Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ آیا حاضرید برای رسیدن به آن چه میخواهید، دست به کارهایی بزنید که فکر می کنید دور از شان شماست؟ تا حالا شده از این کارها کرده باشید؟ کاری مثل عملگی، کفاشی، دست فروشی، شاگرد مغازه بودن و ... نظر بنده: من اگه دختر بودم از بین خواستگارام پسری رو انتخاب میکردم که بیشتر از این نوع کارها کرده باشد و به یک جایی رسیده باشد. (این هم برای جذاب شدن تاپیک !!!) 26 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ اگر دور شدن از شان منظور انجام دادن کارهای سخت و سخیف است،نه به هیچ وجه کار عار نیست. اما یکسری از کارها،که مستلزم نوکری و زیر پا گذاشتن شخصیتت است که گویی بنده یک ارباب هستی،از نظر من اینجور کارها عار است. البته الان زمان آن گذشته که کسی با کارهای سخت بتونه مثل قدیم ها به موفقیت برسه. امروز قدرت مغز تاثیرش خیلی بیشتر از قدرت بدنی است. 18 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ نه نشده... اما یه دوست یونانی داشتم خیلی حرف جالبی میزد همیشه اونا برخلاف ما ایرانی ها فکر می کنن زندگیشون بیشتر بر تجربه تکیه دارن... خودش تو 3 تا رشته 2 ترم درس خونده بود و کم درامد ترین کارها رو امتحان کرده بود... به نظر من به کار اصلا مهم نیست که چیه مهم اینه که توش خلاقیت داشته باشی... 14 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ نه نشده...اما یه دوست یونانی داشتم خیلی حرف جالبی میزد همیشه اونا برخلاف ما ایرانی ها فکر می کنن زندگیشون بیشتر بر تجربه تکیه دارن... خودش تو 3 تا رشته 2 ترم درس خونده بود و کم درامد ترین کارها رو امتحان کرده بود... به نظر من به کار اصلا مهم نیست که چیه مهم اینه که توش خلاقیت داشته باشی... دقیقا سوژه ی این تاپیک از یکی از دوستان خارجیم به ذهنم رسید.چه جالب که گفتی. دانشجوی شهرسازیه و میگفت من توی یه تونل و توی یه لوله با قطر 2 متر 5 شنبه ها و جمعه ها میرم کار میکنم. کارش این بود بره گرد و غباری که توی لوله رو گرفته پاک کنه. 11 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ کار عار نیست جدا از اینکه یه شعاره اما کار داریم تا کار! اکثرن میگن نه عار نیست اما باید تو موقعیتش قرار بگیرن 11 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ آیا حاضرید برای رسیدن به آن چه میخواهید، دست به کارهایی بزنید که فکر می کنید دور از شان شماست؟تا حالا شده از این کارها کرده باشید؟ کاری مثل عملگی، کفاشی، دست فروشی، شاگرد مغازه بودن و ... نظر بنده: من اگه دختر بودم از بین خواستگارام پسری رو انتخاب میکردم که بیشتر از این نوع کارها کرده باشد و به یک جایی رسیده باشد. (این هم برای جذاب شدن تاپیک !!!) هیچ کدوم از کارهای که ذکر کردین رو انجام ندادم و انجام نخواهم داد 4 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ دقیقا سوژه ی این تاپیک از یکی از دوستان خارجیم به ذهنم رسید.چه جالب که گفتی. دانشجوی شهرسازیه و میگفت من توی یه تونل و توی یه لوله با قطر 2 متر 5 شنبه ها و جمعه ها میرم کار میکنم. کارش این بود بره گرد و غباری که توی لوله رو گرفته پاک کنه. می دونی یه فرهنگ خیلی خوب دارن اونم اینه که از دوران مدرسه شون یاد میگیرن برن سر کار...روزنامه میفروشن...مغازه داری میکنن...