رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

آن جهان شهریست پر بازار و کسب

تا نپنداری که کسب اینجاست حسب! ( مولوی)

جوامع در زمان و فضا پدید می آیند و تحول پیدا می کنند، این جوامع حاصل فعالیت خود را در فضا تبلور می دهند و مکان ها را می سازند، پس مطالعه جامعه بدون مطالعه مکان هایی که ساخته و تحول تاریخی مکان ها و جوامع معنای خاصی ندارد….

… اما جایگاه واقعی جامعه، شهر است (در برابر اجتماع که در روستا و هر کجا ممکن است به وجود داشته باشد) پس شکل شهر معرف تاریخ جامعه آن است و در عین حال بستری است که جامعه برای فعالیت خود ساخته است، هویت کنش گران جامعه بر اساس هویت قومی، اقتصادی، اجتماعی و تا حدودی در برابر دیگر هویت های مجاور تعریف می شوند، اما همین هویت ها هستند که مغز کنش آنها را تشکیل می دهد.

اگر با اندکی تسامح بپزیریم آنچه در ایران با عنوان شهر وجود دارد در حقیقت شهر است باید اذعان کنیم وزن عامل اقتصادی در معنا و هدف این مجموعه های عظیم انسانی بسیار پر رنگ بوده است، شاید این سوال پیش آید که مگر جامعه لزوما آگاهی جمعی دارد که کنش آن را بتوان بر اساس منطق تحلیل کرد؟ جواب اینست که همانطور که اشاره شد هویت کنش گران ( گروهها) در برابر یکدیگر به وجود می آید و بستر های مشابه گروهها هم باعث ایجاد منطق های مشابه در کنش های آنها می شود، مثلا اگر مسجد تاریخی شهر ورامین بسیار بزرگ است و به بدنه آن شهر سنگینی میکند نشان از اهمیت بیشتر عامل ایدئولوژی نسبت به اقتصاد در کنش گر ها دارد. فضای کنش گروهها هیچ وقت بی طرف نیست چه در اقتصاد فئودال و چه در شرایط آزاد اقتصادی فضای کنش ناخودآگاه بر اساس ویژگی های شکل دهنده به آن جانبدار برخی رفتارها و گروهها است. قطعا فضای کنش در شهرهای ایران امروز حالت خاصی از جانبداری را تجربه میکند.

چرا شکل تحولات کالبدی شهر تهران در دوران شهرداری کرباسچی با دوران شهرداری احمدی نژاد و قالیباف مشابه هم هستند؟اگر کرباسچی شهردار تهران نبود آیا طرح نواب یا طرح مشابه آن اجرا نمی شد و آیا تراکم فروشی ابتکار و نبوغ و بوده است؟ آیا اگر بارون هاسمن در کودکی میمرد پاریس دچار تحول نمی شد؟ نشانه های زیادی در شکل امروز شهر و جامعه هست که مبین فشار اقتصادی زیاد به تصمیم گیران است، منطق مدرن ساخت و تخریب در ساخت و ساز های بساز بفروش ها دیگر برای همه منطقی آشناست، طبق گزارش وزارت بازرگانی بیشترین میزان ارزش افزوده در سرمایه گذاری ساختمان در تهران به دست می آید، خانه های قدیمی که مکان تجمع خاطرات ما هستند با سرعتی سرسام آور تبدیل به ساختمانهایی نوساز می شوند، به نظر می آید دو عامل مهاجرت های درون شهری و برون شهری در سه دهه گذشته بسیار بالا بوده است، چند درصد شهر نشینان در خانه های سی سال پیش سکونت دارند؟؟ چا عاملی باعث این جابجایی شده است؟ به نظر بنده حتی طرح بزرگراهی نواب برای ارزش افزوده و کارایی بیشتر شهر مطرح شد و ساخت آپارتمان های اطراف آن صد در صد اهداف اقتصادی داشت، یا فروش تراکم به دلیل قطع بوجه شهرداری ها احتمالا راه حل منطقی برای حل مسئله اقتصادی بود، البته گاهی هم رفتارهایی که مبتنی بر دیگر جنبه های هویت کنش گران بود به وقوع پیوست مثلا قانون زمین شهری و یا ساخت فرهنگسراها در تهران اهداف ایدئولوژیک داشتند اما در مقایسه با مسجد ورامین آیا این فضاها بر شهر تهران سنگینی می کنند؟؟

حمل نقل، کاربری اراضی، تراکم ودیگر ابزارهای شهرسازی قطعا تحت تاثیر اقتصاد هستند اما اینکه تا این حد پیروی منطق اقتصاد باشند مشکلاتی پیش می آورد، اگر به اشعار،نقاشی ها و فیلم های سه دهه گذشته نگاه کنیم میبینیم تا حدود زیادی اتفاقات این آثار در مکانهای نا معلوم رخ می دهند، مهم نیست کدام خیابان و یا کدام بزرگراه نمایش داده می شود، مهم گفتگوی دو بازیگر در نامکان است! ( به نظر من گفتگو هم در آثار هنری بسیار کمکرنگ است؛ اگر روند مکان ستیزی ادامه یابد احتمالا تشابه هویت های کنش گران تا حدی کم می شود که گفتگو ناممکن تر می شود) اگر هم گاهی در فیلمها میدان آزادی و سی وسه پل را میبینیم صرفا تصاویری هستند که در گوشه اثر لم داده اند و حالت موزه ای دارند اینها مکان هایی نیستند که بستر رفتارها باشند بلکه پوستر هایی هستند که به گوشه دیوار چسبیده شده اند (شاید در این مورد داستانهای مجید(؟؟) یکی از پررنگ ترین استثنائات باشد، چون رنگ کوچه ها و بام ها و مادی های اصفهان در آن واقعا مطرح است). حتی همان خیابان های موجود با سرعت زیادی تغییر می کنند، کدام قسمت خیابان انقلاب( خطوط ویژه brt و پیاده روهای نوسازی شده و مغازه های جدید ونماهای نوسازی شده) هنوز هم واقعا مشابه خیابانی است که تظاهرات انقلاب درآن رخ داد؟ جامعه ای که خاطرات جمعی از فضاهای خود ایجاد نکند و مکان های شهر خود را پیوسته نادیده انگارد چند پاره می شود، برای ساخت دور برگردان ها و بزرگراهها چند مکان جمعی مانند شهربازی ناپدید شدند تا پرسه های ماشینی جای فعالیت های قبلی را در آن فضاها بگیرند؟ چند قانون برای بهبود وضع شهروندان وضع شد که با پول خریده شد؟ آیا این روند پایانی دارند یا منطق ارزش افزوده کالاها تا مرز بینظمی سیستم ادامه پیدا میکند؟ آیا هیچ عاملی برای نظم دهی به اهداف شهرها در دست داریم؟

این روند ضد مکان تا حدود زیادی مشابه روند ایالات متحده در دهه 50 و ابتدای 60 قرن گذشته است، روندی که خود مشکلات زیادی را برای اقتصاد و مردمان ایجاد کرد و در نهایت دیگر جنبه های هویتی گروهها و مردم را مطرح کرد. روند توجه دوباره به جنبه های دیگر هویتی مردم که مدرنیسم خیابانی نامیده شده چیزی که نشانه هایی از آن به صورت دست و پا شکسته درچند سال گذشته در ایران هم دیده شد، به گفته برمن کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی مهمترین گزارش از آن است ( کتابی که ترجمه آن سال گذشته چاپ شد) شرایط امروز ایران با مدرنیته دهه 60 شباهتهایی دارد، روند حضور زنان در عرصه های عمومی و شکل گیری ارزش هایی در رفتار های عمومی و توجه دوباره به خیابان در برابر بزرگراه ( و شاید نا امیدی از حل مسئله ترافیک !!) از جمله این مشابهت ها هستند، شاید اگر وظیفه اخلاقی برای علم در نظر داشته باشیم یاد آوری جنبه های غیر اقتصادی رفتارها و ارزش های شهری امروزه از مهمترین آنها باشد، ما نمی توانیم همواره شهر قدیم یزد را بپسندیم اما جنبه های مبانی ساخت آن را به کلی منکر باشیم، باید از فرصت امروزین که بحران اقتصادی امروز بخشی از آن است که شاید درد اشتیاق ساخت و ساز دیوانه وار اقتصاد مدرن را مدتی آرام کند، نهایت استفاده را کنیم. تا شاید شهر باز هم جایی شود برای زندگی.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...