Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۳ وقتی دلم میگیره...بین نماز مغرب و اعشاء گریه میکنم... 12 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یه کتاب خوب خوندن رمان آیا؟؟؟؟ 5 لینک به دیدگاه
memmar 6829 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۳ قرار باشه یه کار رو تا شب تحویل بدی در اوج خواب و خستگی بزنگن بگن 5 روز دیگه وقت داری:hapydancsmil: 13 لینک به دیدگاه
*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۳ رمان آیا؟؟؟؟ رمان نه. یه قالب مشخص دارن که توی اکثر رمانا تکرار شده.یعنی اونایی که من خوندم اینطور بوده کتابای تاریخی قشنگترن 8 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۳ فلافل کوچه رستم بخوری بعدم بری آب هویج مغازههای اطراف میدونو بخوری در حالی که کلاست کنسل شده و احساس میکنی یکی از شادترین آدمهای دنیایی:hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۳ آخر شب وقتی همه جا تاریکی و سکوته با خدام حرف میزنم. اینقد خوبه خدا هست که نه منت سرت بزاره واسه کوش دادن... نه راز دلتو فاش کنه... نه تو ذوقت بزنه... نه مسخرت کنه... فقط گوش میده... . . . و آخرم به بهترین نحو کمکت میکنه خدایا شکرت ... خوردن یه چای گرم تو زمستون وقت بارش برف... خوندن رمان پیاده روی تو غروب(اگه زمستان پاییز باشه بهتر) دورهم جمع شدنای فامیل دوستان زیر باران راه رفتن مقصد مهم نیست فقط پیاده رفتن... 12 لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۳ دیدن دوستم پری :aghosh: دیدن دوستـــــــــم فـــافــــــــا :aghosh: یکی از بهترین روزایی بود که این مدت داشتم 8 لینک به دیدگاه
pari.v 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یه قطره اشک.. یه نفس عمیق.. یه لبخند.. احساس اینکه هنوز صبر دارم :) 11 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۳ ديدن مجدد بچه هاي نو انديشان ... 10 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۳ خبرای جدید و داغ بشنوم که از شنیدنشون تعجب کنم اونم چه خبرایییایشالله هر دو شون خوشبخت بشن 11 لینک به دیدگاه
*Mars* 5292 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۳ هر شب به شوق چت کردن باهاش برم یاهو 9 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۳ از صدای بارون... از شادبودن خانوادم... از پیاده روی بین مردم که تو دنیای خودم غرق میشم... از شکر کردن... 7 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یه قطره اشک.. یه نفس عمیق.. یه لبخند.. احساس اینکه هنوز صبر دارم :) وای چه احساس قشنگی...منم این حسو داشتم...یکی از لذت های کوچیک زندگیمه...که خیلی تکرار میشه.. 6 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۳ لزتهای کوچیک زندگی افکارای پراکنده و بی سروته که خودتم نمیدونی این چه فکرایی که تو رو محاصره کرده و داره مثل خوره مختو روحتو میخوره بعد بری پنجره رو باز کنی به به هوا ابری و یه قطره بارون بیفته رو صورتت و بی هوا اسمونو ببینی و بگی خدایا دوستت دارم یه انرژی خاصی تو وجودت از نوک انگشتای پات شروع به رشد کنه تا به سمت قلب و مغز سرت بیاد و روشن شی و انگار افکاری نداری و در یک لحظه خالی از هرگونه افکار و حس بیخودی بشی.. خیلی لذت کوچیکیه که برات کم پیش میاد و من این لذتو دوست دارم 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده