Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ مهناز بانونمي دانم شما الان در داخل مشغول هستيد يا در امريكا هر دو تجربه رو داشتم و يا اينكه شرايط كار در هر دو محيط را تجربه كرده ايد يا نه اما بحثي كه دوستان هنوز اشاره ي درستي نكرده اند و يكي از دلايل تفاوت در رشد اقتصادي و بازار كار ايران و ساير كشور ها هست بحث بهره وري هست. من به بحث دوستان کاری نداشتم...شما یه مبحثی رو مطرح کردید تو پست اول من همون رو جواب دادم. ميزان كار مفيدي كه در ايران انجام مي شود بسيار اندك است و در مقايسه با ساير كشور ها تقريبا هيچ است.همين بهره وري پايي خود يكي از معضلات است. بله چون اضولا" از زیر کار در رو هستیم...ببخشید اینو می گم ولی علاقه ی شدیدی به پول مفت و یک شبه پولدار شدن داریم پايين بودن بهره وري هم دلايل مختلف دارد كه دوست دارم دوستان به آن اشاره كنند. ما با حفظ وضعيت فعلي اگر بتوانيم تنها بهره وري را در حيطه ي كاري افزايش دهيم بخش قابل ملاحظه اي از مشكلات را پشت سر مي گذاريم. حب این بهره وری باید توسط کی انجام بشه؟ همه یه سوزن به خودشون می زنن یه جوالدوز به مردم....می گن: ماااااا که نه...واستا بقیه انجام بدن.... ------------ در مورد راهكار پيشنهادي: ارتباط دانشجو با صنعت و محيط كار بحثي بود كه مفصل انجام شد اقتصاد ما كشش اين موضوع را ندارد اگر اقتصاد ما کشش این بحث رو نداره کلا" این بحث بیهودست یه مقدار....چون همه چیز به افتصاد بر می گرده شما 1 دانشجو بياوري بايد هزينه ي بيمه او را بدهي ماليات پرداخت كني و حقوق خود فرد را نيز بپردازي ببخشید شما کار اموزی رفتید همه ی این هزینه ها رو دادن به شما؟ ما که نه تو ایران دیدیم اینا رو نه اینجا انتظار نداريد كه افراد في سبيل الله كار كنند و به شركت و يا توليدي شما سود برسانند و منت بر سر آن بگذاريد كه كار يادتان دادم؟ اینجا که اینجوریه...البته تو ایران هم افرادی رو سراغ دارم که فقز به خاطر رزومه ی کاری این کار رو می کنن... در هيچ كجاي دنيا اينگونه نيست (البته در كارآموزي هاي ايران هست) خیلی مطمئن صحبت می کنید خوب براي اين منظور مي بايست فرصت هاي كاري پاره وقت موجود باشد و اين يعني قدرت مندي اقتصاد و بازار كار كه ما اين قدرت را نداريم.لذا اين ايده در آغاز نمي تواند چندان راه گشا باشد. خب کلا" کار رو بذارید کنار پس....بریم حاجی بازاری بشیم! ----------- سپاسگزارم از اينكه در بحث شركت كرديد اميدوارم كه در ادامه هم در خدمت شما باشيم خواهش می کنم...... ادامه ی بحث با دوستان عزیز 5 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ خواهش می کنم......ادامه ی بحث با دوستان عزیز خوب ممنونم كه تذكرات مهمي بهم داديد در ايران هم طبق قانون(و نه عرف) شما در دوره ي كارآموزي شامل حقوق و بيمه هستيد,اما اين قانون رعايت نمي شود و شرط بسياري از مراكزي كه كارآوز مي پذيرند عدم پرداخت حقوق است. در مورد امريكا هم من من با خيلي از دوستانم كه فعلا ساكن امريكا هستند صحبت كردم و نتيجه اي كه گرفتن اين بود كه خدمت شما گفتم.حالا مطمينا يك نكته وجود داشته كه من ناديده گرفتم. در همين جا اصلاح مي كنم گفتارم را :منطق اين است كه براي كار بهشما مبلغي پرداخت شود ------ در مورد اينكه ما از زير كار در رو هستيم , من اين حرف رو در حالت كلي قبول ندارم .دليلش هم اين هست كه ايرانيان در كشور هاي ديگر كه قوانين اجازه ي از زير كار در رفتن را نمي دهد جز افراد موفق هستند و همواره جزو اقليت هاي موفق يك كشور ديگر هستند. پس اين ربطي به ذات ندارد بلكه اين قوانين ما هست كه اين اجازه را مي دهد. يك مثال بزنم: در بخش آموزش دانشگاهي كه من درس خواندم سرويس كارمندان ساعت 8 مي رسيد. تا ساعت 9 سلام و احوال پرسي و چايي و صبحانه و روشن كردن كامپويتر ها و ... طول مي كشيد. از ساعت 9 نصف كارمندان به بهانه هاي جلسه و .. غيب مي شدند و حالا جلسه كجا بود خدا داند. يك روز در ميان تعاوني دانشاه شير رايانه اي به ميزان نامحدود پخش مي كرد و حضرات را مي بايست در صف شير پيدا مي كرديم از 11 به بعد مي گفتند ديگر وقت ناهار است بعد از ظهر بياييد ساعت 12 تا 2 كه مختص ناهار و نماز بود كادر آموزش سالن ورزشي را در اختيار داشت و يك روز در ميان بسكتبال و واليبال تمرين مي كردند ساعت 2 آقايان به سمت سلف مي رفتند و بعد هم نماز بعد هم كه كم كم آماده ي رفتن به دم در و سوار شدن به سرويس اگر شما يك كار آموزشي داشتيد كه كلا 30 دقيقه زمان نياز دارد مي بايست 2 تا 3 روز مي رفتيد و مي آمديد تا كار انجام شود .دايما هم قر مي شنيديد كه شما دانشجويان كار بلد نيستيد و جور شما را ما كارمندان مي كشيم:jawdrop: مطمين هستم اكثر دوستان با وضعيتي مشابه حالا كمي كم يا زياد مواجه بوده ايد. در ادارات همين است در سطح شهر همين است در واقع اين عدم نظارت و قوانين ضعيف است كه ميزان بهره وري را تا اين حد كم مي كند. وقتي براي پرداخت حقوق كاري به خروجي شما ندارند و چه كار كرده باشيد و چه نه به شما حقوق يكسان مي دهند(جالب اينكه در بسياري از ادارات اضافه كار نكرده هم براي شما منظور مي شود) ديگر فرد احساس نياز نمي كند كه خود را خسته كند. 7 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ درود امیر جانببخشید در فرصت کمی که دارم نتونستم پست های بچه ها رو کامل مطالعه کنم ولی در همون سه چهار پست اول بچه ها به نکات خوبی اشاره کردن. من خودم چند وقتی هست که به صورت جدی وارد کار شدم ولی کاری نیست که متناسب با رشتۀ اصلیم باشه. روال کاریم در آینده ای نه چندان دور هم تغییر خواهد کرد به عنوان مدیر یک پروژه در حال پیش برآورد روند کار و نحوۀ هزینه بندی و استراتژیک کار هستم. در این مدت با توجه به تجربۀ کمی که دارم میتونم برداشت خودم رو از وضعیت کار و اقتصادی ایران اینگونه بگم: با توجه به اینکه بچه ها هم اشاره کردن در بدو ورود به یک شرکت متوجه میشی که علرغم اسم دهن پر کن مدرک لیسانس یا فوق لیسانس کارمندان عملا نه علم آنچنانی دارن نه در کار عملی موفق هستن. پس یکی از مشکلات کلیدی ما در وضعیت دانشگاه ها و مراکز تحصیلیست. دانشجویانی که در شب امتحان فقط برای کسب نمره درس میخونن رو نمیتونی بهشون بقبولونی که اون دروس در آینده که وارد اجتماع میشن به چه دردی میخوره.چون فقط به صورت تئوری با اون دروس مواجه میشن. دوم اینکه کلا دانشگاه های ما سطح علمی مناسبی نداره. به دانشگاه های دولتی کاری ندارم ولی فوج فوج دانشجویانی که وارد مراکز غیر انتفاعی و آزاد و پیام نور و غیره میشن عملا فقط یک مدرک میگیرن.(به استثنای دانشجویانی که خودجوش دنبال کسب علوم هستن) در واقع این مراکز تبدیل به یک بنگاه مدرک شده. به یکی از دوستانم که بعد از گذشت دو ماه از ترم تحصیلی هنوز یکی از کلاسشون شروع نشده بود گفتم شما چرا وقتتون رو تلف میکنید ....خب اون چند میلیون پولی که قراره به این به اصطلاح دانشگاه بدید رو اول بدید و مدرکتون رو بگیرید این مشکل زمانی معلوم میشه که شخص عملا وارد کار میشه. اونوقت میبینه که کسی سواد درست و حسابی هم نداره از اونی که مدرک داره بهتر به امور کسب و کار وارده. دومین مشکل در مورد عدم اطلاعات قوانین کار برای کسانی هست که تازه وارد این مجموعه میشن. کسی که وارد کار میشه باید به صورت آزمون و خطا پی به قوانین و حقوق خودش ببره. تا وقتی که اون مدت طی بشه تا کارمند آگاه به حقوق، قوانین و وظایف (بغیر از تسلط به کار)خودش بشه ، کارفرما استثمار خودشو از اون کارمند کرده و در صورت اعتراض کارمند یک نیروی تازه کار دیگه رو جایگزین میکنه. خب این پروسه چند مشکل ایجاد میکنه. اول اینکه کارفرمایان ما آگاهی ندارن که با رعایت حقوق کارمندان میتوانن از توانایی های اون کارمند دوره دیده استفاده کنن و برای دور زدن انواع بیمه و مالیات و غیره ترجیح میدن با یک نیروی تازه کار نا آگاه کار کنن.همین موجب میشه روند پیشروی پروژه ها در ایران به کندی پیش بره. دوم اون کارمند که یه مدت در یک کار ورزیده شده یا باید بره با یک مدیر دیگه در همون صنف کار کنه که اگر خوش شانس باشه و بتونه با شرایط بهتر از اونی که بود کار پیدا کنه باز هم این وسط انرژی تلف خواهد شد. اگر در اون صنف نتونه کاری پیدا کنه مجبوره در صنف دیگه کار کنه و باز این چرخش تلف انرژی در بازار کار تکرار خواهد شد. جدای همۀ اینها کسی به هدف فکر نمیکنه. همه میخوان از اول به سوددهی برسن...برای رسیدن به این سود دهی هم فقط میانرو ها رو میرن. میتونم به جرات بگم در ایران اصول و قوانین و استراتژی کار رو بلد نیستن. یکی دیگه از مهمترین دلایل درد اقتصادی ما همون عدم وجود یک استراتژی برای هر پروژه هست. چیدن یک استراتژی و اینکه مدیر و یا کارفرما بدونه از اون کاری که داره میکنه چی میخواد و چیکار باید بکنه خیلی مهمه. استراتژی بازار کار خیلی گسترده ست و زوایای مختلف داره. اینکه یک شرکت در بدو تاسیس چگونه حرکت کنه که رو به پیشرفت باشه خیلی مهمه. استراتژی مالی ....تبلیغات...بازاریابی ....و اینکه کدوم به دیگری اولیت داره خیلی مهمه. خیلی از مدیران ما اصولا این نکات رو نمیدونن یا اگر هم بدونن خیلی جزیی و رعایت نمیکنن و در اکثر موارد بدون برنامه ریزی همه جانبه وارد کار میشن.در دراز مدت که به مشکل بر میخورن میرسن به این نکات و در این نقطه هم باز همون اتلاف انرژی رو داریم. خب من اگر در جایگاه مسئولین بودم چند کار میکردم. اول اینکه وضعیت دانشگاه ها رو از حالت تئوری خارج میکردم و نظام آموزشی رو از همون ابتدایی بر توانایی های تجربی افراد قرار میدادم. دوم اینکه درسی در دروس دانشگاهی یا به صورت آزاد مدرکی رو تعیین میکردم که در استخدام ها اون رو جزو لاینفک مدارک قرار میدادم...اونم آشنایی با حقوق کار و حقوق مالی و اصول تبلیغاتی و بازاریابی و حسابداری باشه. درواقع کسانی که وارد بازار کار میشن باید با این اصول آشنا باشن. نه اینکه یک تحصیلکرده که مدرک از دانشگاه میگیره کاملا صفر کیلومتر باشه که هیچی از این حقوق و اصول رو ندونه.و تازه بخواد به صورت عملی طی سالها یا ماهها اونو فرا بگیره.(که باز هم معلوم نیست کامل باشه یا نه) فعلا همینا باشه بازم میگم ممنونم كه شركت كرديد اون پيشنهاد آشنايي با حقوق و يكسري مسايل اوليه خيلي براي من به شخصه جالب بود 3 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ در مورد امريكا هم من من با خيلي از دوستانم كه فعلا ساكن امريكا هستند صحبت كردم و نتيجه اي كه گرفتن اين بود كه خدمت شما گفتم.حالا مطمينا يك نكته وجود داشته كه من ناديده گرفتم. کار آموز به زور می گیرن...چه برسه به اینکه حقوق بدن... همش هم به دلیل وضع بد اقتصادیه... تنهای کسایی بیمه می شن که هفته ای 40 ساعت رو کار کنن و اصولا" کار فرما 39 ساعت ساعت کاری می ده! که بیمه نکنه.... 4 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ کار آموز به زور می گیرن...چه برسه به اینکه حقوق بدن...همش هم به دلیل وضع بد اقتصادیه... تنهای کسایی بیمه می شن که هفته ای 40 ساعت رو کار کنن و اصولا" کار فرما 39 ساعت ساعت کاری می ده! که بیمه نکنه.... ممنونم از اين اطلاعات مفيدي كه در اختيارم گذاشتي اينجوري كمي بازنگري در شالوده ي ذهني من لازم به نظر مي رسه 3 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ سلام این درختی که پاش نشستی امیر جان تمام ساقه هاش از درون کرم و موریانه افتاده ، باید از ریشه درآورده بشه و دوباره با حوصله یه بذر تازه جاش کاشته بشه . این ایران دیگه درست بشو نیست ، فقط یک اسکندر مغدونی نیاز هست با خاک یکسانش کنه . مطمئن باش تنها راهکار همینه . با این فرهنگ سازی و گرد هم آیی و نشست و کنفرانس و حتی درمان .. به جایی نخواهد رسید و نخواهد و نخواهد . از برادر به تو گفتن نظام باید به کل عوض میشه .. بعد از عوض شدن نظام از دو نسل بعد کم کم میتونی به ایران و آیندش امیدوار بشی . 7 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ مزیت های کار گروهی در قالب تعاونی انسانها در مواجهه با زندگی همواره در معرض دغدغه های تعریف شده و گاهآ پیش بینی نشده زیادی هستند و البته عکس العمل هایشان هم تابعی از حافظه انسانی وتجارب شخصی آنهاست. بخش عمده ای از دغدغه های انسان ناشی از نگرانیهای تعریف شده و مبهم اوست. نگرانی های بیشماری که آنی دست از سر انسان بر نمیدارند. نگرانی های ناشی از رفتار مافوق , سلامتی عزیزان , امنیت شغلی و کاری , نگرانی های ناشی از تامین مشکلات مالی , آینده عزیزان , دغدغه های انتخاب , نداشتن توان تصمیم گیری و دغدغه های لحظه ای ناشی از روشن شدن موضوع به هر طریق . چرا ما قادر نیستم نگرشها و رفتار های آموخته شده خودمان را روابط روزمره خود بکار بگیریم؟ ما تا چه حد قادر هستیم تابعنوان جزئی از نظام ارتباطی بر نیرو های اجتماعی و فرهنگی جوامع خود تاثیر بگذاریم؟ چرا ما قادر نیستیم تا در حضور دیگران بر روی مسائل خود کار کنیم و نظاره گر نحوه واکنش دیگران به رفتار های خود باشیم و سعی کنیم تا رفتار های جدید دیگران را به جای رفتار های ناموفق قبلی خود آزمایش کنیم؟ چرا ما به همدیگر فرصت نمیدهیم تا تجارب خود را به یکدیگر منتقل نماییم و نسبت به رفتار همدیگر نظر بدهیم و یا در مورد مسئله خود و دیگران براحتی به بحث بپردازیم و در نهایت هم با روحیه بالا و رضایت خاطر از همدیگر راضی باشیم؟ چرا فرهنگ تبادل اطلاعات و حمایت از یکدیگر در مورد حل مشکلات مشترکمان تا این حد ضعیف و کم رنگ است؟ جواب این چرا ها شاید این باشد که , جنبه های مسدود شده آگاهی افراد شناسایی و باز نمیشود. لطفآ بسادگی از کنار این جمله عبور نکنید. جنبه های مسدود شده آگاهی افراد . ما همواره برای انتقال افکار و ایده های خود از روش سخن گفتن استفاده میکنیم , اما همانطور که میدانید نقاشی و هنر های بصری که زبان بی کلام ارتباط هستند , نیز از جمله روشهای ایجاد ارتباط و بیان احساسات انسان است و ما یاد نگرفته ایم که از این نوع روشها و یا سایر روشهای متنوع در بیان احساساتمان استفاده کنیم. ایجاد حاشیه های امن تبادل اطلاعات و نظرات در یک گروه و یا فعالیت در قالب تعاونی نیازمند کمک گیری از همه تواناییهای انسانی است بشرطی که اعضای گروه تعاونی این نوع مهارت ها را داشته باشند و یا شرایط و توانمندی و مهارت استفاده از این ابزار ها را بدانند. خود در گیری و بدبینی مدیران آیا شما با مدیرانی کار کرده اید که همیشه دم از مشارکت میزنند ولی در عمل جور دیگری رفتار میکنند؟ مدیریت سنتی در تقابل با نیاز جامعه به لزوم برخورداری و استفاده از متد ها و اصول و فنون دانش مدیریت های نوین , همواره کم میآورد وذهنیت چنین مدیرانی همیشه سرشار از ایده های پراکنده بدون نظم هست و با چنین وضعیتی هم سازمان را معطل میکنند و هم کارکنان سازمان را اسیر روزمره گی میکنند و منابع انسانی و مالی بیشماری را از بین میبرند و متوجه هم نیستند و به کمتر از مدیرکلی هم رضایت نمیدهند.البته اگر از خودشان سئوال کنیم , شاید دریافت جایزه نوبل را هم حق خودشان بدانند. افرادی که نمیدانند یک مدیر فاضل و کارآمد باید دارای چه صفات و عملکرد هایی باشد, همواره از اینکه درب اتاق مدیرکل بروی ارباب رجوع باز باشد , احساس رضامندی میکنند و بیشتر هم نه میخواهند و نه میفهمند. اندیشه امروز جهان پیشرفته حرکت به سوی همگانی کردن تفکر خلاق در اذهان انسانهاست و برای رسیدن به این هدف والا راهکار ها و بستر ها و زیرساخت های بسیار خلاق و پیشرفته ای را تدارک و تعریف میکنند و این در شرایطی است که ما هنوز هم در مدارس خودمان فقط قاعده ها را به فراگیران یاد میدهیم و متوجه نیستیم که با این روش , ما چارچوبهای محدود کننده خلاقیت را همچون حصار, دور ذهن دانش آموز میکشیم و بطور پنهانی به او میفهمانیم که هیچگاه پایش را از مدار قاعده ها فراتر مگذارد و ایده خلاق نداشته باشد . همین دانش آموز که الان بزرگ شده و مدرک تحصیلی دکترا یا استادی در یکی از رشته های صنعتی را هم گرفته است , آنچنان شرطی شده که قادر نیست برای تامین قوت شکمش هم , درآمد زایی خلاق داشته باشد و مدام در اندیشه استخدام در یک محل دولتی و انداختن بار زندگیش به دوش دولت است. مردم ما به همین دلیل هنوز یاد نگرفته اند که تفکر خلاق داشته باشند و حداقل ,بار خودشان را حمل کنند و سربار جامعه نباشند. هر انسانی برای موفق شدن در کار و زندگی نیازمند کسب توانایی از قوه کشف و شهود ذهنی خویش است و این توانایی در ادبیات آموزشی مدارس و مراکز علمی ما رایج نیست و همانطور که پیشتر اشاره نمودم , ما فقط یاد گرفته ایم که قاعده ها را بیاموزیم و همانها را هم بیاموزانیم. نتیجه اش هم همین میشود که در کل هفتاد میلیون جمعیت باسواد حتی دو درصدش هم دارای تفکر خلاق از نوع خوبش نیست و اگر هم تفکری بکنند , همواره در جهت غیر منافع ملی و فقط به خاطر کسب منافع شخصی در حوزه مادی و نفسانی خویش است و بس. حربه مدیران مورد نظر این مقاله , در توجیه عملکرد های مخرب خودشان , تنها دفاع کلامی است و جنس این مدافعه هم استفاده از روش استفاده از ادبیات کیهانی در طرح مباحث کلامی است و هر چه سعی هم بکنند که راستگو باشند و صادقانه عمل کنند , باز هم قادر نیستند و ظاهرآ اقتضای طبیعتشان هم رنگ عوض کرده و خواه نا خواه ضد منافع ملی عمل میکنند و متوجه هم نیستند.همچنانکه راز صدای ساز از میان فاصله ها , پرده ها و آکورد ها باز یافته میشود , راز تحول هر انسان هم از نحوه بینش و جنس مرام و عقیده و تجربیات او متجلی میگردد. اگر انسان در پی تحول دیدگاهها یش نباشد , پس از مدتی دچار وسواس فکری و عملی شده و تعادل روانیش را در مباحثات از دست داده و پرخاشگر میشود. چنین انسانی هم خود و هم جامعه اش را از پیشرفت باز میدارد و تجارب کهنه و تاریخ مصرف گذشته اش فاقد معرفت بخشی گردیده و آسیب زا میگردد. نحوه کمک به بهبود اندیشه و انگیزه و عملکرد چنین مدیرانی اثبات نالایقی شان به خودشان و اجبار نمودن امر فراگیری دانش و علوم جدید در ضمن کار میباشد. شما که این مقاله را مطالعه میکنید , باید متوجه باشید که خود شما هم تا حدی ممکن است از زمره چنین مدیرانی باشید. بنابراین همیشه دیگران را مسبب اشتباهات سازمانتان ندانید. قبول کنید که شما هم سهمی در پدیدار شدن بحرانها دارید. بنابراین باید یاد بگیریم که همه اشتباهاتمان را به گردن تقدیر های اجتناب نا پذیر نیاندازیم. ما باید بصورت مدام مواظب رفتار خود باشیم و از سوء تدبیر ها بپرهیزیم. سوءتدبیر عملی ناآگاهانه است که بر اساس مجموعه عواملی چون کمی دانش ونگاه غیرتخصصی مدیر، کم داشت منابع اصلی سازمانی، ریسک ناپذیری یا ریسک پذیری خارج از قاعده، بی تجربگی و عدم پختگی، عدم زمان شناسی و مکان شناسی، ورودی های نامناسب،پردارش غلط و برداشت سوء، استفاده از تکنولوژی های نامناسب و غیربومی، نداشتن استراتژی، طرح ریزی استراتژی غلط و درگیری در عملیات به جای اهداف کلان سازمانی،عدم شناخت جامعه مخاطب، عدم شناخت فرصت های بالقوه و بالفعل داخلی و خارجی، کم اهمیت جلوه دادن تهدیدهای بالقوه در زمینه های مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی،کارگزینی و به کارگماری اشتباه، چیدمان افقی و عمودی غیرعلمی، جایگزینی روابط برضوابط، دخالت در فرآیند گردش کارها به جای نظارت، غرق شدن در امور جزئی، عدم شناخت سایه سازمانی، عدم بهره گیری از نتایج تحلیل های حاصل از خروجی ها اتفاق میافتد. 3 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۰ همه دردسر ها و عقب ماندگی های ما ناشی از خودباوریهای کذائیمان بود که همش فکر کردیم که میتوانیم. آخرش هم نتوانستیم. خود باوری برایمان گران تمام شد. 3 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ سلام این درختی که پاش نشستی امیر جان تمام ساقه هاش از درون کرم و موریانه افتاده ، باید از ریشه درآورده بشه و دوباره با حوصله یه بذر تازه جاش کاشته بشه . این ایران دیگه درست بشو نیست ، فقط یک اسکندر مغدونی نیاز هست با خاک یکسانش کنه . مطمئن باش تنها راهکار همینه . با این فرهنگ سازی و گرد هم آیی و نشست و کنفرانس و حتی درمان .. به جایی نخواهد رسید و نخواهد و نخواهد . از برادر به تو گفتن نظام باید به کل عوض میشه .. بعد از عوض شدن نظام از دو نسل بعد کم کم میتونی به ایران و آیندش امیدوار بشی . موافق نيستم سيستم اصلاح پذير است هر كرم و موريانه اي را مي توان با مبارزات صحيح دفع نمود منتهي همت مي خواهد همت و همت اينكه بنشينيم تا اسكندري بيايد و خانمان را يكجا بسوزاند و تمام دستاورد هاي ما را در كنار بدي هاي ما با خاك يكسان كند تنها نشان از بي همتي ماست چرا به جاي اسكندر در پي كاوه نباشيم؟ چرا وجدان ملت را بدل به ارش نكنيم تا تير غيرت و همت را در زه اراده بگذارد و تا بيكران ها براند؟ چرا ققنوس وار از درون نسوزيم و دوباره متولد نشويم تا كهنگي ها و كژي ها از بين بروند و نوباوه پديد نيايد؟ 5 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ مزیت های کار گروهی در قالب تعاونی انسانها در مواجهه با زندگی همواره در معرض دغدغه های تعریف شده و گاهآ پیش بینی نشده زیادی هستند و البته عکس العمل هایشان هم تابعی از حافظه انسانی وتجارب شخصی آنهاست. بخش عمده ای از دغدغه های انسان ناشی از نگرانیهای تعریف شده و مبهم اوست. نگرانی های بیشماری که آنی دست از سر انسان بر نمیدارند. نگرانی های ناشی از رفتار مافوق , سلامتی عزیزان , امنیت شغلی و کاری , نگرانی های ناشی از تامین مشکلات مالی , آینده عزیزان , دغدغه های انتخاب , نداشتن توان تصمیم گیری و دغدغه های لحظه ای ناشی از روشن شدن موضوع به هر طریق . چرا ما قادر نیستم نگرشها و رفتار های آموخته شده خودمان را روابط روزمره خود بکار بگیریم؟ ما تا چه حد قادر هستیم تابعنوان جزئی از نظام ارتباطی بر نیرو های اجتماعی و فرهنگی جوامع خود تاثیر بگذاریم؟ چرا ما قادر نیستیم تا در حضور دیگران بر روی مسائل خود کار کنیم و نظاره گر نحوه واکنش دیگران به رفتار های خود باشیم و سعی کنیم تا رفتار های جدید دیگران را به جای رفتار های ناموفق قبلی خود آزمایش کنیم؟ چرا ما به همدیگر فرصت نمیدهیم تا تجارب خود را به یکدیگر منتقل نماییم و نسبت به رفتار همدیگر نظر بدهیم و یا در مورد مسئله خود و دیگران براحتی به بحث بپردازیم و در نهایت هم با روحیه بالا و رضایت خاطر از همدیگر راضی باشیم؟ چرا فرهنگ تبادل اطلاعات و حمایت از یکدیگر در مورد حل مشکلات مشترکمان تا این حد ضعیف و کم رنگ است؟ جواب این چرا ها شاید این باشد که , جنبه های مسدود شده آگاهی افراد شناسایی و باز نمیشود. لطفآ بسادگی از کنار این جمله عبور نکنید. جنبه های مسدود شده آگاهی افراد . ما همواره برای انتقال افکار و ایده های خود از روش سخن گفتن استفاده میکنیم , اما همانطور که میدانید نقاشی و هنر های بصری که زبان بی کلام ارتباط هستند , نیز از جمله روشهای ایجاد ارتباط و بیان احساسات انسان است و ما یاد نگرفته ایم که از این نوع روشها و یا سایر روشهای متنوع در بیان احساساتمان استفاده کنیم. ایجاد حاشیه های امن تبادل اطلاعات و نظرات در یک گروه و یا فعالیت در قالب تعاونی نیازمند کمک گیری از همه تواناییهای انسانی است بشرطی که اعضای گروه تعاونی این نوع مهارت ها را داشته باشند و یا شرایط و توانمندی و مهارت استفاده از این ابزار ها را بدانند. خود در گیری و بدبینی مدیران آیا شما با مدیرانی کار کرده اید که همیشه دم از مشارکت میزنند ولی در عمل جور دیگری رفتار میکنند؟ مدیریت سنتی در تقابل با نیاز جامعه به لزوم برخورداری و استفاده از متد ها و اصول و فنون دانش مدیریت های نوین , همواره کم میآورد وذهنیت چنین مدیرانی همیشه سرشار از ایده های پراکنده بدون نظم هست و با چنین وضعیتی هم سازمان را معطل میکنند و هم کارکنان سازمان را اسیر روزمره گی میکنند و منابع انسانی و مالی بیشماری را از بین میبرند و متوجه هم نیستند و به کمتر از مدیرکلی هم رضایت نمیدهند.البته اگر از خودشان سئوال کنیم , شاید دریافت جایزه نوبل را هم حق خودشان بدانند. افرادی که نمیدانند یک مدیر فاضل و کارآمد باید دارای چه صفات و عملکرد هایی باشد, همواره از اینکه درب اتاق مدیرکل بروی ارباب رجوع باز باشد , احساس رضامندی میکنند و بیشتر هم نه میخواهند و نه میفهمند. اندیشه امروز جهان پیشرفته حرکت به سوی همگانی کردن تفکر خلاق در اذهان انسانهاست و برای رسیدن به این هدف والا راهکار ها و بستر ها و زیرساخت های بسیار خلاق و پیشرفته ای را تدارک و تعریف میکنند و این در شرایطی است که ما هنوز هم در مدارس خودمان فقط قاعده ها را به فراگیران یاد میدهیم و متوجه نیستیم که با این روش , ما چارچوبهای محدود کننده خلاقیت را همچون حصار, دور ذهن دانش آموز میکشیم و بطور پنهانی به او میفهمانیم که هیچگاه پایش را از مدار قاعده ها فراتر مگذارد و ایده خلاق نداشته باشد . همین دانش آموز که الان بزرگ شده و مدرک تحصیلی دکترا یا استادی در یکی از رشته های صنعتی را هم گرفته است , آنچنان شرطی شده که قادر نیست برای تامین قوت شکمش هم , درآمد زایی خلاق داشته باشد و مدام در اندیشه استخدام در یک محل دولتی و انداختن بار زندگیش به دوش دولت است. مردم ما به همین دلیل هنوز یاد نگرفته اند که تفکر خلاق داشته باشند و حداقل ,بار خودشان را حمل کنند و سربار جامعه نباشند. هر انسانی برای موفق شدن در کار و زندگی نیازمند کسب توانایی از قوه کشف و شهود ذهنی خویش است و این توانایی در ادبیات آموزشی مدارس و مراکز علمی ما رایج نیست و همانطور که پیشتر اشاره نمودم , ما فقط یاد گرفته ایم که قاعده ها را بیاموزیم و همانها را هم بیاموزانیم. نتیجه اش هم همین میشود که در کل هفتاد میلیون جمعیت باسواد حتی دو درصدش هم دارای تفکر خلاق از نوع خوبش نیست و اگر هم تفکری بکنند , همواره در جهت غیر منافع ملی و فقط به خاطر کسب منافع شخصی در حوزه مادی و نفسانی خویش است و بس. حربه مدیران مورد نظر این مقاله , در توجیه عملکرد های مخرب خودشان , تنها دفاع کلامی است و جنس این مدافعه هم استفاده از روش استفاده از ادبیات کیهانی در طرح مباحث کلامی است و هر چه سعی هم بکنند که راستگو باشند و صادقانه عمل کنند , باز هم قادر نیستند و ظاهرآ اقتضای طبیعتشان هم رنگ عوض کرده و خواه نا خواه ضد منافع ملی عمل میکنند و متوجه هم نیستند.همچنانکه راز صدای ساز از میان فاصله ها , پرده ها و آکورد ها باز یافته میشود , راز تحول هر انسان هم از نحوه بینش و جنس مرام و عقیده و تجربیات او متجلی میگردد. اگر انسان در پی تحول دیدگاهها یش نباشد , پس از مدتی دچار وسواس فکری و عملی شده و تعادل روانیش را در مباحثات از دست داده و پرخاشگر میشود. چنین انسانی هم خود و هم جامعه اش را از پیشرفت باز میدارد و تجارب کهنه و تاریخ مصرف گذشته اش فاقد معرفت بخشی گردیده و آسیب زا میگردد. نحوه کمک به بهبود اندیشه و انگیزه و عملکرد چنین مدیرانی اثبات نالایقی شان به خودشان و اجبار نمودن امر فراگیری دانش و علوم جدید در ضمن کار میباشد. شما که این مقاله را مطالعه میکنید , باید متوجه باشید که خود شما هم تا حدی ممکن است از زمره چنین مدیرانی باشید. بنابراین همیشه دیگران را مسبب اشتباهات سازمانتان ندانید. قبول کنید که شما هم سهمی در پدیدار شدن بحرانها دارید. بنابراین باید یاد بگیریم که همه اشتباهاتمان را به گردن تقدیر های اجتناب نا پذیر نیاندازیم. ما باید بصورت مدام مواظب رفتار خود باشیم و از سوء تدبیر ها بپرهیزیم. سوءتدبیر عملی ناآگاهانه است که بر اساس مجموعه عواملی چون کمی دانش ونگاه غیرتخصصی مدیر، کم داشت منابع اصلی سازمانی، ریسک ناپذیری یا ریسک پذیری خارج از قاعده، بی تجربگی و عدم پختگی، عدم زمان شناسی و مکان شناسی، ورودی های نامناسب،پردارش غلط و برداشت سوء، استفاده از تکنولوژی های نامناسب و غیربومی، نداشتن استراتژی، طرح ریزی استراتژی غلط و درگیری در عملیات به جای اهداف کلان سازمانی،عدم شناخت جامعه مخاطب، عدم شناخت فرصت های بالقوه و بالفعل داخلی و خارجی، کم اهمیت جلوه دادن تهدیدهای بالقوه در زمینه های مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی،کارگزینی و به کارگماری اشتباه، چیدمان افقی و عمودی غیرعلمی، جایگزینی روابط برضوابط، دخالت در فرآیند گردش کارها به جای نظارت، غرق شدن در امور جزئی، عدم شناخت سایه سازمانی، عدم بهره گیری از نتایج تحلیل های حاصل از خروجی ها اتفاق میافتد. مقاله ي بسيار زيبايي بود ممنونم بار ها خواندم و بار ها خواهم خواند تا ملكه ي ذهنم شود يك دنيا سپاسگزارم 4 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ موافق نيستمسيستم اصلاح پذير است هر كرم و موريانه اي را مي توان با مبارزات صحيح دفع نمود منتهي همت مي خواهد همت و همت اينكه بنشينيم تا اسكندري بيايد و خانمان را يكجا بسوزاند و تمام دستاورد هاي ما را در كنار بدي هاي ما با خاك يكسان كند تنها نشان از بي همتي ماست چرا به جاي اسكندر در پي كاوه نباشيم؟ چرا وجدان ملت را بدل به ارش نكنيم تا تير غيرت و همت را در زه اراده بگذارد و تا بيكران ها براند؟ چرا ققنوس وار از درون نسوزيم و دوباره متولد نشويم تا كهنگي ها و كژي ها از بين بروند و نوباوه پديد نيايد؟ خوبه دلاور .. ولی شعاره .. وقتی میری تو عمل میبینی اوضاع خیلی خرابتر از این حرفاست . آرش و کمان و سیمرغ و رستم و این حرفا مال قصه هاست .. قصه ها هم اسباب خواب کردن ملت .. حالا تو برو داد بزن بگو قصه ها نشانه است تا راه گم نشود ! درختان این جنگل دیگه فقط با سوختن جنگل و جنگلداره که ممکنه بیدار شن .. خیالت تخت 7 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ خوبه دلاور .. ولی شعاره .. وقتی میری تو عمل میبینی اوضاع خیلی خرابتر از این حرفاست . آرش و کمان و سیمرغ و رستم و این حرفا مال قصه هاست .. قصه ها هم اسباب خواب کردن ملت .. حالا تو برو داد بزن بگو قصه ها نشانه است تا راه گم نشود ! درختان این جنگل دیگه فقط با سوختن جنگل و جنگلداره که ممکنه بیدار شن .. خیالت تخت من ارش و كمان و سيمرغ و رستم را در مقابل اسكندر شما آوردم و قصد داستان گويي دراين تاپيك را نداشته و ندارم باور و تجربه ي ما اين است كه وضعيت هاي به مراتب بدتر از وضعيت فعلي كشور ها به خواست و اراده ي مردم و دولت ها به سامان شده بي آنكه ويراني در بر داشته باشد. بارز ترين نمونه هاي ان در كنار گوش هاي ماست تركيه آذربايجان دبي ... امكانات بالقوه ي ايران از اين كشور ها بيشتر است منتهي بالفعل درآوردن آنها همت مي خواهد. اين همت تنها از جانب دولت نيست بلكه ملت نيز مي بايست همت كنند. در پست ها به مسايل فرهنگي اشاره شد به تعاوني ها اشاره شد به كار هاي گروهي اشاره شد به چگونگي رشد اقتصاد خصوصي از خرد به سمت كلان اشاره شدو....اينها راهكار هايي است كه براي جامه ي عمل پوشيدن همت مي خواد . اينكه من بنشينم تو بنشيني و ديگري هم بنشيند و همه بناليم از اوضاع خراب و در انتظار فرد يا افرادي باشيم كه بيايند و اصلاح كنند مي شود همان ديد مملكت امام زماني و ديگر چه نياز كه در پي اسكندر ها باشيم كه بسوزاند ؟در پي امام زمان مي رويم كه گلستان كند. اين ديدگاه ناشي از ياس است. 8 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ توريست يا صنعت توريست يك از 3 صنعت درآمد زا در جهان است كه سهم ايران در آن بسيار اندك استجذب توريست تنها متكي به داشتن جاذبه هاي توريستي نيست بلكه بيشتر از ان متكي به امكاناتي است كه در اختيار توريست ها قرار مي گيرد ما در اين زمينه زير ساخت هاي مناسبي نداريم و در كنار نبود اين زير ساخت ها محدوديت هاي بسيار فراواني براي توريست قايل هستيم اين محدوديت ها بخش قابل ملاحظه اي از توريست ها را از مسافرت به ايران منصرف مي كند . اضافه كنيد در كنار همه ي اينها تبليغات منفي و بسيار گسترده اي كه بر عليه ايران به واسطه ي حكومت ايران وجود دارد. در ياد دارم زماني كه ماهاتير محمد معمار مالزي نوين از اصفهان بازديد مي كرد در جايي گفت:اصفهان را 2 سال به من بدهيد و پس از آن درب تمام چاه هاي نفت خود را ببنديد اين گفتار نشان از پتانسيل بسيار بسيار بالاي توريستي در ايران است كه متاسفانه بر زمين مانده و در چشم انداز بلند به نظر نمي رسد كه هيچگاه به جايگاه مناسب خود برسد. ----- نقش مردم بسيار بسيار اندك است ما تنها مي توانيم معرفي كننده ي ايران باشيم در سايت ها و يا برخورد هاي رو در رو اما شرايط حاكم را نمي توانيم تغيير دهيم البته يك نقش ديگر هم مي توانيم داشته باشيم و آن حفظ ميراث خودمان است متايفانه مردم ايران بزرگترين دشمنان زيبايي هاي كشور هستند من دوست نداشتم اين بحث ررا من انجام بدهم اما براي جهت بخشي و هدفدار نمودن بحث لازم ديدم كه در اين قسمت اين مباحث مطرح شود:اقتصاد كشور ها بر پايه هاي مختلف بنا مي گردد.پايه هايي مانند : -كشاورزي -صنعت -توريسم -نفت -ترانزيت و غيره در دوره ي قاجار و پيشتر از آن(يعني تا زمان آغاز سلسله ي صفويه) اقتصاد ايران بر پايه ي كشاورزي بنا گشته بود و عمده درآمد كشور از راه صادرات محصولات كشاورزي تامين مي گشت و در كنار آن صنايع دستي مانند فرش (انواع زير انداز ها) زري بافي حرير بافي و... كمك حال بود. اين ادامه داشت تا در اواخر حكومت قاجار و طي دسيسه اي انگيسي ما پشتوانه هاي مهم كشاورزي خود را از دست داديم.(شرحي است مفصل آنچه بر سر درختان پسته ي وحشي گردو و باغات كهن ايران رفت) .در دوران پس از مشروطه و بخصوص در دوران رضا شاه ديد دولتمردان به سمت صنعتي كردن كشور تغيير يافت و سعي نمودند با وارد كردن دانش و تكنولوژي روز دنيا و به راه انداختن كارخانجات به سبك اروپايي پايه هاي اقتصاد كشور را از كشاورزي به صنعت تغيير دهند اما كماكان كشاورزي منبع درآمدي بزرگ محسوب مي گرديد و با توجه به تعداد كم نفوس در داخل خاك ايران امكان صادرات را فراهم مي آورد. پس از جريان جنگ جهاني و قحطي خانمان سوزي كه توسط انگليسي ها تشديد شد و تعداد بسياري از ايرانيان جان باختند اعتماد نسبت به پايداري كشاورزي از بين رفت و تلاش براي صنعتي كردن كشور فزوني يافت. اين امر با استغراض از كشور هاي خارجي دنبال مي شد.تا اينكه صنعت نفت ملي گرديد و درآمدي بالا نصيب دولت شد. بنا بر اين بود كه درآمد نفت صرف صنعتي سازي كشور شود و نه آنكه صرف هزينه هاي جاري دولت .اما پس از انقلاب و هزينه هاي بالاي جنگ و بمباران اكثر صنايع ايران و ... باعث گرديد كه طرح صنعتي سازي كشور عقيم بماند و اقتصاد ايران عملا اقتصاد متكي به نفت گردد. پس از جنگ با يك دوره افول قيمت نفت مواجه گشتيم از طرفي بمب جمعيتي كه حاصل انديشه ي غلط دولتمردان در زمان جنگ بود منفجر شد.درآمد كم خرج بالا . از طرفي خرابي هاي حاصل از جنگ نياز به بازسازي داشت .همه اينها باعث گرديد كه ما از كاروان شتابان صنعت جا بمانيم و كارخانجاتي را كه باز سازي كرديم عملا با تكنولوژي هاي بسيار قديمي كار كند و محصولات ما در دنيا يا از رده خارج هستند و يا توان رقابتي ندارند. از طرفي ما درآمد حاصل از نفت را صرف امور جاريه ي كشور كرديم به جاي آنكه صرف كارخانجات تبديلي در صنايع نفت كنيم . اينگونه است كه ما اقتصادي داريم به شرح زير: پايه هاي اقتصصاد ما نه كشاورزي است و نه صنعتي و نه نفتي اما به شدت متكي به نفت در واقع اقتصاد ما بر روي هيچ بنا شده و چون پشتيبان محكمي ندارد توان پويايي ندارد. حالا با اين توضيح مختصر به نظر شما 50000 ميليارد توماني را كه دولت مي خواهد صرف ايجاد اشتغال و توسعه ي اقتصادي كند در كدام زمينه مي بايست هزينه كند و چرا؟! و راهكار برون رفت ما از وضعيت موجود توجه به كدام بخش است؟ در واقع ما نياز داريم كه بنيان اقتصادي كشور را از نو بنا كنيم و براي اين كار پيشنهاد شما كدام حوزه است؟ در مورد توريسم توضيح دادمدر مورد ترانزيت هم تقريبا مشابه با توريسم هست ما پتانسيل بسيار بالايي براي ترانزيت داريم و دليل آن قرار گرفتن ايران در چهار راه حساس خاورميانه است ما مي توانيم با احداث خطوط ريلي گسترده و مدرن مسير انتقال كالا: از اروپا به آسياي ميانه از روسيه به بنادر جنوبي از آسياي شرقي به اروپا از كشور هاي حاشيه ي خليج فارس به كشور هاي حوزه ي درياي مازندران باشيم اما متاسفانه خطوط ريلي ما فاقد كارآيي لازم است.نوع اين خطوط بسيار قديمي و از رده خارج است و با تكنولوژي 3 تا 4 دهه ي قبل كار مي كند و اين باعث عدم تمايل كشور ها به استفاده از اين مسير مي شود. از طرفي خطوط ريلي ما بسيار محدود است و هيچ تلاشي براي گشترش سريع آن نمي شود. خطوط زميني ما نيز خارج از استاندارد است و باعث خارج شدن كالا ها از خدمات بيمه اي مي شود كه همين امر باعث عدم تمايل كشور ها به استفاده از مسير زميني ايران است. ------ در زمينه ي نفت: يكي از زمينه هايي كه مي تواند مورد توجه قرار بگيرد نفت است منتهي ما مي بايست در صنايع تبديلي نفت سرمايه گذاري كنيم متاسفانه صنايع نفتي حجم بالاي سرمايه گذاري را مي خواهد و اين از عهده ي دولت به تنهايي خارج است و نيز توان مهندسي بالايي را مي طلبد كه در برخي از اين زمينه ها ما مهندس و يا دانش مورد نظر را نداريم از طرفي صنعت نفت ايران سال ها است كه تحريم است(به خاطر جلوگيري از انتقال دانش فني به ايران) لذا علي رغم داشتن پتانسيل بالا در اين زمينه چشم انداز روشني برايش وجود ندارد اگر ما متناسب با قدمت استخراج نفت از ايران در پي دانش تبديلي بوديم و يا بصورت حداقلي در پي حفظ و گسترش توليد بوديم امروز شاهد كاهش سرانه ي صادرات نفت نبوديم ------ صنعت: متاسفانه ما در سال هايي كه از صنعت غافل بوديم و به خاطر مسايل داخلي توان پيشروي پايا پاي را در اين زمينه نداشتيم دچار عقب افتادگي هاي بسيار در زمينه ي صنعت شديم صنعت ما در تمام زمينه ها عملا يك صنعت از رده خارج است از طرفي تمركز ما در طول اين ساليان بر روي صنايعي بوده است كه عملا در كشور هاي بزرگ و پيشرفته از رده خارج شده و براي مسايل زيست محيطي دانش آن را به كشور هايي نظير ايران انتقال داده اند. صنايعي مانند: -سيمان -ذوب آهن -پالايشگاه -سد اين صنايع كه در واقع مسوول تبديل مواد خام به مواد اوليه ي صنايع ديگر است داراي الايندگي بالا و بهره وري و سود آوري پايين هستند و از طرفي حجم بالايي از سرمايه گذاري را مي طلبد. مثلا در زمينه ي سيمان مثال بزنم :يك كارخانه ي سيمان 3000 تني نزديك به 500 ميليارد سرمايه مي طلبد كه ميانگين زمان ساخت آن در ايران نزديك به 10 سال است و در نهايت در بهترين حالت 3 مدل سيمان را توليد مي كند. اما در كشور هاي اروپايي كارخانه ي وجود دارد به نام "ملات خشك" .براي ساخت يك كارخانه به ظرفيت مشابه 3000 تن نزديك به 20 ميليارد هزينه و صرف 1.5 سال زمان نياز است با اين تفاوت كه اين كارخانه توان توليد بيش از 3000 كد محصول را دارا مي باشد. حال كشوري مانند ايران و چين و كره و جديدا عربستان در پي احداث كارخانه ي با آلايندگي بالا و حجم سرمايه گذاري بالا و منفعت كم به نام سيمان مي رويم و آن را با بر اساس نقشه هايي كه 30 سال پيش به ما داده اند مي سازيم ولي كشور هاي توسعه يافته سيمان ما را مي خرند و در كارخانه ي ملات خشك به عنوان يك ماده ي اوليه به كار مي برند در ساير صنايعي كه ما از انها بيشتر به نام صنايع مادر نام مي بريم نيز همين است. حالا ما دو راه داريم: -بازسازي صنايع در حال نابودي -سرمايه گذاري در صنايع جديد در راه اول هزينه ي بسيار صرف مي كنيم و دت آخر محصولي داريم كه تنها مي تواند بازار داخلي داشته باشد منتها با اين كار فرصت هاي شغلي موجود را حفظ مي كنيم و از نارضايتي بيش از پيش مي كاهيم در راه دوم ما نياز به خريد دانش جديد داريم كه در اكثر مواقع حالت انحصاري دارد و به ما نمي دهند و اگر هم بدهند براي نتيجه گيري نياز به تربيت نيرو هاي جديد و صرف زمان داريم تا به نتيجه برسيم در وضعيت فعلي هيچ كدام به نظر عملي و كاربردي نمي ايد -------- كشاورزي: كشاورزي در ايران به شيوه ي سنتي انجام مي شود از طرفي تقريبا تمام زمين هاي قابل كشت در ايران هم اكنون استفاده مي شود و عملا ما زميني براي توسعه نداريم اما اقتصادي كه بر پايه ي كشاورزي بنا مي شود يك اقتصاد پايا و پويا هست زيرا همواره نياز به مواد غذايي در دنيا وجود دارد و رقابت بر سر تامين مواد غذايي روز به روز بيشتر مي شود. اگر بتوانيم در اين بخش به هر طريقي پيشرفتي داشته باشيم عملا به نوعي ثبات اوليه كه لازمه ي توصعه موارد فوق (توريسم/ترانزيت/صنعت/نفت) مي رسيم و مي توانيم انتظار داشته باشيم كه در پس اين ثبات پيشرفت در زمينه هاي فوق نيز از راه برسد براي اينكه روند بحث مشخص شود و سمت و سوي گفترم معلوم باشد از 3 پست قبلي كه نقل قول گرفتم.زيرا اين پست در راستاي اين 3 پست است با بررسي پست هاي قبل(كه متاسفانه چندان نظري در اين باره نداديد) به اين نتيجه مي رسم كه در زمان فعلي چند راه وجود دارد: (با اين فرض كه 50000 ميليارد وعده داده شده را بخواهيم سرمايه كنيم) 1-بستر سازي براي توسعه ي توريسم: اين يعني رفع قوانيني كه موجب گريز توريست از ايران است و نيز احداث اماكن رفاهي استاندارد و ارايه ي خدمات مناسب به توريست . اصلاح سيستم نگه داري و حفظ آثار توريست پذير مطابق با استاندارد هاي جهاني آموختن فرهنگ شهروندي به مردم در مواجهه با توريست ... اين ها يك پروسه ي نسبتا طولاني است اما سرمايه گذاري در اين بخش به نوعي از تضمين برخوردار است .اما با شرايط فعلي دور از ذهن به نظر مي رسد كه دولت به اين سمت و سو برود 2-توسعه زير ساخت هاي ترانزيت: احداث خطوط راه ان و جاده هاي ترانزيت مطابق با استاندارد هاي جهان كه قابليت اتصال به خطوط بين المللي را دارا باشد و تضمين امنيت بارهاي ترانزيتي در كشور . اين يعني از نو سازي ناوگان ريلي و زميني ايران كه اگر چه هزينه ي هنگفتي در بر دارد اما مي تواند نوعي پايداري را نيز به همراه داشته باشد. البته با توجه به تحريم هاي موجود ريسك سرمايه گذاري در اين بخش بسيار بالا رفته و امكان دارد علي رغم سرمايه گذاري در اين بخش نتوانيم اعتماد ساير كشور ها را براي انتقال كالاي خود از مسير ايران جلب كنيم . 3-صنعت: انتخاب يك صنعت مادر و انتقال تكنولوژي هاي روز در آن صنعت به ايران و تيديل ايران به يك قطب در آن صنعت يعني مشابه كاري كه در تركيه انجام شد.منتها باز به خاطر تحريم ها امكان اين انتقال تقريبا موجود نيست . 4-توسعه ي كشاورزي: (خواهش مي كنم دويتان مهندس كشاورزي در اين زمينه خطاهاي مرا اصلاح كنند) علوم كشاورزي علوم به نسبت در دسترسي هستند و از اين نظر ما اختلاف دانش چنداني با ساير كشور ها نداريم .اما از طرفي ما محدوديت هاي فراوان در زمينه ي كشاورزي داريم. در ايران تقريبا تمام زمين هاي قابل كشت به زير كشت مي روند و ما زميني براي توسعه ي كشاورزي نداريم.اما... بهره وري در زمينه ي كشاورزي بسيار پايين است و مي توان با سرمايه گذاري و ترويج علوم كشاورزي اين بهره وري را تا حد بسيار زيادي توسعه داد. مثالي مي زنم :ميانگين برداشت گندم در هكتار در كشور زير 2 تن است در صورتي كه با استفاده از ارقام پر محصول و توسعه شبكه هاي آبياري باراني مي توان اين ميانگين را به بالاي 6 تن رساند. مثال ديگري مي زنم: در طي سال هاي اخير پروانه ي حفر چاه هاي زيادي به كشاورزان داده شده (به منظور ترويج آبياري باراني و افزايش محصول).مي توان با كمك دولت بر روي هر حلقه چاه يك واحد پرورش ماهي بصورت مدار بسته احداث نمود .اين كار علاوه بر افزودن بر درآمد كشاورز كشور را از واردات و وابستگي به گوشت مرغ و قرمز بي نياز مي كند و نوعي اصلاح تغذيه اي نيز در نظام خانواده به همراه دارد. ضمن اينكه قيمت تمام شده ي هر كيلو گوشت ماهي در حدود نصف گوشت مرغ است و اين يعني بالا رفتن قدرت خريد مثال ديگري مي زنم:ترويج كشت هيدروفونيك يا كشت بدون خاك اين نوع از كشاورزي باعث افزايش توليد /بالا رفتن ضريب سلامت محصول/توليد مستمر مي شود. در مقاله اي كه در تالار كشاورزي نيز موجد است اشاره مي شود كه در يك فضاي 33 متري روزانه 1 تن علوفه دامي از اين روش مي توان توليد كه براي تغذيه ي روزانه 250 گوسفند ويا 66 گاو كفايت مي كند. اين روش در توليد محصولاتي مانند :هويج/توت فرنگي/كلم/خيار/گوجه فرنگي/صيفي جات /سبزي جات و.. كاربرد دارد .در واقع با اين كار ما سطح گسترده اي از زمين هاي زراعي را براي كشت ساير محصولات آزاد مي كنيم و توليد را بالا مي بريم مثالي ديگر:با توسعه ي صنايع دامي و جمع آوري ضايعات دفعي دام مي توان به روش بيوگاز , گاز متان توليد نمود كه براي مصرف روزانه خانوار هاي روستايي كاربرد دارد و عملا باعث بالا رفتن توان صادراتي ما در بخش گاز مي شود صنايع روستايي كه درواقع همان صنايع تبديلي و يا توليدي كشاورزي هستند علي رغم حجم محدود سرمايه گذاري توان توليد مشاغل گسترده و مرتبت با بسياري از رشته ها را دارا مي باشند و نيز با ايجاد ثبات در بازار توليد محصولات و بالا بردن توان صادراتي مي تواند نقطه ي اتكايي براي اقتصاد باشد. سامان دادن اين بخش مي تواند فراغ بالي ايجاد كند تا از مزاياي ان بهره جسته و كم كم در ساير زمينه ها نيز به ثبات برسيم. از نظر من به عنوان كسي كه درگير كار كشاورزي است و سطح كشاورزي ايران را مي بيند و پتانسيل هاي موجود را سنجيده بهترين و امن ترين راه براي رسيدن به اقتصادي پويا توسعه و بالا بردن بهره برداري از كشاورزي است. توسعه ي روستا ها توسعه ي شهر را در پي دارد و باعث نوعي مهاجرت معكوس مي شود و عملا محيط هاي اجتماعي ما را از اسيب ها حفظ مي كند . منتظر نظر هاي شما هستم 8 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ براي اينكه روند بحث مشخص شود و سمت و سوي گفترم معلوم باشد از 3 پست قبلي كه نقل قول گرفتم.زيرا اين پست در راستاي اين 3 پست استبا بررسي پست هاي قبل(كه متاسفانه چندان نظري در اين باره نداديد) به اين نتيجه مي رسم كه در زمان فعلي چند راه وجود دارد: (با اين فرض كه 50000 ميليارد وعده داده شده را بخواهيم سرمايه كنيم) 1-بستر سازي براي توسعه ي توريسم: اين يعني رفع قوانيني كه موجب گريز توريست از ايران است و نيز احداث اماكن رفاهي استاندارد و ارايه ي خدمات مناسب به توريست . اصلاح سيستم نگه داري و حفظ آثار توريست پذير مطابق با استاندارد هاي جهاني آموختن فرهنگ شهروندي به مردم در مواجهه با توريست ... اين ها يك پروسه ي نسبتا طولاني است اما سرمايه گذاري در اين بخش به نوعي از تضمين برخوردار است .اما با شرايط فعلي دور از ذهن به نظر مي رسد كه دولت به اين سمت و سو برود 2-توسعه زير ساخت هاي ترانزيت: احداث خطوط راه ان و جاده هاي ترانزيت مطابق با استاندارد هاي جهان كه قابليت اتصال به خطوط بين المللي را دارا باشد و تضمين امنيت بارهاي ترانزيتي در كشور . اين يعني از نو سازي ناوگان ريلي و زميني ايران كه اگر چه هزينه ي هنگفتي در بر دارد اما مي تواند نوعي پايداري را نيز به همراه داشته باشد. البته با توجه به تحريم هاي موجود ريسك سرمايه گذاري در اين بخش بسيار بالا رفته و امكان دارد علي رغم سرمايه گذاري در اين بخش نتوانيم اعتماد ساير كشور ها را براي انتقال كالاي خود از مسير ايران جلب كنيم . 3-صنعت: انتخاب يك صنعت مادر و انتقال تكنولوژي هاي روز در آن صنعت به ايران و تيديل ايران به يك قطب در آن صنعت يعني مشابه كاري كه در تركيه انجام شد.منتها باز به خاطر تحريم ها امكان اين انتقال تقريبا موجود نيست . 4-توسعه ي كشاورزي: (خواهش مي كنم دويتان مهندس كشاورزي در اين زمينه خطاهاي مرا اصلاح كنند) علوم كشاورزي علوم به نسبت در دسترسي هستند و از اين نظر ما اختلاف دانش چنداني با ساير كشور ها نداريم .اما از طرفي ما محدوديت هاي فراوان در زمينه ي كشاورزي داريم. در ايران تقريبا تمام زمين هاي قابل كشت به زير كشت مي روند و ما زميني براي توسعه ي كشاورزي نداريم.اما... بهره وري در زمينه ي كشاورزي بسيار پايين است و مي توان با سرمايه گذاري و ترويج علوم كشاورزي اين بهره وري را تا حد بسيار زيادي توسعه داد. مثالي مي زنم :ميانگين برداشت گندم در هكتار در كشور زير 2 تن است در صورتي كه با استفاده از ارقام پر محصول و توسعه شبكه هاي آبياري باراني مي توان اين ميانگين را به بالاي 6 تن رساند. مثال ديگري مي زنم: در طي سال هاي اخير پروانه ي حفر چاه هاي زيادي به كشاورزان داده شده (به منظور ترويج آبياري باراني و افزايش محصول).مي توان با كمك دولت بر روي هر حلقه چاه يك واحد پرورش ماهي بصورت مدار بسته احداث نمود .اين كار علاوه بر افزودن بر درآمد كشاورز كشور را از واردات و وابستگي به گوشت مرغ و قرمز بي نياز مي كند و نوعي اصلاح تغذيه اي نيز در نظام خانواده به همراه دارد. ضمن اينكه قيمت تمام شده ي هر كيلو گوشت ماهي در حدود نصف گوشت مرغ است و اين يعني بالا رفتن قدرت خريد مثال ديگري مي زنم:ترويج كشت هيدروفونيك يا كشت بدون خاك اين نوع از كشاورزي باعث افزايش توليد /بالا رفتن ضريب سلامت محصول/توليد مستمر مي شود. در مقاله اي كه در تالار كشاورزي نيز موجد است اشاره مي شود كه در يك فضاي 33 متري روزانه 1 تن علوفه دامي از اين روش مي توان توليد كه براي تغذيه ي روزانه 250 گوسفند ويا 66 گاو كفايت مي كند. اين روش در توليد محصولاتي مانند :هويج/توت فرنگي/كلم/خيار/گوجه فرنگي/صيفي جات /سبزي جات و.. كاربرد دارد .در واقع با اين كار ما سطح گسترده اي از زمين هاي زراعي را براي كشت ساير محصولات آزاد مي كنيم و توليد را بالا مي بريم مثالي ديگر:با توسعه ي صنايع دامي و جمع آوري ضايعات دفعي دام مي توان به روش بيوگاز , گاز متان توليد نمود كه براي مصرف روزانه خانوار هاي روستايي كاربرد دارد و عملا باعث بالا رفتن توان صادراتي ما در بخش گاز مي شود صنايع روستايي كه درواقع همان صنايع تبديلي و يا توليدي كشاورزي هستند علي رغم حجم محدود سرمايه گذاري توان توليد مشاغل گسترده و مرتبت با بسياري از رشته ها را دارا مي باشند و نيز با ايجاد ثبات در بازار توليد محصولات و بالا بردن توان صادراتي مي تواند نقطه ي اتكايي براي اقتصاد باشد. سامان دادن اين بخش مي تواند فراغ بالي ايجاد كند تا از مزاياي ان بهره جسته و كم كم در ساير زمينه ها نيز به ثبات برسيم. از نظر من به عنوان كسي كه درگير كار كشاورزي است و سطح كشاورزي ايران را مي بيند و پتانسيل هاي موجود را سنجيده بهترين و امن ترين راه براي رسيدن به اقتصادي پويا توسعه و بالا بردن بهره برداري از كشاورزي است. توسعه ي روستا ها توسعه ي شهر را در پي دارد و باعث نوعي مهاجرت معكوس مي شود و عملا محيط هاي اجتماعي ما را از اسيب ها حفظ مي كند . منتظر نظر هاي شما هستم با افزایش قیمت حامل های انرژی و عدم کمک دولت به تولید کننده ها قیمت تمام شده هر قلم کالا یا محصول زراعی بیش از دو برابر سابق شده. هزینه کارگر و کود و آبکشی و حمل و نقل سرسام آوره و نمیشه کار کرد. قوانین اجازه نمیدن که زمین ها زیر کشت بره. قصه ش مفصله و الان نمیشه همه رو توضیح داد. نقدینگی نیست. سیستم های انبار داری و نگهداری محصول توسط خود تولید کننده وجود نداره و راه اندازیش به صرفه نیست. کلا با این مدل سنتی کشت و کار و امکانات روستا ها و مرحمت دولت امکان تحقق اون برنامه هایی که شما میگی صد سال بعد هم ممکن نمیشه. بقیه حرفارو هم که قبلا گفتیم. 5 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ [/url]مهر: پایین بودن میزان ساعات مفید كاری روزانه در ادارات دولتی و بخش خصوصی كشور، سهم كار مفید هر روز را به شدت كاهش داده، در حالی كه سهم ناهار خوردن، تلفن كردن و چای نوشیدن از انجام كار مفید بیشتر است. این در حالی است كه دولت موضوع مربوط به حل معضل اشتغال و بیكاری را طی سالهای گذشته در دستور كار خود قرار داده و برای امسال نیز به دنبال تحقق هدف بزرگ ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفری در اشتغالزایی است. بنا بر این گزارش، بر اساس آمار به دست آمده، میزان كار مفید هفتگی در ایران هم اكنون ۶ تا ۷ ساعت است، همچنین متوسط كار روزانه مفید در بخش دولتی ایران یك ساعت و چهار دقیقه و در بخش خصوصی دو ساعت و شش دقیقه است. براساس آمارها ساعت كار مفید هفتگی در ژاپن هم اكنون ۴۰ تا ۶۰ ساعت و در كره جنوبی ۵۴ تا ۷۲ ساعت است. علاوه بر این، آمارها نشان میدهد كه سرانه كار مفید در ایران سالانه ۸۰۰ ساعت است. بنابراین ایران در رده سوم كمترین ساعات كار مفید سالانه در جهان پس از كویت با ۶۰۰ ساعت و عربستان با ۷۲۰ ساعت كار مفید قرار دارد. این میزان در ژاپن ۲ هزار و ۴۲۰ ساعت، در كره جنوبی ۱۹۰۰ و در چین هزار و ۴۲۰، آلمان هزار و ۷۰۰، در آمریكا هزار و ۳۶۰، در تركیه هزار و ۳۳۰، در پاكستان هزار و ۱۰۰ و در افغانستان ۹۵۰ ساعت است. 6 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ با افزایش قیمت حامل های انرژی و عدم کمک دولت به تولید کننده ها قیمت تمام شده هر قلم کالا یا محصول زراعی بیش از دو برابر سابق شده.هزینه کارگر و کود و آبکشی و حمل و نقل سرسام آوره و نمیشه کار کرد. قوانین اجازه نمیدن که زمین ها زیر کشت بره. قصه ش مفصله و الان نمیشه همه رو توضیح داد. نقدینگی نیست. سیستم های انبار داری و نگهداری محصول توسط خود تولید کننده وجود نداره و راه اندازیش به صرفه نیست. کلا با این مدل سنتی کشت و کار و امکانات روستا ها و مرحمت دولت امکان تحقق اون برنامه هایی که شما میگی صد سال بعد هم ممکن نمیشه. بقیه حرفارو هم که قبلا گفتیم. ببين من در حال حاضر كار كشاورزي دارم يك جاي ديگر هم گفتم هزينه ي جاري و توليد امسال نسبت به سال قبل بين 20 تا 30 درصد افزايش داشته ولي نرخ خريد ماكزيمم 10 درصد به علت سنتي بودن سيستم كشاورزي ما و بهره وري بسيار پايين در حال حاضر عملا صرفه ي اقتصادي ندارد. بالا بردن بهره وري نياز به آموزش /ترويج/اصلاح ارقام محصول/به روز كردن ماشين آلات كشاورزي و حمايت دارد بحثي كه در مورد تعاون كرديم اينجا به درد مي خوره ايجاد تعاوني هاي روستايي براي آموزش/ ترويج /تهيه ي ارقام متناسب با منطقه / گرفتن امتياز ماشين الات (مثلا در روستايي كه كشت گندم دارد داشتن يك كمباين براي روستا با هزينه اي در حدود 25 ميليون تومان مي تواند بسيار مثمر باشد) /و يكپارچه سازي سطح زير كشت از مواردي هست كه اين تعاوني ها مي توانند بسيار مثمر ثمر باشند وگرنه با ادامه ي روند فعلي من هم مي دانم كه كشاورزي ما به جايي نمي رسد .منتها كم بودن فاصله ي ما با دنيا اين امكان را مي دهد كه با سرمايه گذاري مناسب و حمايت مطلوب در اين زمينه با جايگاه مناسبي برسيم. تمام حرف من اين بود كه اين يك توان بالقوه هست كه مي بايست بالفعل شود. اما در مورد زمين ها... در اوايل دهه ي هفتاد بخشي از زمين هاي كشاورزي تحت قانوني به عنوان منابع طبيعي قصب شد .در حدود 10 درصد زمين هاي هر روستا. اين زمين ها قانونا نمي بايست كشت شوند (البته در بسياري از روستا ها بخشي از اين زمين ها بصورت غير مجاز كشت مي شود) اما يك قانون اسلامي وجود دارد كه اين اجازه را مي دهد كه شما صاحب آن زمين ها باشيد. كشت درخت قوانين جاري نيز از اين قانون اسلامي تحت عنوان طرح طوبي حمايت مي كند. منتها براي كاشت درخت به شما اجازه ي حفر چاه عميق نمي دهند و مي بايست منبع ابي ديگر را معرفي كنيد. بسياري از روستا هي ايران در حال حاضر فاقد درختكاري و باغداري هستند و تمركز روستاييان در بيشتر مناطق بر روي كشاورزي است . مي توان با اختصاص بخشي از اب چاه ها(در مناطقي كه براي زمين هاي زراعي اجازه ي حفر چاه دادند) و ترويج طرح هاي ابياري قطره اي و استفاه از درختان با محصول ارزشمند و در عين حال كم آب(مانند گردو و توت و پسته) اين زمين ها را به نفع تعاوني هاي روستايي به دست اورد و از دست آورد مالي آن براي توسعه روستا ها استفاده كرد. براي جبران ابي كه از حق ابه ي زمين برداشت نموديم نيز به جاي بذر هاي بومي از بذر هاي اصلاح شده و كم آب بهره مي گيريم دعوت من از دوستان مهندسي كشاورزي نيز به همين دليل بود تا توانايي هاي اين بخش را شرح بدهند. اين يك حقيقت است كه كمترين هزينه را در راه هاي موجود و مطمين ترين بازدهي را بخش كشاورزي دارد.لذا سرمايه گذاري و حمايت از اين بخش مي تواند محرك و نجات بخش وضعيت فعلي باشد. 7 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ وضعیت آب و هوا و میزان آب و سایر خدمات و امکانات همه جا یکسان نیست. اینم باید در نظر داشت. 5 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۰ وضعیت آب و هوا و میزان آب و سایر خدمات و امکانات همه جا یکسان نیست. اینم باید در نظر داشت. دقيقا همين هست و اين نياز به برنامه داره و استفاده از دانش متخصصين كشاورزي ولي اصول يكي هست ما در ايران سابقه ي زيادي در بحث مديريت اب و خاك داريم (معروف ترين مثال قنات) به هر حال هر كاري بدون مديريت صحيح محكوم به شكست هست اين كليت بود و جزييات نياز به مطالعه ي ميداني كامل دارد 7 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۰ مشکل بیکاری مشکل خیلی از تحصیل کرده هاس! یه طرف قضیه خودمونیم یه طرفشم جامعه! وجدانا چن درصد از تحصیل کرده ها سواد و علم کار کردن دارن؟؟؟!!! همه به فکر یه مدرک خشک و خالیم حتی اگه وارد کارم بشیم چیزی رو درمون نمیکنیم که هیچ میزنیم بدترم میشه!( جمع بستم که سوتفاهمی پیش نیاد) و اما اونطرف ماجرا: کار زیاده اینو همگی میدونیم...(پیشرفت یه ممکلت با خوردنو خوابیدن به جایی نمیرسه پس کار هست ولی یه برنامه ریزی دقیق میخواد که از جوونا استفاده شه! که متاسفانه نمیشه!! به ادارات سر میزنی کارمنداش دارن کیف و حال میکنن ..انگار نه انگار که وظیفه ای دارن ...همه شغلا همین شکلی... نمیتونیم دومی رو تغییر بدیم ، دست ما نیس! جز اینکه یکی از این جمع پیدا شه دستش به اون بالا بالاها برسه تا شاید بتونه واسمون کاری کنه!(که اونم بعیده) پس میمونه همون قضیه اول: حداقل خود ماها باید تلاش کنیم و تو رشته ای که هستیم کاربلد شیم! شاید یه فرجی شد!خوداشتغالی و از این حرفا!!!!!!!!!! 7 لینک به دیدگاه
نغمه 411 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۰ جامعه ما از بیخ وبن مشکل داره تا ریشه درست نشه همه برگا هرچقدرم جون بکنن خراب میشن وقتی نظارم اموزشی ما از دبستان تا دانشگاه مشکل داره و بد جور میلنگه وقتی همینطوری دکتر ومهندس وجامعه شناس ومدیر بیسواد بیرون میاد کاری هم وجود نخواهد داشت 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده