رفتن به مطلب

جامع شناسی آموزش و پرورش ایران !!


hamed_063

ارسال های توصیه شده

( قبل از شروع امیدوارم دوستان درک صحیحی از این مقاله داشته باشند و اگر در برخی نقاط دانشجویان را به طور کلی مورد هجو و ایراد قرار دادم منظور به آن دسته ای بود که واقعاً واجد چنان خصوصیاتی هستند نه کسانی که حقیقتاً علم کسب کردند و تبدیل به یک نیروی متخصص واقعی شدند . بنابراین لطفاً بد برداشت نکنید . )

یک مساله ای هست درباره ی نظام آموزش و پرورش ما که بسیار مساله ی نقادی بوده و در این مقاله ی کوتاه لازم می دانیم اندکی با رویکر انتقادی به این مساله نگاه کنیم . همانطور که می دانیم آموزش و پرورش یکی از نهادهای بسیار حساس و پر اهمیتی است که در هر جامعه ای نقش بسزایی ایفا می کند . چه آنکه بدون آموزش و پرورشی صحیح ما عملاً بانیروهای غیر متخصص مواجهه می شویم که تنها میتوانند به امور معمولی روزمره بپردازند و در فن آوری ها و تکنولوژی های پیچیده که نیازمند به آموزش آکادمیک دارد نمیتوانند مشارکت به عمل آورند . چنانچه که برخی آمار جامعه شناسی نشان می دهد رابطه ی نزدیکی بین آموزش و پرورش و رشد فن آوری و تکنولوژی وجود دارد چه آنکه بودن این آمار هم می توان تا حدودی به این رابطه ی تنگاتنگ پی برد . زیرا دست یازی به تکنولوژی و پی بردن به ارتباطات بین اشیا و پدیده های طبیعی همه و همه نیازمند به علم بوده و آنچه در این راستا کشف می شود خود سازنده ی نظام علم می باشد . فن آوری پیشرفت می کند چون نیروی متخصص وجود دارد آن نیرویی که از دست آوردهای نسل های قبل و انبوه اطلاعاتی که در دوره های پیشین بوده بهره ور می گردد . در زیر به چگونگی عملکرد نظام آموزش و پرورش در جامعه ایران پرداخته و نشان خواهیم داد روش این نظام چگونه در سایر رفتارها و عملکردهای فردی و جمعی تاثیرگذار می باشد .

