کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ سلاااام منم بگم؟ شب قبلش که اصلا نخوابیدم ساعت 4:30 َ با خونسردی شروع کردم با آماده شدن و ساعت 5:55 از خونه اومدم بیرون 6:22 رسیدم برج گلدیس از جلوی شیخ و سپیده و هادی ناصح رد شدم اما چون هم دیگه رو ندیده بودیم اصلا متوجه هم نشدیم و من تا اون سمت برج رفتم و کسی رو ندیدم به شیخ پیام دادم و و سپیده زنگ زدو خلاصه جستم دوستان رو اومدم و در جوارشون نشستم تا تک تک بچه ها اومدن و من هیچ کس رو نمی شناختم سپیده معرفی می کردو ... ستی و اوری هم دیر اومدن ( این قسمتشو همه بچه ها بگن تا دفعه بعد دیر نکنن ) توی راه هم که می دونید چی شد خیلی خوب بود داشت خوش می گذشت تا به پلیس راه رسیدیم که برمون گردوندن و با این کار کلی ضد حال خوردیم البته بعدش با حضور شاهین کمی خوشحال شدیم و بعدش هم آرپاک به جمعمون اضافه شد راهی شدیم سمت چشمه اعلی که اونم نشد و به یه رود خونه تو جاجرود قناعت کردیم بعدشم ... من دیگه خوابم می اومد از بعد نهار هوچی یادم نیست بقیشو بچه ها بگن البته لازم به ذکره که شیخ عزیز واقعا زحمت کشید ، حرص خورد ، رقصید و ... خلاصه ازش خیلی خیلی ممنونم و ممنونیم 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده