sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ به ياد عباس جعفري،درسالروز فقدانش کجايي عباس تا مرگ اروميه را ببيني؟ رامين نوري- يادي از عباس جعفري، بزرگ طبيعت مرد ايران زمين که 2 سال است صداي خش دار صحرائيش را کس نشنيده و چهره سوخته از آفتاب کويرش را نيز کس نديده است کاش چون تو باز مردي پيدا مي شد.عباس، کسي که دغدغه ايران و ايراني داشته باشد. کسي که طبيعت ايران را بشناسد و مهمتر، بفهمد. طبيعت اين سرزمين در تو عجين گشته بود و امروز دو سال است که چون طفلي يتيم تو را چشم در راه است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام مردان بزرگي چون تو، بزرگي را در خود مي جويند نه از کاسه ليسان فرومايه.بزرگي را تو از طبيعت داري متاعي که طبيعت در نهانگاه وجود تو ذخيره کرد. همت بلندت، عزم راسخت،نگاه نافذت و از خود گذشتگي ات پاي تو را به خوان طبيعت باز کرد.افسوس،افسوس که حريصانه تو را در خود بلعيد.تو را بلعيد تا مرا ،ما را و ايران را که سالها با آن زيستي، بر شاديهايش خنديدي و بر اندوهش گريستي از صفاي وجودت محروم سازد.تو را در خود جاري کرد همانطور در دلها جاري کرد آنگونه که هرگز از دل ها بيرون نروي. عباس نيستي تا ببيني درياچه اروميه رو به خشکي است.نيستي تا ببيني پريشان ،پريشان احوال است.نيستي تا ببيني بلوطهاي زاگرس در آتش سوختند.نيستي تا ببيني..... عباس،کاش بودي تا شوق ديدار عشاير را در پاي تيرک سياه چادر که چشم به راه آمدنت هستند مي ديدي.کاش بودي و با عکسهايت سرزمين مغموممان را به ما بيشتر مي شناساندي کاش بودي تا کارون با بودنت در خود مي غلطيد.کاش بودي و رفتن را مي آموختي همانگونه که بودن را آموختي.اما امروز، امروز يادي است از تو.يادي که شيريني ها و تلخي ها را در خود يک جا دارد با پاياني از حسرت و اندوه.چندي پيش ياد زادروزت بود و امروز ياد با طبيعت رفتنت و جاري شدنت.چه مي توان گفت جز يادي که ياد ياران را ياد باد. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده