شقایق31 40377 ارسال شده در 16 مهر، 2011 روزی بود و روزگاری بود .... من بودم و من بودم و گل بود و زنبور به تعداد لازم و کلی مگس که نمیدونم چرا دنبالم راه میفتادن :icon_pf (34):، شایدم.... هیچی بی خیال ؛ یه عالمه من های دیگه هم بودن البته ... بعد دو هفته تلاش شبانه روزی واسه آخر هفته لحظه شماری کردن بالاخره لحظه ی موعود رسید و منم عازم خونه شدم .... کلی داشتم ذوق مرگ میشدم از اینکه دارم میرم خونه ... وقتی رسیدم خونه خیلی شاد و شنگول و محکم و قاطع گفتم سلام ( یعنی داد کشیدم ... ) نتیجه ش این بود که خورد تو ذوقم ... هر یک یه گوشه نشسته بودن و تو دنیای خودش ..نامردا تحویلم نگرفتن .... یعنی اعتراف میکنم که محل سگ هم بهم نذاشتن ... قیافه م دیدنی بود اون لحظه ... شده بودم شبیه چک برگشتی ها :imoksmiley:... گفتم عمراً اگه دیگه بهتون افتخار بدم .... :w13: والله ... این همه ذوق و شوقمو تو نطفه خفه کردن .... واسه این اومدم اینجا بپرسم چرا جدیداً والدین محترم بنده اینجوری شدن ؟ صبر کن میگم خدمتت الان .... بهم پیشنهاد نامربوط میدن .... :girl_blush2:وااااااااای .... مامان من با همکاری پدر گرانقدرمان برگشتن بهم گفتن تو نمیخوای یه فکری به حال خودت بکنی ؟ گفتم چه فکری ؟:thk: در کمال ناباوری فرمودن : چرا نمیری مثل بقیه دوست پسری چیزی واسه خودت دست و پا کنی ؟ :jawdrop: اینجوری شده بودم .... گفتم که چی بشه ؟ فرمودن حداقلش اینه که وقتی بیخوابی زده به سرت نصفه شبی زنگ نمی زنی ما رو بیدار کنی و بگی قصدت مزاحمت بود !!!! به جای ما به اون زنگ میزنی ..... :girlhi:( جاتون خالی ...مردم آزاری اینقده حال میده که نگو مخصوصاً ددی محترم بنده وقتی هر چی فحش بلده نثارت میکنه و دقت کنی همشم بر میگرده به خودش ... ) گفتم خوب میکنم ... عرضم به حضور شما مادر بنده از اون ادمای سخت گیر تشریف داشتن که من یکی عمراً باهاش نمیرفتم جایی ... همش با ددی میرفتم ... همش گیر میداد خب... :4chsmu1: چه دوره و زمونه ای شده والله ..... خیلی جدی برگشتم گفتم چون اذیت میکنم برم دوست نامحرم بگیرم فردا پس فردا ناباب از اب در بیاد منحرف بشم بعد معتاد شم بعد تو جوف پیدا شم .... راضی میشین اینجوری ؟ آره آره ... ؟؟؟!!:4564: بابا و مامانم از دست رفتن، الان تو این فکرم چی شد که اینقدر روشنفکر از آب در اومدن ؟؟ :w74: بوی توطئه میاد یعنی ؟:w821: دوستانی که تجربه دارین بیاین بگین زودتر جلو نقشه های پلیدی که تو سرشونه رو بگیرم .:pichak29:... بگین تا زودتر از اونا سنگرمو بنا کنم .... :w00: خب هر پدر و مادری جاشون بود همین کار و میکرد چرا نصف شب زنگ میزنی:w00:ملت میخوان بخوابن یهو خواب و کوفتشون میکنی میخوان سرت و کنن زیر آب 3
*sepid* 9772 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 :w00:خب هر پدر و مادری جاشون بود همین کار و میکرد چرا نصف شب زنگ میزنی:w00:ملت میخوان بخوابن یهو خواب و کوفتشون میکنی میخوان سرت و کنن زیر آب خب چیه مگه ؟؟ بابا و مامان بزرگ کردم واسه همین روزا دیگه نمیخواااااااااام :w821:
شقایق31 40377 ارسال شده در 16 مهر، 2011 خب چیه مگه ؟؟بابا و مامان بزرگ کردم واسه همین روزا دیگه نمیخواااااااااام :w821: ازدواج کردی یکی دو شب زنگ زد مزاحمت شد بعد میفهمی چه کار بدی کردی 3
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 16 مهر، 2011 ازدواج کردی یکی دو شب زنگ زد مزاحمت شد بعد میفهمی چه کار بدی کردی شقی...بیا من و تو از تاپیک بزنیم بیرون...نظرت چیه؟ 2
*sepid* 9772 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 ازدواج کردی یکی دو شب زنگ زد مزاحمت شد بعد میفهمی چه کار بدی کردی وای شقی مردم از خنده .... تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم به ماجرا شقی...بیا من و تو از تاپیک بزنیم بیرون...نظرت چیه؟ تشریف داشتین حالا .... وسایل پذیرایی هستا ...:167: 1
شقایق31 40377 ارسال شده در 16 مهر، 2011 شقی...بیا من و تو از تاپیک بزنیم بیرون...نظرت چیه؟ مهناز بذار ارشادش کنم دعای مامان و باباش پشت سرم باشه 2
pesare irani 41805 ارسال شده در 16 مهر، 2011 وای شقی مردم از خنده .... تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم به ماجرا .:167: چه زاویییه دقیقی :icon_pf (34): :icon_pf (34): :icon_pf (34): :icon_pf (34): :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: 1
شقایق31 40377 ارسال شده در 16 مهر، 2011 وای شقی مردم از خنده .... تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم به ماجرا تشریف داشتین حالا .... وسایل پذیرایی هستا ...:167: خب دیگه اگه رعایت کنی دیگه نمیفرستند دنبال نخودسیاه! 1
*sepid* 9772 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 چه زاویییه دقیقی :icon_pf (34): :icon_pf (34): :icon_pf (34): :icon_pf (34): :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :girl_blush2: خب دیگه اگه رعایت کنی دیگه نمیفرستند دنبال نخودسیاه! پس به کی زنگ بزنم ؟؟؟؟ همه دوستام آخه مزدوجن و الان بچه هاشون همسن منن ... 2
VINA 31339 ارسال شده در 24 مهر، 2011 :girl_blush2: همه دوستام آخه مزدوجن و الان بچه هاشون همسن منن ... 1
EVF 5465 ارسال شده در 24 مهر، 2011 روزی بود و روزگاری بود .... من بودم و من بودم و گل بود و زنبور به تعداد لازم و کلی مگس که نمیدونم چرا دنبالم راه میفتادن :icon_pf (34):، شایدم.... هیچی بی خیال ؛ یه عالمه من های دیگه هم بودن البته ... بعد دو هفته تلاش شبانه روزی واسه آخر هفته لحظه شماری کردن بالاخره لحظه ی موعود رسید و منم عازم خونه شدم .... کلی داشتم ذوق مرگ میشدم از اینکه دارم میرم خونه ... وقتی رسیدم خونه خیلی شاد و شنگول و محکم و قاطع گفتم سلام ( یعنی داد کشیدم ... ) نتیجه ش این بود که خورد تو ذوقم ... هر یک یه گوشه نشسته بودن و تو دنیای خودش ..نامردا تحویلم نگرفتن .... یعنی اعتراف میکنم که محل سگ هم بهم نذاشتن ... قیافه م دیدنی بود اون لحظه ... شده بودم شبیه چک برگشتی ها :imoksmiley:... گفتم عمراً اگه دیگه بهتون افتخار بدم .... :w13: والله ... این همه ذوق و شوقمو تو نطفه خفه کردن .... واسه این اومدم اینجا بپرسم چرا جدیداً والدین محترم بنده اینجوری شدن ؟ صبر کن میگم خدمتت الان .... بهم پیشنهاد نامربوط میدن .... :girl_blush2:وااااااااای .... مامان من با همکاری پدر گرانقدرمان برگشتن بهم گفتن تو نمیخوای یه فکری به حال خودت بکنی ؟ گفتم چه فکری ؟:thk: در کمال ناباوری فرمودن : چرا نمیری مثل بقیه دوست پسری چیزی واسه خودت دست و پا کنی ؟ :jawdrop: اینجوری شده بودم .... گفتم که چی بشه ؟ فرمودن حداقلش اینه که وقتی بیخوابی زده به سرت نصفه شبی زنگ نمی زنی ما رو بیدار کنی و بگی قصدت مزاحمت بود !!!! به جای ما به اون زنگ میزنی ..... :girlhi:( جاتون خالی ...مردم آزاری اینقده حال میده که نگو مخصوصاً ددی محترم بنده وقتی هر چی فحش بلده نثارت میکنه و دقت کنی همشم بر میگرده به خودش ... ) گفتم خوب میکنم ... عرضم به حضور شما مادر بنده از اون ادمای سخت گیر تشریف داشتن که من یکی عمراً باهاش نمیرفتم جایی ... همش با ددی میرفتم ... همش گیر میداد خب... :4chsmu1: چه دوره و زمونه ای شده والله ..... خیلی جدی برگشتم گفتم چون اذیت میکنم برم دوست نامحرم بگیرم فردا پس فردا ناباب از اب در بیاد منحرف بشم بعد معتاد شم بعد تو جوف پیدا شم .... راضی میشین اینجوری ؟ آره آره ... ؟؟؟!!:4564: بابا و مامانم از دست رفتن، الان تو این فکرم چی شد که اینقدر روشنفکر از آب در اومدن ؟؟ :w74: بوی توطئه میاد یعنی ؟:w821: دوستانی که تجربه دارین بیاین بگین زودتر جلو نقشه های پلیدی که تو سرشونه رو بگیرم .:pichak29:... بگین تا زودتر از اونا سنگرمو بنا کنم .... پسرا توشون ناباب نیست! یه کم دقت کن 2
*sepid* 9772 مالک ارسال شده در 24 مهر، 2011 پسرا توشون ناباب نیست! یه کم دقت کن ها ؟ دقت کردم .... یعنی ناباب نیستن ؟؟؟!! 2
mehdi.f 269 ارسال شده در 29 مهر، 2011 ها ؟ دقت کردم .... یعنی ناباب نیستن ؟؟؟!! :w00:بستگی به این داره شما ناباب بودنو درچی ببینی!! اگه نظر بنده رو میخوای باید بگم اکثر پسرا یه سردارن هزار سودا(دوست دختر) پس بجنب تا جا نمونی :ws2: 1
*sepid* 9772 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2011 دوستات چند سالشونه :w00:بستگی به این داره شما ناباب بودنو درچی ببینی!! اگه نظر بنده رو میخوای باید بگم اکثر پسرا یه سردارن هزار سودا(دوست دختر) پس بجنب تا جا نمونی :ws2: :brodkavelarg: :3384s: 2
mehdi.f 269 ارسال شده در 30 مهر، 2011 :brodkavelarg: :3384s: وااااااای چه بداخلاق:w00: حالا بیا خوبی کن!!!!! اصلاٌ دیگه بهت مشاوره نمیدم
ارسال های توصیه شده