درباره ی مساله ی تفکیک جنسیتی در مدرسه بگوییم که خود عامل مشکلات بعدی در سطح دانشگاه شده است . در دوران ابتدایی و راهنمایی و تحصیلات متوسطه و دبیرستان پسر و دختر جداگانه از هم درس می خوانند و تازه زمانی که نیازها و غرایز اینها بیدار می شود همینها راهی دانشگاه می شوند و توی دانشگاه مختلط می شوند و پسر و دختر وقتی به عنوان جنس مخالف توی کلاس ، راهرو ، سالن و محوطه و آمفی تئاتر کنار هم می نشینند حالتهای عجیب و غریب و کارهای مسخره ای انجام می دهند که واقعاً دیدنی است . روابط اجتماعی تازه از اینجا شروع می شود ، دوستی ها ، عشق ها ، *** ها ، ازدواج ها و درس نخواندن ها ! در آخر هم یا انصراف از دانشگاه یا مشروطی و مردودی و اخراج و یا توی خانه دستگیر شده توسط امر به معروف و نهی از منکر و آبروریزی و یا خیلی خوشبینانه بعد از 12 یا 13 ترم با ارفاق و خواهش و تمنا و این را ببین و آنرا ببین در نتیجه یک مدرک فارغ التحصیلی زیر بغل و خوشحال اگر دختر است به سوی ازدواج و اگر پسر است پیش به سوی سربازی . در نهایت هیچ چیزی را یاد نمی گیرند و یک تحصیلکرده ی علکی اند و به درد جامعه هم نمی خورند و به درد خودشان هم هیچ صرفنظر از کسانی که واقعاً درس خوانده اند و از همین آب گلالود ماهی علم گرفته اند . اینها همه به خاطر این است که قبل از ورود به دانشگاه همین جوان ها توی مدرسه محدودیت داشتند و یکدفعه که محدودیت برداشته می شود یک اتفاقاتی می افتد . اما در همین سیستم آموزش و پرورش ما فاجعه ی بزرگتری که در حال رخداد است اینکه می بینید فلان دانشگاه نقندر آباد و ناکجا آباد در رشته ی مثلاً مهندسی برق صد و بیست نفر دانشجو می پذیرد و این در حالی است که چندین و چند صد دانشگاه دیگر توی کشور هم هستند که باید در همان رشته و با همان تعداد دانشجو بپذیرند و می پذیرند . در اینصورت می بینیم که هر سال همین تعداد دانشجو مثلاً در همان رشته که گفتیم دانشجو داریم و فارغ التحصیل اما کار و اشتغال کجاست ؟ خبری نیست و همه هم از بی کاری می نالند و اصلاً هم فکر نمی کنند که مشکل از سیستم کار و اشتغال در جامعه نیست مشکل این است که کدام جامعه ای مثلاً از نوع پیشرفته اش و از نوع صنعتی اش می تواند در سال هزاران مهندس برق و مکانیک را یک جایی به عنوان مهندس مشغول به کار کند ؟ کدام صنعت می تواند اینهمه نیروی متخصص ( اگر متخصص باشند ) را حمایت کرده و کارمند خود کند و حقوق بدهد ؟ شما حساب کنید در همین جامعه ی خودمان که یک جامعه ی غیر صنعتی است مگر ما چندتا مهندس برق یا از این چیزها لازم داریم ؟ ما در سال چندتا کارخانه احداث می کنیم ؟ چندتا واحد صنعتی و خدماتی احداث می کنیم ؟ ما حتی اگر خیلی صنعتی هم باشیم نمی توانیم آنقدر کارخانه احداث بکنیم که جوابگوی اینهمه مهندس که خودمان تربیت می کنیم هم باشیم . و بعد می بینیم که اینهمه تحصیلکرده ی بیکار توی جامعه داریم که خیلی از آن مغزهای واقعاً تحصیلکرده وقتی می بینند اینجا بستر برای پیشرفت محیا نیست فرار می کنند و می روند آنطرف و به غربی ها خدمت می کنند و باید ببینید چقدر هم کارفرماها تحویلشان می گیرند و به این پدیده هم می گوییم فرار مغزها درصورتی که درست تر آن است که بگوییم فراری دادن مغزها ! . ما نباید از واقعیت فرار کنیم و باید بپرسیم که با این وجود که ما واقعاً ظرفیت پذیرش نیروی متخصص کمی داریم پس چرا اینهمه تولید می کنیم ؟ در جواب می گوییم همه اش به خاطر سود بیشتر برای یک عده مفت خور است و الا مطمئن باشید وقتی ظرفیت پذیرش دانشجو را زیاد می کنند و یا حتی از آن ظرفیت قانونی اش بیشتر می گیرند دلشان به حال ما نمی سوزد فقط می دانند اینطوری می توانند شهریه ی بیشتری بگیرند و حساب های بانکی خودشان را بیشتر و بیشتر بکنند و سرما کلاه گشادی بگذارند که تا عمر داریم فراموشمان نشود . بین دانشگاه ها هم تفرقه انداختند یکی می شود دانشگاه آزاد و دیگری دولتی و دیگری پیام نور و دیگری غیرانتفاعی و احتمالاً بزودی ارزش دانشگاه های ما را مثل یک بقالی سرکوچه پایین می آورند و هر کسی که از راه رسیده بلند می شود و یک دانشگاهی تاسیس می کند تا پول در بیاورد. درواقع پس از اینکه به ظاهر نیروی متخصص بیشتر از نیروی صنعتی کشور می شود آنوقت یک نوع تورم علمی به وجود می آید که زمینه ساز پیدایش کاهش ضریب علمی تحصیلاتی می شود . این یعنی چه ؟ یعنی اینکه وقتی کارشناس زیاد شد و با این وجود شغلی هم برای همان کارشناس وجود ندارد آنگاه می بینیم که همه به مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد روی می آورند و پس از اینکه در این مقطع هم زیاد شدند به سوی مقطع دکتری روی می آورند و بعد به مرور این مقطع هم خراب می شود و ارزش خودش را از دست می دهد . تا چند سال پیش اگر کسی دیپلم بود کلی افتخار می کرد ولی بعد به لیسانسیه ها افتخار می کردند بعد هم که خدا به دانشگاه آزاد برکت بدهد آنقدر دانشجو گرفت که لیسانس هم شد مثل سیب زمینی بغالی سر کوچه ! بعد از این که لیسانس بی ارزش شد همه رفتند دنبال فوق لیسانس و جالب هم اینجاست که خود دانشگاه ها هم هر سال نحوه ی ورود به دانشگاه را آسانتر می کنند و همه هم از این خبر خوشحال می شوند ! توی خود مقطع کارشناسی ارشد یک چیزی هست به نام تکمیل ظرفیت که معلوم نیست اینرا از کجا در آوردند چون آنطور که از اسمش پیداست قاعدتاً وقتی مثلاً در ارشد یک دانشگاه 18 تا دانشجو باید بپذیرد اگر تعداد قبول شدگان کمتر از این بود آنگاه باید بروند کسانی را که به نمره ی تراز قبولیی نزدیکترند را به عنوان تکمیل ظرفیت بپذیرند ولی در عمل می بینیم که نه تنها بیشتر از 18 تا بلکه تا 50 تا به بالا هم در همان رشته و گرایش تحصیلی می گیرند و آیا این برای ارتقا کیفیت تحصیلی است یا پول ؟ خودتان قضاوت کنید . البته این روند تنها در دانشگاه ها نیست بلکه در بسیاری دیگر از آزمون های استخدامی هم به همین شکل می باشد . به هرحال هرچقدر میزان پذیرش دانشجو بیشتر باشد قطعاً سطح کیفیت آموزشی پایینتر خواهد بود و آنچه نهایتاً با یک مدرک تحصیلی فارغ می شود یک تحصیلکرده و نیروی متخصص نیست بلکه یک شخصیتی است که برچسب کارشناس یا کارشناس ارشد و یا دکتری بر خود دارد اما برچسبی که سطح انتظار او را از جامعه برای داشتن یک کار مناسب با مدرک تحصیلی اش بالا می برد . و بعد از اینکه می بیند هیچ کاری هم برای انجام دادن ندارد جز نگاه کردن به پنکه ی هوایی روی سقف ، در این حالت است که تبدیل می شود به یک فرد معترض و مخالف و با نگرشی منفی نسبت به جامعه . درباره ی سهمیه ی بسیج و ایثارگر که دیگر چیزی نگوییم . خواستیم بگوییم ساختار آموزش و پرورش ما که خودش اول نیازمند به آموزش و پرورش است ، با ایجاد مهندسین روابط جنسی در دانشگاه اولاً ارزش علم را پایین آورده و ثانیاً یک مشت بیکار با هویت هایی عجیب و غریب پرورش می دهد که بعد توی جامعه باید به جای استفاده از دانش برود به بازویش بچسبد . ساختارهای دیگر را هم تحت الشعاع خودش می گیرد یعنی همین تحصیلکرده های بیسواد که وارد جامعه می شوند و احتمالاً برخی از آنها با پارتی و پول توی یک جایی مشغول به کار می شوند چون اساساً توی دانشگاه جز دختر بازی کار دیگری نکردند در نتیجه وقتی پشت میز هم می نشینند هیچی بلد نیستند بنابراین گندهایی می زنند که تاریخ هیچوقت فراموش نخواهد کرد. مثلاً یک عده تحصیلکرده های فقه می آیند دور هم جمع می شوند و به قول خودشان اجماع می کنند و قاعده ی قبح عقاب بلا بیان را تفسیر می کنند . عجب تفسیری هم می کنند . می گویند در دوران پیامبر یعنی بیش از چهارده قرن پیش پیامبر فرموده قبیح و زشت و بد است که ما تا چیزی را نگفتیم دیگران را مجازات کنیم یعنی همان اصل قانونی کردن جرم و مجازات ها . یعنی حتماً باید قرآن یا سنت یا یکی از این احادیث قدسی گفته باشد که فلان چیز بد است تا شما هم نکنید . با تمسک به همین قاعده است که خیلی راحت بدون عقل و بدون فکر علمای ما در رساله های خودشان دخانیات را حرام ندانسته و در نتیجه مباح می دانند . چرا ؟ چون خدا و پیامبر نگفتند که سیگار نکشید ، تریاک نکشید ، کراک نکشید ، هروئین نکشید حرام است و گناه دارد و عذاب دارد . راست هم گفتند چون هیچ جای قرآن هم نیامده که دخانیات حرام است و پیامبر هم آنموقع چنین تحریمی نکرده است . پس حلال است آقا ، بکشید دخانیات را مصرف کنید و از نشعگی اش لذت ببرید چون از نظر شرع و دین و مذهب مباح است . و این در حالی است که دخانیات خانمانسوز و نابود کننده ی غیرت و شرف و انسانیت است . اما چرا این تحصیلکرده ها چنین استنباطی کرده اند ؟ دو علت دارد : یکی اینکه شاید واقعاً نمی فهمند و عقلشان جواب نمی دهد . یعنی نمی توانند بفهمند که 1400 سال پیش سیگاری درکار نبوده ، کراک و شیشه نبوده که پیامبر بخواهد آنها را منع و تحریم کند اما اگر بود حتماً حرام می شد چون مضر است و زیان بار است . جامعه در حال حرکت است . جامعه ی چهارده قرن پیش یک سری احکام دارد برای اصلاح شدن و بهتر شدن و جامعه ی امروز یک عده احکام دیگری دارد و اگر قرار بر این باشد که ما فقط به این بیاندیشیم که آنموقع چه گفته اند و چه نگفته اند مشکلات ما حل نمی شود و چنانچه می بینیم که برای عقل به عنوان ادله ی استنباط احکام در فقه شیعه کم ترین ارزش و اعتبار را قائل شده اند و به خاطر همین هم هست که نمی توانند درک کنند که دخانیات حرام است چون ضرر دارد و البته ضرر و عذاب را همیشه پس از مرگ جستجو می کنند در حالی که همین جا هم ملاک است .

اما دلیل دوم اینکه یا اینها می فهمند و عمداً چنین احکامی را صادر می کنند . برای چه ؟ برای اینکه اگر با استفاده از همین قاعده ی قبح عقاب بلا بیان و اصل قانونی کردن جرم و مجازات بتوانند دخانیات را مباح کنند چنانکه می بینیم که کردند ، در اینصورت جیبشان پر می شود و یا جیب خیلی از آن طبقه سرمایه دار و تولید کننده گان این کالا ها . والا اگر حکم تحریم دخانیات صادر شود و کارخانه های تولید کننده تعطیل بشوند و واردات و صادرات متوقف شود دیگر سرمایه دار تولید کننده از کجا سود کند ؟ آن کمپانی دخانیات خارجی که محصولاتش را به ما می فروشد چطور سود کند ؟ و اگر می بینید که امروز توی جامعه ی ما تولید و واردات و صادرات و خرید و فروش دخانیات آزاد است به خاطر همین حماقت تحصیلکرده های دروغین ماست و یا ثروت اندوزی موش های کثیف پول پرست . که شما جوان های ما دخانیات را مصرف کنید و نشعه شوید و بخوابید و چرت بزنید تا ما هم راحتتر بتوانیم ثروت های شما را چپاول کنیم و غارت کنیم و بخوریم و یک آروغی هم بزنیم و به ریش همه ی شما مافنگی های معتاد و عمله بخندیم . اما شاید بگویید : درست است که سیگار را تحریم نکردند اما با مواد مخدر به سختی مبارزه می شود و توی قانون ما هم آنرا جرم دانسته و مجازات می کنند ، در پاسخ به این ایراد باید گفت که : چگونه است که مشروبات الکلی به سختی تحریم شده اند و در تشدید این تحریمات روایتی را نقل می کنند که حضرت علی گفته است اگر درون یک چاه یک قطره شراب بیافتد و سپس آن چاه پر از خاک بشود و پوشانده شود و رویش علفی سبز بشود و گوسفندی از آن علف چرا کند من از گوشت و شیر آن گوسفند نمی خورم و بر خود حرام می دانم ، و همچنین علمای ما گفته اند که یک قطره شراب حرام است پس چرا سیگار هم که در بین اینهمه مواد مخدر می شود قطره ای از دخانیات شما حرامش نمی کنید؟ در حالی که تمام اعتیاد ابتدا از همین سیگار لعنتی شروع می شود .

امیدوارم دوستان درک صحیحی از این مقاله داشته باشند و اگر در برخی نقاط دانشجویان را به طور کلی مورد هجو و ایراد قرار دادم منظور به آن دسته ای بود که واقعاً واجد چنان خصوصیاتی هستند نه کسانی که حقیقتاً علم کسب کردند و تبدیل به یک نیروی متخصص واقعی شدند . بنابراین لطفاً بد برداشت نکنید .

با تشکر ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...