Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ روان ما بخشی از طبیعت است، و معنایش به همان اندازه نامحدود است. بنابراین ما نمیتوانیم روان یا طبیعت را تعریف کنیم، ما فقط میتوانیم بکوشیم که عقاید خود را درباره آنها بیان داریم، و کنش آنها را به بهترین وجه ممکن توصیف کنیم خودآگاهی طبیعتاً در برابر هر چیز ناخودآگاه و ناشناخته، مقاومت میکند. من قبلاً به آنچه مردمشناسان «ترس از چیزهای نو» نامیده اند اشاره کرده ام یک ترس عمیق و خرافی از چیز های نودر مردم ابتدایی در برابر وقایع مبهم، درست مانند حیوانات وحشی واکنش نشان میدهند... این امر را میتوان به آسانی در واکنش هر فرد در برابر رویاهای خود، وقتی که به اعتراف به یک پندار حیرتانگیز مجبور میشود، مشاهده کرد. در بررسی رویاها دو نکته اصلی باید مورد بررسی قرار گیرند: نخست اینکه رویا را باید مانند یک حقیقت تلقی کرد که کسی درباره آن نباید هیچگونه تصور قبلی بکند، جز اینکه در هر حال به وجهی دارای معنی است، دوم اینکه رویا جلوهای از ناخودآگاه است. اگر کسی رویاها را وقایع عادی بداند (که واقعاً نیز چنین هستند) ناگزیر است یا آنها را پدیدههای علّی بداند ـ یعنی وجودشان تابع یک علت معقول است ـ یا پدیدههای معطوف به هدف، یا هر دو. 7 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ نیچه خاطرنشان کرده است هرجا که غرور به حد کافی پا میفشارد، حافظه جای تهی میکند. بنابراین در میان خاطرات گمشده، ما به تعداد نسبتاً زیادی از آنها برمیخوریم که حالت نهفته آنها معلول ماهیت نامطبوع و ناسازگار آنهاست. روانشناس این خاطرات را محتویات «سرکوب شده» مینامد. فراموش کردن چیزهایی که قبلاً ملاحظه یا تجربه کردهایم، علتهای بسیار دارد، و به خاطر آوردن آنها نیز به همان اندازه دارای راههای مختلف است. یک مثال جالب از این مورد، «خاطره پنهان» یاتوارد است. مصنفی ممکن است بطور مدام روی یک طرح معین چیز بنویسد... ولی ناگهان از خطای اصلی منحرف میشود. شاید فکر جدیدی به او دست داده باشد... او حتی ممکن است متوجه این تغییر نیز نشده باشد، هر چند که حال اثری به وجود آورده است که کاملاً تازه است. و پیش از آن بر او معلوم نبوده است... در چنین مواردی است که یک فکر یا تصویر از ذهن ناخودآگاه به ذهن خود آگاه برمیگردد. برخی از افکار شخص نیروی هیجانی خود را از دست میدهند و به صورت نیمه خودآگاه در میآیند (بدین معنی که دیگر توجه ذهن خود آگاه ما را جلب نمیکنند)... این گونه «فراموش کردن» در حقیقت برای ما طبیعی و لازم است تا برای تاثیرات و افکار جدید در ذهن خود آگاه ما جا باز شود. ▪ من در کار حرفهای خود به این نتیجه رسیدهام که تصویرها و افکاری را که رویا حاوی آنها است شاید نتوان تنها بر مبنای حافظه توجیه کرد. آنها مبین افکاری هستند که هرگز به آستانه خودآگاهی نرسیدهاند. رویاها به هیچ وجه با جلوههای ذهن خودآگاه شباهت ندارد... در رویا تصاویر مضحک و متضاد با هم میآمیزند... در برابر تجربههای زمان بیداری، رویاها بکلی فاقد معنیاند، و بنابراین شخص عادی مایل است که یا آنها را نادیده بگیرد و یا اعتراف کند که از فهم آنها عاجز است. 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ آنچه که روانشناسان هویت روانی، یا «اشتراک عرفانی» مینامند، از جهان مادی ما منتزع شده است. اما درست همین هالة تداعیهای ناخودآگاه است که به جهان بشر ابتدایی رنگ و خیال میبخشد. ما چنان به کیفیت ظاهراً معقول دنیای خویش عادت کردهایم که به زحمت میتوانیم تصور کنیم واقعهای روی دهد که توضیح آن با عقل و شعور معمولی ممکن نباشد. بشر ابتدایی وقتی با رویداد شگفتانگیزی از این قبیل روبهرو شود، نسبت به سلامت عقل خود شک نمیکند، بلکه فوراً به یادگارها، ارواح، و خدایان میاندیشد. ▪ کنش کلی رویا عبارت است از کوشش برای برقرار کردن موازنه روانی با تولید مواد رویا که به نحو پیچیده تعادل کل روانی را دوباره برقرار میکند، این چیزی است که من آن را نقش تکمیلی (یا جبرانی) رویا در شالوده روانی مینامم. این امر برای ما روشن میکند که چرا اشخاصی که افکار غیر واقع بینانه دارند، یا خود را خیلی برتر از آنچه هستند میشمارند، یا نقشههای نامتناسب با توانایی حقیقی خود دارند در عالم رویا خود را در حال پرواز یا سقوط مییابند. رویا نقص شخصیت آنان را جبران میکند و در عین حال ایشان را از خطراتی که راه کنونیشان در بر دارد آگاه میسازد. اگر اخطارهای رویا نادیده گرفته شوند، حوادث واقعی ممکن است روی دهد. بسیاری از بحرانهای زندگی ما یک تاریخچه طولانی ناخودآگاه دارند. ما قدم به قدم به سوی آنها پیش میرویم و از خطرهایی که رفته رفته جمع میشوند بیخبریم. 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ رویای تکرار شونده، پدیده جالب توجهی است. مواردی وجود دارد که در آن مردم یک رویای معین را از زمان کودکی تا زندگی بزرگسالی خود میبینند. رویایی از این قبیل معمولاًٌ کوششی است برای جبران یک کمبود خاص در کیفیت نگرش رویا بین نسبت به زندگی، یا ممکن است مسبوق به یک ضربه روانی باشد که پیشداوری مخصوصی در ذهن ما به یادگار گذاشته همچنین ممکن است گاه پیشگویی یک واقعه مهم باشد. یک جامعه سالم و طبیعی جامعهای است که در آن مردم غالباً با هم اختلاف نظر دارند، زیرا توافق همگانی در خارج از حوزه صفات غریزی انسان، نادر است، عدم توافق در جامعه وسیله زندگی فکری در جامعه است، ولی هدف نیست، توافق نیز به همان اندازه مهم است. چون روانشناسی اساساً به تضادهای متوازن متکی است. تجربه و معلومات روانشناسی فقط مزایایی هستند برای روانکاو... لذا این امر که آیا شخصیت روانکاو و بیمار وی متجانس، نامتجانس با مکمل یکدیگرند، بسیار مهم است. 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ آنچه از لحاظ درمانی مهم است فهم و بینش بیمار است نه برآورده شدن انتظارات نظری روانکاو، در کوشش خود برای تعبیر رویای شخص دیگری، به این مانع برمیخوریم که مایلیم شکافهای اجتنابناپذیری را که در جریان درک و فهم ما پیدا میشود با «فرافکنی» پر کنیم.... برای رفع این منبع اشتباه (باید) فقط متن یک رویای بخصوص مهم تلقی شود و تمام مفروضات مربوط به رویاها به طور کلی، جز این فرض که رویاها به نحوی دارای معنی هستند، کنار گذاشته شود. ما نمیتوانیم برای تعبیر رویا قواعد عمومی وضع کنیم. ▪ رویا نمیتواند یک فکر مشخص به وجود آورد. اگر چنین کند دیگر رویا نیست، زیرا که از آستانه خودآگاهی میگذرد. باید بفهمیم که سمبولهای رویا غالباً نمودهایی از روان هستند که از حیطه کنترل ذهن خود آگاه خارجند. برای روانکاوی که به یافتن علل اختلال روانی ذیعلاقه است، راه معقول این است که از بیمار خود اعتراف کم و بیش داوطلبانه بگیرد و به تمام چیزهایی که بیمار از آنها متنفر است یا از آنها میترسد، واقف شود. این طریقه مانند روش نسبتاً کهن اخذ اعتراف در کلیساست که از بسیاری جهات پیشرو تکنیکهای جدید روانشناسی بوده است... من این رویه را سودمند یافتهایم که در آغاز کار نگرش مثبتی در بیمار بوجود آورم، این امر کمک میکند که بعدها وقتی بیمار به بینشهای رنجآورتری میرسد، احساس امنیت کند. ▪ وقتی که موضوع مربوط است به رویای تکراری یا رویای پرهیجان، تداعیهای شخصی که به بیننده حقیقت رویا دست میدهد معمولاً برای تعبیر رضایتبخش کافی نیست. در چنین مواردی ما باید این حقیقت را درنظر بگیریم که غالباً عناصری در رویا دیده میشوند که فردی نیستند و نمیتوان آنها را از تجربه شخصی بیننده رویا استنباط کرد. این عناصر، آنهایی هستند که فروید «بقایای قدیمی» نامیده است. یک سلسله اشکال ذهنی که وجودشان را با هیچ یک از امور زندگی فردی نمیتوان توضیح داد و ظاهراً شکلهای ابتدایی، ذاتی و موروثی ذهن بشر را تشکیل میدهند 7 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ ▪ از دیرباز این اعتقاد عمومی وجود داشته است که عمل عمده رویاها پیشآگاهی آینده است. در زمانهای قدیم، و حتی در قرون وسطی، رویاها در پیشآگاهی طبی نقش عمدهای داشتند. عموماً چنین تصور میشود که در یک زمان بخصوص در دوران ماقبل تاریخ، مفاهیم اساسی اساطیری توسط یک فیلسوف پیر، یا پیامبری هوشمند، «اختراع» شده و از آن پس مورد اعتقاد مردم خوش باور و عامی واقع گشته است. ▪ انسان مایل است گمان کند که صاحب روح خود است. اما تا وقتی که نتواند خلق و خو و هیجانهای خود را کنترل کند، یا از هزاران راه مرموزی که عوامل ناخودآگاه وارد نقشهها و تصمیمات او میشوند آگاه نباشد، مسلماً صاحب اختیار خود نیست. این عوامل ناخودآگاه وجود خویش را به خود مختاری کهن الگوهای مدیونند. ▪ انسان میتواند باور نکردنی ترین مشقات را متحمل شود، در صورتی که نسبت به معقول بودن آنها متقاعد گردد، اما انسان وقتی درهم میشکند که بالاتر از همه بدبختیهای خود تصور کند که در داستانی شرکت کرده که گویندهاش «شخص احمقی» است. نقش سمبولهای مذهبی این است که به زندگی انسان معنا ببخشند 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ ▪ آگاهم که سروکار داشتن با حقایقی که به نحو کامل یا به قدر کافی قابل درک نیستند تا چه حد ناگوار است. اشکال کار در مورد این پدیدهها این است که حقایق مربوط به آنها انکارناپذیرند و در عین حال نمیتوان به آنها صورت معقول و منطقی داد. برای رفع این مشکل باید خود زندگی را درک کرد، زیرا زندگی است که عواطف و افکار سمبولیک را بوجود میآورد. ▪ هیچ چیز از یک تئوری علمی ـ یعنی فقط کوششی زودگذر برای توجیه حقایق، و نه حقیقت قائم به ذات و جاودانی ـ آسیبپذیرتر نیست. انسان امروز در حقیقت مخلوط عجیبی است از خصایصی که طی قرنهای طولانی از تحول روانی تحصیل کرده است. این موجود مختلط انسان و سمبلهایش است که مورد بحث ماست. 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ آنچه ما ناخودآگاهی مینامیم دارای خواص ابتدایی است که قسمتی از ذهن ابتدایی را تشکیل میداد. همین خواص است که سمبلهای رویا پیوسته به آنها اشاره میکنند، چنانکه گویی ذهن ناخودآگاه میکوشد که تمام چیزهای کهنهای را که ذهن در جریان رشد خویش از دست داده ـ یعنی خیالات واهی، خیالبافیها، شکلهای کهنه فکر، غرایز اساسی، و نظایر آنها را ـ دوباره زنده کند. کار عمده رویاها بازآوردن نوعی «خاطره»ی ما قبل تاریخ و جهان کودکی است تا به سطح غرایز نخستین برسد. چنین خاطره هایی میتوانند همانطور که فروید مدتها پیش دریافته بود، در بعضی موارد اثر درمانی قابل ملاحظهای داشته باشند. سمبلها کوششهای طبیعی برای سازش دادن و دوباره متحد ساختن تضادهای داخلی روان هستند. این درست است که شکلهای کهن الگوهای تا حد قابل ملاحظهای قابل تبدیل به یکدیگر هستند، ولی جنبه روحانیت آنها حقیقی است و حقیقت هم باقی خواهد ماند، و نماینده ارزش یک واقعه کهن الگویی است. 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۰ مرسی خواهش اینم تقدیم به شما : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام این که من گرسنگان را طعام می دهم، توهینی را می بخشم، و دشمنم را دوست می دارم، خصایصی است بسیار متعالی. ولی اگر دریابم که فقیرترین فقرا وگستاخ ترین متجاوزان همگی در من حضور دارند و من نیازمند صدقات و محبت های خودم هستم، که من خود ان دشمنی هستم که باید دوستش داشت؛ آن زمان چه؟! کارل گوستاو یونگ 4 لینک به دیدگاه
pouria1980 10 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۷ کارل گوستاو یونگ ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام )، در سال ۱۸۷۵ در کشور سوئیس متولد شد. وی دوران کودکی سختی را در تنهای و انزوا درحالی سپری نمود، که مادرش از بیماری اختلال هیجانی رنج می برد و پدرش کشیش تهی دستی بود. کارل یونگ، در دوران جوانی علاقه خاصی به علم فلسفه داشت، اما با دریافت بورسیه ی از دانشگاه بازل، تحصیلات خود را در رشته پزشکی ادامه داد. در سال ۱۹۰۰ و پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، وی مدتی به عنوان روان پزشک در یک مرکز بیماران روانی در شهر زوریخ شروع به فعالیت نمود، و در سال ۱۹۰۳ با دختری از یک خانواده ثروتمند ازدواج نمود. ثروت خانوادگی همسرش، باعث ایجاد فضای با آزادی عمل بیشتر از لحاظ مالی برای او شد، تا بیشتر زمان خود را صرف مطالعه و تحقیق نماید. دکتر یونگ، در سال ۱۹۰۵ هنگامیکه تنها سی سال سن داشت، به واسطه تحقیقات گسترده و ارائه آزمون ربط کلمات، که باعث شهرتش شده بود، در دانشگاه زوریخ به عنوان استاد شروع به تدریس نمود. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Construction 4752 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۷ بهترین روانکار و روانشناس عمقی یونگ هست لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده