alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ چند صباحیه که مشغول مطالعه کتابهای مرحوم کسروی هستم (اینجا بحث و قضاوتی و جهت گیری مغرضانه و حب و بغضی نسبت به قلم ایشان ندارم ) چیزی که برام سوال شد اینه که "آیا هدف وسیله رو توجیح میکنه !؟ آیا ما میتونیم استفاده مغرضانه از مذهب به نفع خود بکنیم !؟ یه سوال کلی تر اینکه اصلا ملاک حق و حق گویی کیه!؟(چه منبع و مرجعی مشخص میکنه که حق چیه و باطل کدومه !؟ خب هدف از طرح این سوالا این بود که وقتی زندگینامه کسروی رو میخونی در صفحه آخر زندگی ایشون مشاهده میکنی که به همراه منشی دفترش توسط فدائیان اسلام که مورد توجه علما و مجتهدین نیز بودند "ترور انقلابی" میشن! ترور انقلابی !! یعنی برای کشتن یه نفر مفر و دررویی در دین و مذهب وجود داره !؟ آیا در مورد آقای کسروی علما و مجتهدین ما نباید به جای استفاده از حربه قهریه و ترور با احترام به آزادی افکار ،سعی در جوابگویی و شفاف سازی اتهامات کسروی بر می آمدند!؟ اصلا یه حرف مسخره تر از خود من (روز قتل کسروی به همراه وی منشی ایشون حدادپور نیز ترور میشن ! آیا ایشون هم به اندازه کسروی در الحاد شریک بودن که میبایستی کشته بشوند!؟ خیلی سوال این چند ساله که با کسروی آشنا شدم توی ذهنم ایجاد شده به ایشان به عنوان شخصیتی خاص در زمینه تاریخ و پژوهش و زبانشناسی احترام ویژه ای قایل هستم چرا که بعضی از تألیفات و پژوهش های ایشان در زمینه تاریخ مانند "تاریخ مشروطه ایران" و تاریخ هیجده ساله آذربایجان " و تحلیل "سید نبودن نسب نامه صفویان" و .............. هنوز مرجع امر توی تحقیقات آکادمیک محسوب میشه ! مرتضی رسولی پور از قول احمد شهاب، عضو فدائیان اسلام آورده است : در جلسهای که در منزل کسروی تشکیل شده بود و عدهای از جمله چند نفر از امرای ارتش هم حضور داشتند، نواب هم شرکت کرد. در آنجا ایرادات خود را به کسروی گفت ولی او را از جلسه بیرون کردند. وقتی که نواب از بحث با کسروی نتیجه نگرفت چندی بعد در آب سردار با چاقو به کسروی حمله کرد و از ناحیة کتف او را مجروح کرد. کسروی روانه بیمارستان شد و به دستور سرتیپ صفاری رئیس شهربانی وقت نواب دستگیر و روانة زندان گردید. اما کسروی از نواب شکایت نکرد و نواب هم از زندان آزاد شد. بار دیگر نواب خطاب به کسروی گفت: « کاری کن که زود بمیری و گرنه زحمت ما را زیاد خواهی کرد.» به این ترتیب نواب از تصمیم خود منصرف نشد و برای تهیة اسلحه سراغ ابراهیم دریانی رفت و گفت سیصد تومان پول دارم و برای یک کار شرعی که درنظر دارم این مقدار کافی نیست شما کمک کنید تا اسلحه تهیه کنم. دریانی به او پاسخ داد که در حال حاضر وضعیت خوبی ندارم و ورشکسته شدهام. نواب پس از شنیدن این سخنان پول خود را در حجرة دریانی گذاشت و بیرون رفت. بالاخره بعد از چند روز دریانی پول کافی برای اسلحه را تهیه و به نواب داد. در این زمان کسروی از بیمارستان مرخص شده بود و ما هم فتوای آیت الله بروجردی و فتوای آیت الله صدر (پدر امام موسی صدر) در مورد مهدورالدم بودن کسروی را که جمعآوری کرده بودیم به در و دیوار چسباندیم و از روی کلیشه فتوای این 2 مرجع را منتشر کردیم.آیتالله کاشانی هم مخالف کسروی بود اما آن زمان در لبنان به حالت تبعید بود. بعد از این به قدری فشار علیه کسروی زیاد شد که دولت مجبور شد او را محاکمه کند. اطلاع پیدا کردیم که میخواهند کسروی را به اتهام نشر کتب ضاله فقط به سه ماه زندان محکوم کنند در حالی که نواب و ما دنبال اعدام انقلابی کسروی بودیم. به این ترتیب در جریان محاکمه کسروی به دادگاه رفتیم و از افراد بازاری تعدادی را به همراه بردیم. رئیس کلانتری بازار « خوانساری» بود که با ما همکاری زیادی کرد و آن روز به کسانی که فقط ریش داشتند اجازة ورود به دادگاه را داد. در روز دوم یا سوم محاکمة کسروی شخصی به نام « جواد مظفری» به دادگاه آمد و با هفت تیر « کسروی» و منشی او، « حدادپور» را زد. یکی دیگر از افراد ما به نام شیخ مهدی شریعتمدار به دستور نواب با اتومبیل جلو دادگستری به حالت انتظار ایستاده بود. او مظفری را سوار ماشین کرد و به لاهیجان برد. از این ماجرا نه شاه، نه دولت و نه مردم هیچ کدام کمترین اطلاعی نداشتند...کار حسین امامی این بود که بعد از قتل کسروی به داخل اتاق دادگاه رفت و با چاقو شکم کسروی را پاره کرد. دادستان که ترسیده بود خود را زیر میز مخفی و در همان حال غش کرد. امامی وقتی که از دادگاه بیرون آمد در حالی که کارد خونآلودی در دست داشت فریاد الله اکبر سر داد و به شهربانی رفت و گفت: من کسروی را کشتم. همان کسی که قرآن میسوزاند! در شهربانی ابتدا او را به خیال اینکه به سرش زده بیرون میکنند. بعد که از بیمارستان سینا خبر دادند کسروی و منشی او را اینجا آوردهاند حسین امامی را دستگیر کردند. بنابر این مجبور شدیم کاری کنیم تا امامی از زندان آزاد شود این بود که از دادگستری به مسجد آیت الله بهبهانی رفتیم. نکتة مهم این بود که کسروی تیر خورده بود و شهربانی میدانست که او به این جهت کشته شده اما چگونه و چرا دست امامی چاقوی خونآلود بود! بنابر این تقریباً از عوامل دستگاه هم تعداد محدودی میدانستند که قاتل اصلی امامی نیست. به هر حال به مسجد که رسیدیم آیت الله بهبهانی آنجا بود. به ایشان گفتیم حسین امامی کاری را کرد که جدش هم اگر بود همین کار را میکرد. تصمیم گرفتیم به نخستوزیری در میدان ارک برویم و آزادی امامی را خواستار شویم. آقای فیض که مترجم نهجالبلاغه بود جلو افتاد، شمسالدین ابهری امام جماعت مسجد امام حسین (ع) و علمای دیگر هم با ما همراه شدند. در میدان ارک آقای ابهری سخنرانی کرد و گفت طبق فتوای علما کسروی مهدورالدم است، بنابر این باید قاتل آزاد شود. قوامالسلطنه نخستوزیر بود و مظفر فیروز هم معاون او. فیروز جلو بالکن آمد و گفت: « آقا [نخستوزیر] میهمان خارجی دارند.» فیضالاسلام هم جواب داد: تو نمیتوانی کاری انجام دهی، به قوامالسلطنه بگوئید بیاید، غلط کرده که میهمان خارجی دارد. قوام تا این حرف را شنید خودش آمد. فیضالاسلام خطاب به قوام گفت: مراجع نوشتهاند حسین امامی باید آزاد شود. این دست ملت رشید ایران بود که از آستین حسین امامی بیرون آمده و شخص کثیفی را کشته است. قوام کارتی از جیب خود بیرون آورد و برای رئیس شهربانی مطلبی نوشت و به ما داد تا به او برسانیم. با همان جمعیت در حالی که سرود: انا فتحنا لک فتحاً مبینا میخواندیم به سمت زندان شهربانی رفته و امامی را از زندان بیرون آوردیم. در زندان غوغای عجیبی بود، مردم گاو و شتر میکشتند. احساس میکردیم که شهر در دست ماست. بعد هم به محل کتابخانة کسروی مقابل بانک ملی رفتیم و کتابخانة او را زیر و رو کردیم سپس من و حکمت الله عظیمی که هنوز حیات دارند کتابهای کسروی را بیرون ریخته و همه را آتش زدیم. البته کتابهایی که خوب بود برای بچهها آوردیم. به این ترتیب قضیة کسروی خاتمه پیدا کرد. در پایان آیا جای ترور انقلابی (که پشتوانه مذهبی داشت) و سوزاندن کتابهای وی این طیف (علما که پرچم دار مذهب در جامعه محسوب میشدند و به ضعم ایشان از ناحیه کسروی به دین لطمه وارد میشد)این قشر از جامعه نیز نبایستی به مقابله به مثل دست میزدند و از همان راه فرهنگی سعی در ضربه زدن به کسروی بر می آمدند!؟!! تو خود خوان حدیث مفصل زین مجمل! مراسم خاكسپاري احمد كسروي مراسم خاكسپاري احمد كسروي 15 لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ کتاباش الان مجازه ؟ شما از کجا گرفتی ؟ 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ چیزی که برام سوال شد اینه که "آیا هدف وسیله رو توجیح میکنه !؟ اگه آغا بخواد چرا كه نه كلا هدف هركاري دلش بخواد ميكنه 5 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ یکی به احمد کسروی گفته بود که آقا جان شما دیگر دارید همه چیز را منکر می شوید. کسروی گفت مثلاً چه چیزی را؟ گفت مثلاً معجزات را. گفت مثلاً معجزات چه کسی را؟ گفت معجزات پیامبر اسلام را. گفت مثلاً کدام معجزه را؟ گفت همان که با سوسمار حرف زد! گفت خوب با چه زبانی با سوسمار حرف زد؟ گفت با زبان عربی. گفت مرد حسابی این که می شود معجزه سوسمار، پیامبر که خودش عرب بود. 16 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ یکی به احمد کسروی گفته بود که آقا جان شما دیگر دارید همه چیز را منکر می شوید. کسروی گفت مثلاً چه چیزی را؟ گفت مثلاً معجزات را. گفت مثلاً معجزات چه کسی را؟ گفت معجزات پیامبر اسلام را. گفت مثلاً کدام معجزه را؟ گفت همان که با سوسمار حرف زد! گفت خوب با چه زبانی با سوسمار حرف زد؟ گفت با زبان عربی. گفت مرد حسابی این که می شود معجزه سوسمار، پیامبر که خودش عرب بود. خیلی باحال بود...... فقط این سوسمار میخواسته بگه والضالین این زبونش برای ادای حرف ض چه جوری به سقف دهنش میچسبیده؟ 8 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ خیلی باحال بود...... فقط این سوسمار میخواسته بگه والضالین این زبونش برای ادای حرف ض چه جوری به سقف دهنش میچسبیده؟ نمیچسبیده.سقف دهان مخاطبش رو قرض میگرفته 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ هزار بار گفتم دین ادمو هم حیله گر می کنه هم سخت هم بیرحم و هم کثیف:Ghelyon: 11 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ خیلی باحال بود...... فقط این سوسمار میخواسته بگه والضالین این زبونش برای ادای حرف ض چه جوری به سقف دهنش میچسبیده؟ در این حالت خاصه ( حالت سوسماری ) لازم نیست زبان بالا برود و به سقف دهان بچسبد بلکه سقف پایین میاید و به زبان میچسبد تکنیک ها با هم فرق دارد!اما نتیجه یکی است 3 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ هزار بار گفتم دین ادمو هم حیله گر می کنه هم سخت هم بیرحم و هم کثیف:ghelyon: منم هزار بار به تو گفتم افرین.هزار بار دیگه هم بهت میگم.درد و بلات بخوره تو سر جبرئیل 4 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ در این حالت خاصه ( حالت سوسماری ) لازم نیست زبان بالا برود و به سقف دهان بچسبد بلکه سقف پایین میاید و به زبان میچسبد تکنیک ها با هم فرق دارد!اما نتیجه یکی است سقف به زبون بچسبه که نمیتونه حرف بزنه اون سوسمار !!! همش باید لب هاشو غنچه کنه !!! کلا این ادیان خیلی عزیز و زیبا هستند،مثلا مورچه با یونس حرف میزده،اینقده بامزه بوده... :girl_yes2: تجسم کنین شاخک هاشو تکون میداده و ملائکه فرکانس ارتعاشاتی شاخک ها را به زبان قابل فهم یونس تبدیل میکردند. قربون این معجزات شیرین و افزاینده ایمان در قلب ها برم من.... :girl_yes2: چه قدر عقل و بصیرت تو معجزات موج میزنه،البته معجزه یعنی خلاف عقل و اگر علما میگن بوده،حتما بوده دیگه..... 7 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ سقف به زبون بچسبه که نمیتونه حرف بزنه اون سوسمار !!! همش باید لب هاشو غنچه کنه !!! کلا این ادیان خیلی عزیز و زیبا هستند،مقلا مورچه با یونس حرف میزده،اینقده بامزه بوده... چه قدر عقل و بصیرت تو معجزات موج میزنه،البته معجزه یعنی خلاف عقل و اگر علما میگن بوده،حتما بوده دیگه..... یا پیامبرش وقتی می خواسته دستشویی بزرگ کنه درختای نخل دورش حایل درست میکردن که پیامبر کارشو راحت انجام بده:sigh::sigh: 4 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ یا پیامبرش وقتی می خواسته دستشویی بزرگ کنه درختای نخل دورش حایل درست میکردن که پیامبر کارشو راحت انجام بده:sigh::sigh: این کار رو به چه دلیل انجام میدادن سارا جان؟ 2 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ این کار رو به چه دلیل انجام میدادن سارا جان؟ . . . . . . . . . نمیدونستی چو دانی و پرسی یعنی خیلی چیزی :4chsmu1: 3 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ . . . . . . . . . نمیدونستی چو دانی و پرسی یعنی خیلی چیزی :4chsmu1: نه واقعا نمیدونم چرا 1 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ کتاباش الان مجازه ؟ شما از کجا گرفتی ؟ مجاز!! چند ماه قبل رفتم کتابخانه آستان قدس که گویا در نوع خودش بی نظیر باشه با ارائه کارت و سابقه پژوهشی خواستم کتاب شیعه گری کسروی رو از مخزن بسته(جایی که فقط 12 ساعت برای مطالعه وقت میدن)بگیرم تا در همین موقع بخونمش وقتی درخواستمو دادم متصدی با نگاه عاقل اندر سفیح فرمودن این کتابها رو به شما نمیدیم واسه مطالعه! عرض کردم برای چی مگه !؟ فرمودن از بالا دستور دادن این کتابها رو به مراجعین ندین! عرض کردم یعنی چی !؟پس این کتابا رو برا چی یا کی توی مخزن بسته گذاشتین !؟اگه کسی بخواد با افکار این آقا آشنا بشه و کتاباشو بخونه پس چه باید بکنه !؟ دیدم طوری نگاهم کرد که گویی بنده رو میخاهد به همون سرنوشتی برسونه که کسروی را رسانده بودند! منم دست از پا درازتر برگشتم اما خدا پدر صاحب استکباری اینتورنتو بیامرزد و عمر با عزت دهد که از شیر مرغ تا جون آدمیزادو میشه توش پیدا کرد بدون منت و نگاه غضبانه ! 5 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ هزار بار گفتم دین ادمو هم حیله گر می کنه هم سخت هم بیرحم و هم کثیف:ghelyon: یه عزیزی میگفنت : توضیح المسائل ماها فقط یک وجبو بیشتر از همه جیز مورد توجه قرار داده !!! و سایر چیزارو انگار براشون زیاد مورد توجه نبوده ! الان که فک میکنم میبینم چقد علمای ما توی اون یک وجب تخصص دارند و با جزئیات فراوان و به تفصیل راجع چیزی که از خودشون نیست اینقد اطلاعات دارن !! 3 لینک به دیدگاه
terajedi21 2134 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ من کتابای کسروی رو یه مدن گشتم ولی از کتابخانه نپرسیدمخطر داشتواقعتیش انتظار ندارم اینچنین کتابهایی رو تو کتابخانه های تابع ولی امر مسلمین کائنات پیدا کنم!فرمت پی دی افش رو خوندم عالی بود این جمله ناب احمد کسروی: اگر راستي را بخواهيم شيعيان با اين گرفتاريهاشان مردم زمان خود نيستند . بلكه مردگان هزار و سيصد ساله اند كه به زندگان در آميخته اند. اينست راه زندگاني را نمي شناسند. 4 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ من سه کتاب کسروی ( شیعه گری- صوفی گری- بهایی گری) روی فایل ورد دارم.اگه کسی خواست میتونم براش ایمیل کنم.بقیه کتاباش رو هم فکر کنم دارم اما نمیدونم کجای هارد هست. 2 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ اگه آغا بخواد چرا كه نهكلا هدف هركاري دلش بخواد ميكنه آغا!؟!!!!!!!!!!!! نکنه آغا محمد خان قاجار (مختوم النسل رو میگی که تاریخ با "آغا" میشناستش!!! اگه اینطوره که هدف اینقدر افسار گسیخته باشه پس امان از اون هدف و امان از اون صاحب هدف !!! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده