رفتن به مطلب

به یاد یاسر که قلبش با درد طبیعت از حرکت ایستاد


ارسال های توصیه شده

به یاد یاسر که قلبش با درد طبیعت از حرکت ایستاد

مژگان جمشیدی*

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

چه کسی گمان می کرد مردی که از تبار سبز مازندران و گلستان بود و به صلابت بلوطهای زاگرس و به راست قامتی سرو و راش بود و هرگز در برابر ناملایمات زندگی کمر خم نمی کرد و نوای صدایش، سرشار از امید به زندگی و جوشش شور حیات بود تنها پس از گذشت سه دهه از آغاز زندگی، ناگهان اینچنین چشم از جهان فرو بندد؟

یاسر انصاری کجوری، اگرچه یک تن بود اما دغدغه هایی داشت به وسعت همه این زمین و بزرگترین نگرانی اش رشد فزاینده تخریب محیط زیست وطن و کم شدن وزن ملاحظات زیست محیطی در برنامه ریزیها و سیاستگزاری های کلان کشور بود. او از تباری بود که صداقت در گفتار و کردار بزرگترین ویژگی اش بود و مصالحه در برابر تخریب محیط زیست برای حفظ منافع شخصی را حتی در کلام هم جایز نمی دانست چه رسد به ورطه عمل.

هرگز حاضر به کمر خم کردن نبود و اگر گاه خسته و آزرده خاطر می شد باز هم سرخم نمی کرد چرا که مسیر زندگی خود را نه در جاده های صاف و مسطح که در تمامی پستی و بلندی های علم کوه و الموت و سبلان و در جنگل های به آتش کشیده گلستان و مریوان و مازندران و در سواحل گلی میانکاله و انزلی و حرا انتخاب کرده بود.

باصدای غرش پلنگ در کوهستان و مشاهده گله های پر تعداد قوچ و میش و پهنه های آبی مملو از فلامینگو و چنگر به وجد می آمد اما با صدای شلیک هر تیری در کنار تالاب و مشاهده لاشه های بی جان انواع گونه های جانوری و نفس های به شماره افتاده آهوها و کبک های تشنه لب و گرسنه از خشکسالی های چند سال اخیر، دلش به درد می آمد. وقتی به امتداد نگاه بی جان یوزپلنگ مادری که سال گذشته در جاده تهران مشهد و در جستجوی دو توله کشته شده اش، سنگفرش آسفالت شده بود، می نگریست انگار این قلب او بود که هزاران بار زیر چرخهای خودروهای عبوری له شده بود.

و همین دغدغه ها بود که او را به تاسیس کانون عالی گسترش فضای سبز و حفظ محیط زیست ایران و پذیرش سمت دبیر کلی این تشکل غیر دولتی از سالها قبل واداشته بود. در برابر شهرک سازی های گسترده در قلب جنگل های کجور مازندران تا توقف کامل شهرک سازی ها ایستاد. در برابر تعریض جاده ویرانگر پارک ملی گلستان کوتاه نیامد تا گلستان ایران که این روزها حال و روز چندان خوبی ندارد بیش از این مورد همجه متولیان توسعه ناپایدار و مسامحه کاری سازمان محیط زیست قرارنگیرد و به همین دلیل دست به شکایت از عالی ترین مقام اجرایی محیط زیست کشور و وزیر راه و ترابری به دادستانی کل کشور زد و دو سال تمام این قدر پیگیر شکایت خود بود تا نهایتا با حکم دادستانی چندین بار جلوی عملیات راهسازی گرفته شد و هیئتی عالی رتبه از دادستانی عازم گلستان شد تا خود حقیقت را از نزدیک ببیند و همه اینها در شرایطی اتفاق افتاد که هر ان بیم آن می رفت که یاسر خود قربانی دهها اتهام و برچسب سیاسی و غیر سیاسی شود اما عزم و اراده آهنین او در نجات پارک ملی گلستان و تهیه گزارش های مستند از تخلفات صورت گرفته در حریم امن این پارک ملی، نهایتا او را از این آزمون سربلند بیرون آورد.

یاسر اگر چه در طول عمر کوتاه 32 ساله اش دهها و صدها نهال را به دور از همه جنجالهای تبلیغاتی سازمانهای مسئول در هفته منابع طبیعی و در گوشه ای از این شهر بزرگ، بی سر و صدا بر زمین نشاند اما نهالی که او به نام سبزپرس در عرصه اطلاع رسانی محیط زیست کاشت، نهالی جاودانه شد. نهالی که حتی من هم با تمامی پشتوانه چندین و چند ساله کار زیست محیطی و مطبوعاتی ام جرات اداره آن را نداشتم و به بقایش، آن هم با دست خالی اعتقاد نداشتم، اما او ثابت کرد که خواستن توانستن است چرا که یاسر معتقد بود: " کارزار نجات محیط زیست وطن به همت، غیرت، مجاهدت و امید احتیاج دارد".

او بر این باور بود که " مشارکت در حفظ محیط زیست با حرف و شعار عملی نیست و هیچ دستاوردی حاصل نخواهد شد مگر با پرداخت بهای آن".

بهایی که تاکنون دهها نفر همچون شهید پیروی ها، شاهکو محلی ها و سعید پرهام ها با خون خود پرداخت کرده اند اما هنوز هم آن طور که شایسته است کسی به دنباله روی راه این عزیزان نمی اندیشد. اما بهایی که یاسر برای حفظ محیط زیست پرداخت کرد با این عزیزان متفاوت بود. نگرانی از نابودی فضای سبز شهری و تخریب گسترده باغات و درختان شهر تهران به دست متولی که همان شهرداری تهران باشد و رشد فزاینده آلودگی کلانشهر تهران و افزایش شمار مرگ و میرهای ناشی از آلودگی هوا و سکته های قلبی و نفس های به شماره افتاده کودکان و مردان و زنان شهرنشینی که در این میان گرفتار شدند نهایتا موجب شد تا یاسر و یارانش در کانون عالی گسترش فضای سبز و حفظ محیط زیست ایران این بار از کمیته کاهش آلودگی هوای تهران به دادستانی کل کشور شکایت برند اما قبل از آنکه این شکایت به نتیجه برسد، قلب همیشه تپنده یاسر عزیز همانند دهها جوان دیگر در تهران و شهرهای بزرگ ایران از فرط انواع آلودگی های مختلف از آلودگی هوا گرفته تا آلودگی صوتی و امواج الکترومغناطیسی و پارازیتی و .... از حرکت ایستاد تا این بار این من باشم که با قلبی شکسته و زخم خورده از غم فراغ از دست دادن یار و همراه و شریک زندگی ام فریاد برآورم که چرا؟

چرا صحن غسالخانه بهشت زهرای تهران این روزها باید شاهد تشییع پیکر دهها جوانی باشد که علت مرگ شان عموما سکته عنوان می شود؟

و تا چه زمانی قرار است خودروسازان داخلی با حمایت دولت خودروهای غیر استاندارد و وزارت نفت نیز سوخت های نامرغوب خود را بدون هیچ توضیح و توجیه فنی و کارشناسی و به بهای گزاف در اختیار جامعه قرار دهند؟ آیا این همه ریه های پر شده از سرب و گوگرد و هیدروکربورهای نسوخته و نفس های به شماره افتاده هزاران هزار کودک و جوان و پیر و سالخورده در چهارگوشه ایران و به ویژه تهران کافی نیست تا برای یکبار هم که شده آقایان مسئول را نه در دادگاه که لااقل در صحن مجلس به زیر تیغ انتقاد بکشیم؟

یاسر رفت درحالی که ندایش برای زمین ندای زندگانی بود. اگر چه مرگ حق است و چاره ای نیست جز پذیرش و تسلیم در برابر اراده حق اما سکوت در برابر آنها که شهر و فضاهای سبز شهری را قربانی بتن و سیمان و آسفالت کرده اند و آنها که خودروهای غیر استاندارد و سوخت نامرغوب را بدون هیچ پرسشی در در بازار عرضه می کنند و آنها که جنگل ها و مراتع و تالاب های این سرزمین را قربانی مطامع کاملا شخصی برای انواع کاربری های غیر مجاز اعم از صنعتی و عمرانی می کنند گناهی است نابخشودنی.

پس به حرمت خون همه شهدای محیط زیست و جنگلبانان غیور این سرزمین و در ادامه راه یاسر عزیز که هرگز کمر خم نمی کرد و هر افتادنی را شروعی برای برخاستن دوباره می دید و قلمش را برای حفظ منافع شخصی هرگز به فروش نگذاشت و به حرمت چراغی که او به نام سبزپرس در این تاریکی مطلق روشن کرد، قسم می خورم که نخواهم گذاشت چراغ سبزپرس خاموش شود.

هر چند سخت است تحمل از دست دادن همسر و شریک زندگی ای چون یاسر، که او برای من فقط یک همسر نبود. یاسر بهترین دوست، بهترین حامی و بهترین همکار من بود که با پرواز زود هنگامش گویی 4 تن را در یک لحظه از دست دادم .

اگرچه غم فراغ یاسر این روزها تا عمق سلولهای بدنم رخنه کرده اما امیدوارم به زودی زود و با کمک همه دوستانی که در روزهای اخیر برای نجات طبیعت وطن دست بلند کرده اند و با همکاری و مساعدت بیش از پیش تحریریه سبزپرس بتوانم این درد جانکاه را به انرژی تبدیل کنم که تماما در خدمت اطلاع رسانی و آگاهسازی افکار عمومی کشورم نسبت به محیط زیست باشد.

یاسر اگرچه دیگر نیست اما چراغی را برای ما روشن نگاه داشت که تا ابد مانا و برقرار خواهد ماند.

و اینک در روزی که روز خبرنگار نامگذاری شده ، دست تمامی کسانی را که برای نجات طبیعت وطن قلم می زنند به گرمی می فشارم و به تحریریه همیشه همراه سبزپرس که با وجود تمامی کمی و کاستی ها همچنان عاشقانه می نویسند تا ادامه دهنده راه یاسر باشند، خدا قوت و خسته نباشید می گویم.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...