رفتن به مطلب

از اشتباهات خود درس بگيريد


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

روانشناسي بازار سهام

 

از اشتباهات خود درس بگيريد

 

 

«تفاوت اصلي ميان خردمند و نادان در اين است که خردمند از اشتباهات خود درس مي‌گيرد در حالي که نادان هرگز از اشتباهات خود درس نمي‌گيرد.»

[TABLE=align: left]

[TR]

[TD=width: 100%]

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

«بشر بيشترين درس‌ها را از اشتباهات خود مي‌گيرد، نه از موفقيت‌هايش.»

«ارتکاب خطا طبيعي است، اما ارتکاب دوباره همان خطا به شخصيت فرد مربوط مي‌شود.»

اين عبارت‌هاي پرمعنا و كليدي از ثروتمندان سرشناس جهان است كه در بخشي از كتاب كاربردي 23 اصل موفقيت وارن بافت نوشته شده است. اگر بخواهيد به کسي دوچرخه‌سواري ياد دهيد، آيا به او کتابي مي‌دهيد تا مطالعه کند؟ او را به سخنراني مي‌بريد که در آن توضيحاتي درباره دوچرخه‌سواري و حفظ تعادل، چرخش، شروع به حرکت، توقف و غيره را بشنود؟ يا اينکه او را روي يک دوچرخه مي‌نشانيد و کمي هل مي‌دهيد و اجازه مي‌دهيد چندين بار زمين بخورد تا خودش ياد بگيرد؟

نظريه بافت درباره پذيرش اشتباهات

مي‌دانيد که ياد گرفتن دوچرخه سواري از طريق کتاب و سخنراني بسيار مضحک است. با تمام توضيحات موجود در عالم نيز، دوچرخه سواري را بايد همان‌گونه که من و فرزندانم فرا گرفتيم، ياد بگيريد؛ با مرتکب شدن خطاهاي بسيار که گاهي اوقات دردناک نيز هستند. بافت مي‌پرسد: «آيا مي‌توانيد به يک ماهي بگوييد که راه رفتن روي زمين چه حسي دارد؟ سپري کردن يک روز بر روي زمين بهتر از هزار سال صحبت کردن درباره آن است.» به عبارت ديگر، ما به گونه‌اي برنامه‌ريزي شده‌ايم که از اشتباهات خود درس بگيريم. اما آنچه مي‌آموزيم به واکنش‌هاي ما بستگي دارد. اگر کودکي دست خود را روي اجاق داغي بگذارد، ياد خواهد گرفت که ديگر اين کار را نکند. اما يادگيري خودکار او ممکن است به اين صورت باشد: «هرگز دست خود را روي هيچ اجاقي نگذار.» او ابتدا بايد اشتباه خود را تحليل کند تا بتواند تشخيص دهد که اشکالي ندارد دستش را روي اجاق سرد بگذارد.

سپس او به مدرسه مي‌رود و در مورد اشتباهاتش در آنجا چه مي‌آموزد؟ در بسياري از مدارس به خاطر اشتباهاتش تنبيه مي‌شود. بنابراين متوجه مي‌شود مرتکب اشتباه شدن، غلط است و اگر اشتباه کني فردي شکست خورده هستي. پس از فارغ‌التحصيلي که اين رفتار در وجودش نهادينه شد، در هنگام ارتکاب خطا که در دنياي واقعي اجتناب‌ناپذير است، واکنش او چه خواهد بود؟ تکذيب و فرار. او مشاور سرمايه‌گذاري خود را به خاطر توصيه کردن فلان سهام يا بازار را به خاطر رکودش سرزنش خواهد کرد. يا عمل خود را توجيه خواهد کرد: «من از قوانين پيروي کردم، تقصير من نبود!» درست مثل کودکي که فرياد مي‌زند «تو مرا مجبور به انجام اين کار کردي!» آخرين کاري که او با اين نوع آموزش انجام خواهد داد، اين است که نسبت به اشتباهاتش بي‌طرف بماند و از آن درس بگيرد. به اين‌ترتيب اين اشتباه را دوباره تکرار خواهد کرد و اين اجتناب‌ناپذير است. هنگامي که سرمايه‌گذار خبره مرتکب اشتباه مي‌شود، واکنشي بسيار متفاوت دارد. نخست اشتباهش را مي‌پذيرد و براي خنثي کردن اثر آن سريعا اقدام مي‌کند. او مي‌تواند چنين کاري را انجام دهد، چون مسووليت کامل کارهايش و عواقب آنها را پذيرفته است.نه بافت و نه شوارتز هيچگونه وسواس عاطفي در مورد پذيرفتن اشتباهات خود ندارند. در واقع آنها هر دو صادق بودن در مورد اشتباهاتشان را خط مشي خود قرار داده‌اند. بافت معتقد است: ‌«مديري که ديگران را در جمع به درستي هدايت نمي‌کند، به تدريج خود را در خلوت گمراه مي‌کند.» به نظر بافت اگر مي‌خواهيد با خودتان صادق باشيد، ضروري است که اشتباهات خود را بپذيريد.شوارتز نيز در اين باره بسيار صريح است. او مي‌گويد: «در نظر ديگران، اشتباه کردن نوعي شرمندگي محسوب مي‌شود، اما براي من تشخيص اشتباهات خود باعث غرور است. وقتي بدانيم بروز نقص، از خصوصيات انسان است، ديگر اشتباه کردن باعث شرمندگي نيست و شرمندگي تنها در ناتواني اصلاح اشتباهمان است.»

هنگامي که سرمايه‌گذار خبره ذهن خود را از سرمايه‌گذاري ناموفق آزاد مي‌سازد، قادر خواهد بود به تحليل اشتباهات بپردازد. هميشه تمام او اول به دنبال آن است که اين اشتباه را تکرار نکند، پس بايد بداند اشتباه چه بوده و دليل وقوع آن چه بوده است. دوم اينکه او مي‌داند با خطا‌هاي کمتر مي‌تواند سيستم خود را تقويت کرده و عملکرد خود را بهبود بخشد. سوم اينکه او مي‌داند كه واقعيت بهترين معلم و اشتباهات بهترين درس‌ها براي اوست. او براي فراگيري اين دروس کنجکاو است.

در سال 1962، شوارتز اشتباهي کرد که او را به مرز نابودي کشاند، البته بعد‌ها مشخص شد که قويترين تجربه آموزنده او بوده است. او يک فرصت آربيتراژ در مورد سهام يكي از شركت‌ها يافته بود. اين شرکت در حال انتشار نوع خاصي از سهام بود که در حدود يک سال بعد به سهام عادي تبديل مي‌شد. اين سهام با كاهش قيمت قابل توجهي نسبت به سهام عادي معامله مي‌شد. بنابراين شوارتز اين نوع سهام خاص را خريد و اقدام به فروش استقراضي سهام عادي همان شركت کرد تا از اين تفاوت قيمت سود كند. البته در اين شرايط فرض شوارتز اين بود كه قيمت سهام عادي كاهش و قيمت سهام خاص افزايش مي‌يابد. او متوجه شد که اگر چنين اتفاقي رخ ندهد، در اين حوزه با مشکل روبه‌رو خواهد شد. اما ارزش سهام مزبور افزايش بسيار زيادي يافت و از آن بدتر، قيمت سهام نوع خاصي كه خريداري كرده بود افزايش نيافت. اما مشکل شوارتز كمي پيچيده‌تر از آن كه به نظر مي‌رسيد بود. او در اين رابطه مي‌گويد «من از برادرم پول قرض کردم و در خطر نابودي کامل بودم.» اين پولي بود که برادرش ـ که در آن زمان به تازگي تجارت خود را آغاز کرده بود ـ استطاعت از دست دادن آن را نداشت.

وقتي وضعيت معاملات در جهت خلاف خواسته‌هاي شوارتز حرکت کرد، او عقب‌نشيني نکرد بلکه ادامه داد و براي حفظ موقعيتش پول بيشتري را صرف فروش استقراضي نمود. او فعاليت خود را بيش از توان مالي‌اش گسترش داده بود و فاقد استراتژي مشخصي براي خروج از بحران در زمان حركت معكوس بازار بود. او براي احتمال بروز خطا از سوي خود آمادگي نداشت.بعد از مدتي که اوضاع آرام شد، شوارتز سرمايه خود را مجددا به دست آورد، اما اثر عاطفي اين تجربه سخت ماندگار بود. او مي‌گويد «از نظر روانشناختي اين تجربه بسيار مهم بود.» اين نخستين تجربه شكست عمده مالي او بود و باعث شد تمام روش خود را در برابر بازار مورد بازنگري قرار دهد. بدون شك مي‌توان بسياري از مولفه‌هاي يك سيستم سرمايه‌گذاري که شوارتز را به سرمايه‌گذاري خبره تبديل کرد را در درس گرفتن از اشتباهات او در اين معامله خاص دنبال كرد.

يك اشتباه دو ميليارد دلاري

بافت به گونه‌اي منحصر به فرد، هنگامي که اشتباهات خود را تحليل مي‌کند، اين سوال را از خود مي‌پرسد که وضعيت چگونه مي‌توانست باشد. در سال 1988 او قصد داشت، 30 ميليون سهم «فاني مي» را به ارزش تقريبي 350 ميليون دلار خريداري كند.

«هنگامي که ما در حدود 7 ميليون سهم خريداري کرديم، قيمت‌ها شروع به افزايش کرد. من با دلسردي خريد را متوقف کردم. در يک حرکت اشتباه، من در مقابل ناخوشايندي خود از واكنش بازار تسليم شدم و 7 ميليون سهم را فروختم.»

در اکتبر 1993 او به مجله فوربز گفت: «من با فروش زود‌هنگام «فاني مي» خود را از دو ميليارد دلار سود محروم کردم. در حقيقت تنها تعداد ناچيزي سهام خريدم و خيلي زود آنها را فروختم. تحليل اين موضوع آسان بود. اين کار در حوزه مهارت من بود. و به دلايل واهي احساسي من جا زدم. کاش مي‌توانستم به شما پاسخ بهتري در مورد علت آن بدهم.»

اين اشتباهي بود که خود او در جايي مي‌نويسد: «خدا را شکر که آن اشتباه را زماني که سهام کوکاکولا نيز به همين طريق در زمان خريدمان افزايش ارزش پيدا کرد، تکرار نکردم.»

من جدي‌ترين منتقد خودم هستم

جورجي شوارتز پا را از تحليل صرف اشتباهاتش فراتر مي‌گذارد. همان‌گونه که از کسي که فلسفه و روشش مبتني بر پذيرش خطاهاست انتظار مي‌رود، شوارتز همه چيز از جمله خودش را با ديدگاهي منتقدانه مي‌بيند. او مي‌گويد: «من جدي‌ترين منتقد خودم هستم.»او همواره به کارمندان خود مي‌گويد: «محک زدن ديدگاه‌هايتان براي فعاليت در بازارهاي مالي ضروري است»، و آنها را ملزم مي‌کند که منتقد نظرات خود باشند و همواره آنها را در برابر نظرات مخالف محک بزنند. او خود نيز از همين روش تبعيت مي‌کند و هميشه به دنبال يافتن هرگونه نقص در تفکر خود است. با اين ساختار ذهني، شوارتز دائما مراقب هر گونه اختلاف ميان فرضيه سرمايه‌گذاري خودش و اتفاقاتي که در بازار رخ مي‌دهند، است. او مي‌گويد هنگامي که چنين اختلافي را تشخيص مي‌دهد يک مطالعه انتقادي را آغاز مي‌کند. او حتي ممکن است سرمايه‌گذاري خود را زير قيمت بفروشد، اما به قول خودش: «هرگز بيکار نخواهم نشست و از کنار اين اختلاف‌ها بي‌تفاوت نمي‌گذرم.»همان‌گونه که مثال‌هاي بافت و شوارتز نشان مي‌دهند، بهتر است که منتقد باشيد، تا اين که اشتباهات خود را به راحتي ببخشيد. همانطور که شريک بافت، چارلي مانگر مي‌گويد: «واقعا مفيد است که خطا‌هاي خود را به ياد بياوريد. فکر مي‌کنم ما در اين کار تبحر داريم. ما به صورت ذهني اشتباهات خود را به ياد مي‌آوريم و اين کار كمك بسيار خوبي به سرمايه گذاري موفق مي‌كند.»

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

دنیای اقتصاد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...