رفتن به مطلب

ازلذتهای کوچک زندگیت بگو........


ارسال های توصیه شده

فکر میکردم فردا شب اینموقع ک امتحانام تموم بشه خوشحالم!

اما فهمیدیم خوشحالیم به خوشحالیه آدمایی ک دوسشون دارم برمیگرده !

نه به شرایط خودم!!!!

 

از بزرگترین لذتهای زندگیم .....

خوشحالیه عزیزامه

عزیزای دلم از خدا میخوام همیشه شاد باشید.:icon_gol:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

نصف شب، در سکوت محض دور و بر، زیر یک نور زرد ملایم، در حالی که صدای بم عبدالعلی‌ وزیری توی اتاق پیچیده، و من روی زمین به یک بالشت بزرگ تکیه دادم و چای هورت می‌کشم و یک تیکه کیک توی دستمه! :mornincoffee:

 

کمتر از یک ساعت رو در این حالت به سر می‌برم و خیلی بهم می‌چسبه :ws3:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

بودن در جمعی که منطقی به حرفت گوش بدهند و مجبور نشی سکوت کنی و آرامش داشته باشی . زندگی کردن تو چهاردیواری خودت که مجبور نباشی منت کسی رو سرت باشه . دعا کنید بتونم بهش برسم . به همین زودی

  • Like 12
لینک به دیدگاه

بالاخره یه بار رفتم تو جمع آدمای خالص تک رنگ که جز سیاهی چیزی نمیبینن...اگه بگم با همه آدمایی که تا حالا دیدم فرق داشتن اغراق نکردم.....

ظاهرا اونا نقص داشتن و ما کامل بودیم اما با گذشت چند دقیقه حس کردم چقدر ناقصم در مقابلشون دنیاشون با همه کاستی ها خیلی خوب بود ....

بودن در کنارشون خیلی لذت بخش بود:icon_redface::icon_gol:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

پراز حرفم...

گوشیم زیر و رو کردم یه نفر پیدا کنم حرف بزنم....

ولی میدونم همه یا مشکل دارن یا خودشون درگیر زندگیشونن...

تا اینکه باز به خودش گفتم...منتظر جوابم...

 

خدایا خودت هرچی صلاحمه پیش بیار...

این روزا خیلی بهت محتاجم.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

گول زدن برادرزاده ی شیطونم برای خوردن ناهار!!

 

 

یه شوت میکرد سر سفره یه دور میچرخید یه قاشق میخورد و ...

نهایتا با یک حیله فانتزی کاری کردم نشست کامل غذاشو خورد. دهن مامان و باباش هم میذاشت!! :gnugghender:

چه حیله ای؟

عمرا بگم!! :whistle:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

گرفتن یک تیکه نبات از پیرزنی مهربون...با یک لبخند گرم...

 

انداختمش تو چایی...مثه لبخند پیرزن مهربون شیرینه...

 

72 ساعت بی خوابی یکهو پرید...:icon_redface:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...