شـاهین 8068 ارسال شده در 7 آبان، 2011 شاهییییییییییییییییین :w00::w00: میدونم چقدر سخته ادم خواهری مثل شقی داشته باشه
M!Zare 48037 ارسال شده در 7 آبان، 2011 با عرض معذرت...ستاد فرماندهی شیطان دستور داد این عمل رو انجام بدم
shaden. 18583 ارسال شده در 7 آبان، 2011 میدونم چقدر سخته ادم خواهری مثل شقی داشته باشه جوابتو دادم برو ببین:ws28:
شـاهین 8068 ارسال شده در 7 آبان، 2011 :aghosh: میلاد چیکاره باشن؟ ادامش هم که حــــــــــــمید رو میگم بیاد هاااااااا:w13:
M!Zare 48037 ارسال شده در 7 آبان، 2011 حــــــــــــمید رو میگم بیاد هاااااااا:w13: بقول خودشون..بشین بینیم باو
شـاهین 8068 ارسال شده در 7 آبان، 2011 این برای توئه شاهیناینکه زندهای ینی خدا فک میکنه هنوز ارزش زندگی کردنو داری، ماشه رو میکشم، اینجوری شاید بتونم نظر خدا رو هم عوض کنم... ماشاالله چه جیگری هم هستش نیاز به ماشه نی عینکش رو بر داره کار همو اسلحه رو میکنه
shaden. 18583 ارسال شده در 7 آبان، 2011 ماشاالله چه جیگری هم هستش نیاز به ماشه نی عینکش رو بر داره کار همو اسلحه رو میکنه استغفرالله :icon_pf (34)::icon_pf (34):
شـاهین 8068 ارسال شده در 7 آبان، 2011 استغفرالله :icon_pf (34)::icon_pf (34): خوب مشکل ماشه و اسلحه هم با یک نگاه و بصیرت ما هل شد میریم ایتم بد
shaden. 18583 ارسال شده در 7 آبان، 2011 خوب مشکل ماشه و اسلحه هم با یک نگاه و بصیرت ما هل شد میریم ایتم بد همچنان سعی میکنم نظر خدا رو عوض کنم
rezanassimi 9036 مالک ارسال شده در 7 آبان، 2011 دستور رسید با نزدیک شدن به زمان اذان عکسای جذابتری بذاریم آخخخخخخخخ :icon_pf (34):
shaden. 18583 ارسال شده در 7 آبان، 2011 شعر طنز ماه رمضان سحرگاهان به قصد روزه داری // شدم بیدار از خواب و خماری برایم سفره ای الوان گشودند // به آن هر لحظه چیزی را فزودند برنج و مرغ و سوپ وآش رشته // سُس و استیک با نان برشته خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم // کمی از این کمی از آن چشیدم پس از آن ماست را کردم سرازیر // درون معده ام با اندکی سیر وختم حمله ام با یک دو آروغ // بشد اعلام بعداز خوردن دوغ سپس یک چای دبش قند پهلو // به من دادند با یک دانه لیمو خلاصه روزه را آغاز کردم // برای اهل خانه ناز کردم برای اینکه یابم صبر و طاقت // نمودم صبح تا شب استراحت دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا // کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا به افطاری برایم شد فراهم // زدم تو رگ کمی از زولبیا هم وسی روزی به این منوال طی شد // نفهمیدم که کی آمد و کی شد به زحمت صبح خود را شام کردم // به خود سازی ولی اقدام کردم به شعبان من به وزن شصت بودم // به ماه روزه ده کیلو فزودم اگرچه رد شدم در این عبادت // به خود سازی ولیکن کردم عادت خدایا ای خدای مهر و ناهید // بده توش و توانی را به« جاوید» که گیرد سالیان سال روزه // اگرچه او شود از دم رفوزه
M.P.E.B 4852 ارسال شده در 7 آبان، 2011 با عرض معذرت...ستاد فرماندهی شیطان دستور داد این عمل رو انجام بدم ولي فكر نكنم خدا از سر تقصيرات تو بگذره استارت را زدي ببين چي به روز ملت آوردي
rezanassimi 9036 مالک ارسال شده در 7 آبان، 2011 همچنان سعی میکنم نظر خدا رو عوض کنم بهار دست از سر خدا بردار بیا برو آبجیتو راضی کن تاپیکو برگردونه سر جاش ...
شـاهین 8068 ارسال شده در 7 آبان، 2011 همچنان سعی میکنم نظر خدا رو عوض کنم خدا هم با ماست عزیزم زحمت نکش
M.P.E.B 4852 ارسال شده در 7 آبان، 2011 دستور رسید با نزدیک شدن به زمان اذان عکسای جذابتری بذاریم آخخخخخخخخ :icon_pf (34): ماماااااااااااااااااان :cryingf::cryingf::cryingf:
ارسال های توصیه شده