حتی من یکی رو میشناسم که تابستونا میرفت تو مرکز کودکان معلول ذهنی فقط برای کمک و نظافت... خوبیش اینه که یاد میگیرن به ادمای اطرافشون درست نگاه کنن نه این که تا دیدن طرف داره یه کار ساده انجام میده شانشو زیر سئوال ببرن... 13 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ آیا حاضرید برای رسیدن به آن چه میخواهید، دست به کارهایی بزنید که فکر می کنید دور از شان شماست؟تا حالا شده از این کارها کرده باشید؟ کاری مثل عملگی، کفاشی، دست فروشی، شاگرد مغازه بودن و ... همه کارهایی که گفتی منهای کفاشی بعلاوه خیاطی و بازاریابی و .. مشغول بودم به نظرم شخصیت انسانی منو زیر سوال نبرده که عار باشه برام مال مردم رو خوردن از قبیل گرانفروشی و کم فروشی و احتکار و... عاره و شغال صفت بودن طرف رو میرسونه پولی که آدم به خاطر به دست آوردنش عذاب وجدان نداشته باشه عار نیست 18 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ همه کارهایی که گفتی منهای کفاشی بعلاوه خیاطی و بازاریابی و .. مشغول بودمبه نظرم شخصیت انسانی منو زیر سوال نبرده که عار باشه برام مال مردم رو خوردن از قبیل گرانفروشی و کم فروشی و احتکار و... عاره و شغال صفت بودن طرف رو میرسونه پولی که آدم به خاطر به دست آوردنش عذاب وجدان نداشته باشه عار نیست چه خوب گفتی این عذاب وجدانو 7 لینک به دیدگاه
maryam_bah 1612 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ آیا حاضرید برای رسیدن به آن چه میخواهید، دست به کارهایی بزنید که فکر می کنید دور از شان شماست؟ تا حالا شده از این کارها کرده باشید؟ کاری مثل عملگی، کفاشی، دست فروشی، شاگرد مغازه بودن و ... نظر بنده: من اگه دختر بودم از بین خواستگارام پسری رو انتخاب میکردم که بیشتر از این نوع کارها کرده باشد و به یک جایی رسیده باشد. (این هم برای جذاب شدن تاپیک !!!) :JC_thinking:من خودم واسم مهمه تفکرات طرف مقابلم راجع به کار و کار کردن چیه؟ ولی به نظره من هنوزم مثل قدیما خیلیا خوب میتونن از صفر شروع کنن و به اوج برسن. میدونم سخته ومن منکر این قضیه نیستم ولی ممکنه البته در کنار کارایی که قدرت بدنی در اونها حاکمه به نظرم بالا بردن دانش هم میتونه مفید فایده واقع بشه بابایی مرسی بابت تایپیک خشجلت:girl_angel: 9 لینک به دیدگاه
maryam_bah 1612 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ پولی که آدم به خاطر به دست آوردنش عذاب وجدان نداشته باشه عار نیست ولی خب خیلیا دیگه به قول قدیمیا بی رگ شدن و دیگه عذاب وجداناشون تهطیله تهطیله 6 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ می دونی یه فرهنگ خیلی خوب دارن اونم اینه که از دوران مدرسه شون یاد میگیرن برن سر کار...روزنامه میفروشن...مغازه داری میکنن...حتی من یکی رو میشناسم که تابستونا میرفت تو مرکز کودکان معلول ذهنی فقط برای کمک و نظافت...خوبیش اینه که یاد میگیرن به ادمای اطرافشون درست نگاه کنن نه این که تا دیدن طرف داره یه کار ساده انجام میده شانشو زیر سئوال ببرن... دقیقا. من واقعا بهشون حسودیم میشه. اکثرا یاد میگیرن که کاره که انسان رو خودساخته میکنه. نه درس نه تربیت هیچ کدوم نمیتونه اندازه ی "کار کردن" بهشون درس زندگی بده. معمولا انسانهایی سرد و گرم چشیده ی روزگار کسایی هستن که از بچگی کار کردن. من دوستی داشتم که میرفتیم تابستونا آگهی پخش میکردیم. من میخواستم یه دوچرخه بخرم و فکر میکردم اون هم انگیزه ی منو داره. خیلی ساده میپوشید و کلا آدمی بود که ساده می گشت. همکلاسیم بود. (مدرسه ی ما یه مدرسه غیرانتفاعی خوب بود که هزینش خیلی بالا بود و پدر مادر من با پول کارمندی و قسطی منو میفرستادن اونجا. به خاطر همین اکثر همکلاسیام بچه پولدار بودن) بعد از دو سال یه بار قرار شد با هم بریم دم خونشون. باورت نمیشه چه خونه ای داشتن! :wow: من که کف کرده بودم! بعدش ازش پرسیدم چرا با من میومد بریم آگهی پخش کنیم. یا چرا اینقدر ساده میپوشی و مثل بقیه بچه پولدارای مدرسه با تجهیزات خوف و خفن نمیای!؟ گفت پدرم بهم یاد داده ساده باشم و ساده زندگی کنم. گفته که من تا بهم ثابت نشه تو پسر کاردانی خواهی بود ازت حمایت های مالی نمی کنم. حالا من باباشو دیده بودما اینقده آدم باحالی بود. گرچه بعدا پدر من هم برام یه دوچرخه خرید و گفت پولی که باهاش کار کردم رو خرج چیزای دیگه کنم. :w12: بعدا فهمیدم پدرش رئیس یکی از سازمان های بزرگ کشتیرانیه الان هم فکر کنم خودش هلنده. هرجا هست مطمئنم آدم موفقیه. 13 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ همه کارهایی که گفتی منهای کفاشی بعلاوه خیاطی و بازاریابی و .. مشغول بودمبه نظرم شخصیت انسانی منو زیر سوال نبرده که عار باشه برام مال مردم رو خوردن از قبیل گرانفروشی و کم فروشی و احتکار و... عاره و شغال صفت بودن طرف رو میرسونه پولی که آدم به خاطر به دست آوردنش عذاب وجدان نداشته باشه عار نیست ای جان. میدونستم توام بچه خودساخته ای هستی. 6 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ دقیقا. من واقعا بهشون حسودیم میشه. اکثرا یاد میگیرن که کاره که انسان رو خودساخته میکنه. نه درس نه تربیت هیچ کدوم نمیتونه اندازه ی "کار کردن" بهشون درس زندگی بده. معمولا انسانهایی سرد و گرم چشیده ی روزگار کسایی هستن که از بچگی کار کردن. من دوستی داشتم که تابستونا میرفتیم تابستونا آگهی پخش میکردیم. من میخواستم یه دوچرخه بخرم و فکر میکردم اون هم انگیزه ی منو داره. خیلی ساده میپوشید و کلا آدمی بود که ساده می گشت. همکلاسیم بود. (مدرسه ی ما یه مدرسه غیرانتفاعی خوب بود که هزینش خیلی بالا بود و پدر مادر من با پول کارمندی و قسطی منو میفرستادن اونجا. به خاطر همین اکثر همکلاسیام بچه پولدار بودن) بعد از دو سال یه بار قرار شد با هم بریم دم خونشون. باورت نمیشه چه خونه ای داشتن! :wow: من که کف کرده بودم! بعدش ازش پرسیدم چرا با من میومد بریم آگهی پخش کنیم. یا چرا اینقدر ساده میپوشی و مثل بقیه بچه پولدارای مدرسه با تجهیزات خوف و خفن نمیای!؟ گفت پدرم بهم یاد داده ساده باشم و ساده زندگی کنم. گفته که من تا بهم ثابت نشه تو پسر کاردانی خواهی بود ازت حمایت های مالی نمی کنم. حالا من باباشو دیده بودما اینقده آدم باحالی بود. گرچه بعدا پدر من هم برام یه دوچرخه خرید و گفت پولی که باهاش کار کردم رو خرج چیزای دیگه کنم. :w12: بعدا فهمیدم پدرش رئیس یکی از سازمان های بزرگ کشتیرانیه الان هم فکر کنم خودش هلنده. هرجا هست مطمئنم آدم موفقیه. دقیقا همینه پدر و مادر خوب اون کسیه که لیاقت بچه شو محک بزنه... نه مثل الان که بچه ها عادت کردن فقط پاشونو بکوبن زمین و هرچیزی رو حتی به زور گریه و قهرم شده به دست بیارن... عادت کردیم همه چی رو بندازیم گردن حکومت اما حقیقتش اینه که ادما عوض شدن... پدر یکی از دوستای من یه کارخانه دار خیلی گنده بود تو ایران...واقعا از صفر شروع کرده بود و اومده بود تهران از یه مغازه ی کوچیک رسیده بود به جایی که اگه بگم باور نمیکنی... اوایل دهه 80 ورشکست شد و رفت یه گارکاه زد و چند سال بعدشم مرد... اما میخوام الان بچه هاشو ببینی...آدمایی که تو ناز و نعمت بودن زیر بنز و بنوه سوار نشده بودن دارن به چه خوشگلی زندگی میکنن با کمترین امکانات... کارای خیلی ساده میکنن و واقعا ازش راضی ان...چون جوری تربیت شده بودن که دل نبندن به ثروتی که واقعا معلوم نیست فردا هست یا نه...من الان واقعا احساس می کنم تجربه هایی که اینا دارن تو زندگیشون به دست میارن خیلی ازون پول باارزش تره... 8 لینک به دیدگاه
maryam_bah 1612 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ دقیقا. من واقعا بهشون حسودیم میشه. اکثرا یاد میگیرن که کاره که انسان رو خودساخته میکنه. نه درس نه تربیت هیچ کدوم نمیتونه اندازه ی "کار کردن" بهشون درس زندگی بده. معمولا انسانهایی سرد و گرم چشیده ی روزگار کسایی هستن که از بچگی کار کردن. من دوستی داشتم که میرفتیم تابستونا آگهی پخش میکردیم. من میخواستم یه دوچرخه بخرم و فکر میکردم اون هم انگیزه ی منو داره. خیلی ساده میپوشید و کلا آدمی بود که ساده می گشت. همکلاسیم بود. (مدرسه ی ما یه مدرسه غیرانتفاعی خوب بود که هزینش خیلی بالا بود و پدر مادر من با پول کارمندی و قسطی منو میفرستادن اونجا. به خاطر همین اکثر همکلاسیام بچه پولدار بودن) بعد از دو سال یه بار قرار شد با هم بریم دم خونشون. باورت نمیشه چه خونه ای داشتن! :wow: من که کف کرده بودم! بعدش ازش پرسیدم چرا با من میومد بریم آگهی پخش کنیم. یا چرا اینقدر ساده میپوشی و مثل بقیه بچه پولدارای مدرسه با تجهیزات خوف و خفن نمیای!؟ گفت پدرم بهم یاد داده ساده باشم و ساده زندگی کنم. گفته که من تا بهم ثابت نشه تو پسر کاردانی خواهی بود ازت حمایت های مالی نمی کنم. حالا من باباشو دیده بودما اینقده آدم باحالی بود. گرچه بعدا پدر من هم برام یه دوچرخه خرید و گفت پولی که باهاش کار کردم رو خرج چیزای دیگه کنم. :w12: بعدا فهمیدم پدرش رئیس یکی از سازمان های بزرگ کشتیرانیه الان هم فکر کنم خودش هلنده. هرجا هست مطمئنم آدم موفقیه. موفقیتشو مدیون پدرشه نقش بزرگترای خونه خیلی میتونه تو درک همچین مسائلی به کوچکترا کمک کنه 7 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ بي مسوليتي ، بي قيدي ، تعهد نداشتن...عاره جوون هايي هستن كوچكتر يا هم سن سال ما كه براي رفع نياز خانواده شون حاضر اند هر كاريي بكنن حتي پادويي ..البته كار خلاف نه ..اينها به معني واقعي فداكاري ميكنند متاسفانه ديد اغلب ما در مورد كار فانتزي و احساسيه 8 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ اون کار بستگی داره چه کاری باشه ! من حاضر نیستم کاری رو انجام بدم که شخصیت و انسانیتم رو زیر پا بذاره ! من خودم الان 8 ساله که توی مغازه ی خیاطی کار میکنم که میشه گفت تقریبا 3 سالش رو شاگردی کردم ! 10 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ منم دست فروشی کردم. چیزی که ازش میترسیدم و برام عار بود این بود که فامیلی آشنایی کسی یه موقع نبینه منو. وگرنه از مردم هیچ ترسی نداشتم. 8 لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ اگه پدر مادرا بچه هاشونو لوس نکنن و بزارن برن کار کنن واقعا تو آیندشون موفق میشن 8 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 شهریور، ۱۳۹۰ اگه پدر مادرا بچه هاشونو لوس نکنن و بزارن برن کار کنن واقعا تو آیندشون موفق میشن یعنی اگه این کار رو نکنن موفق نمیشن؟ :w12: 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده