رفتن به مطلب

منطق ساخت مکان در شهر ایرانی برای آینده ای بهتر


ارسال های توصیه شده

با فرض اینکه دوستان به نحو احسن کلیات (ویژگی، اهمیت، تعریف و... ) موضوع حس مکان را مطرح می کنند من به بررسی شرایط حس مکان در شهرهای ایرانی می پردازم.

برای اینکه متوجه شویم مشکلی که شهر ایرانی دارد دقیقا چیست (با استفاده از مفهوم حس مکان) این خودمان نبودیم که دست به کار شدیم، در واقع این مفهوم وارداتی ما را آگاه کرد. در واردات و استفاده این مفهوم باید مانند باقی علومی که به جامعه ربطی دارند شرایط بومی سازی را مراعات کنیم، و از طرف دیگر به جزیی نگری بسنده نکنیم، یکی مسائلی که ممکن است مارا درگیر جزیی نگری کند تفاوت گذاری شدید و انتراعی میان فضاهای شهری و فضاهای خصوصی و حتی ذهنی است، اینگونه به نظر می آید که موضوع حس مکان تا حدود زیادی ذهنی است و خیلی هم در بند شهریت و فضای شهری و.. نیست، از طرف دیگر قطعا شکل گیری و محتوای این حس به شرایط اجتماعی افراد هم ارتباط دارد، ما در عصر جهانی شدن زندگی میکنیم، در این دوران بخش عمده زندگی همه مردن در نامکان ها می گذرد البته نه صرفا به این دلیل که معماران و شهرسازان کوتاهی کرده اند بلکه منطق زندگی امروز ما هم این را می طلبد، در واقع تناسب میان مکان و نامکان با تغییر اقتصادی و ایدئولوژیک تغییر پیدا می کند، در اینجا اهمیت درک فضا با فرآیند ساخت آن در بستر تاریخی و اقتصادی آن اهمیت می یابد(لفور)، نگاه غیرجریی نگرانه در مورد مفهوم مکان ما را باز هم به اهمیت شرایط اجتماعی و اقتصادی تولید فضا راهنمایی میکند،در اینجا چند نمونه از تفاوت های میان نگرش بومی ما نسبت به تولید فضا با آنچه در ادبیات امروزین طراحی شهری مطرح است بیان می کنیم ( در واقع بسیاری مانند مونتگومری، کرمونا، تیبالدز و... کار مهم طراحی شهری را تولید مکان می دانند )

هندسه، نه فقط هندسه محصول ساخته شده بلکه آن هندسه ای که با آن فضاها وجهان درک می شد، در هندسه گذشته این سرزمین که اساسا با نجوم نسبتی داشت این موقعیت یابی بود که مسئله مهمی بود، (زیته هم از هندسه قطبی استفاده می کرد) اما هندسه دکارتی نحو دیگری از ادراک فضارا در پیش می کشد، جایی که محور ها مهم هستند، البته هندسه گذشته ما فقط در موقعیت یابی خلاصه نمی شد، رسائل اخوان الصفا (به مانند فیثاغورثیان) اعتباری ماهوی به اعداد و تناسبات می دادند و مانند افلاطون معنایی برای احجام در نظر می گرفتند، نگرشی که از دل آن ابعاد مکان های شهر های قدیم ایران تولید می شدند تفاوتی ماهوی با نگرش امروز دارد.

منطق ساخت و ساز( داده ستانده) (شرف المکان بالمکیین؟!) : در دوران حاکمین معصوم ساخت کالبدی مکان ها در مدینه و کوفه تقریبا مطرح نبود، بازار تقریبا هیچ بنایی نداشت و در مسجد نبی اکرم از معماری و تزئین خبری نبود اما از حس مکان چرا! ستون حنانه که صرفا یک ستون چوبی بود و تا قبل از ساخت منبر رسول اکرم به آن تکیه می­کرد در خاطره جمعی شاعران (مولانا حافظ و بسیاری دیگر) و تاریخ دانان و... باقی ماند، البته این ساده زیستی در دوران عباسیان تغییر پیدا کرد و با محوریت قدرت مکان ها ساخته شد، منطق ساخت مکان در هر دوره شرایط خود را دارد بناهایی که در دوران قاجار برای مشابهت دادن تهران و فرنگ ساخته شد بر اساس انگیزشی متفاوت از خانه های عباسیان و طباطبایی های کاشان ساخته شد. تغییر عمده منطق سخت و ساز مکان ها در دوران رضا شاه با خیابان کشی آغاز شد و در دوران پهلوی دوم به برنامه های نوسازی و انقلاب سفید به اوج رسید

گروههای درگیر: اگر بخواهیم در بازار تهران تغییر کالبدی ایجاد کنیم با چه ذی نفعان و ذی نفوذانی مواجه می شویم؟ چه ارگانهای دولتی و غیر دولتی می توانند بر طرح تاثیر بگذارند؟ اهداف گروههای درگیر کجا در توافق است و کجا در تضاد؟ چه کسی مسولیت مدیریت و تغییر فضاها را به عهده دارد؟ متخصص نماینده کیست و از منافع چه کسی دفاع می کند؟ در مورد فضاهایی که حساسیت گروهها بیشتر است این ملاحظات مهمتر می شود ( یادتان هست وقتی ایستگاه متروی پارک دانشجو کلنگ زده شد بازیگران و تئاتری ها چه جنجالی راه انداختند!) و در عین حال ادبیات شهرسازی وارداتی در این مورد جوابگو نیست ،‌ در این سرزمین شورا و دموکراسی مطرح نیست، اینجا مجاهدت امر عمومی است و نه مشارکت! باید ادبیات موجود را در مورد مسائلی اینچنینی در شرایط منطقی و قابل دفاع بومی سازی کنیم.

سرعت ساخت و استفاده : لابد منحنی رشد شهرنشینی در کشورهای پیشرفته و غیرپیشرفته را دیده اید! سرعت شهرنشینی در کشور های در حال توسعه به مراتب بیشتر از کشور های توسعه یافته است، از طرف دیگر شرایط بد اقتصادی کشور ما مسئله فرسودگی بافت را پیش می کشد، نوسازی این بافت ها خصلت مکان ستیزی را در خود دارد (برمن) از طرف دیگر چون ابزار این تغییرات ساخت ما نبوده است کاملا با شرایط ما سازگار نبوده با این شرایط چگونه می توان انتظار حفظ مکان هارا داشت؟!

معماری: معماری صرفات بخشی از شرایط ساخت مکان است ، اما آیا ما در 100 سال گذشته یک مکان عمومی موفق ساخته ایم؟ آیا بوجه هایی که حکومت ها در نظر گرفته اند کم بوده است آیا طراحان خوب طرح ندادند، آیا پیمانکاران ضعیف بوده اند؟

تنوع استفاده و اهداف فضاها: اهداف فضاهای عمومی و تنوع استفاده ما مثلا میدان نقش جهان با اهداف آنها(کاپیتول) تفاوتی اساسی دارد.

 

این تفاوت ها لزوم سازگار ساختن مفاهیم مربوط به حس مکان را یادآور می شوند، نباید فراموش کنیم که شباهت های زیادی هم وجود دارد، برای استفاده مناسب از این گونه مفاهیم می توان آنگونه که فلسفه تطبیقی عمل میکند پایگاه نظری تدوین کنیم، اگر بخواهیم خیلی احساسی برخورد کنیم و نگران خانه گمشده مان باشیم احتمالا جز یآس و نا امیدی چیزی عایدمان نمی شود!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...