Astraea 25351 ارسال شده در 6 مهر، 2010 نام جاوید وطن صبح امید وطن جلوه کن در آسمان همچو مهر جاودان وطن ای هستی من شور و سرمستی من جلوه کن در اسمان همچو مهر جاودان بشنو سوز سخنم که هم آواز تو منم همه جان و تنم وطنم وطنم وطنم بشنو سوز سخنم که نواگر این چمنم همه جان و تنم وطنم وطنم وطنم همه با یک نام و نشان به تفاوت هر رنگ و زبان همه شاد و خوش و نغمه زنان ز صلابت ایران جوان اولین سرود ملی ایران مربوط به دوره قاجار ساخته موسیو لومر فرانسوی (موسیقیدان نظامی اعزامی به ایران در دوره قاجار) 2
Astraea 25351 ارسال شده در 6 مهر، 2010 شاهنشاه ما زنده بادا پاید کشور به فرش جاودان کز پهلوی شد ملک ایران صد ره بهتر ز عهد باستان از دشمنان بودی پریشان در سایه اش آسوده ایران ایرانیان پیوسته شادان همواره یزدان بود او را نگهبان سرود شاهنشاهی ایران ، نام سرود ملی ایران در دوران زمامداری خاندان پهلوی بوده است. 3
Astraea 25351 ارسال شده در 18 آبان، 2010 خاک وجودمن انبوهی از غبار تمامی قرنهاست که از گردباد حادثه ها جان گرفته ام برق نگاه من آیین مهر را از چشم چشمه های صاف و صفا بخش خوانده است شیرازه ی کتاب دلم عشق و زندگی است من دشمنم به هرچه غلامی و بندگی است من آریایی ام ...:icon_gol: 4
Astraea 25351 ارسال شده در 1 آذر، 2010 بند بندم در ره عشق وطن //////مر سراید این سرود ممتحن تا که از ایران و ایرانیست نام ///////جان من بادا فدای هر کدام زنده ام یا مرده ام در هر زمان/////// از وطن رو برنگردانم بران 2
am in 25041 مالک ارسال شده در 1 آذر، 2010 ای سر سبز وطن، آذرآبادگان من از تو جدا يكنفس، مبادا ايران من روزگارت بر امان، دور از دست گزند پشت تو بي لرزه باد، همچنان كوه سهند سرفراز ياور ايران من پر غرور خاك ستارخان من آنكه دلش مي زند ، نبض جدايي در باد با او سخن مي گويم ، تا نگهدارد به ياد آذرآبادگان من، جان جانان من است قيمت خون ارس، رگ ايران من است خانه شمس و زرتشت آبروي ميهن است چه نزديك تو باشم، چه در غربت غريب و دور... تو را نمي دهم ز دست، اي مرز عشق و شعر و شور مگر بي تو مي شود، زمزمه ارس شنيد؟ مگر بي تو مي شود به معناي وطن رسيد؟ سرفراز ياور ايران من پر غرور خاك ستارخان من 1
am in 25041 مالک ارسال شده در 1 آذر، 2010 ايران نگاه کن اين جنگل است که ناباورانه مي رويد بعد از حريق هاي پياپي ايران نگاه کن جنگل هنوز پر ز تپش ايستاده است با گيسواني درهم و رنگين با دست هاي از جوانه و از گل ايران نگاه کن نگاه کن نگاه ايران نگاه کن دامان خاک جنگل آنک هزار دانه شکفته اينک هزار مشت فشرده من عاشقانه رويش اين نسل تازه را در واژه واژه شعر و ترانه ام تصوير مي کنم من مرگ را به ترس ترس را به خشم خشم را به عشق سپردم عشق را کنون با خود ميان درياي جنگل بردم من در کنار ياران فرياد با هزاران ايران نگاه کن...ايران نگاه کن...ايران نگاه کــن 1
am in 25041 مالک ارسال شده در 1 آذر، 2010 افسانه عشق و جنون ٫ رفته ز خاطر تاکنون آن تک سوار قصه ها ٫ با اسب خود شد واژگون بس عهدها بشکسته شد ٫ ديگر خدا هم خسته شد در کارزار زندگی ٫ بازوی مردان بسته شد ای چرخ افسونت چه شد؟ الوند و سيحونت چه شد؟ بر تنب كوچك تا ارس٫ کاوه فريدونت چه شد؟ صفرا طلايه دار كو؟ آن نقطه پرگار كو؟ در شهر آزادي ،دري، بر قامت ديوار كو؟ شهنامه خاني دير شد ٫ سيمرغ در زنجير شد آرش، كماندار زمان ٫ آماج زخم تير شد فريادها بر باد شد ٫ فرياد زير آب شد ارابهء سردار عشق ٫ افسانه اي در خواب شد 2
am in 25041 مالک ارسال شده در 1 آذر، 2010 عزيز بومي اي هم قبيله رو اسب غربت چه خوش نشستي تو اين ولايت اي با اصالت تو مونده بودي تو هم شکستي تشنه و مومن به تشنه موندن غرور اسم ديار ما بود اون که سپردي به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد اي عاشق که پر کشيدي بي پروا به جستجوي شقايق کنار ما باش که محزون به انتظار بهاريم کنار ما باش که با هم خورشيد و بيرون بياريم هزار پرنده مثل تو عاشق گذشتن از شب به نيت روز رفتن و رفتن صادق و ساده نيامدن باز اما تا امروز خدا به همراه اي خسته از شب اما سفر نيست علاج اين درد راهي که رفتي رو به غروبه رو به سحر نيست شب زده برگرد 2
am in 25041 مالک ارسال شده در 1 آذر، 2010 دلم گرفته هموطن هوای موندن ندارم نشسته غصه تو قلب من نوای خوندن ندارم گذشت وقت جوونی سفر رفت مهربونی شدم زندونی غم تو با من همزبونی ز غربت خيلی خسته م تو دردمو ميدونی تويی همخون و جون من تو با غم آشنايی وطن خون و غرور من برام مرگه جدايی ای وای بر دل من طلسم مشکل من اگه وطن نباشه کجا آب و گل من از اين بهار پر گل خزون شد حاصل من اگه يه روزی غم بره خنده بياد ماتم بره دوباره اين دل پر می گيره زندگی رو از سر می گيره اگه تنم رها بشه درای بسته وا بشه دوباره این دل پر می گيره زندگی رو از سر می گيره 2
Astraea 25351 ارسال شده در 1 آذر، 2010 دلم گرفته هموطنهوای موندن ندارم نشسته غصه تو قلب من نوای خوندن ندارم گذشت وقت جوونی سفر رفت مهربونی شدم زندونی غم تو با من همزبونی ز غربت خيلی خسته م تو دردمو ميدونی تويی همخون و جون من تو با غم آشنايی وطن خون و غرور من برام مرگه جدايی ای وای بر دل من طلسم مشکل من اگه وطن نباشه کجا آب و گل من از اين بهار پر گل خزون شد حاصل من اگه يه روزی غم بره خنده بياد ماتم بره دوباره اين دل پر می گيره زندگی رو از سر می گيره اگه تنم رها بشه درای بسته وا بشه دوباره این دل پر می گيره زندگی رو از سر می گيره من عاشق این شعر EBI هستم.........مرسی....:icon_gol: 1
آرماندیس 4786 ارسال شده در 1 آذر، 2010 ما حالمان سال هاست دیگر خوب نیست ! ترانه هامان را خط زده اند ٬ صدامان را خاموش ٬ خواب ها را ربوده اند و ما را به خواب زده اند ! ترانه را ربوده اند و وطن را به دریا سپرده اند ! دریایی که نامش دیگر خلیج همیشه فارس نیست ! و نا اهلان ٬ نه تنها ترانه را ٬ که کلام را ٬ و حتی صدای نی چوپان را از وطن بریده اند ٬ و گریه ی ما سال هاست زخمی ست در گلو . فریادی نمی آید ٬ صدایی نیست ! کسی از فراز کوه های بلند تیری رها نمی کند ! این روزها وطن دیگر وطن نیست ! وطن را ربوده اند و ما را به خواب زده اند . و به گمان خود گرد مرگ بر هستی مردمانی پاشیده اند که دل هاشان پر از امید بود ! گرد مرگ بر امید خود پاشیده اند نا اهلان ٬ که این وطن ٬ و این ترانه و سخن را با مرگ کاری نیست . روزی دوباره خواهد آمد که ترانه ها سروده می شوند و صدای نی چوپان دشت را خواهد گرفت ! وطن دوباره وطن خواهد شد ٬ و نام دریایش همیشه فارس خواهد ماند . 3
ارسال های توصیه شده