رفتن به مطلب

تورم یک سیاست خودخواسته است


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

تورم یک سیاست خودخواسته است

 

 

آقای لرد کینز در کتاب سال 1936 «تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول» متاسفانه اقدامات اضطراری که در سال‌های مابین 1929 و 1933 انجام شد را جنبه رسمی بخشیده و آنها را شاکله نظام سیاستی معرفی می‌کند. او این کار را با این جمله بيان کرده است: «بیکاری بد است. اگر می‌خواهید بیکاری ناپدید شود باید پولتان را متورم کنید.»

 

IMAGE634343256864711549.jpg

 

او به خوبی دریافته بود که دستمزدها می‌توانند بسیار بالا باشند؛ یعنی طوری که برای کارفرما افزایش نیروی کار سودآورد نباشد و همین به معنای بالا بودن دستمزدها برای تمام نیروی کار نیز هست، زیرا وقتی اتحادیه‌ها نرخ دستمزد را بالاتر از سطح بازار تعیین کنند تنها عده قلیلی از افرادی که به دنبال دستمزد بالا هستند، شغلی نصیبشان خواهد شد.

کینز در واقع می‌گفت: «بی شک تداوم بیکاری برای سال‌های پیاپی شرایط بسیار ناخوشایندی است.» اما او به جای آنکه بگوید چاره این مشکل این است که دستمزدها با توجه با خواسته‌های بازار تعدیل شوند، می‌گفت: «اگر ارزش پول را پایین بیاورید و کارگرها آنقدر باهوش نباشند که معنی این پدیده را دریابند، در برابر کاهش دستمزدهای واقعی‌شان مقاومت نکرده و مادامی که نرخ‌های اسمی دستمزد سطح سابق خود را حفظ کنند نیروی کارشان را عرضه خواهند کرد.» به عبارت دیگر، آقای لرد کینز می‌گفت اگر به کارگری امروز همان میزان لیره استرلینگ بدهم که پیش از تورم می‌داده‌ایم، او متوجه تغییر ارزش دستمزدش نشده و درنمی‌یابد که دریافتی او در واقع پایین‌تر آمده است.

به زبان ساده، کینز پیشنهاد می‌کرد که کارگران را فریب بدهیم. او به جای اینکه صریحا اشاره کند اگر دستمزدها بالاتر از سطح تعادلی بازار تعیین شوند بخشی از نیروی کار برای مدتی طولانی بیکار خواهند ماند، می‌گفت: «اشتغال کامل تنها با داشتن تورم قابل حصول است. پس کارگران را فریب بدهیم.» اما جالب‌ترین واقعیت این است که وقتی کتاب تئوری عمومی او منتشر شد، دیگر امکان تقلب و فریبکاری از میان رفت، زیرا مردم دیگر متوجه اثر شاخص‌ها بر دستمزدهایشان شده بودند. با این حال، هدف ایجاد اشتغال کامل، همچنان به حیات خود ادامه می‌داد.

* اما معنی «اشتغال کامل» چیست؟ اشتغال کامل مربوط به بازار بدون محدودیت است، بازاری که توسط اتحادیه‌ها و دولت دستکاری نمی‌شود. در چنین بازاری، نرخ دستمزد همه انواع کار به نقطه‌ای متمایل می‌شود که در آن هرکس که بخواهد کار کند می‌تواند شغل و کارفرمایی که مایل به استخدام او باشد بیابد. اگر تقاضای نیروی کار افزایش پیدا کند، نرخ دستمزد بالاتر می‌رود و اگر به کارگران کمتری نیاز باشد، نرخ دستمزد طبعا پایین خواهد آمد.

تنها راه ممکن برای رسیدن به چنین سطحی از اشتغال داشتن بازار کار آزاد است. این برای همه نوع کار و برای همه نوع کالا صادق است.

تاجری که می‌خواهد کالایی را به قیمت هر واحد پنج دلار بفروشد چه کار می‌کند؟ وقتی نتواند کالایش را به این قیمت بفروشد اصطلاح تخصصی‌اش در کسب‌و‌کار این است که می‌گوید: «موجودی تکان نمی‌خورد.» اما موجودی باید تکان بخورد. بدون فروش آنها او نمی‌تواند مواد جدید، ابزارآلات جدید بخرد؛ مد کالاها نیز پیوسته در حال تغییر است؛ بنابراین اگر مجبور شود کالایش را به قیمت پایین‌تری می‌فروشد. مثلا اگر نتواند کالا را پنج دلار بفروشد، در نهایت آن را چهار دلار می‌فروشد. اگر نتواند چهار دلار بفروشد، به سه دلار هم رضایت می‌دهد. تا زمانی که او در این کسب‌و‌کار باقی مانده باشد چاره‌ای جز این ندارد. شاید زیان کند، اما زیان او به سبب آن است که برآوردهایش درباره بازار اشتباه بوده‌اند.

همین پدیده درباره هزاران هزار جوانی که هر روزه از بخش کشاورزی به مناطق شهری می‌آیند تا پول بیشتری به دست آورند نیز مصداق دارد. در هر ملت صنعتی چنین روندی اتفاق خواهد افتاد. در آمریکا، جوان‌ها از کشاورزی به شهر می‌آیند، تا مثلا، هفته‌ای صد دلار درآمد داشته باشند. شاید غیرممکن باشد؛ بنابراین اگر نشود کاری با صد دلار در هفته دستمزد پیدا کرد، آن جوان باید به هفته‌ای نود دلار رضایت بدهد یا هشتاد دلار یا حتی کمتر از آن، اما اگر او – مثل اتحادیه‌ای‌ها – بگوید: «یا صد دلار در هفته یا هیچ چیز.» احتمالا همان هیچ چیز نصیب‌اش خواهد شد و بیکار خواهد ماند. (خیلی‌ها از بیکار ماندن بدشان هم نمی‌آید، چون دولت مزایای بیکاری می‌پردازد. مالیات‌های خاصی بر کارفرمایان برای این کار وضع می‌شود که گاهی حتی اندازه‌شان به سطح دستمزد کامل فرد نیز می‌رسد.)

در ایالات‌متحده تورم پذیرفته شده است، چون گروه خاصی از مردم باور کرده‌اند که اشتغال کامل، تنها با تورم قابل حصول است، اما مردم درباره این موضوع باهم بحث می‌کنند: باید پول قدرتمندی داشته باشیم همراه با مقداری بیکاری یا اینکه تورم و اشتغال؟ در واقع این تحلیل خیلی نادرست است.

برای رویارویی با این مشکل باید بپرسیم: چطور می‌توان شرایط زندگی کارگران و همه گروه‌های اجتماعی دیگر را بهبود بخشید؟ پاسخ درست این است که: با حفظ آزادی بازار کار و از آن طریق دستیابی به اشتغال کامل. مساله اصلی این است که بازار باید نرخ دستمزد را تعیین کند یا اینکه اتحادیه‌ها و کمیسیون‌ها این وظیفه را بر عهده دارند؟ مساله این نیست که بین تورم یا بیکاری یکی را انتخاب کنیم.

همین تحلیل اشتباه را در انگلستان، در کشورهای پیشرفته صنعتی و در خود ایالات‌متحده می‌توان سراغ گرفت. بعضی‌ها می‌گویند: «نگاه کنید، حتی آمریکا هم تورم دارد. پس ما چرا نباید این کار را بکنیم؟»

به این قبیل افراد باید پاسخ داد که اول از همه: «یکی از امتیازات ثروتمندان این است که می‌توانند مدت بیشتری بهای حماقت‌هایشان را بپردازند.» وضعیت ایالات‌متحده بی‌شباهت به این مثل نیست. سیاست مالی آمریکا بد است و بدتر هم می‌شود. شاید آمریکا از خیلی کشورهای فقیر بتواند بیشتر حماقت‌هایش را ادامه بدهد.

مهم‌ترین چیزی که باید به خاطر سپرد این است که تورم خارج از کنترل ما نیست: تورم پدیده‌ای آخر الزمانی یا بیماری مسری‌ای که مثل طاعون همه جا را در بر می‌گیرد نیست. تورم یک سیاست است، سیاستی که برخی افراد عامدانه اتخاذش کرده‌اند، چون فکر می‌کنند خسارات آن کمتر از بیکاری است، اما حقیقت این است که در بلندمدت تورم بیکاری را درمان نمی‌کند.

تورم یک سیاست است. سیاستی که می‌توان تغییرش داد؛ بنابراین هیچ دلیلی برای تسلیم شدن در برابر تورم وجود ندارد. اگر فکر می‌کنیم تورم بد است، خیلی ساده باید روند تورم‌زایی را متوقف کنیم. باید بودجه دولت را متوازن کرد. روشن است که آرای عمومی باید پشت این مساله باشد، روشنفکران باید مردم را در این زمینه روشن کنند. با حمایت آرای عمومی، بی‌شک نمایندگان منتخب مردم خواهند توانست به سادگی سیاست‌های تورمی شان را کنار بگذارند.

باید به خاطر بسپاریم که هرچند در بلندمدت احتمالا همه مان مرده‌ایم، اما باید امور زمینی مان را طوری سامان بدهیم که در کوتاه‌مدتی که در حال زیستن‌اش هستیم، اوقات خوبی داشته باشیم. یکی از ضروریات رسیدن به این هدف کنار گذاشتن سیاست‌های تورمی است.

 

 

منبع: دنیای اقتصاد

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...