رفتن به مطلب

نقدي بر روند توسعه كلانشهر تهران


ارسال های توصیه شده

دهه ۳۰ را به خاطر بياوريم، هنگامي كه بخش خصوصي مشغول تسطيح تپه هاي كوتاه تر جنوب تپه امانيه بود يعني حدودا در منطقه بلوار ناهيد و ساير بلوارهاي جنوب و شمال آن در محدوده بين خيابان وليعصر و آفريقا اين فكر وجود داشت كه چه خوب مي شد كه شهرداري سعي مي كرد از گسترش شهر تهران به سمت شميرانات جلوگيري كرده و كمربند سبزي از چمنزار و جويبار و درخت ها بين تهران و شميرانات ايجاد كند تا محوطه اي براي تنفس شهر و فضاي تفريحي براي گذراندن اوقات فراغت شهروندان باقي بماند....

چنين ايده اي هرگز به عمل نرسيده و گسترش شهر به طرف شمال، اين فضاي خالي را هم از ساختمان سازي پر كرد و تهران را به شميرانات و شميران را تا جايي كه امكان داشت به رشته كوه هاي توچال آنچنان چسباند كه جايي براي تنفس شهر باقي نگذاشت.

ما مسايل را يا از روي رويدادهاي تاريخي يا در رابطه با سيستم ده دهي تقويمي، زمانبندي مي كنيم. در شهرسازي، زمانبندي مي تواند از روي آرايش متوالي مراحل رشد و تغييرات در يك شهر باشد. امروز كار ما، ديگر تشخيص علايم بيماري شهري نيست، بلكه تفكري عمومي تر در مقياسي است بسيار وسيع. به نظر مي رسد، هر عملي كه روي اين شهركه بدون برنامه گسترش يافته است انجام گيرد، گره زدن رشته گسيخته عناصر مختلف آن است با همان شيوه و تفكر قديم.

ساماندهي يك شهر از ديد فيزيكي، همان شيوه تفكر قديم است. ساماندهي خيابان ها و خياباني را به طراحي شهري كشاندن، خط آسمان را سامان دادن يا همتراز كردن .... !

جامعه چه مي شود، اين هياهو، اين نابساماني، اين آلودگي، اين شلوغي، هر چه شهر بزرگتر شود، از آسايش و ايمني كاسته مي شود. تمام اين فعاليت ها چون جامعه را به راهي هدايت نمي كند، بيهوده و پوچ در نظر جلوه مي كند .مسايلي كه عصر ما و شهر ما با آنها رو در روست، مسايلي است كه هيچ علم و دانشي نمي تواند به آنها پاسخ دهد. در اين شهر نه به زندگي مي شود فكر كرد و نه كسي مي تواند در فكرش زندگي كند ولي در عوض، در فكر خود زندگي كردن و به زندگي خود فكر كردن براي بهتر زندگي كردن، يعني داشتن احساس مسووليت براي زندگي بهتر در جا و مكاني بهتر ... .چون چگونه زيستن پرسشي است اخلاقي كه مي تواند بنياد هستي ما را دگرگون سازد . تفكر در باب خوشبختي، عشق، آزادي، عدالت، خوبي، بدي و ...!

ولي به هر حال زندگي، فضا و مكان مي خواهد، چه در طبيعت يا در شهر، اين فضا و مكان اگر مخدوش باشد، ناموزون و بي حساب باشد، آشفته و از هم گسيخته باشد، زندگي انسان در آن آشفتگي و ناموزوني ... نمي تواند زندگي باشد كه بر اساس فلسفه اي علمي يا اخلاقي پيه گذاري شده است. بنابراين بايد در جست و جوي فلسفه اي براي زمان خود باشيم و همچنين يافتن جا و فضايي جهت پياده كردن فلسفه جديد براي رسيدن به يك زندگي سالم، انديشيدن به زندگي به انسان توانايي مي دهد.

به حركت هاي مردم در شهر نگاه كنيد، همه در تكاپوي حيات، همه در تكاپوي معيشت، همه در تكاپوي حل مشكلات و گرفتاري هايشان هستند. اين در تمام شئون اجتماعي و حركت هاي شهري و روابط اجتماعي و خدمات شهري و مراكز آموزشي ديده مي شود.

يكي از مشكلات شهر تهران دوگانگي موجود در جامعه آن است كه در تمام محورهاي زندگي آن رسوخ كرده است. سنت و مدرنيته، اين دو گانگي در جوامع مختلف مثل جامعه صنعت، جامعه بازار، جامعه خدمات و اداري، جامعه كسب، جامعه دانشجو، جامعه روشنفكر، تحصيلكرده و متخصص، جامعه ارتشي و جامعه حكومتي، در همه جا به چشم مي خورد.

جامعه صنعتي، جامعه اي است كه در آن سازماندهي و شيوه توليد در كانون عمل و تفكر اجتماعي قرار دارد و مشخصه اصلي جوامع ما بعد صنعتي- منظور جوامعي است كه ديگر صنعتي شده اند- رشد صنايع فرهنگي است. جامعه مدرن، جامعه اي است كه به كمك فعاليت عقل، جهات بيش از پيش كامل و متنوع خرديت، فرهنگ و جامعه را مطرح مي كند.

در زمان حال ما در يك ناپايداري همه جريانات، زندگي مي كنيم. اين ناپايداري ها بر تفكر ما تاثير فراوان گذاشته است ولي تفكر كنوني انديشمندان در برابر اين فرآيند ناپايداري در موضوع دفاعي قرار گرفته است. در حالي كه ناپايداري هميشه به طرف نابودي پيش مي رود و اين ضعف عمومي انديشه، ما را ناتوان و درمانده كرده است و لازم است كه در آستانه تجديدنظر در تمام نظريه هاي گذشته قرار گيريم و در نهايت بتوانيم چيزي را جانشين اين وضع ناپايدار كنيم و شايد به اين خاطر است كه بيشتر فكر كنيم، همين وضع است كه آن را حالت دموكراتيك تلقي كرده ايم، ولي لازم است بدانيم كه اين وضع موجود در اين شهر ديگر چاره ساز نيست و به درد نمي خورد. حال چه بايد كرد؟ به نام دموكراسي، كارها را به دست مردم رها كنيم؟ مسافركشي و ساختمان سازي در اينجا داراي يك مفهوم است؛ ما. ديگر امكان دخالت دادن مسايل اجتماعي، فني، فن آوري، ضوابط و معيارها را در طرح هاي معماري و شهرسازي و ترافيك ... نداريم. بنابراين تمام آنچه را مي توان جست و جو كرد يك بينش جايگزين است كه وضع ناپايدار را در جهتي پايدار هدايت كند و فقط در اين صورت است كه انديشمندان و روشنفكران، فضايي براي عرضه مطالعات و تحقيقات و نظريه هاي خود پيدا خواهند كرد. ما بايد به اين بازار مكاره كه مانند ويروس در حرفه معماري و شهرسازي رسوخ پيدا كرده است نقطه پاياني بگذاريم. بنابراين لازم است ثابت كنيم كه آغازي ديگر وجود دارد، آنگاه خواهيم توانست حق انتخابي مثبت درباره پايان داشته باشيم. امروز آنچه بيشتر لازم است فكر ما را متوجه خود سازد، انديشيدن به جهان مدرن است. اين جهان مدرن ما را وادار به تفكر و تامل درباره مساله پيشرفت مي كند. توسعه پايدار يا تعريف هاي مشابه براي شهري مانند تهران، صحبتي است سورئاليستي، يعني هيچوقت به عمل نمي رسد . درست مثل منحني كشش آهن است؛ موقعي كه به مرحله گسيختگي، مي رسد، برگشت به جاي اوليه ندارد، مي رود تا گسيخته شود. حال وظيفه ماست كه قبل از گسيختگي، فكري براي اين شهر چند منظوره كنيم. همه مي دانيم كه هر شهري داراي محدوده اي است معين، براي جمعيتي معين، در اين محدوده معين، تقسيم بندي هاي مشخص داريم كه جمعيت آنها هم در رابطه با نوع عملكرد آن روي طرح جامع مشخص شده است. حال اگر تمام اين معيارها، قوانين، ضوابط، راه حل ها، دسترسي ها و آنچه كه از قبل طرح ريزي و محاسبه شده است بهم ريخته شود، از هم گسيخته شود و به همين ترتيب جامعه هم ناهمگن شود- از جامعه روستايي، جامعه صنعتي، دانشگاهي، سنتي، روشنفكري تا جامعه اداري، فرهنگي و جز آن، در يك جا و مكان دور هم جمع و در هم ادغام شوند- چه انتظاري براي ساماندهي و آرايش معنوي و فيزيكي آن مي توان داشت؟ جز اينكه بعضي از بخش هاي مشخص كه داراي هدفي معين هستند را از ساير بخش ها جدا كرد و در مكاني ديگر فضايي جديد و تازه و خالص را به آنها عرضه كرد تا به تقاضاهاي مختلف و متعدد، جواب هاي بهتري را بدهند.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...