*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۰ معناي رقابت فردريش آگوست فن هايك* مترجم: محسن رنجبر 1 در ميان اقتصاددانان نشانههايي را از افزايش آگاهي نسبت به اين نكته ميبينيم كه آنچه که در سالهاي اخير تحت نام «رقابت» (competition) بررسي ميكردهاند، همان چيزي نيست كه در زبان معمول از اين واژه مراد ميشود، اما ... هر چند تلاشهايي دليرانه به ويژه از سوي جي.ام.كلارك و اف.ماكلوپ براي معطوف كردن توجهات به مسائل زندگي واقعي و بازگرداندن بحثها از مكاني خيالي به جايي روي زمين انجام گرفتهاند،(1) به نظر ميآيد كه ديدگاه عمومي كماكان برداشتي از رقابت را كه اكنون از سوي اقتصاددانان به كار گرفته ميشود، برداشت مهم ميپندارد و آنچه را كه در ذهن تجارتپيشگان وجود دارد، راه و رسمي غلط ميانگارد. ظاهرا اين باور به گونهاي عمومي پذيرفته شده كه نظريه موسوم به «رقابت كامل»، مدل مناسب را براي داوري درباره اثرگذاري رقابت در دنياي واقعي به دست ميدهد و هر قدر كه تفاوت رقابت واقعي با اين مدل بيشتر باشد، نامطلوبتر و حتي زيانبارتر خواهد بود. از نگاه من توجيه بسيار ناچيزي براي اين نگرش وجود دارد. در اين مقاله تلاش ميكنم تا نشان دهم كه آنچه نظريه رقابت كامل از آن بحث ميكند، اصلا دعواي چنداني براي آنكه «رقابت» ناميده شود، ندارد و نتايج اين نظريه، كاربرد زيادي در جايگاه راهنماي سياستي ندارند. از نگاه من دليل اين نكته آن است كه نظريه رقابت كامل، همواره فرض را بر وجود وضعيتي ميگيرد كه بر پايه ديدگاه درستتر نظريه پيشين، فرآيند رقابت به ايجاد آن (يا به نزديك شدن به آن) گرايش دارد و نيز دليل ديگر اين است كه اگر شرايط مفروض در نظريه رقابت كامل به وجود ميآمد، این نظریه نه تنها تمام فعاليتهايي را كه فعل «رقابت كردن» توصيف ميكند، از امکاناتشان محروم ميكرد، بلكه آنها را عملا امكانناپذير ميساخت. اگر اين همه تنها بر كاربرد واژه «رقابت» اثر ميگذاشت، چندان مهم نبود، اما تقريبا به نظر ميرسد كه گويي اقتصاددانان خود را با اين استفاده عجيب از زبان فريب ميدهند و ميپذيرند كه در بحث از رقابت، چيزي را درباره ويژگيها و معناي فرآيندي بر زبان ميآورند كه وضعيت حاكم را پديد ميآورد - در حالي كه اين همان وضعيتي است كه صرفا فرض را بر وجودش ميگيرند، اما در حقيقت اين نيروي محرك حيات اقتصادي تقريبا به كلي رها شده است و به هيچ رو وارسي نميشود. در اين جا قصد واكاوي دلايلي را كه سبب شدهاند تا نظريه رقابت به اين وضعيت عجيب دچار شود، ندارم. همان گونه كه در جايي ديگر گفتهام، به نظر ميرسد كه شيوه توتولوژيك مناسب و ضروري براي تحليل كنش فردي، در اينجا به گونهاي ناپذيرفتني به مسائلي گسترش يافته كه در آنها بايد به فرآيندي اجتماعي كه در آن تصميمات تعداد زيادي از افراد بر يكديگر اثر ميگذارند و ضرورتا با گذشت زمان در پی يكديگر ميآیند، بپردازيم. حساب اقتصادي (يا منطق محض انتخاب) كه به مساله نوع اول ميپردازد، ابزاري را براي ردهبندي نگرشهاي امكانپذير انساني در خود دارد و تكنيكي را براي تشريح ارتباطات دروني ميان بخشهاي مختلف يك برنامه واحد در اختيار ميگذارد. نتيجه اين حساب اقتصادي به گونهاي ضمني در مفروضاتش وجود دارد و آن اين است كه شناخت از واقعيات و تمايلات كه فرض ميشود به شكلي همزمان در يك ذهن واحد وجود دارند، راهحلي يگانه را به دست ميدهند. روابطي كه در اين نوع تحليل وارسي ميشوند، روابطي منطقياند و تنها نتايجي را مد نظر قرار ميدهند كه از پيشفرضهايي دادهشده در ذهن فرد برنامهريز جاري ميشوند. با اين همه وقتي به موقعيتي ميپردازيم كه در آن چند فرد در تلاشند تا برنامههاي جداگانه خود را پيريزي كنند، ديگر نميتوان فرض كرد كه دادهها براي تمام اين اذهان برنامهريز يكساناند. در اين حالت مساله از اين قرار است كه «دادههاي» افراد گوناگون كه برنامههاي خود را بر آنها بنا ميكنند، چگونه با حقايق عيني محيطشان (كه كنشهاي افراد ديگر را نيز دربرميگيرد) همخوان میشوند. هر چند در راهحل اين گونه مسائل، كماكان بايد از تكنيك خود براي شناخت سريع دلالتهاي يك مجموعه معين از دادهها بهره گيريم، اما اكنون نه تنها بايد به چندين مجموعه مختلف از دادههاي افراد گوناگون بپردازيم، بلكه بايد فرآيندي را مدنظر قرار دهيم كه ضرورتا تغييراتي پيوسته را در دادههاي افراد گوناگون در پي ميآورد - و اين حتي از وجود مجموعههايي مختلف از دادههاي افراد گوناگون نيز مهمتر است. همان طور كه پيشتر بيان كردهام، عوامل علي در اينجا در قالب كسب دانش جديد از سوي افراد مختلف يا در لباس دگرگوني در دادههاي اين افراد در نتيجه برقراري تماس ميان آنها پا به صحنه ميگذارند. اهميت اين نكته در بحث كنوني من زماني رخ مينمايد كه به خاطر بياوريم كه نظريه جديد رقابت به گونهاي تقريبا انحصاري به حالتي ميپردازد كه «تعادل رقابتي» ناميده ميشود و در آن فرض بر این است كه دادههاي افراد گوناگون كاملا با يكديگر سازگارند، در حالي كه مساله نيازمند توضيح، طبيعت فرآيندي است كه اين دادهها از طريق آن با يكديگر همساز ميشوند. به بيان ديگر توصيف تعادل رقابتي حتي تلاش نميكند تا بگويد كه اگر فلان شرايط برقرار شوند، بهمان پيامدها نمايان خواهند شد، بلكه خود را به تعريف شرايطي محدود ميكند كه احتمالا ممكن است به وجود آيند و همچنين نتايجش در آنها مستترند، اما نميگويد كه اين شرايط اصلا چگونه ميتوانند پديد آيند يا براي آن كه نتيجه اصلي خود در اين مقاله را پيشاپيش در گزارهاي كوتاه بيان كرده باشم، رقابت بنا به سرشت خود فرآيندي پوياست كه ويژگيهاي بنيادينش در اثر مفروضات اساسي در تحليل ايستا، كنار گذاشته ميشوند. 2 اين كه نظريه جديد تعادل رقابتي، وجود موقعيتي را فرض ميگيرد كه تبييني صحيح بايد آن را به عنوان اثر فرآيند رقابتي توضيح دهد، به بهترين شكل با واكاوي فهرستي آشنا از شروطی كه در يكايك كتابهاي درسي جديد وجود دارند، نشان داده ميشود. اتفاقا بسياري از اين شروط نه تنها اهميت تحليل رقابت «كامل» را نشان ميدهند، بلكه به همان ترتيب در بحث از بازارهاي گوناگون «ناقص» يا «انحصاري» نيز كه هميشه «كمالهاي» غيرواقعگرايانه خاصي را فرض ميگيرند، بديهي انگاشته ميشوند.(2) با اين وجود آموزندهترين موردي كه ميتوانيم براي دستيابي به هدف بلافصلمان در اين مقاله بررسي كنيم، نظريه رقابت كامل است. هر چند ممكن است نويسندگان مختلف، فهرست متفاوتي را از شروط بنيادين رقابت كامل به دست دهند، اما فهرست زير احتمالا به قدري كه براي هدف ما كفايت كند جامعيت دارد، چون همان طور كه خواهيم ديد، اين شروط واقعا مستقل از يكديگر نيستند. بر پايه باوري كه عموما پذيرفته شده، در نظريه رقابت كامل موارد زير بديهي فرض ميشوند: 1. كالايي همگن كه تعداد زيادي از فروشندگان يا خريداران نسبتا كوچك آن را عرضه يا تقاضا ميكنند و هيچ يك از آنها انتظار ندارند كه از طريق كنش خود تاثيري ملموس بر قيمت اين كالا بگذارند. 2. ورود آزادانه به بازار و نبود قيود ديگر بر تغيير قيمتها و تحرك منابع. 3. شناخت كامل تمام مشاركتكنندگان در بازار از عوامل مرتبط. در اين مرحله نميپرسيم كه اين شروط دقيقا براي چه هدفي لازماند يا اگر فرض کنیم كه دادهشده هستند، حکایت از چه میکند. بلکه كاري كه بايد انجام دهيم، اين است كه اندكي بيشتر درباره معناي آنها كنكاش كنيم و از اين لحاظ، اين شرط سوم است كه نامفهوم و حساس است. آشكارا نميتوان معيار را شناخت كامل تمام افراد مشاركتكننده در بازار از تمام عوامل موثر بر آن قرار داد. در اين جا به پارادوكس آشناي تاثير فلجكنندهاي كه پيشبيني و شناخت واقعا كامل بر تمام كنشها خواهند گذاشت، نميپردازم. همچنين روشن است كه وقتي فرض ميكنيم كه همه كس همه چيز را ميداند، مشكلي را حل نكردهايم و بلكه مساله واقعي اين است كه چگونه ميتوان وضعيتي را پديد آورد كه حداكثر مقدار ممكن از دانش موجود به كار گرفته شود. پرسشي كه اين نكته براي جامعهاي رقابتي به بار ميآورد، اين نيست كه چگونه ميتوان افرادي را «يافت» كه بهترين شناخت و آگاهي را داشته باشند، بلكه اين است كه به چه چيدمان نهادي نياز داریم تا افراد ناشناختهاي كه دانش بسيار مناسبي براي انجام كاري خاص دارند، با بيشترين احتمال به انجام همان كار جذب شوند، اما بايد اندكي بيشتر پيش رفت و پرسيد كه دانشي كه فرض ميشود در اختيار مشاركتكنندگان در بازار قرار دارد، از چه نوعي است. اگر بازار گونهاي خاص از كالاهاي مصرفي تمامشده را در نظر بگيريم و در آغاز به جايگاه توليدكنندگان يا فروشندگان اين بازار بپردازيم، نخست درمییابیم كه تصور ميشود که آنها از كمترين هزينه ممكن براي توليد اين كالا آگاه هستند. با اين همه اين دانشي كه فرض ميشود دادهشده است و میتوان کار را از آن آغاز کرد، يكي از نقاط مهمي است كه در آنها حقايق را تنها ميتوان از طريق فرآيند رقابت كشف كرد. اين جا از نگاه من يكي از پراهميتترين نقاطي است كه در آن، نظريه تعادل رقابتي در آغاز خود مساله پراهميتي را كه تنها فرآيند رقابتي قادر به حل آن است، به واسطه فروضش کنار میگذارد. اين موقعيت تا اندازهاي شبيه به نكته ديگري است كه فرض ميشود توليدكنندگان درباره آن اطلاعات كامل دارند و آن عبارت است از تمايلات و خواستههاي مصرفكنندگان و از جمله انواع كالاها و خدمات مورد تقاضا از جانب آنها و قيمتهايي كه اين مصرفكنندگان مايل به پرداختشان هستند. اگر اينها را فاكتهايي دادهشده بپنداريم اشتباه كردهايم، بلكه بايد آنها را مسائلي بينگاريم كه فرآيند رقابت حلشان خواهد كرد. همين شرايط در سمت مصرفكنندگان يا خريداران نيز حاكم است. در اين جا نيز نميتوان به گونهاي قابل پذيرش تصور كرد كه دانشي كه اين افراد، بنا به فرض، در حالت تعادل رقابتي دارند، پيش از آغاز فرآيند رقابت در اختيار آنهاست. شناخت آنها از گزينههاي بديلي كه پيش روي خود میبینند، نتيجه فعاليتهايي از قبيل تبليغات، رخدادهاي بازار و ... است و كليت سازمان بازار عمدتا نياز به پخش اطلاعاتي را كه خريدار بر مبناي آن دست به كنش ميزند، برآورده ميسازد. سرشت غيرمعمول مفروضاتي كه نظريه تعادل رقابتي از آنها آغاز ميشود، زماني خود را به روشني نمايان ميكند كه بپرسيم که اگر تمام اين شرايط برآورده شوند، كدام يك از فعاليتهايي كه معمولا با فعل «رقابت كردن» توصيف ميشوند، كماكان امكانپذير خواهند بود. شايد يادآوري اين نكته خالي از لطف نباشد كه آن گونه که دكتر جانسون میگوید، رقابت عبارت است از: «عمل تلاش براي دستيابي به چيزي كه فردي ديگر در آن واحد براي نيل به آن ميكوشد». حال چه تعداد از ابزارهايي كه در زندگي عادي براي دستيابي به اين هدف به كار گرفته ميشوند، در بازاري كه رقابت به اصطلاح «كامل» در آن حاكم است، در اختيار فروشنده خواهد بود؟ به اعتقاد من، پاسخ اين سوال دقيقا آن است كه فروشنده هيچ كدام از آنها را در اختيار نخواهد داشت. تبليغات، فروش كالا با قيمتي كمتر و بهبود كالاها يا خدمات توليد شده (يا متمايز كردن آنها) همگي بنا به تعريف كنار گذاشته شدهاند - چه رقابت «كامل» حقيقتا به معناي آن است كه هيچ يك از فعاليتهاي رقابتي انجام نميگيرند. نكته بسيار پراهميت در اين ميان، كنار-گذاري كامل و صريح تمام ارتباطات شخصي موجود ميان مشاركتكنندگان مختلف از نظريه رقابت كامل است. در زندگي واقعي، اين حقيقت كه دانش نابسنده ما از كالاها يا خدمات موجود به ميانجي تجربهمان از افراد يا بنگاههاي عرضهكننده آنها جبران ميشود - يعني رقابت تا اندازه زيادي رقابت براي آوازه يا نيت خير است - يكي از مهمترين نکاتی است كه ما را به حل مشكلات روزانهمان قادر ميكند. كاركرد رقابت در اين جا دقيقا اين است كه به ما ميآموزد كه چه كسي به خوبي نياز ما را برآورده خواهد كرد و ميتوانيم انتظار داشته باشيم كه كدام خواربارفروشي يا آژانس مسافرتي، كدام فروشگاه يا هتل و كدام پزشك يا مشاور حقوقي، راضيكنندهترين راه را براي حل هر مشكل شخصي خاصي كه ممكن است رودرروي خود ببينيم، به دست ميدهد. آشكار است كه رقابت ميتواند در يكايك اين عرصهها بسيار شديد باشد، تنها به اين خاطر كه خدمات افراد يا بنگاههاي مختلف هرگز دقيقا شبيه به يكديگر نخواهد بود و به خاطر اين رقابت است كه در جايگاهي هستیم كه نيازهايمان اين گونه برآورده ميشوند. اين كه رقابت در اين عرصه، ناقص توصيف شده است، به راستي هيچ ارتباطي با ويژگي رقابتي فعاليتهاي اين افراد نداشته است و به سرشت خود كالاها يا خدمات ارتباط دارد. اگر هيچ دو پزشكي كاملا شبيه به يكديگر نيستند، به اين معنا نيست كه رقابت ميان آنها شدت كمتري دارد، بلكه تنها اين معنا را میرساند كه هر ميزاني از رقابت ميان آنها دقيقا همان نتايجي را به بار نميآورد كه اگر خدماتشان دقيقا مشابه بود، حاصل ميشد. اين نكتهاي صرفا كلامي نيست. صحبت درباره نقايص يا رقابت، در حالي كه واقعا درباره تفاوت ضروري ميان كالاها و خدمات صحبت ميكنيم، به روي يك سردرگمي كاملا واقعي سرپوش ميگذارد و هر از گاهي به نتايجي نامعقول ميانجامد. هر چند ممكن است در نگاه اول، فروض مربوط به دانش كاملي كه در اختيار مشاركتكنندگان در بازار قرار دارد، شگفتانگيزترين و ساختگيترين فروض در ميان تمام مفروضات نظريه رقابت كامل به نظر آيند، اما اين نكته حقيقتا چيزي فراتر از پيامد يكي ديگر از پيشانگارههاي بنيادين اين نظريه نيست و حتي تا اندازهاي توسط آن توجيه ميشود. در حقيقت اگر بحث خود را با اين فرض آغاز كنيم كه تعداد زيادي از افراد، كالايي يكسان را توليد ميكنند و فرصتها و امكانات عيني يكساني را براي اين كار در اختيار دارند، آن گاه واقعا ممكن است اين نكته باورپذير شود (هر چند تا آن جا كه من ميدانم، هرگز در اين راستا تلاشي صورت نگرفته) كه آنها همگي در گذر زمان از بخش بزرگي از حقايق مرتبط و مهم براي قضاوت در باب بازار آن كالا آگاه خواهند شد. نه تنها هر كدام از توليدكنندگان به ميانجي تجربه خود فاكتهايي همسان با ديگران را ميآموزند، بلكه همچنين از اين راه، آنچه را كه همقطارانش ميدانند، خواهند آموخت و به اين ترتيب، از كشش تقاضا براي محصول خود آگاه خواهند شد. شرايطي كه در آن توليدكنندگان مختلف، محصولي يكسان را تحت شرايطي يكسان ميسازند، در حقيقت مناسبترين شرايط براي پديد آوردن حالتي از شناخت در ميان آنهاست كه براي رقابت كامل بدان نياز داريم. شايد اين نكته معنايي بيش از اين را نرساند كه كالاها به معنايي ميتوانند يكسان باشند كه در آن، كنش انساني تنها در صورتي بتواند براي درك ما مهم باشد كه افراد ديدگاههاي يكساني درباره اين كالاها داشته باشند - گرچه بايد بتوان مجموعهاي از شرايطي فيزيكي مساعد را نیز برای تمام افرادی بيان كرد كه به مجموعهاي از فعاليتهاي بسيار مرتبط دلمشغولاند و از اين طريق، حقايقي مرتبط با تصميمات خود را ميآموزند. به هر تقدير آشكار است كه مطلوبيت اين فاكتها براي اين نتيجه، همواره به اندازه زماني نيست كه افراد پرشماري، دست كم در موقعيتي قرار دارند كه كالايي يكسان را توليد كنند. مفهوم نظام اقتصادي قابل تفكيك به بازارهاي متمايز براي كالاهاي مختلف، گذشته از هر چيز، تا اندازه بسيار زيادي محصول تخيل اقتصاددان است و بيترديد قاعدهاي در ميدان خدمات شخصي و توليد كه بحث درباره رقابت تا اين اندازه به آن اشاره ميكند، نيست. در حقيقت چندان نيازي به گفتن ندارد كه هيچ يك از محصولات دو توليدكننده، هيچگاه دقيقا شبيه به يكديگر نيستند - حتي اگر تنها به اين خاطر باشد كه با خروج از کارخانه، میبایست در مكانهايي متفاوت باشند. اين تفاوتها بخشي از فاكتهايياند كه مساله اقتصادي مد نظر ما را پديد ميآورند و اگر براي پاسخ به مساله فرض را بر نبود آنها بگيريم، چندان كمكي به حل آن نكردهايم. باور به مزاياي رقابت كامل، به كرات شيفتگان آن را حتي به دفاع از اين نكته ميكشاند كه اگر تنوع موجود در ميان محصولات به واسطه يكسانسازي (استانداردسازي) اجباري كاهش مييافت، ميتوانستيم منابع را به گونهاي سودمندتر به كار گيريم. به يقين در بسياري از حوزهها نكات زيادي را ميتوان در دفاع از كمك به يكسانسازي از طريق توصيهها يا استانداردهاي مورد توافقي گفت كه قابل پیادهسازی هستند، مگر آن كه در قراردادها به صراحت به الزاماتي متفاوت اشاره شده باشد. اما اين چيزي است بسيار متفاوت از خواستههاي كساني كه معتقدند كه نبايد به تنوع سلايق افراد توجه كرد و بايد آزمايش دائم همراه با بهبود را سركوب كرد تا مزاياي رقابت كامل به دست آیند. آشکار است که اگر همه خانهها را دقيقا شبيه به يكديگر بسازيم تا بازاري كامل براي اين كالا پديد آيد، پیشرفتی رخ نمیدهد، و همين نكته در غالب حوزههاي ديگري نیز كه تفاوت ميان محصولات مختلف در آنها مانع از كامل شدن رقابت ميگردد، صادق است. 3 اگر براي مدتي مفروضات ساختگي بنيادين در نظريه رقابت كامل را كنار بگذاريم و بپرسيم كه آيا اگر مثلا دو كالا هيچگاه دقيقا شبيه يكديگر نبودند، رقابت اهميت كمتري پيدا ميكرد، احتمالا چيزهاي بيشتري را درباره ويژگيها و معناي فرآيند رقابتي خواهيم آموخت. اگر به خاطر سختي تحليل چنين موقعيتي نبود، كاملا ميارزيد كه حالتي را به تفصيل مد نظر قرار دهيم كه در آن نميتوانستيم كالاهاي مختلف را به آساني به گروههاي متمايز تقسيم كنيم، بلکه مجبور بوديم که با گستره پيوستهاي از جايگزينهاي نزديك سر و كار داشته باشيم و هر واحد از اين كالاهاي جايگزين، به نوعي با واحدهاي ديگر متفاوت بود، اما در اين گستره پيوسته هيچ گسيختگي بارزي پدید نميآمد. نتيجه تحليل رقابت در چنين شرايطي ميتواند در قياس با تحليل رقابت در صنعت واحدي كه به توليد يك كالاي همگن كاملا متمايز با تمام كالاهاي ديگر ميپردازد، از بسياري جهات تناسب و ارتباط بيشتري با شرايط دنياي واقعي داشته باشد. يا اگر اين حالت را كه هيچ دو كالايي دقيقا مشابه يكديگر نباشند، بيش از حد افراطي بشماریم، دست كم ميتوان به حالتي پرداخت كه در آن هيچ دو توليدكنندهاي كالايي دقيقا يكسان را توليد نميكنند، كما اين كه اين حالت نه تنها در رابطه با تمام خدمات شخصي صادق است، بلكه در بازار بسياري از كالاهاي توليدي از قبيل بازار كتاب يا آلات موسيقي نيز برقرار است. در راستاي هدفي كه در اين مقاله در سر داريم، نيازي نيست كه تلاش كنيم تا تحليلي كامل را از اين گونه بازارها به دست دهيم، بلكه تنها بايد بپرسيم كه رقابت چه نقشي را در آنها بازي ميكند. البته هر چند كه نتيجه تا اندازه نسبتا زيادي نامعين خواهد بود، اما بازار كماكان قيمتهايي را پديد خواهد آورد كه در آنها يكايك كالاها به قدري كه براي غلبه بر جايگزينهاي نزديك بالقوه خود كفايت كند، ارزان خواهند بود - و اگر گرفتاريهاي حلناشدني كشف حتي چنين نظامي از قيمتها را با هر شيوه ديگري غير از آزمون و خطا در بازار مدنظر قرار دهيم كه در آن يكايك مشاركتكنندگان به تدريج از شرايط مرتبط و حائز اهمیت آگاه ميشوند، نكته فوق به خودي خود موضوعي كماهميت نخواهد بود. البته اين درست است كه در چنين بازاري، تنها تا جايي انتظار همخواني ميان قيمتها و هزينههاي نهايي وجود دارد كه كشش تقاضا براي كالاهاي مختلف به شروطی كه در نظريه رقابت كامل فرض گرفته شدهاند، نزديك شود يا كشش جايگزيني ميان كالاهاي گوناگون به بينهايت ميل كند. اما مساله اين است كه در اين حالت، معيار كمال به مثابه چيزي مطلوب يا چيزي كه بايد به آن دست يابيم، به كلي بيربط است. مبناي مقايسه كه بايد بر مبناي آن به ارزيابي موفقيت رقابت بنشينيم، نميتواند شرايطي باشد كه با حقايق عيني متفاوت است و نمیتوان آن را با هيچ ابزار شناختهشدهاي پديد آورد. بلكه اين مبنا بايد شرايطي باشد كه در صورت جلوگيري از عملكرد رقابت پديدار ميشود. ملاك بايد بهبود شرايطي باشد كه بدون رقابت پديد خواهد آمد، نه نزديكي به آرماني دستنيافتني و بيمعنا. در چنين موقعيتي، اگر رقابت به معناي رايج كلمه «آزاد» باشد، شرايط چه تفاوتي با زماني خواهد داشت كه مثلا تنها افراد داراي مجوز مقامات بتوانند كالاهايي خاص را توليد كنند يا قيمتها از سوي اين مقامات تعيين شود يا هر دوي اين شرايط حاكم باشد؟ روشن است كه در این صورت نه تنها هيچ احتمالي وجود ندارد كه كالاهاي مختلف از سوي كساني توليد شوند كه بهترين شناخت را از چگونگي توليد آنها دارند و لذا ميتوانند اين كار را با كمترين هزينه انجام دهند، بلكه همچنين هيچ احتمالي وجود ندارد كه تمام كالاهايي كه مصرفكنندگان در صورت بهرهمندي از امكان انتخاب، بيش از همه به داشتن آنها علاقهمند بودند، اصلا توليد شوند. ارتباط ناچيزي ميان قيمتهاي واقعي و كمترين هزينهاي كه فردي ميتواند اين كالاها را با آن توليد كند، وجود خواهد داشت. در حقيقت بديلهايي كه هم مصرفكنندگان و هم توليدكنندگان ميتوانند به انتخاب از ميان آنها دست بزنند - يا همان دادههاي آنها - به كلي با آنچه در رقابت كامل پديد ميآيد، متفاوت خواهد بود. در اين همه، مساله واقعي اين نيست كه آيا كالاها يا خدمات دادهشده را در هزينههاي نهايي دادهشدهاي به دست خواهيم آورد يا خير، بلكه عمدتا اين است كه نيازهاي افراد را با چه كالاها و خدماتي ميتوان به ارزانترين شكلي برآورد. راهحل مشكل اقتصادي جامعه، از اين لحاظ همواره عبارت است از سفري اكتشافي به درون ناشناختهها و تلاش براي كشف راههايي تازه براي انجام بهتر كارها در مقايسه با گذشته. تا زماني كه مشكلاتي اقتصادي به جا ميمانند كه بايد حل شوند، وضع به همين گونه خواهد بود، چون تمام مسائل اقتصادي در اثر دگرگونيهاي پيشبينينشدهاي كه مستلزم سازگاري هستند، پديد ميآيند. تنها آنچه كه پيشبينياش نكردهايم و صحنه را برايش نچيدهايم، نيازمند تصميمگيريهاي تازه است. اگر هيچ گونه تطبيقي از اين دست لازم نبود و در هر لحظه ميدانستيم كه تغييرات به كلي متوقف شدهاند و اوضاع هميشه دقيقا به همين شكل ادامه خواهد يافت، ديگر هيچ پرسش حلناشدهای درباره استفاده از منابع به جا نميماند. اگر فردي كه از دانش يا مهارت يگانهاي برخوردار است كه او را به كاهش 50 درصدي هزينه توليد يك كالا قادر ميسازد، به ميدان توليد آن پا بگذارد و قيمتش را تنها 25 درصد كمتر كند، باز هم به جامعه خدمتي بزرگ ميكند - نه تنها از طريق كاهش قيمت، بلكه همچنين به واسطه پايين آوردن بيشتر هزينهها. اما تنها از راه رقابت است كه ميتوان فرض كرد كه اين موارد احتمالي كاهش هزينهها عملي ميشوند. حتي اگر در هر مورد قيمتها تنها به اندازهاي پايين بودند كه براي خارج نگه داشتن توليدكنندگاني از بازار كفايت كند كه از اين امتيازات يا از امتيازاتي معادل آنها بهرهمند نيستند و به اين طريق هر كالا به ارزانترين شكل ممكن توليد ميشد - هرچند ممكن است بسياري از كالاها به قيمتهايي بسيار فراتر از هزينهها فروخته شوند - اين امر احتمالا نتيجهاي بود كه به هيچ شيوهاي غير از فراهم آوردن امكان رقابت به دست نميآمد. 4 اينكه در شرايط دنياي واقعي، حتي موقعيت هر دو توليدكنندهاي به ندرت يكسان است، به حقايقي بازميگردد كه نظريه رقابت كامل به خاطر تاكيد خود بر تعادلي بلندمدت كه در دنيايي دائما دگرگونشونده هيچگاه امكان دستيابي به آن نيست، حذفشان ميكند. در هر لحظه معين، سازوبرگي كه در اختيار يك بنگاه خاص قرار دارد، همواره تا اندازه زيادي به ميانجي رخداد تاريخي تعيين ميشود و مساله اين است كه اين بنگاه بايد اين سازوبرگ مشخص (از جمله تواناييهاي كسبشده توسط كارمندانش) را به بهترين شكلي به كار برد، نه اينكه اگر زماني نامحدود براي تطبيق خود با شرايط پايدار داشت، بايد چه ميكرد. قيمت تعادلي بلندمدت كه نظريه شرحدهنده رقابت «كامل» بايد بدان توجه كند، نه تنها براي مساله بهترين استفاده از منابع معين بادوام، اما تمامشدني مرتبط و حائز اهمیت نيست، بلكه نتايج داراي دلالتهاي سياستي كه اشتغال خاطر به اين مدل به بارشان ميآورد، بسيار گمراهكننده و حتي خطرناك هستند. اين ايده كه قيمتها تحت رقابت «كامل» با هزينههاي بلندمدت برابر خواهند بود، غالبا به تاييد اقداماتي ضداجتماعي از قبيل نابودي ظرفيت اضافي و مطالبه «رقابت سامانمند» كه بازدهي منصفانه سرمايه را ضمانت ميكنند، ميانجامد. دلبستگي به رقابت كامل در ساحت نظر و جانبداري از انحصار در ميدان عمل، حقيقتا به گونهاي شگفتآور غالبا دست در دست يكديگر دارند و شانه به شانه هم حرکت میکنند. اما اين تنها يكي از نقاط بيشماري است كه بيتوجهي به مولفه زمان در آنها، تصوير نظري رقابت كامل را چنين يكسره از تمام آنچه كه به درك فرآيند رقابت مرتبط است، دور ميكند. اگر اين فرآيند را سلسلهاي از رخدادهاي گوناگون در نظر آوريم - كما اين كه گريزي از اين كار نداريم - حتي بيش از پيش آشكار ميشود كه در هر لحظه در دنياي واقعي، به مثابه يك قاعده، تنها يك توليدكننده وجود دارد كه ميتواند كالايي مشخص را با كمترين هزينه توليد كند و حقيقتا اين كالا را به قيمتي كمتر از هزينه موفقترين رقيب بعدي خود بفروشد، اما هرچند كماكان ميكوشد كه بازار خود را گستردهتر سازد، غالبا توسط فردي ديگر پشت سر گذاشته ميشود كه او نيز به نوبه خود به واسطه فرد سومی از تسخير كل بازار بازداشته ميشود و ... . روشن است كه چنين بازاري هرگز در وضعيت رقابت كامل نخواهد بود، هرچند رقابت درون آن نه تنها ميتواند تا سرحد امكان شديد باشد، بلكه همچنين عامل اساسي در پيدايي اين حقيقت خواهد بود كه كالاي مورد بحث در هر لحظه به ارزانترين شكل ممكن با استفاده از هر شيوه شناختهشدهاي، در اختيار مصرفكننده قرار ميگيرد. وقتي بازاري «ناقص» از اين دست را با بازار نسبتا «كامل» مثلا غلات مقايسه ميكنيم، بهتر ميتوانيم تمايزي را كه ريشه تمام اين بحث بوده است - تمايز ميان دادههاي عيني بنيادين در شرايطي كه فعاليت انسان قادر به تغييرش نيست با سرشت فعاليتهاي رقابتي كه انسانها خود را از طريق آنها با شرايط همساز ميكنند - بشكافيم. اگر همانند اين مورد اخير بازاري بسيار سازماندهيشده براي كالايي كاملا يكسانشده كه توسط سازندگان بيشماري توليد ميشود داشته باشيم، نياز يا مجال چنداني براي فعاليتهاي رقابتي نخواهد بود؛ چون وضعيت به گونهاي است كه شرايط احتمالي حاصل از فعاليتهاي رقابتي از قبل برآورده شدهاند و ميتوان كار را از آنها آغاز كرد. بهترين راهها براي توليد كالا و ويژگيها و كاربردهاي آن، در بيشتر مواقع تا اندازهاي تقريبا يكسان براي تمام اعضاي بازار مشخص هستند. دانش مربوط به تمام تغييرات مهم با چنان سرعتي گسترش مييابد و سازگاري با آن به قدري زود عملي ميشود كه معمولا به سادگي از آنچه در خلال اين دورههاي گذار كوتاهمدت رخ ميدهد، درميگذريم و خود را به مقايسه دو حالت تقریبا تعادليای كه قبل و بعد از اين دورهها وجود دارند، محدود ميكنيم، اما طي اين فاصله كوتاه و فراموششده است كه نيروهاي رقابت عمل ميكنند و نمايان ميشوند، و اين اتفاقات رخداده در اين فاصله هستند كه اگر ميخواهيم تعادل پس از آن را «توضيح» دهيم، بايد مطالعهشان كنيم. فرآيند رقابت تنها در بازاري كه سازگاري در آن در قياس با دگرگونيها كند است، همواره در جريان خواهد بود و هرچند دليل كندي سازگاري، ميتواند ضعف رقابت باشد - مثلا به اين خاطر كه موانع خاصي در برابر ورود به دنياي تجارت وجود دارد يا به دليل برخي از ديگر عوامل مشخصه انحصارهاي طبيعي - اما سازگاري كند به هيچ رو لزوما به معناي رقابت ضعيف نيست. اگر تنوع جايگزينهاي نزديك به يكديگر زياد باشد و به سرعت تغيير يابد، اگر درك مزاياي نسبي بديلهاي موجود بسيار زمانبر باشد يا اگر نياز به طبقهاي كامل از كالاها يا خدمات مختلف تنها به گونهاي ناپيوسته و با فواصلي نامنظم به وجود آيد، آن گاه حتي در صورت قدرتمندي و فعال بودن رقابت، باز هم سازگاري كند خواهد بود. آشفتگي ميان حقایق عيني مرتبط با شرايط حاكم و مشخصه پاسخهاي انساني به آن، اين حقيقت مهم را از ديد ما پنهان ميكند كه هر چه شرايط عيني كه رقابت بايد در آن عملي شود، پيچيدهتر يا «ناقصتر» باشد، رقابت اهميت فزونتري خواهد يافت. به واقع بسيار فراتر از اينكه رقابت تنها در صورت «كمال» خود نافع باشد، به باور من نياز به رقابت هيچ جا بيشتر از عرصههايي نيست كه در آنها سرشت كالاها يا خدمات سبب ميشود كه خلق بازاري كامل در معناي نظري كلمه غيرممكن گردد. به همان ترتيب كه گرفتاريهاي دستيابي به راهحلي بيعيب براي هر كاري ديگر، برهاني عليه تلاش براي حل آن نيست يا به همان نحو كه سلامت ناقص استدلالي قوی عليه سلامتي نیست، نقصانهاي عملي گريزناپذير رقابت نيز برهاني ناچيز و بياهميت در برابر آن هستند. در شرايطي كه به خاطر ويژگي دائما دگرگونشونده نيازها و دانش ما يا به دليل تنوع بياندازه مهارتها و توانایيهاي انسان، هرگز نميتوان افراد زيادي داشت كه يك كالا يا خدمت همگن يكسان را عرضه كنند، وضعيت آرماني نميتواند مستلزم وجود سرشتی يكسان در تعداد زيادي از اين قبيل كالاها يا خدمات باشد. مساله اقتصادي عبارت است از استفاده از منابع موجود به بهترين شكل ممكن؛ نه اينكه در صورت تفاوت شرايط با آنچه واقعا حاكم است، بايد چه ميكرديم. صحبت از استفاده از منابع به شكلي كه «گويي» بازار كامل وجود دارد، اگر به اين معنا باشد كه منابع بايد با آنچه اكنون هستند متفاوت باشند، بيمعناست. همين گونه است بحث در اين باره كه اگر كار ما بهترين استفاده از دانش افراد موجود است، فرد داراي دانش كامل چه خواهد كرد. 5 دفاع از رقابت بر شرايطي كه در صورت كامل بودن آن به وجود ميآمد، متكي نيست. هر چند در جايي كه دادههاي عيني امكان نزديك شدن رقابت به كمال را فراهم ميكنند، كارآترين استفاده از منابع را نيز تضمين خواهند نمود و لذا هر چند کاملا ميتوان از حذف موانع انساني در برابر رقابت دفاع كرد، اما اين نكته بدان معني نيست كه رقابت، كاربردي از منابع را نيز پديد نميآورد كه به اندازه آنچه ميتواند در اثر هر ابزار شناختهشدهاي به وجود آيد (و طبیعتا بايد ناقص باشد) کارآمد است. حتي اگر ورود آزادانه به بازار تنها ضامن آن باشد كه در هر لحظه واحد، تمام كالاها و خدماتي كه در صورت در دسترس بودن، تقاضايي موثر براي آنها به وجود ميآید، حقيقتا با كمترين هزينه جاري(5) ممكن منابع در شرايط دادهشده تاريخي توليد شوند، آن گاه حتي اگر قيمتي كه مصرفكننده وادار به پرداخت براي آنها ميشود، بسيار بالاتر رود و تنها اندكي كمتر از هزينه دومين راه برتر براي ارضاي نياز او باشد، من ميپذيرم كه اين دستاورد بيشتر از چيزي است كه ميتوان از هر نظام شناختهشده ديگري انتظار داشت. موضوع سرنوشتساز كماكان اين نكته ابتدايي است كه در صورت نبود موانع مصنوعي كه يا در اثر فعاليتهاي دولتي خلق ميشوند يا ميتوانند در اثر آنها از ميان روند، بسيار بعيد است كه هيچ كالا يا خدمتي براي هر مدت زماني در قيمتي موجود باشد كه افراد خارج از بازار انتظار داشته باشند كه در صورت ورود به بازار و با آن قيمت، سودي بيشتر از سود نرمال را به دست آورند. آموزه عملي كه ميتوان از اين همه گرفت، از ديد من اين است كه بايد بسيار كمتر دلمشغول اين موضوع باشيم كه آيا رقابت در يك مورد معين، كامل است يا خير و بيشتر بايد به اين نكته توجه كنيم كه آيا رقابت اصلا وجود دارد يا نه. آنچه كه مدلهاي نظري ما از صنايع متمايز از نظر دور ميدارند، اين است كه در ميدان عمل، شكاف ميان رقابت و عدم رقابت، بسيار بزرگتر از فاصله ميان رقابت كامل و ناقص است. با اين حال، بحثهاي كنوني موضعي متعصبانه را درباره نقصانها و عدم كمالها اتخاذ ميكنند و از آن سو راجع به پيشگيري از رقابت، سكوت پيشه ميكنند. احتمالا باز هم ميتوان با مطالعه نتايجي كه معمولا در صورت سركوب آگاهانه رقابت رخ ميدهند، نكات بيشتري را درباره معناي واقعي رقابت در قياس با تمركز بر نقايص رقابت واقعي در مقايسه با آرماني كه با نظر به حقايق عيني نامربوط مينمايد، آموخت. من آگاهانه و سنجيده ميگويم «در صورت سركوب آگاهانه رقابت» و صرفا نميگويم «در صورتي كه رقابت وجود نداشته باشد»، چون تا زمانی که دولت با کمک یا رواداری خود دست به سرکوب تماموکمال رقابت نزند، اثرات عمده آن - ولو كندتر - عملي ميشوند. مضراتي كه تجربه نشان داده كه پيامد معمول سركوب رقابت هستند، در سطحي متفاوت از آنهايي قرار دارند كه ميتوانند در اثر نقصانهاي رقابت پديد آيند. نكتهاي بسيار جديتر از اينكه شايد قيمتها با هزينه نهايي همخواني نداشته باشند، اين حقيقت است كه اگر انحصارگري با جايگاهي مستحكم وجود داشته باشد، هزينهها احتمالا بسيار بالاتر از حد ضروري خواهند بود. از سوي ديگر تا زماني كه اطمينان داريم که به محض آنكه فردي ديگر در ارضاي نيازهاي مصرفكنندگان كارآمدتر ميشود، انحصار مبتني بر كارآيي بالاتر از ميان خواهد رفت، اين نوع انحصار مضرات به نسبت كمتري را به بار ميآورد. در پايان ميخواهم لحظهاي به نكته آغازين اين مقاله بازگردم و مهمترين نتيجه را در شكلي عموميتر بازگو كنم. رقابت اساسا يك فرآيند شكلگيري ايده است. اين فرآيند از طريق پخش اطلاعات، يكدستي و وحدتي را در نظام اقتصادي خلق ميكند كه وقتي آن را به مثابه يك بازار واحد در نظر ميآوريم، این یکدستی و وحدت را بدیهی میانگاریم. رقابت ديدگاههايي را كه افراد درباره بهترينها و ارزانترينها در ذهن دارند ميآفريند و به اين خاطر است كه افراد دستكم تا اين اندازه كه واقعا ميبينيم، از امكانات و فرصتها آگاهند. از اين رو رقابت فرآيندي است كه دگرگوني پيوستهاي را در دادهها به همراه دارد و بنابراين هر نظريهاي كه اين دادهها را ثابت ميگيرد، معنای آن را به هیچ رو درك نخواهد كرد. *اين مقاله، متن سخنراني هايك در 20 مه 1946 در دانشگاه پرينستون است. پاورقي 1- جي.ام.كلارك، «به سوي مفهومي از رقابت امكانپذير»، American Economic Review، شماره 30 (ژوئن 1940)؛ اف.ماكلوپ، «رقابت، پلیوپولی، سود»، اكونوميكا، شماره 9 (دوره تازه، فوريه و مي 1942). 2- به ويژه اين مفروضات كه هميشه بايد در سراسر بازار، قيمتي يكنواخت براي كالايي معين حاكم باشد و فروشندگان از شكل منحني تقاضا آگاهند. 3- بنگريد به او.مورگنسترن، «پیشبینی کامل و تعادل اقتصادی»، مجله اقتصادی، شماره 6، 1935. 4- مقايسه كنيد با جي.جي.استيگلر، نظريه قيمتها (1946)، ص 24: «اگر روابط اقتصادي متضمن هر گونه ارتباط شخصي ميان واحدهاي اقتصادي باشند، هيچ گاه كاملا رقابتي نخواهند بود» (همچنين بنگريد به پيشين، ص 226). 5- هزينه جاري (current cost) در اين جا تمام گذشتههاي حقيقي را كنار ميگذارد، اما البته «هزينه استعمال» را دربرميگيرد. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده