شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۰ من!...شاید لحظه بعد بمیرم........................................ ............... شاید شما که الان دارید این متن و می خونید من دیگه نباشم...نه اینکه رفته باشم جایی و بعد دوباره برگردم..نه!... یعنی رفته باشم جایی و دیگه هیج وقت برنگردم...به معنی واقعی ، من شاید لحظه بعد بمیرم! چقدر تاحالا به این مساله فکر کردید؟! ترسناکه...؟ تلخه...؟ ناامید کننده است..؟ولی یه واقعیته! یه واقعیت خیلی مهم که شاید خیلی از ما ها بهش زیاد فکر نکنیم....شاید هم اصلا فکر نکنیم...که اگه بهش فکر می کردیم...دنیا رنگ دیگه ای پیدا می کرد ولی واقعا چه چیزی باعث می شه که ما به مساله ای که مثل سایه باهامون همیشه همراه فکرنکینم...؟ برامون بی ارزشه؟ اصلا قبولش نداریم؟ همین طور بی خیال می گذرونیم یه طور میشه؟ سرمون خیلی گرمه...به همه چیز و هیچ چیز! انگار که اومدیم و می خوایم برای همیشه اینجا بمونیم!...هر از چندگاهی هم کسی از دورو نزدیکمون میمیره و بعد ما هم ناراحت می ریم قبرستون و تا چند ساعتی جو گیرو...بعدشم روز از نو ..روزی از نو انگار نه انگار که شاید ما جای او شخص می تونست باشیم... دوباره..دروغ ، ریا ، فریب ، دعوا ، سر همه چیز...از پارک ماشین توی خیابون گرفته تا صندلی قدرت در هر جایی... ما کی به خودمون میایم...کی واقعا به این باور می رسیم که مرگ در همین چند قدمی ماست...و ما با راه میره واقعا ما اینطوری فکر می کنیم؟ اینطوری رفتار می کنیم؟ کدوم یک از ما آماده ایم برای رفتن ، کوله بارمون و بستیم و حساب کتابهامون هم انجام دادیم که هروقت فرشته مرگ اومد دستمونو بذاریم توی دستش و بگیم: یا علی از تو مدد! و در عین حال به فردایی شیرین هم امیدوار باشیم؟! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام کدوم یک از ما از بودن در کنار عزیزامون نهایت استفاده رو می کنیم....شاید لحظه بعد اون نباشه! شاید لحظه بعد من نباشم! کدوم یک از ما به راحتی از دعوایی که با کسی کردیم می گذریم و اونو می بخشیم و می گیم : ای بابا..دنیا دو روزه..............یا شاید هم سعی کنیم با کسی دعوا نکنیم و دل کسی و نشکونیم....؟! تا حالا شده قدر پدر مادرتو خیلی بدونی؟....فکر کنی ممکنه لحظه دیگه نباشن...پس حواسم به حرفامو کارامو طرز نگاهم بهشون باشه!!؟ تلخه نه...دیوونه کنند ه است...ولی واقعیت داره... یا اصلا شاید من نباشم تا از بودن در کنارشون لذت ببرم و بتونیم بهشون خدمت کنم...پس قدر لحظه به لحظه بودن در کنارشون و بدونم؟ تا حالا عزیزی ...عشقی! دوستی داشتین که بودن در کنارش بهتون آرامش بده؟ چقدر قدرشو دونستین و سعی کردین باهاش راه بیاین ، شاید دیگه لحظه بعد نباشه...یا شاید نباشم! اگه کسی بهتون بد کرده...بخشیدنش..؟مثل ما که به خدا بد می کنیم و انتظار داریم ببخشتمون! تا حالا شده برید شمال....؟حتما آره...چقدر وسیله با خودمون برمی داریم تا نهایت خوش گذرونی و داشته باشیم...هرچی که احتیاج باشه ونباشه...اخه قراره خیلی اونجا بمونیم...1هفته..2هفته..1ماه...... ............ تا حالا شده حواسمون جمع باشه که برای رفتن همیشگیمون وسیله ای جمع کنیم و کوله باری ببندیم؟!!اونجا یکی دو ماه نیست....تا ابده تاحالا شده برای دیدن یه بزرگی ، یه عزیزترینی ، یه رئیسی خودتون و آماده کنید...؟ کسی که ممکنه هیچی هم از خصوصییات زندگی شما ندونه ! ولی شما یه متن سخنرانی آماده ی کنید ، همش استرس دارید که ای کاش منو بپذیره و به من روترش نکنه...خدارو شکر که از من هیچی نمی دونه....... گفتم خدا...! تا حالا شده بای دیدن خدا خودتون آماده کنید؟!! خدا که از هم بزرگتره...از همه بالاتره..واز همه چیز ما هم خبرداره...از همه چیز! تا حالا شده خودتون و برای مرگ آماده کنید؟!! که مرگ دیدن خداست!! یاحق:rose: 17 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۰ تاپیک اپ منم شاید لحظه ای بعد بمیرم الان باید عزا بگیرم ؟ 3 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۰ مرگ واقعیت ترسناکی هست ولی نباید زندگی رو با فکر کردن به اون کوفت بکنیم! هروقت دلش خواست میاد بعد از اون هم معلوم نیست چی میشه پس بهتره تا وقتی نمردیم یا نمیدونمیم قراره به زودی بمیریم عشق و حال بکنیم :hapydancsmil: البته عشق و حالی که میگم شامل غصه خوردن به خاطر عدم عشق حال هم میشه ولی به هر حال فکر کردن به مرگ وحشتناکه گور بابای مرگ شقایق قبلنا مثل الان ویویان بودیا، همش تاپیکای مرگی میزدی 4 لینک به دیدگاه
XMEHRDADX 7514 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ باید قدر لحظه های زندگیمونو بدونیم ، بقول حکیم عمر خیام تا کی غم آن خورم که دارم یا نه/ این عمر بخوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست / این دم که فرو برم برآرم یا نه 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ گاهی مرگ شیرینه الان دوستش دارم! لینک به دیدگاه
DavOOd_TiTaN 10472 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ اینقدر حرف مرگ رو نزنید :vahidrk: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده