*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۰ استراتژي ترس از خريد گفته مي شود كه براي معامله موفق، شخص بايد اين امر را در نظر بگيرد كه در بازار تعداد زيادي از افراد مشغول فعاليت هستند و اميدها، ترس ها و افكار – منطقي و غيرمنطقي – خود را دارند. ما به عنوان معامله گر در واقع با افراد معامله مي كنيم نه شاخص ها و ارزها. اين افراد و افكار و انتظارات آن ها هستند كه يك نرخ را به سطح ساپورت يا رزيستنس مي رسانند. اين بررسي هاي فاندامنتال نيست كه نرخ ها را در كوتاه مدت تغيير مي دهد، بلكه انتظارات اشخاص فعال در بازار است. يك نرخ ممكن است بدون اينكه تغييري در شاخص هاي فاندامنتال به وجود بيايد در يك روز تا 3 درصد تغيير كند. پول، و فكر از دست دادن و به دست آوردن آن، مي تواند باعث شود كه يك شخص منطقي رفتاري كاملاً غير منطقي از خود نشان دهد. شما به عنوان معامله گر بايد با يك روش برنامه ريزي شده از بي منطقي هاي معامله گران ديگر براي كسب سود استفاده كنيد. ما در اين مقاله به شما مي گوييم كه چگونه با استفاده از Bollinger bands ها به اين هدف دست پيدا كنيد. درك رفتارهاي غير منطقي ترس يكي از احساساتي است كه معامله گران حرفه اي مي توانند از آن به سود خود بهره ببرند. در زماني كه يك نرخ روند احيايي طبيعي خود را طي مي كند، كساني كه خريدار آن دارايي بوده اند، دچار تنش و اضطراب مي شوند. هر چه روند نزولي بيشتر ادامه يابد، معامله گران بيشتر به دليل از دست دادن سود بالقوه شان مي ترسند و يا بدتر از آن، معامله گر در اين افكار غرق مي شود. اين ترس ممكن است به ضعف تبديل شود و باعث شود افكاري غيرمنطقي به ذهن معامله گر خطور كند. حتي اگر دارايي روندي قوي و سالم داشته باشد، اين حقيقت كه معامله گر سودي را كه به سختي به دست آورده بود، از دست مي دهد باعث مي شود كه معامله گر دوباره درباره پوزيشني كه ايجاد كرده است فكر كند. معامله گر ممكن است بارها حجم پوزيشن خود را كاهش دهد يا كل آن را بفروشد. گاهي ادامه روند نزولي نرخ باعث مي شود كه اين ترس در ميان ديگر معامله گران هم پخش شود و در نهايت موجب شود كه گروهي از معامله گران با هم دست به يك كار غير منطقي بزنند. از آنجايي كه بي منطق بودن يك عمل ذهني است، معامله گر بايد درك كند كه در چه زماني يك گروه از فعالان بازار كاري كرده اند كه كاهش بيش از حد نرخ يك دارايي را به دنبال داشته است. چرا Bollinger bands؟ زيرا ما به دنبال پيدا كردن مواردي هستيم كه يك رفتار غيرمنطقي موجب تغيير بيش از حد يك نرخ شده است و براي اندازه گيري ارزش واقعي دارايي نياز به مقياس سنجش داريم. يك Bollinger band از يك خط مياني (ميانگين متحرك) تشكيل شده است كه در ميان نواري از خط بالايي و پاييني روند قرار گرفته است. اين خطوط معيارهاي استاندارد اندازه گيري نرخ دارايي هستند. اين حدود بر اساس نوسانات نرخ باز يا بسته مي شوند. حد مياني اين خطوط، ميانگين متحرك نرخ است كه مي توان آن را نرخ ميانگين هم دانست، در حالي كه حدود بالايي و پاييني دامنه هاي نرخ را معين مي كنند. مي توان از Bollinger band به عنوان ابزاري مناسب براي ارزيابي «ارزش واقعي» بهره برد و اين كار به راحتي با در نظر گرفتن فاصله روند از نرخ ميانگين انجام مي شود. معامله گر مي تواند با در نظر گرفتن اين اصل كه نرخ يك دارايي عموماً به نرخ ميانگين خود برمي گردد، معامله گر مي تواند به آساني ميزان انحراف نرخ داراريي از نرخ ميانگين را برآورد كند و اين امر به معامله گر كمك مي كند كه ميزان ريسك يك معامله را به درستي ارزيابي كند. براي مثال، اگر معامله گر بخواهد معامله اي را آغاز كند و ببيند كه نرخ دارايي بالاتر از Bollinger band قرار دارد، متوجه مي شود كه به احتمال زياد روند براي رسيدن به نرخ ميانگين كاهش خواهد يافت و درنتيجه مي تواند به دنبال نقطه مناسبي براي ورود به بازار باشد. از آنجايي كه دارايي ها مي توانند تا حد بالايي Bollinger band اوج بگيرند، معامله گر حداقل معيار مناسبي براي اندازه گيري حد نهايي نرخ دارد و مي تواند از اين امر در تصميم گيري معاملاتي خود استفاده كند. پيدا كردن نقاط ضعف در بازارهاي قوي يكي از نكات اصلي در استراتژي ترس از خريد پيدا كردن روند صعودي بلند مدت يك نرخ است. دارايي در روند نزولي خود در بيشتر اوقات تمايل دارد كه از Bollinger band پايين تر بروند، بنابراين اين كه انتظار داشته باشيم نرخ حتماً به پايين ترين حد برسد، چندان مفيد نخواهد بود. وقتي دارايي يك روند صعودي قوي دارد به تدريج براي تعديل فشار خريد تمايل به بازگشت پيدا مي كند – وقتي نرخ بالا مي رود معامله گران تمايل به فروش دارند و وقتي پايين مي آيد، به دنبال خريد مي روند. روش هاي زيادي براي پيدا كردن روندهاي طولاني مدت دارايي ها وجود دارد. يكي از آن ها اين است كه به دنبال روندهايي باشيم كه بالاتر از 70 درصدي دامنه تغييرات 52 هفته اي خود قرار دارند. راه ديگر اين است كه به دنبال روندي باشيم كه ميانگين متحرك آن در مدت طولاني (براي مثال در 50 يا 100 روز) به طور مداوم افزايش يافته باشد. و يك استراتژي ديگر كه از تركيب دو استراتژي قبلي به وجود آمده است آن است كه به دنبال روندهايي باشيم كه در حدود 30 درصدي نقطه اوج روند 52 هفته خود قرار گرفته باشند و ميانگين متحركشان در طول 50 روز صعودي باشد. معامله گر مي تواند از Bollinger band در كنار ديگر روش هاي نظارتي استفاده كند و با اين روش نقاط حداقل بسيار پايين را در روندهاي صعودي طولاني مدت پيدا كند. با پيدا كردن اين نقاط شما مي توانيد از فرصتي با ريسك پايين براي ورود به يك روند صعودي استفاده كنيد. معاملات استراتژي ترس از خريد، روشي پرخطر است، در نتيجه هميشه بايد به دنبال يك شاخص ديگر بود كه به ما اطمينان دهد كه روند نزولي به پايان رسيده است. عموماً وقتي نرخي براي اولين بار به Bollinger band مي رسد، دوباره به سوي خط مياني برمي گردد و بعد مجدداً به سوي حد پاييني حركت مي كند. زماني كه يك نقطه حداقل v شكل ايجاد شد، اين احتمال وجود دارد كه نرخ دوباره به حد پاييني برگردد. اگر به دنبال عامل اين جريان هستيد، بايد بدانيد كه گروهي از معامله گران در روند رسيدن نرخ به نقطه حداقل پوزيشن باز مي كنند و زماني كه نرخ به «ارزش واقعي» خود نزديك مي شود، برخي از اين معامله گران تلاش مي كنند كه در نرخ هاي بالا به سود برسند. عموماً احساسات معامله گران براي رسيدن به تعادل به اندكي زمان نياز دارد. معامله گر مي تواند از ديگر شاخص هاي تكنيكال مانند MACD يا stochastics براي ارزيابي زمان تغيير در شرايط استفاده كنند. كليد اصلي تلاش براي درك اين امر است كه چه زماني حرص و طمع در بازار باعث ترس بيش از حد مي شود. سپس معامله گر مي تواند از يك حد ضرر مناسب در پايين تر از سطح نرخ استفاده كند. به اين نكته توجه داشته باشيد كه در زماني كه در روندي بازگشتي اقدام به خريد مي كنيد مديريت ريسك امر بسيار مهمي است – اين روندها هميشه صعودي نيستند. يك روش مناسب اين است كه به دنبال الگوهاي Candle باشيد كه زماني كه نرخ تلاش مي كند از سطوح پاييني برگردد، تشكيل مي شوند. در مثالي كه در پايين آمده است يك روند بازگشتي سهام Correction Corp of America را مي بينيد كه به سوي ميانگين متحرك 50 روزه خود حركت مي كند و بعد اوج مي گيرد. اولين روند صعودي را فروشندگان شكار كرده اند و بعد نرخ كاهش يافته است. يك الگوي Candle در زماني كه نرخ دوباره به ميانگين متحرك 50 روزه خود رسيد و سپس بازگشت، تشكيل شده است. در اينجا يك نقطه حداقل دوتايي (double bottom) هم ديده مي شود كه به راحتي مي توان از آن براي تعيين حد ضرر استفاده كرد. يكي ديگر از پيچيدگي هاي معامله با حدود Bollinger اين است كه بدانيم اين حدود چطور جمع و يا گسترده مي شوند. نرخ دارايي ها تمايل دارند كه در دامنه باريكي از روندهاي قبلي حركت كنند. حدود Bollinger عموماً در امتداد هم قرار مي گيرند. زماني كه نرخ يك روند حركت مي كند و حدود گسترده مي شوند، نرخ نوسانات بالايي دارد. در پايين نمونه اي از معاملات سهام Crocs Inc را مي بينيد كه در آن حدود Bollinger بسيار جمع شده اند، زيرا نرخ به ميانگين متحرك 50 روزه خود نزديك شده است. جمع بندي هر كدام از مثال هاي بالا نشان مي دهند كه ترس و وحشت گروهي از معامله گران موجب تغييرات منفي و بيش از حد نرخ شده است. استفاده از حدود Bollinger همراه با روش هاي ديگر مي تواند به معامله گر كمك كند كه اوقاتي كه دارايي در يك روند قوي در نقطه اي خارج از روند قرار مي گيرد را پيدا كند. درك تاثيرات رواني در بازار، و ارزيابي دقيق اين تاثيرات، يكي از ابزارهاي اصلي معامله گران حرفه اي است. ممكن است معامله گران مختلف از روش هاي مختلفي استفاده كنند، ولي نكته مهم در اختيار داشتن ابزاري براي درك زمان هايي است كه معامله گران سطوح عرضه و تقاضا را در يك دامنه تغيير مي دهند. اين روشي است كه معامله گران حرفه اي هر روز از آن براي كسب سود از معامله گران ناآگاه بهره مي بردند. شما به عنوان يك معامله گر نبايد از ديگران پيروي كنيد، بلكه در عوض بايد در زمان بررسي يك معامله بالقوه با ذهني باز و كاملاً هوشيار وارد عمل شويد. نوشته جوي فاندورا منبع : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده