peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ هن هن کنان از پله ها بالا آمد وچشم چرخاند،پسربچه نگاه پیرمرد را فهمید؛بلندشد،مردجوان اما مهلت ندادونشست روی صندلی!پیرمردخندیدوشکلاتی به پسربچه داد اما پسربچه اخمش باز نشد! کارش مثل شناکردن درمسیرمخالف جهت آب بودچون بقیه میخواستندپیاده شوند واو سوار!توی پله ها هم فقط صدای کودکی را شنیدوزنی که درانتهای اتوبوس نگران بچه اش بود.مهم نبود که برای زودترسوارشدن،کودکی را آزرده ومادری را مضطرب کرده بود،مهم این بود که اوبایدزودتر سوار میشد! باچندلکه قرمز روی مقنعه سفیدویک لب ورو کرده رسید مدرسه.ازاتوبوس که میخواست پیاده شودتوی باروبندیل زن گیرکرده بود.دوتازنبیل پرازسبزیجات،یک کیسه نان ویک حلب روغن،محموله ای بود که همراه زن سواراتوبوس شده بود یک پیرمرد را هل داد،پای پنج شش نفرراله کرد،به سه نفر تنه زد،باآنهایی که میخواستند سوارشوند دعواکردتابالاخره پیاده شد.همه اینها به خاطراین بود که نمیخواست تالحظه رسیدن اتوبوس ازجایش بلند شودوبرود به سمت در سلام خسته نباشید........ببخشیدایستگا بعدی کجاست؟ امامن میخوام برم خیابون......اونجانگه میدارید؟ اگه بخوام برم خیابون.......ازکجاباید برم؟ محکم پایش راگذاشت روی ترمز!!!!!!!!!!!!صدای دادوبیدادمسافرها رفت بالا،مسافرآرام از کابین راننده فاصله گرفت!!!! 18 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ نشست روی تنها صندلی خالی اتوبوس که روکشی پاره داشت.شرع کرد به خواندن یادگاری هایی که رویش نوشته شده بود این مطالعات شده بودجزئی از عداتش!روی یکی باخط درشت وکج ومعوج نوشته شده بود: لطفا بعداز خوردن صندلی ها،دندانهای خودرامسواک بزنید 16 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ نمیدانم از ایستادن روی پله آخر چه لذتی میبردولی کارهمیشگی اش بود؛حتی اگر اتوبوس خالی میشد.اما از وقتی نزدیک بود از اتوبوس بیافتدپایین،انگارترک ,عادت کرده بود 9 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ من یک عمری هست که سوار اتوبوس نشدم... ولی هنوزم اون صندلی پاره ها رو یادم میاد... الان فکر کنم باید کمتر شده باشه ها... 6 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ من یک عمری هست که سوار اتوبوس نشدم... ولی هنوزم اون صندلی پاره ها رو یادم میاد... الان فکر کنم باید کمتر شده باشه ها... درسته کمتر شده چون اغلب صندلیها کائوچویی شده:icon_pf (34): 5 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ بعضی ها که اگر راننده سرمکانی که اونها تصمیم دارند پیاده بشوند نگه نداره بعد از کلی دعوا و نثارکردن فحش و القاب منسب خودشون راننده رو هم جریمه میکنند و گرایبه رو بهش نمی دهند 4 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ اتوبوسی میادبدون نام ونشان بدون شماره خط بدون مبدأومقصد! ازراننده میپرسم ببخشیداین اتوبوس کجامیرود؟ راننده بانگاهی عاقل اندر پاسخ میدهد گویا ارث پدری ازش طلب کرده ام. راننده هنگام ایستادن درایستگاه مقصدرابرای مسافرین که تازه میخواهندسوارشوندفریادمیزند.مسؤول خط هم درایستگاه مقصد اتوبوس رابلندورسااعلام میکند.هنگام راه افتادن اتوبوس شخصی میگوید:((آقا!نگهدار!اشتباه سوارشده ام.)) 5 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ شرمنده پيمان جون.....بي دليل از صبح منصور اسانلو تو ذهنمه.نميدونم شايد اتوبوسي چيزي تداعي گر اين ذهنيت بود.تاپيكت رو كه ديدم بي اختيار خواستم يادي ازش كرده باشم.ياد تمام بزرگمرداني كه بايد صبركنيم تا تاريخ از بزرگيشون يادي كنه گرامي.ببخشيد. 4 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ ادم تو شلوغی اتوبوس های تهران گم میشه اعصاب فو لادین میخواد همه هول میزنن سوار شن اگه بار داشته باشی که خیلی اوضاع وخیم تره 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده