رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چکيده

بی شک يکی از پردامنه ترين وبحث برانگيزترين مباحث که چند دهه گذشته مورد توجه قرار گرفته، جهانی شدن است؛جهانی شدن در ذات فرهنگ مدرن نهفته است، شبکه ای است پيچيده و به سرعت گسترش يابنده از پيوندها و وابستگی های متقابل که وجه زندگی مدرن به شمار می رود؛ اگرچه گروهی معتقدند که اين پيوند از ابتدای تاريخ بشر وجود داشته است.

اگر جهانی شدن را به عنوان يک جريان و روند اجتماعی پويا که در آن قيد و بندهای جغرافيايی حاکم بر روابط سياسی ،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی و...تضعيف شده است در نظر بگيريم، شايد دير نتوان به سادگی به تشريح تأثير آن بر شهرها پرداخت. اما از آنجا که در اين پديده افزايش ارتباطات جوامع(با حفظ خصوصيات اصلی فرهنگی- منطقه ای) با يکديگر و افزايش امکان تأثيرگذاری بر جوامع ديگر مطرح می شود، لزوم بحث در اين مورد به راحتی احساس می شود.

در اين مقاله هدف بررسی ساختار شهر و تأثير پديده جهانی شدن بر آن می باشد. لذا نخست سعی بر ارائه تحليلی بر پديده جهانی شدن و زمينه ها و خاستگاه های علمی آن می باشد. سپس با توجه به آغاز تقريبی روند جهانی شدن، تعريفی از شهر و شهرنشينی در دوران مدرن و سپس عصر اطلاعات ارائه می گردد و در نهايت نحوه تحول شهرها به سوی جهانی شدن و تغييرات ساختار فضايی و همچنين نقش شهر در ارائه عملکردهای جهانی مورد بررسی قرار می گيرد.

لغات کليدی

جهانی شدن- شهر- شهر جهانی- نظام شهری- مدرنيته- ارتباطات

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مقدمه

اگرچه واژه جهانی(global) بيش از چهارصد سال قدمت دارد، اما اصطلاحاتی نظير جهانی شدن، جهانی سازی(globalize) و جهانی کردن(globalizing) از حدود سال1960 عموميت يافته است. از آن پس مفاهيم و استعارات بسيار مفيد و بی نظيری به همراه واژه جهانی شدن مطرح شده که بسط هرکدام نياز به شرح مطالب زيادی دارد. همجواری جهانی، فشردگی زمان و مکان، کش آمدن مناسبات اجتماعی، دهکده جهانی و اصطلاح همسايگی جهانی که سازمان ملل متحد به کار برده است، از جمله اين استعارات هستند که مجال سخن در اين باب نيست.

به عقيده «مک گرو» منظور از جهانی شدن، يکسان نمودن جهان است؛ در نتيجه اين فرآيند، تفاوت های منطقه ای ، معنا و مفهوم بيشتری پيدا خواهند کرد؛ اين پديده مسأله ای قابل کنترل نيست، لذا تنها می توان با توجه نمودن به فرهنگ های گوناگون و متفاوت منطقه ای و بنيادها ی ارزشی مانعی برای آثار مخرب آن بوجود آورد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مبانی نظری

واژه جهانی شدن اصطلاح مناقشه بر انگيزی است که هيچ تعريف واحدی برای آن پذيرفته نشده است.«رابرتسون» تعريفی ارائه می دهد که عناصر متناقض جهانی شدن را در خود دارد. در بهترين حالت، جهانی شدن معاصر را در کلی ترين معنای خود همچون شکلی از نهادينه شدن روند دوگانه ای که متضمن جهانشمولی ويژه گرايي و ويژه شدن جهان گرايي است بيان می کند. اين فرآيند دوگانه ابعاد متعددی دارد، جهانی شدن به روشنی يک روند سياسی، اجتماعی و فرهنگی می باشد.

به عقيده «مک گرو» پديده جهانی شدن ، تشديد صرف پيوند متقابل جهانی است و بر چند گانگی ها تأکيد می کند. علاوه بر «مک گرو»، انديشمندان بزرگ ديگری چون«هال» و «فريدمن»ف از نظر جامعه شناختی، مردم شناسی، فرهنگی و... به بررسی مفهوم جهانی شدن پرداخته اند و همگی به فرمول بندی مشابهی شامل«پيوندهای متقابل»، «شبکه ها»و «جريانها» دست يافته اند و اين از ويژگيهای جهانی شدن است که هر نوع معنايي به راحتی و به فراوانی از آن برداشت می شود. اين ايده به دليل ظرفيتش برای آفرينش حدس و گمان ها، فرضيه ها و تصويرها و استعاره های اجتماعی نيرومندی که از واقعيت های اجتماعی بسی فراتر می روند، مفهوم فوق العاده خلاقی دارد.

 جهانی شدن چه نيست؟

شايد اگر بتوان به اين پرسش پاسخ داد که جهانی شدن چه چيزی نيست، تعريف جهانی شدن با سهولت بيشتری صورت می گيرد.

جهانی شدن با جهان گرايي يا گلوباليسم تفاوت دارد. جهان گرايي ايدئولوژی نئوليبرال برای تسلط بر بازار جهانی است و از اين ديدگاه يک واقعيت اجتناب ناپذير تلقی می شود.در واقع جهان گرايي با ايدئولوژی نئوليبراليسم تصوير نوعی آرمانشهر را ارائه می دهد.اين آرمانشهر عبارت است از گسترش وضعيت آينده، بدون ابعاد منفی آن مانند فقر، بيکاری و سرکوب، همراه با نويد توسعه، پيشرفت و تکامل بشريت.(اخوان،52:1381) اين درحاليست که جهانی شدن به رغم جهان گرايي که يک مفهوم ايده آليستی است، در صدد توصيف وضعِيت به آنصورت که هست برمی آيد و فاقد قضاوت های ارزشی است؛ هر چند که نوع تفکر جهان گرايانه می تواند به جهانی شدن منجر شود.

به همين منوال اصطلاحاتی چون بين المللی شدن يا جهانشمولی (universalism)، چند مليتی شدن، جهان وطنی بنا به تعاريف متفاوتشان نمی توانند معادل و هم تراز واژه جهانی شدن قرار بگيرند.

 

 جهانی شدن چيست؟

با توجه به آنچه گفته شد، جهانی شدن مفهومی خالی از بار هنجاری است که صرفاً بر آنچه رخ می دهد، دلالت دارد. «پراتون»(1997) معتقد است که جهانی شدن يک پديده چند بعدی است که آثار آن قابل تسری به فعاليتهای اجتماعی، اقتصادی، سياسی، حقوقی، فرهنگی، نظامی و فن آوری است و همچنين فعاليتهای اجتماعی ای مانند محيط زيست را نيز تحت تأثير قرار می دهد.(بهکيش،24:1381)

«آنتونی گيدنز» معتقد است که" جهانی شدن را می توان به عنوان تشديد روابط اجتماعی جهانی تبيين کرد که مکان های دوردست را به گونه ای به هم پيوند می دهد که به موجب آن رويدادهای محلی تحت تأثير حوادثی شکل می گيرد که کيلومترها با هم فاصله دارند."(کيلی،11:1380)به بيان ديگر جهانی شدن به دنيايي ارجاع دارد که در آن جوامع، فرهنگ ها، حکومت ها و اقتصادها تا حدودی به هم نزديکتر می شوند.«آنتونی گيدنز» معتقد است در روند جهانی شدن يک اتفاق رخ می دهد و آن پديد آمدن شرايط لامکانی (no space)و لازمانی (no time) است.«ديويد هاروی» نيز از اين اتفاق به عنوان فشردگی زمان و مکان نام می برد.(آخوندی،10-9:1380)

بر اساس نظريات و تعاريف ارائه شده، پيداست که جهانی شدن يک پديده کاملاً مرکب است وبا توجه به اينکه در ار تباط با بيان سطوح گوناگون تحليل مانند سياست، اقتصاد، فرهنگ و ايدئولوژِی مفهوم می يابد، فاقد تعريف کلی است.

 ظهور پديده جهانی شدن از دو ديدگاه اقتصادی و اجتماعی

سير تاريخی جهانی شدن از نظر اقتصادی به پيروی از «کارل مارکس» که نظريه«شيوه توليد کالا» را زير بنای پديده جهانی شدن می دانست،به اين صورت بود که پس از انقلاب مرکانتليسم(mercantilsim) عليه فئوداليسم در آغاز بروز سرمايه داری مدرن(قرن 15 ميلادی)، در اواخر قرن نوزدهم تا اوايل دهه 1970، انعطاف پذير شد.بر اين اساس سرمايه داری به سرمايه داری نوين مبدل شد و پس از اينکه در اوايل دهه 1990 بُعد کاملاً جهانی پيدا کرد، باعث ظهور پديده جهانی شدن شد.

همچنين سير تاريخی جهانی شدن از نظر اجتماعی پيرو نظريه تمايز «اميل دورکيم»،که ظهور جهانی شدن را همزمان با بروز مدرنيته می داند، به اين نحو است که مدرنيته همزمان با پايان يافتن حکومت تيولداری کليسا و مصادف با انقلاب مرکانتليستی متولد شد؛پس از بازنگری در ادامه حيات خويش در اوايل دهه 1970 پست مدرنيته را رقم زد و هنگامی که ارزش ها و تخصص ها در اوايل دهه 1990 بُعد بين المللی پيدا کردند، جهانی شدن ظهور نمود.

 شهر و نظام شهری

کارشناسان سازمان ملل که تا پيش از سال 1967 داشتنِ حداقل20000 نفر جمعيت را معيار شناخت شهر از روستا می دانستند،در اين سال عنوان داشتند که اين معيار کافی نيست و بايد در شناخت شهر از روستا به پنج معيار زير توجه داشت:

1. حوزه اداری(مانند داشتن شهرداری)

2. نوع فعاليتهای اقتصادی(کارکرد ويژه غير اقتصادی)

3. ميزان جمعيت

4. مشخصات شهری(شهر مکانی است که در آن مشخصات شهری مانند خيابان ها، ساختمان های عمومی، و خدمات عمومی مثل آب لوله کشی ، فاضلاب، برق، پليس، بيمارستان، مدرسه و دادگاه وجود دارد.)

5. حوزه دولت محلی

بر اساس تعاريف ديگر، شهر يک منطقه جغرافيايی است که در آن ساختار سياسی-مديريتی به مرحله ای رسيده است که می تواند نظام توليد و مبادله ای پديد آورد.

«پيتر مارکوس» معتقد است که شهرها در واقع جزئی از يک جامعه بزرگتر هستند که فرم فضايی آنها به ساختار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سياسی جامعهای که در آن حضور دارند، پيوسته است (Marcuse,2000:5) در اين جامعه بزرگتر، سکونتگاه ها اعم از روستاها، شهرک ها، شهرها و مادر شهرها در يک شبکه تعامل اجتماعی، داد و ستد متقابل، خدمات، کالاها، توليدات، فرآورده های کشاورزی و عرضه عقايد به هم می_ رسند.(شکوهی،267:1374)

بر اين اساس نظام شهری عبارت است از مجموعه ای از شهرهای وابسته به يکديگر که ساختار نظام سکونتگاه های شهری در يک ناحيه، منطقه، سرزمين و جهان را پديد می آورند.همچنين نظام شهری تنها منحصر به مجموعه کالبدی از سکونتگاههای شهری نيست،بلکه شامل جريان ها و ارتباطات ميان اين سکونتگاهها نيز می شود.اين جريان ها عبارتند از: جريان جمعيت، سرمايه، عوامل توليد، ايده ها، اطلاعات و نو آوری ها. لذا بر پايه اين تعريف، نظام های شهری «نظام های بازی»(open system) هستند که مطالعه درباره آنها مستلزم مطالعه روابط گسترده آنها با محيط پيرامون است.(عظيمی،53:1381) مقصود از نظام باز، نظامی است که در آن همه گونه تبادل و مبادله با محيط خارجی بدون محدوديت صورت می گيرد.(فرشاد،54:1362)

بنا براين در دنيای واقعی هيچ شهری از ارتباط و تعامل با شهرهای ديگر بی نياز نيست و اين پيوند هنگامی که جامعه رو به تکامل می گذارد و د آن تقسيم کار پيچيده تری شکل می گيرد،ضرورت بيشتری می يابد.در نتيجه آنچه که تحت نظام شهری از آن ياد می شود، در پرتو اين ارتباط گريز ناپذير در جهت ادامه بقاء و حفظ پويايی و رشد شکل می گيرد.(عظيمی،11:1381)

 اهميت شهر و شهرنشينی در فرآيند جهانی شدن

يکی از ابعاد بسيار مرتبط با فرهنگ و هويت ملی يک جامعه و تمدن، شهر وشهرسازی است؛ و چنانچه می دانيم شهر، آيينه تاريخ يک ملت است و از آنجا که حفظ فرهنگ و هويت ملی از اهداف آرمانی هر جامعه است که نياز به به بررسی وسيع در هر يک از ابعاد جهانی شدن دارد،در حوزه تخصص شهرسازی و به ويژه طراحی شهری نيز می توان به طور عميق تری به اين هدف نگريست.اما قبل از بررسی چگونگی اين نگرش، بايد اصولاً نقش شهر در فرآيند جهانی شدن مورد مطالعه قرار گيرد.بايد روشن شود که آيا اساساً شهر می تواند ابزار مناسبی در جهت نيل به هدف آرمانی مذکور باشد؟ آيا شهر که در قرن گذشته مکان اصلی تحولات درون صنعتی و تفکر تجدد گرايی بود، در عصر اطلاعات و فرآيند جهانی شدن نيز همچنان نقطه تمرکز نيروهای تحول جهانی خواهد بود و يا بر عکس اهميت مکانی و عملکردی خود را از دست می دهد.

در اين مورد ميتوان گفت که با توجه به ارتباطات راه دور به عنوان ابزار جهانی شدن در جريان تسهيل و تسريع فعاليتهای گوناگون، اهميت شهر به عنوان مکان فيزيکی تمرکز فعاليتها به پايان می رسد. اين در واقع مفهوم ايده «فنای شهر» در عصر فرا صنعتی است.«جرج گيلدر»(1996) در اين زمينه متذکر می شود که "ما با مرگ شهرها مواجه هستيم." و شهرهای بعد از دوران صنعتی را دور ريختنی می خواند و يا «پيتر گوردون»و«هری ريچاردسون» معتقدند در آينده همجواری ديگر فايدهای ندارد و شهر آينده هر شکلی به غير از متراکم خواهد داشت.

البته نظريات مورد بحث، اغلب به منظور نقد اين شهرها ايجاد شده؛ کما اينکه اغلب آينده نگرها چنين نظرياتی را به دليل آنکه درک درستی از نقش منطقی و مزايای حضور فيزيکی در شهر ندارند، مردود می دانند. «گراهام» و «ماروين» نظريه اضمحلال شهر را رد می کنند و بر عکس شهر را محل آشکار شدن تکنولوژی های جديد ارتباطی می دانند.آنها همچنان از اهميت شهر در عصر ارتباطات راه دور خبر می دهند و اين نظريه را مطرح می کنند که: تغييرات شهر ناشی از ارتباطات راه دور را بايد متحولانه در نظر گرفت نه انقلابی. (Graham &Marvin,2000:81)

به اين ترتيب اينطور نتيجه گيری می شودکه شهر در فرآيند جهانی شدن همچنان از اهميت مکانی برخوردار و مرکز تجمع جمعيت و فعاليتهای متعددی خواهد بود.

 تأثير جهانی شدن بر نظام شهری

جهانی شدن با فشردگی مفهوم زمان و مکان، بسياری از مفاهيم موجود و متعاقباً بسياری از تحليل هايی را که بر اساس اين مفاهيم شکل گرفته اند،با سؤال مواجه می سازد.به بيان ديگر با پيشرفت فن آوری های ارتباطی، زمان و مکان که در قالب مفهوم فاصله در تئوريهای شهری نمود پيدا می کنند، به عنوان يک مانع بر سر برقراری ارتباط، کمرنگ می شود.

«جان رنه شورت» از فرآيند فشردگی زمان-مکان تحت عنوان کوچک شدن شبکه شهری ياد کرده است که مفهوم نظام شهری را زير سؤال می برد. کوجک شدن شبکه شهری زمانی اتفاق می افتد که شهرهای کوچک و بزرگ از نظر زمان و فضا به هم نزديک شده باشند. با توجه به پيشرفت تکنولوژی و برقراری ارتباط بسيار سريع، شبکه شهری به هم نزديکتر شده و اصطلاحاً فضا و زمان سيستم شهری کوچک شده است.(رنه شورت،73:1381)

از اين رو می توان ادعا کرد که تحليل وضع موجود بايد با تئوری های جديدتر بررسی گردد.

«چايلد هيل» در مطالعه ای که در سال 2000 درباره نقش شهرهای جهانی انجام داده است، به اين نتيجه رسيده که جهانی شدن، يک سيستم شهری جهانی ايجاد کرده است و هرچه اقتصاد بيشتر جهانی می شود،تمرکز کارکردهای محوری در چند شهر معدود جهانی زيادتر می شود.(فصيحی،12:1381)

«ايمانوئل والرشتاين» در الگويی که درباره نظام شهری جهانی ارائه می دهد، بر اين رويکرد تأکيد می کند که نظام های شهری در اقتصاد بازار به گونه سلسله مراتبی سازمان می يابد تا مازاد با سهولت بيشتری از سطوح پايين نظام به سطوح فوقانی آن انتقال يابد.(عظيمی،112:1381)

«کلارک»و«گاليه» در مطالعات خود برروی شهرها به اين نتيجه رسيده اندکه جهانی شدن برکارکرد شهرها اثر می گذارد.(فصيحی،11:1381) اين تأثيرات بالطبع نوع وترکيب فعاليتهای شهررا تغيير خواهد داد و شهر را به سمتی هدايت خواهد کرد که با توجه به نقش های جديدی که درنظام جديدجهانی برعهده می گيرد،فعاليتهای درونی خود را تطبيق دهد.

اين نظريات چنين تداعی می کنند که جهانی شدن صرفاً به شهر های خاصی اختصاص دارد. ولی اين يک مسأله بديهی است که ارتباط شهرها با شبکه جهانی صرفاً از طريق شهر مرتبه بالاتر ملی صورت نمی پذيرد، چراکه تسهيلات ارتباطی که با هزينه بسيار نازلی قابل دستيابی هستند، اين امکان را مهيا می کنند که ساير شهرها خارج از کانال انتقال مازاد به برقراری رابطه اجتماعی و اقتصادی با نقاط ديگر بپردازند.

«پچلينسف»-محقق روسی- در مورد اندازه بهينه شهر اينگونه استدلال کرده که اندازه نهايی برای شهر مربوط به يک مرحله تاريخی می شده و در آينده به عنوان يک شکل فضايی جدا از بين خواهد رفت و پراکندگی مناطق بر مبنای تخصص ها و جدايی های کارکردی خواهد بود و تمتمی کشورها تبديل به يک منطقه نيمه شهری صنعتی خواهد شد که سنتزی از شکل شهر و روستاست. بر اين مبنا در آينده چيزی به نام شهر جدا از روستا وجود نخواهد داشت، بلکه کشور مبدل به منطقه های شهری خواهد شد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

 نتيجه

نتايج کلی حاصل از بحث شهر و شهرنشينی، اهميت و ساختار آن در فرآيند جهانی شدن به اين ترتيب قابل جمع بندی است:

1. مهمترين حاصل انقلاب اطلاعاتی و تکنولوژی های ميکرو الکترونيک در سکونتگاه های انسانی ايجاد ارتباطات از راه دور است و اين مهمترين ابزار در شکل گيری پديده جهانی شدن محسوب می گردد.

2. شهر به دليل برخورداری از ساختار زير بنايی مناسب برای تکميل تجهيزات و تأسيسات فنی مورد نياز ارتباطات راه دور و سطح تکنولوژيکی که قادر به ارائه آن است، قابليت بيشتری برای پذيرش ار تباطات راه دور و متعاقباً عملکردهای جهانی دارد.

3. ارتباطات راه دور و جريان عملکردهای جهانی به وسيله آنها، نياز به مراکزی برای کنترل،هدايت و فرماندهی دارند،اين مراکز شهرها و مناطق متروپليتنی بزرگ يا شهر-منطقه ها هستند، در واقع شهر نقطه اثر جهانی شدن است.

4. تجهيز شهر به زيرساختهای مورد نياز ارتباطات راه دور و تجمع عملکردهای جهانی در آن، شهر را به «شهر جهانی» تبديل می نمايد. شهر جهانی را می توان محصول انقلاب اطلاعاتی فرض کرد، همانطور که شهر صنعتی محصول انقلاب صنعتی بود.

5. شهرهای بزرگ و تاريخی بويژه پايتخت ها به دليل نقش متمرکز اقتصادی، سياسی و اجتماعيشان محل تمرکز عملکردهای جهانی و تبديل شدن به شهر جهانی هستند.

6. مرکز تجاری-اقتصادی شهر جهانی، قضای عمومی اصلی شهر خواهد بود. ليکن بدليل تحول و تغيير نوع فعاليتهای عمومی از سطح واقعی به سطح مجازی، اغلب عملکردهای عمومی در فضاهای نيمه عمومی ساختمانهای بزرگ تجاری-اداری منتقل می گردد. اين انتقال باعث تضعيف فضاهای عمومی و تقويت فضاهای نيمه عمومی و خصوصی می شود. Binder,1999:3-19) (Smith &

 

در نهايت اينگونه به نظر می رسد که تحت پديده جهانی شدن، شهرها علاوه بر کارکردهای سنتی، کارکردهای جديد حهانی نيز بر عهده می گيرند و نقش آنها به نقشی فرا منطقه ای مبدل می شود.لذا اين شهرها علاوه بر کارکردهای قبلی، به مبادله توليد به صورت مستقيم با ديگر شهرهای جهانی می پردازند که اين خود عاملی ديگر در جهت فروپاشی نظام سنتی سلسله مراتبی است و ديگر الزامی برای تطبيق اندازه با نظام شهری وجود نخواهد داشت. در چنين شرايطی شهرها در رقابت با يکديگر سعی در جذب سرمايه های مادی و انسانی از ديگر نقاط منطقه وجهان برمی آيند. ازسوی ديگر مفهوم اندازه بهينه شهر زير سؤال می رود، چراکه با کمرنگ شدن مفهوم فاصله، محدوده های شهری زير سؤال می رود، بنابراين خود به خود اندازه بهينه شهر نيز اعتبار خود را از دست می دهد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...