*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ مروري بر مكاتب اقتصادي اقتصاددانان به طور علني با يكديگر مخالفت مي كنند، آنقدر زياد كه گاهي مورد تمسخر قرار مي گيرند. غير اقتصاددانان ممكن است هنوز پي نبرده باشند كه اين مخالفت ها غالباً در مورد جزئيات است. اما وقتي نظريه كلي اقتصاد، مطرح مي شود اغلب اقتصاددانان با يكديگر موافقند. ريچارد نيكسون رئيس جمهور آمريكا، در دفاع از كسري بودجه در مقابل اتهام محافظه كاران مبني بر اين كه اين يك اقدام كينزي است، پاسخ داد كه: «اكنون ما همه كينزي هستيم». در واقع آنچه او بايد مي گفت اين بود: «اكنون ما همه نئوكلاسيك هستيم، حتي كينزي ها»، چرا كه آنچه به دانشجويان آموزش داده مي شود و آنچه امروز در جريان اصل اقتصاد مي باشد، اقتصاد نئوكلاسيك است. در اواسط قرن نوزدهم، اقتصاددانان انگليسي زبان به ديدگاه مشتركي در مورد نظريه ارزش و نظريه توزيع دست يافتند. به عنوان مثال چنين فكر مي كردند كه ارزش يك پيمانه (بوشل) ذرت، به هزينه هاي صرف شده براي توليد آن پيمانه بستگي دارد. ستانده يا محصول يك اقتصاد هم تصور مي شد كه ميان گروه هاي اجتماعي مختلف بايد تقسيم يا توزيع شود، مطابق هزينه هايي كه اين گروه ها براي توليد اين محصول متحمل شده اند. اين تقريباً همان «نظريه كلاسيك» بود كه توسط آدام اسميت، ديويد ريكاردو، توماس رابرت مالتوس، جان استوارت ميل و كارل ماركس توسعه يافت. اما در اين رويكرد، مشكلاتي وجود داشت. اصلي ترين مشكل اين بود كه قيمت هاي بازار لزوماً بازتابي از «ارزشي» نبودند كه در بالاتعريف شد. چرا كه افراد اغلب تمايل دارند براي يك شيء مبلغي بيش از «ارزش» آن بپردازند. نظريه هاي «ارزش ذاتي» كلاسيك ها ارزش را دارايي مي دانستند كه در يك شيء به طور ذاتي وجود دارد، به تدريج جاي خود را به اين ديدگاه داد كه در آن ارزش به رابطه ميان آن شيء و شخص به دست آورنده آن شيء بستگي داشت. چندين اقتصاددان در مكان هاي مختلف در زماني يكسان (دهه ۱۸۷۰ و دهه ۱۸۸۰)، ارزش را بر رابطه ميان هزينه هاي توليد و «عناصر ذهني» كه بعداً «عرضه» و «تقاضا» ناميده شد، مبتني ساختند. اين ديدگاه با عنوان انقلاب مارجينال در علم اقتصاد معروف شد و نظريه فراگيري كه از اين ايده ها به وجود آمد، «اقتصاد نئوكلاسيك» نام گرفت. (به نظر مي رسد اولين شخصي كه از اصطلاح «اقتصاد نئوكلاسيك» استفاده كرد، اقتصاددان آمريكايي، «تورستن وبلن» بوده است). چارچوب اقتصاد نئوكلاسيك چنين خلاصه شده است: خريداران تلاش مي كنند تا نفع شان از بدست آوردن كالاها را به حداكثر برسانند و اين كار را با افزايش خريدهاي خود از يك كالاتا جايي انجام مي دهند كه آنچه آنها از يك واحد اضافه به دست مي آورند با آنچه آنها بايد از آن صرفنظر كنند تا آن را بدست آورند، موازنه شود. بدين طريق آنها «مطلوبيت» خود را به حداكثر مي رسانند- يعني رضايتمندي همراه با مصرف كالاها و خدمات. به همين ترتيب، افراد براي بنگاه هايي كه مي خواهند آنها را استخدام نمايند، نيروي كار خود را عرضه مي كنند، با موازنه كردن منافع از ارائه واحد نهايي خدمات شان (دستمزدي كه به دست خواهند آورد) با عدم مطلوبيت خود نيروي كار- از دست دادن فراغت. به اين ترتيب افراد انتخاب هايشان را در وضعيت نهايي، انجام مي دهند. اين نتيجه اش يك نظريه تقاضاي كالاو عرضه عوامل مولد است. به طور مشابه، توليد كنندگان تلاش مي كنند كه واحدها كالاي خود را به گونه اي توليد كنند كه هزينه توليد واحد بيشتر يا نهايي با درآمد حاصله از آنها موازنه شود. بدين طريق آنها سود خود را به حداكثر مي رسانند. بنگاه ها نيز تا جايي نيروي كار استخدام مي كنند كه هزينه استخدام اضافي آنها با ارزش محصولي كه نيروي كار اضافي توليد مي كند، موازنه شود. بنابراين، ديدگاه نئوكلاسيكي با «كارگزاران» اقتصاد سروكار دارد كه خانوار يا بنگاه هستند و بهينه سازي مي كنند. (با انجام آنچه مي توانند انجام دهند) مشروط به تمام قيدها (محدوديت هاي) مربوطه. ارزش با تمايلات نامحدود ارتباط دارد و خواسته ها با محدوديت ها يا كميابي در تضاد است. مسائل مربوط به تصميم گيري در بازارها دائماً وجود دارد. قيمت ها، علامت هايي هستند كه به خانوارها و بنگاه ها مي گويند كه آيا تمايلات متضادشان مي تواند با يكديگر منطبق شود يا خير. به عنوان مثال، در برخي قيمت اتومبيل ها، من مي خواهم اتومبيل جديدي بخرم. در همان قيمت، ديگران ممكن است بخواهند اتومبيل هايي بخرند. اما صنعتگران ممكن است نخواهند آنقدر اتومبيل توليد كنند كه ما همگي مي خواهيم. ياس (نا اميدي) ممكن است ما را سوق دهد به حراج قيمت اتومبيل ها، حذف برخي خريداران بالقوه و تشويق برخي توليد كنندگان نهايي (مارجينال). با تغيير قيمت، عدم توازن ميان سفارش خريد و سفارش فروش، كاهش مي يابد. بدين ترتيب بهينه سازي تحت قيد (محدوديت) و وابستگي متقابل بازار منجر به تعادل اقتصادي مي شود. اين همان ديدگاه نئوكلاسيكي است. اقتصاد نئوكلاسيك همان چيزي است كه «فرانظريه» ناميده شده است، يعني آن مجموعه اي از قواعد ضمني يا شناخت هايي براي ساختن نظريه هاي اقتصادي رضايت بخش است. اين يك برنامه تحقيقي علمي است كه نظريه هاي اقتصادي ايجاد مي كند. فروض اساسي آن، چيزهاي قابل بحثي نيستند كه از طريق آنها بتوان شناخت مشترك افرادي كه خود را اقتصاددانان نئوكلاسيك مي نامند و يا اقتصاددانان بدون عنواني خاص را تعريف كرد. فروض اساسي اقتصاد نئوكلاسيك شامل موارد زير است: افراد، ترجيحات عقلاني ميان نتايج (پيامدها) دارند. افراد، مطلوبيت و بنگاه ها سود را به حداكثر مي رسانند. افراد، به طور مستقل براساس اطلاعات كامل و مرتبط عمل مي كنند. نظريه هاي براساس يا تحت تاثير اين فروض، نظريه هاي نئوكلاسيكي هستند. بنابراين ما مي توانيم از يك نظريه نئوكلاسيكي ازدواج يا طلاق و ايجاد فاصله ميان تولدها ارائه كنيم. به عنوان مثال، اخراج را در نظر بگيريد. نظريه اي كه فرض مي كند كه تصميمات اخراج كردن توسط يك بنگاه، مبتني بر موازنه ميان منافع اخراج يك كارگر اضافي و هزينه هاي همراه با آن اقدام، يك نظريه نئوكلاسيكي خواهد بود. اما نظريه اي كه توضيح مي دهد تصميم اخراج بر اساس تغيير سليقه هاي مديران در مورد كاركنان با ويژگي هاي خاص، يك نظريه نئوكلاسيكي نخواهد بود. مكتب اقتصادي نئوكلاسيك با چه مكتبي مي تواند مقايسه شود برخي گفته اند كه در علم اقتصاد كنوني، چندين مكتب فكري وجود دارد. آنها مكتب هايي از قبيل اقتصاد (نئو) ماركسيستي، اقتصاد (نئو) اتريشي، اقتصاد پساكينزي يا اقتصاد نهادي جديد را به عنوان چارچوبهاي «فرانظري» آلترناتيو براي ساختن نظريه هاي اقتصادي شناسايي مي كنند. انجمن هاي (علمي) و مجلات و ايده هاي همراه با اين ديدگاه ها را منتشر كرده اند. برخي از اين مكتب ها داراي ديدگاه هايي (بينش هايي) بوده اند كه اقتصاددانان نئوكلاسيك از آنها فرا گرفته اند. ديدگاه هاي مكتب اتريشي در مورد كارآفريني، مثالي از مطلب بالااست. اما تا آنجا كه اين مكاتب، اجزاي سازنده اصلي (مركزي) اقتصاد نئوكلاسيك را رد مي كنند.- مانند آنكه مكتب اتريشي، بهينه سازي را رد مي كند- آنها از ديدگاه اقتصاددانان نئوكلاسيك جريان اصلي، به عنوان مدافعان علت هاي مفقود شده يا به عنوان آدم هاي عجيب و غريب، منتقدان گمراه و افراد غير عادي ضد علمي، به حساب آمده اند. وضعيت اقتصاددانان غير نئوكلاسيك در دپارتمان هاي اقتصاد در دانشگاه هاي انگليسي زبان، مشابه وضعيت طرفداران زمين مسطح (غير كروي) در دپارتمان هاي جغرافي است. مطمئن تر است تا چنين نظراتي بعد از رسمي شدن وضعيت استخدامي عضو هيات علمي، ابراز شود، البته اگر اقتصاددانان غير نئوكلاسيك اصلاً بتوانند آنها را بيان كنند. يكي تلاش خاص براي بي اعتبار كردن اقتصاد نئوكلاسيك، از سوي اقتصاددان انگليسي، جون رابينسون و همكاران و دانشجويان وي در دانشگاه كمبريج در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوايل دهه ۱۹۶۰ انجام شد. مناقشه در مورد سرمايه ميان به اصطلاح دوكمبريج، ظاهراً درباره پيامدها و محدوديت هاي «جمعي سازي» سرمايه توسط پل ساموئلسون و رابرت سولو و در نظر گرفتن «جمعي سازي» به عنوان يك نهاده در تابع توليد. با اين حال اين مناقشه در رويارويي ديدگاه ها در مورد نظريه «قابل قبول» درباره «توزيع درآمد» ريشه داشت. آنچه موضع پساكينزي شد، آن بود كه توزيع درآمد با تفاوت قدرت ميان كارگران و سرمايه داران، «بهتر» توضيح داده شده است. در حالي كه توضيح نئوكلاسيكي، از يك نظريه بازار براي قيمت عوامل انجام مي شود. سرانجام مناقشه خيلي زياد حل و فصل نشد ( و به توافق نرسيدند) و به همين جهت اين مناقشه كنار گذاشته شد و اقتصاد نئوكلاسيك، جريان اصلي اقتصاد شد. چگونه چنين ارتدوكسي توانست غالب شود به طور خلاصه مي توان گفت كه موفقيت اقتصاد نئوكلاسيك مربوط به scientificization يا «رياضي شدن» علم اقتصاد در قرن بيستم است. دانستن اين مطالب اهميت دارد كه بدانيم برخي مارجيناليست هاي اوليه، اقتصاد داناني همچون ويليام استنلي جونز و ف. اجورث در انگلستان و لئون والراس در لوزان و ايروينگ فيشر در آمريكا خواستند كه از طريق يك سري اصول علمي، علم اقتصاد را مشروعيت ببخشند. در آن زمان، به دليل موفقيت هاي مربوط به فناوري، همه نسبت به آينده خوشبين بودند و پيشرفت در جامعه اي كه داراي بهترين دانش علمي باشد، امري تضمين شده است. اگر اصول علمي بتواند برنامه هاي اجتماعي را سازماندهي كند، آنگاه رسيدن به اهداف اجتماعي امكان پذير خواهد بود. «سوسياليسم علمي» و «مديريت علمي» اصطلاحاتي بودند كه از قلم هاي نظريه پردازان اجتماعي، پديد آمدند. اقتصاد نئوكلاسيك، «كارگزاران»، «خانوارها» و «بنگاه ها» را به عنوان بازيگران عاقل، مفهوم سازي كرد. كارگزاران به عنوان بهينه سازاني كه به نتايج «بهتر» سوق داده مي شدند، مدل سازي شدند. تعادل حاصله «بهترين» بود، به اين معنا كه هر تخصيص ديگري از كالاها و خدمات مي توانست به بدتر شدن وضع فرد ديگري بينجامد. بنابراين از ديدگاه نئوكلاسيكي، نظام اجتماعي ديگر تضادهاي حل نشدني نداشت. اصطلاح «نظام اجتماعي» يك اندازه گيري از موفقيت اقتصاد نئوكلاسيكي مي باشد. چون ايده يك نظام با اجزاي تعاملي آن، متغيرها و پارامترها و محدوديت هاي آن، زبان فيزيك در اواسط قرن نوزدهم است. اين شاخه از مكانيك هاي عقلاني، مدلي براي چارچوب نئوكلاسيكي بود. كارگزاران مانند اتم ها بودند، مطلوبيت مانند انرژي بود، حداكثرسازي مطلوبيت مانند حداقل سازي انرژي بالقوه بود و به همين ترتيب. بدين طريق خطابه علم موفق، با نظريه نئوكلاسيكي، پيوند خورده و بدين طريق علم اقتصاد با خود علم تجربي پيوند خورد. اين كه آيا اين پيوند توسط مارجيناليست هاي اوليه طرح ريزي شده بود يا به بيان دقيق تر، يك ويژگي موفقيت عمومي خود علم تجربي بود، اهميت كمتري از پيامدهاي آن پيوند دارد. چون مادامي كه اقتصاد نئوكلاسيك با اقتصاد علمي پيوند خورده است، به چالش كشيدن رويكرد نئوكلاسيك، به چالش كشيدن علم و پيشرفت و مدرنيته خواهد بود. ارزش اقتصاد نئوكلاسيك مي تواند از طريق مجموعه حقايق (صدق هاي) آن مورد ارزيابي قرار گيرد. حقايقي درباره انگيزه ها، قيمت ها و اطلاعات، وابستگي متقابل تصميمات و پيامدهاي ناخواسته انتخابها، همگي مواردي هستند كه در نظريه هاي نئوكلاسيكي گسترش يافتند. خودآگاهي درباره استفاده از شواهد نيز چنين است. به عنوان مثال، در طرح ريزي براي نيازهاي آينده به برق در يك ايالت آمريكا، كميسيون مطلوبيت هاي عمومي، تقاضاي (نئوكلاسيك) را پيش بيني كرد و آن را به تحليل هزينه (نئوكلاسيك) ايجاد تسهيلات در اندازه ها و انواع مختلف، مرتبط ساخت. (به عنوان مثال يك كارخانه ذغال سنگ با سولفور پائين ۸۰۰ مگاواتي) و يك طرح رشد سيستم با كمترين هزينه و يك استراتژي قيمت گذاري (نئوكلاسيكي) با اجراي آن طرح. آنها در مورد تمام ابعاد موضوع، از صنعت گرفته تا شهرداري ها، از شركت هاي برق تا گروه هاي زيست محيطي، همه با يك زبان از كشش هاي تقاضا و حداقل سازي هزينه، از هزينه هاي نهايي و نرخ هاي بازدهي، سخن مي گفتند. قواعد گسترش نظريه و ارزيابي در اقتصاد نئوكلاسيكي روشن هستند و اين وضوح، براي جامعه اقتصاددانان بسيار مفيد مي باشد. به اين ترتيب، علمي بودن اقتصاد نئوكلاسيك از اين ديدگاه، ضعف اقتصاد نئوكلاسيك نيست، بلكه از نقاط قوت آن است نويسنده: روي وينتراب مترجم: دكتر سيد حسين ميرجليلي لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده