رفتن به مطلب

بازار داغ جُک و لطیفه برو بچ شهرسازی


ارسال های توصیه شده

يارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت ميرفته، افسره جلوشو ميگيره، بهش ميگه: شما گواهينامه دارين؟ يارو ميگه نخير! ميگه: كارت ماشين چي؟ مرده ميگه: دارم ولي مال خودم نيست، مال اون بدبختيه كه جسدش تو صندوق عقبه! افسره كف ميكنه، ميره سريع به مافوقش گذارش ميده. خلاصه بعد از يك ربع سرهنگ مافوقش مياد، از مرده ميپرسه: آقا شما گواهينامه و كارت ماشين ندارين؟! يارو ميگه: چرا قربان، بفرمايين! دست ميكنه از تو داشبرد گواهينامه و كارت ماشين رو درمياره، ميده خدمت سرهنگ. سرهنگه ميگه: مي‌تونم صندوق عقب ماشينتونو بازرسي كنم؟ يارو ميگه: خواهش ميكنم، بفرماييد. سرهنگه ميره در صندوق عقب رو باز ميكنه، ميبينه اونجا هم خبري نيست. برميگرده به مرده ميگه: ولي زيردست من گزارش داده كه شما گواهينامه و كارت ماشين ندارين و يه جسد هم تو صندوق عقب ماشينتونه! يارو ميگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون كه مشاهده كردين. به خدا اين افسره عقده‌ايه! دوست داره بيخودي به ملت گير بده! لابد بعدشم گفته كه من داشتم 180 تا سرعت مي‌رفتم!

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 132
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یعقوب از فرزندان خود پرسید : آیا هنگامی که یوسفم را در چاه می انداختید ، چیزی هم گفت ؟

 

گفتند : آری ، گفت شاتالاااااااااااااااااپ

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

غضنفر سرش ميخوره به ميلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو ميشه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز ميكنه ميبينه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم چي ميگه!:ws28:

لینک به دیدگاه

- وسط شهر.... يه چاهي بوده، ‌هي ملت مي‌افتادن توش،‌زخم و زيلي مي‌شدن. ميان تو شهرداري يك جلسه برگذار مي‌كنن كه واسه اين مشكل يك راه حلي پيدا كنن. يكي از مهندسا پا ميشه ميگه: يافتم! ما يك آمبولانس مي‌گذاريم بغل اين چاه، ‌هركي افتاد توش رو سريع ببره بيمارستان. ملت همه هورا مي‌كشن..آفرين! ايول! دمت گرم!‌يك مهندس ديگه پا ميشه ميگه: الحق كه همتون نفهميد!‌آخه اينم شد راه حل؟! ملت ميگن، خوب تو ميگي چي‌كار كنيم؟ يارو ميگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بيمارستان، كه بدبخت جون داده. ما بايد يك بيمارستان كنار اين چاه بسازيم، كه همه بهش سريع دسترسي داشته باشن! ملت ديگه خيلي حال مي‌كنن، كف مي‌زنن سوت مي‌كشن، كه ايول بابا تو چه مخي داري!‌يهو يه مهندس ديگه پا ميشه ميگه: الحق هرچي بهمون ميگن خر، حقمونه! آخه اين شد راه حل؟! اين همه خرج كنيم يك بيمارستان بسازيم كنار چاه كه چي بشه؟ مردم تعجب مي‌كنن،‌ميگن: خوب تو ميگي چيكار كنيم؟ يارو ميگه: بابا اين كه واضحه، ما اين چاهو پر مي‌كنيم، ميريم نزديك يك بيمارستان يك چاه مي‌زنيم!

اینم از شهر سازای شهر ... :ws3:

لینک به دیدگاه

- چندنفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون (كه از قضا لكنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع مي‌كنه ميگه: چ چ چ.... ملت اول يكم نگاش مي‌كنن ببينن چي‌ميخواد بگه،‌بعد مي‌بينن نمي‌تونه حرفش رو بزنه، بي‌خيال ميشن و راه ميافتن، اين بابا هم همه مسير همينجور هي ‌ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره ميگه: ‌چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابا رودتر مي‌گفتي، حالا بايد برگرديم پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاكي بودن و كسي توجه نمي‌كرده، وقتي مي‌رسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي كردم!

:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه

غضنفر رو در حال مستی میگیرن میارنش پاسگاه ...

خلاصه یکم که حالش جا میاد مبینه که تو پاسگاهه . از افسر نگهبان میپرسه منو واسه چی آوردین اینجا ؟

افسر نگهبان میگه : واسه عرق خوری ....

غضنفر میگه : پس چرا نمیارین بخوریم ؟ :ws3::ws28:

لینک به دیدگاه

جاهله واستاده بوده سر كوچه، هي اخ و تف مينداخته، باخودش ميگفته: نامرد عجب دست فرموني داشت! يك بابايي ازش ميپرسه: ببخشيد، ميشه بگيد چيكار ميكنيد؟ جاهله (يك تف غليظ ميندازه) ميگه: تو كوچه شيش متري... (يك تف پدر مادردار ديگه) ... پدر سگ عجب دست فرموني داشت! يارو ميگه: بابا يجور بگو ماهم بفهميم. جاهله باز يك تف اساسي ميندازه، ميگه: تو كوچه شيش متري.... (اخخخ تــف!) ...با تريلي هيجده چرخ اومده بود... (خخخخ تـف!) ميخواست دور بزنه.... (خخخ..تــــف) گفتم نميشه.... (تف) ...گفت: اگه شد چي؟ (ااخخخخ تتف) گفتم اگه شد بيا .... تو دهن من! (اخخخخخخ تـــف!) ...نامرد عجب دستفرموني داشت!:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه

فرمانده به سربازاش ميگه: توي همين خيابون پاسداري بدين. از ساعت 9 شب به بعد هم هر كس رو كه ديديد با تير بزنيد چون حكومت نظاميه، فهميدين؟ همه مي‌زنند بالا و فرمانده تا مياد بره سوار ماشينش بشه صداي تير مي‌شنوه. بر مي‌گرده و مي‌بينه يكي از سربازها يك بنده خدايي رو كشته. مي‌گه: احمق بيشعور... مگه من نگفتم بعد از ساعت 9 تير اندازي كنين؟ الان كه ساعت 6 است. سربازه مي‌گه: ايلده قربان يه آدرسي رو پرسيد كه تا ساعت 11 شب هم پيداش نمي‌كرد!:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه

غضنفر تو انگلیس راننده تاکسی میشه، بش میگن سختت نیس فرمون سمته راسته اینجا؟

میگه والا سخت که نیس فقط یه مشکلی که دارم اینه که هر وقت تف میکنم میفته رو مسافر بغلی

لینک به دیدگاه

از غضنفر میپرسن دوست داری تو تاکسی کی بغل دستت بشینه ؟

میگه : یه دختر خوشگل ، لاغر اندام با موهای مشکی و چشمای درشت که یه مانتوی تنگ هم پوشیده باشه به همراه نامزدش !!!!

میگن حالا چرا با نامزدش آخه ؟

میگه خوب اون دوتا میچسبن به هم ، کلی جای من تو تاکسی بازتر میشه :ws3:

لینک به دیدگاه

چرا همش فضنفر و اونورا طرف صحبتن؟:ws38:

 

ب غضنفر(چيزه:قانون تايپيك و رعايت كردم) ميگن غمناك ترين لحضه زندگيت چي بود ؟ميگه توزلزله بم داشتم يه بچه رو خاك ميكردم منونگاه ميكردو ميگفت عمو من زنده ام:ws28:

لینک به دیدگاه

غضنفر میره غواصی کوسهه بهش میرسه میگه این غضنفر که میگن توئی غضنفر با تعجب میگه آره چطور مگه کوسهه میگه آخه اون که به پشتت بستی کبسول آتش نشانیه

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

بچه مثبته رفته بوده آموزش چتربازي، قبل از اينكه بپره استادش بهش ميگه: وقتي پريدي، بايد تا بيست بشمري بعد اين طناب رو بكشي تا چترت باز شه.پسره ميپرسه: ببخشيد استاد، اگه چتر باز نشد چي؟ استادش ميگه: سوال خوبيه! در اون صورت، اين يكي طناب رو بكش، كه چتر زاپاس باز شه. باز پسره ميپرسه: شرمنده استاد، اگه دومي هم باز نشد چي؟ استاده ميگه: خوب درون حالت، يك نخ قرمز اينجا هست كه وقتي بكشيش چتر اضطراري باز ميشه. پسره دوباره ميپرسه: ببخشيد وقتتون رو ميگيرم استاد، اما اگه اينم باز نشد چي؟ استاده ميگه: درون صورت صفحة 381 دفترچه راهنما رو بازكن، اونجا توضيح داده. خلاصه پسره خيالش راحت ميشه و ميپره، تا بيست ميشمره، نخ اول رو ميكشه، اتفاقي نميافته. نخ دوم رو ميكشه، بازم چتري باز نميشه. پسره هول ميشه، نخ قرمز رو ميكشه، ولي بازم خبري از چتر نبوده. يهو ياد حرفاي استادش ميافته، خيالش راحت ميشه، دفترچه راهنما رو بازميكنة، صفحة 381 رو مياره، ميبينه نوشته: مشتري گرامي، انا لله و انا الیه راجعون! :ws28: :ws28: :ws28:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...