اميد افزايش مجدد ميشود. به اينترتيب در نهايت سرمايهگذارياش را اغلب با پايينترين قيمت ميفروشد. نتيجه نهايي اين است كه او معمولا به يك سري سودهاي كوچك دست مييابد كه نميتواند زنجيرهاي از ضررهاي كلان او را جبران كند، كه دقيقا مخالف روش شوارتز در كسب موفقيت يعني «حفظ سرمايه و بازگشت سريع از موضع سرمايهگذاري اشتباه» است. بنابراين ميتوان گفت بدون برخورداري از معيارهاي دقيق سرمايهگذاري، كسب سود و زيان، هر دو باعث اضطراب ميشوند. اكثر مردم وقتي سردرگم هستند دچار اضطراب ميشوند اما بايد بدون در نظر گرفتن آن تصميم بگيرند. سرمايهگذار ميتواند در سرمايهگذاري بارها تعلل كند، اما نميتواند از تصميمگيري درباره سود و زيان فرار كند. او تنها با تعيين معيار و فلسفه سرمايهگذاري و نيز مشخص كردن استراتژي دقيق خروج از يك سهم قادر خواهد بود تا از اين اضطراب رهايي يابد. منبع: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دنیای اقتصاد لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده